دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸۷: عدم لزوم اعاده در موارد تقدیم نماز شب

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸۷: عدم لزوم اعاده در موارد تقدیم نماز شب

معلوم شد وقتی انسان صلاة اللیل را مقدم می‌کند، به واسطه این که می‌ترسد خواب بماند، بعد اتفاقاً قبل از فجر بیدار شد، در عروه می‌فرماید: صلاة‌ اللیل اعاده ندارد، و کذا در سایر اعذار. مثلا می‌ترسید محتلم شود، قبل از طلوع فجر بیدار شد دید خبری نیست. بخواهد صلاة اللیل را اتیان کند، محذوری ندارد. ایشان می‌فرماید: در صورت انتباه، اعاده لازم نیست. صورت دیگری هم همینطور است، انتباه یعنی بیدار شدن. در جایی که این تقدیم به عنوان عذری باشد که در سفر است، اعاده لزومی ندارد بلکه مشروعیتی ندارد. چون در سفر وقت صلاة اللیل مع العذر مقدّم است، و امر صلاة اللیل را امتثال کرده است، دیگر امر به صلاة اللیل ندارد، مطلوب صرف الوجود بود، که به اوّل الوجود محقق می‌شود. لذا در مواردی که امر روی طبیعت است، و متعلق به طبیعی شده است، و شارع صرف الوجود را می‌خواهد، بعد از این که انسان فردی از او را اتیان کرد و صرف الوجود موجود شد، اعاده‌اش ثانیا مشروع نیست. چون امر ساقط شده است. بدان جهت در مواردی که می‌گوییم: اعاده مستحب است، ‌در آن موارد مثل این که کسی صلاة را فراد خوانده، بعد با جماعت اعاده می‌کند، این روی دلیل خاص است، و اگر دلیل خاصی در موردی قائم نشود، مشروعیّت اعاده وجهی ندارد، امری محرز نیست. یعنی آن امری اولی یقیناً ساقط شده است، و اصل هم این است که امر دومی به اعاده ندارد.

بعضی خیال می‌کنند اگر شخص وضوء گرفت و صلاة ظهرش را خواند، لکن حواسش در صلاة ظهر پرت بود، فکرش جای دیگری بود. یک وقت دید که سلام را می‌گوید، صلاة ظهر تمام شد. گفت: این نماز بدلم نچسبید، خدا شیطان را لعنت کند،‌ بگذار صلاة ظهر را اعاده کنم، اعاده کردن مشروع نیست. چون حضور قلب شرط صحت صلاة نیست. صلاتی که واقع شده است صحیحاً واقع شده، امر به صلاة ظهر طبیعی بود،‌ صرف الوجود بود ساقط شده است. بله اگر فردی خوانده بعد نماز جماعت پیدا شد اعاده کرد، اعاده‌اش منصوص است، و اما در صورتی که او را افرادی خوانده، الان پشیمان شده است که حضور قلب نداشتم، بگوید یک صلاة با حضور قلب بخوانم مشروعیتی ندارد. امتثال بعد از امتثال کما این که در اصول معنون است که مرحوم آخوند تفصیل داده است، گفتیم: فرقی در موارد نمی‌کند اگر طبیعی صرف الوجودش مطلوب بود، و صرف الوجود موجود شد، امر ساقط می‌شود. بقیه آنجایی است که احتمال امر ثانوی داده شود، به احتمال بقای امر اول تشریع است. لذا در مانحن فیه اگر دلیل عدم اعاده قائم شد و احتمال بقای امر تشریع است. لذا در مانحن فیه اگر دلیلی بر اعاده قائم شد و احتمال دادیم که دلیلی داشته باشد، یا در واقع مطلوب باشد، آن یک مطلب دیگری است، و الاّ به آن امر اول که احتمال می‌دهم باقی باشد، نمی‌شود اعاده کرد بدانجهت اگر مسافر باشد صلاة اللیل را هم امتثال کرده امرش ساقط شده است، و اما اگر در حضر باشد، معذوری باشد، معنای تعجیل یعنی شارع او را فرد قرار داده است که بدل می‌گویند،‌شارع این را بدل از متعلق امر قرار داده است، وقتی که بدل را اتیان کرد، دیگری تکلیفی بعد از انتصاف اللیل به صلاة اللیل ندارد. تعجیل این است و لذا وجهیّت ندارد اعاده ندارد، و آن چه در در عروه می‌فرماید، صحیح است.

و اما ایشان می‌فرماید: صلاة اللیل را انسان به نحو تعجیل بخواند، این قضایش افضل از او است. این هم که سابقاً معلوم شد که گفتیم: اگر مسافر باشد، و معذوری باشد، نه، قضا افضل نیست. چون در مسافر، توسعه است، اتیان در وقت فعل است، قضا نمی‌تواند از اداء افضل باشد، و اما اگر انسان در حضر باشد و عذری در حضر داشته باشد،‌قضاء افضل است. چون صحیحه معاویة بن وهب و غیر صحیحه معاویه بن وهب دلالت کرد که قضاء افضل است. این را هم گذشتیم.

«اذا طلع الفجر و قد صلّی من صلاة‌اللیل اربع رکعات او ازید اتمّها مخفّفة و ان لم یتلبّس بها قدّم رکعتی الفجر ثم فریضته و قضاها ولو اشتغل بها اتمّ ما فی یده ثم أتی برکعتی الفجر وفریضته قضی بقیّة بعد ذلک»[۱].

ذکر دو مقدمه: می‌رسیم به مسئله مهمه که محل ابتلاء مؤمنین است. این مسئله محل ابتلای آنهایی استکه مواظبت به صلاة اللیل دارند. دوتا مطلب را ابتداءً من باب مقدّمه می‌گویم در ذهنتان حاضر باشد.

مقدمه اولی: را سابقاً گفتیم که وقتی طلوع فجر شد وقت صلاة‌ لیل تمام می‌شود. صلاة‌ اللیل که ثلاثة عشرة رکعة است، آن «رکعتی الفجر» که دو رکعت است، دلیل دارد که بعد از فجر اتیان می‌شود «صلّ قبل الفجر، مع الفجر، بعد الفجر» وقت صلاة‌ الوتر که رکعت یازدهمی است،‌تمام می‌شود، و وقت صلاة اللیل به طلوع فجر اول تمام می‌شود. چون گفتیم: به انتصاف وقت داخل می‌شود،‌ و به طلوع فجر اول تمام می‌شود. این مقتضایش این است که صلاة اللیل اگر امری هم پیدا کند که بعد از طلوع فجر صلاة لیل را بخواند، آن امری، امر قضایی است. او بعد از خروج وقت است.

مطلوبیّت صلاة‌وقت مستقلاً

مقدمه دوّم: صلاة‌الوتر که دو رکعة صلاة شفع است، یک رکعة صلاة الوتر که معروف بین ما آن است، اینها جزء صلاة اللیل هستند، و لکن نه به معنای این که اینها امرشان ضمنی است،‌اینجور نیست. امر صلاة ‌الوتر که سه رکعت است امر استقلالی است. اگر انسان صلاة‌اللیل را هشت رکعت است نخواند، شفع و وتر را بخواند، یا صلاة الوتر بلکه یک رکعت را بخواند، قبل از فجر مطلوبیّت مستقله دارد. این از روایات مبارکات معتبره استفاده شده، لذا اگر انسان قبل از طلوع فجر شروع به صلاة‌ اللیل کرد که هشت رکعت است، وقتی که هشت رکعت را تمام کرد، طلوع فجر شد. صلاة وتر فوت شده است. بعد می‌تواند قضاء کند. چون قضایش مشروع است. یا کسی صلاة وتر را خواند، شفع و وتر را خواند، قضا کند،‌ چون قضایش مشروع است. یا کسی صلاة وتر را خواند، شفع و وتر را خواند، طلوع فجر شد، صلاة لیل را نخوانده بود، بعد صلاة اللیل را که هشت رکعة است قضا کند، عیب ندارد. چون صلاه الوتر و صلاة‌ اللیل هر دو مستقلاً منفرد است که وقتشان عند طلوع الفجر تمام می‌شود. بدانجهت لازم نیست که انسان صلاة‌ اللیلش را خوانده است، وتر مانده است، او را قضا می‌کند. عکسش هم همین جور است، وتر را خوانده است، وتر ش مانده است، او را قضا می کند عکسش هم همینجو راست، وتر را خواند، او را نخواند، قضا می‌کند. این سه رکعت خودش مطلوبیّت مستقله دارد، مثل آن دو رکعت، دو رکعت مطلوبیت مستقله دارند.

اگر روایات دیگری نبود، بعد از طلوع فجر صلاة‌ اللیل را خواندن حکمش قضا است. منتها اگر صلاة‌ الوتر (سه رکعت) را نخوانده است وطلوع فجر شد، قضاء می‌شود، و اگر هشت رکعت را نخوانده، طلوع فجر شد، هشت رکعت صلاة‌لیل قضاء شده است. اگر هیچ کدام را نخواند، همه‌اش قضا شده است.

فروض ثلاثه دیر شدن نماز شب و حکم آنها

صاحب عروه در این مسأله سه فرض را ذکر می کند:

۱ـ چهار رکعت از صلاة‌اللیل را که یازده رکعت است، خوانده و دید فجر طلوع کرد، ایشان می‌فرماید: صلاة اللیل را تمام می‌کند. ظاهرش این است که یازده رکعت و «رکعتی الفجر» را که بعد از طلوع فجر است، تمام می‌کند از ظاهر عبارت ایشان اتیان، به عنوان اداء است. چطور «من ادرک رکعة من الصلاة فی وقتها فقد ادرکها» گفتیم: قصد اداء می‌کند، ولو یک رکعت را در وقت درک کرده باشد.

۲ـ بعد می‌فرماید: اگر بلند شد دید طلوع فجر شده است،‌ چیزی هم از صلاة‌ لیل نخوانده، می‌فرماید این فجر دومی است، صلاة‌ لیلش قضا شده است «رکعتی الفجر» را می‌خواند صلاة‌صبح را می خواند، بعد صلاة لیل را قضا می کند.

۳ـ فرض ثالث این استکه «تلبّس بصلاة اللیل» صلاة‌ اللیل را شروع کرد، نگاه کردن دید که فجر طلوع کرد، چهار رکعت نخوانده است، اگر چهار رکعت یا زیاد تر از چهار رکعت خوانده بود، تمام می کند و ظاهر عبارتش این است که ادا است، یعنی ادای حکمی است، مثل «من ادرک». و اما در جایی که تلبس نکرده، قضا شده، و اما اگر تلبّس کرده بود ولکن چهار رکعت نخوانده، شیئ از صلاة لیل را خوانده، می‌گوید: «أتمّ ما بیده» آن را شروع کرده و در اثناء آن است را تمام می‌کند نه صلاة اللیل را، مثلا صلاة‌ اللیل را شروع کرده، به رکعت دوم رفت، دید طلوع فجر شده آن دو رکعت را تمام می‌کند. وقتی که تمام کرد، بعد فریضه فجر را می‌خواند، بعد بقیه را قضا می‌کند. بقیّه که شش رکعت از صلاة ‌اللیل وتر است را قضا می‌کند. این فتوای است که صاحب عروه (قده) در عروه داده است.

اما این که چهار رکعت فرض اوّلی از صلاة لیل را خواند، طلوع فجر شد، بعد صلاة لیل را تمام می کند، گفتیم: ظاهر عبارت این استکه این ادای حکمی است، چون چهار رکعت را خوانده، مثل «من ادرک» ادای حکمی حساب می‌شود. این خلاف قاعده است باید دلیل داشته باشد که می‌تواند. اگر مابودیم و قاعده، می گفتیم: خوب چهار رکعت از صلاة لیل خوانده بقیه‌اش را قضا کند. مقتضای قاعده اوّلیه این استکه بعد چهار رکعت از صلاة لیل را خوانده، بقیه‌اش را قضاء کند. و اما این که تمامش را اداءً تمام کند، و ادای حکمی‌شود، این احتیاج به دلیل دارد. اتفاقاً در این مسأله مشهور اصحاب ما هم بر این هستند: که اگر چهار رکعت را خواند، طلوع فجر شد، آن صلاة‌اللیل را تمام می‌کند. ظاهر کلمات اینها هم این است که آن صلاة اللیلی که به عنوان اداء شروع کرده بود، به همان عنوان اداء تمام می کند.

اگر کسی از شما پرسید: در عبارت عروه نیّت الاداء ندارد، از کجا می‌گویید: ظاهر صاحب عروه است؟ می‌گوییم: فرض این است آن چهار رکعت را به عنوان اداء اتیان کرده، بعد می‌گوید: «اتمّها» یعنی آن چهار رکعت ادایی را تمام می‌کند. اگر قضا بود می‌گفت: به نیّت قضا. بعضی دعوای اجماع و تسالم اصحاب کرده‌اند. دلیل این کلام چیست؟ استدلال به روایت کرده‌اند.

روایت دالّ بر اتمام چهار رکعت به نیّت ادا

صاحب وسائل دارد: «من صلّی اربع رکعات من صلاة ‌اللیل فطلع الفجر استحبّ له اکمالها» همان صلاة‌ اللیل را کامل کند. صلاة اللیل را که واجب نیست، «استحبّ له» یعنی مستحب است این صلاة اللیل ادای را تمام کند «قبل الفریضة» قبل از این که صلاة‌صبح را بخواند. ظاهر صلاة اللیل هم سیزده رکعت را بعد از طلوع فجر تمام کند. روایت اولی این است[۲] «محمد بن الحسن، باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی، عن محمد بن اسماعیل، عن علی بن الحکم، عن ابی الفضل النحوی، عن ابی جعفر الاحول محمد بن النعمان (ره)» این ابی الفضل النحوی توثیقی ندارد وضعیف است «قال: قال ابو عبدالله علیه‌السلام: اذا کنت انت صلّیتَ اربع رکعات من صلاة‌ اللیل قبل طلوع الفجر فأتمّ الصلاة» همان صلاة اللیل را تمام کن «طلع او لم یطلع» فجر طلوع کند یا نکند. صلاة‌ اللیل را تمام کن! ظاهر رو ایت هم این است که این صلاة‌ اللیل ادائی را تمام کن.

قرینه دیگری هم گفته شده است که مراد از این، اداء است. صلاة اللیل ادائی است. یکی خصوصیت اربع رکعات است. اگر بنا باشد قضا باشد که احتیاج به «اربع رکعات خواندن ندارد، یک رکعت هم بخواند، بقیه را به عنوان قضا می‌تواند تمام کند. آن فقیه عظیم الشأن (طاب ثراه) در جایی که شیئ را متلبس شده است، او را تمام می‌کند بقیه را قضا می‌کند تصریح می‌کند که بعد قضا می‌کند. و الاّ اربع رکعات خصوصیتی ندارد غیر از این که او را تمام کند، و الاّ کم هم بخواند به قصد قضاء می‌تواند تمام کند. پس این روایت من حیث السند ضعف دارد، و از آن طرف هم در (فقه الرضوی) هم عین این عبارت هست که «اذا صلّیت من صلاة ‌اللیل اربع رکعات فأتمها طلع الفجر او لا» گفتیم: روایت بودنِ کتابِ رضوی، ثابت نیست.

عدم دلالت اخبار تسامح در ادلّه سنن بر مقام

بعضی از اصحاب و فقهای ما گفته‌اند: ضعف سند اشکالی ندارد، چون مسأله «متسالم علیه» بین اصحاب است. دعوای اجماع شده «ضعف سند یجبر بعمل الاصحاب» جبران می‌شود. به کرّات و مرّات عرض کرده‌ام، اینجا جایی جبر نیست. چرا؟ چون در مانحن فیه جُلّ اصحاب ما ملتزم هستند که در ادله سنن تسامح می‌شود؛ یکی از آنها صاحب عروه است، که گفته در مستحبات ملاحظه سندنمی‌شود، روی اخبار تسامح در ادله سنن. و آن اخبار ولو ضعیف باشد، مادامی که کذبش معلوم نیست، می‌شود آن فعل را مستحبّاً اتیان کرد. در جای خودش مقرّر شده است که این معنا از اخبار تسامح در سنن استفاده نمی شود، چون در مستحبات اعتبار سند لازم نیست. روایت ولو ضعیف باشد محتمل الصدق بشود این در مستحبات اعتبار سندلازم نیست. روایت ولو ضعیف باشد محتمل الصدق بشود این در استحباب کافی است، این معنا مستفاد نمی‌شود، و احتمال می‌دهیم جلّ اصحاب یا جمله‌ای از اصحاب که ملتزم به این حکم شده‌اند، روی همان قاعده تسامح ملتزم شده‌اند، که خیلی بعید نیست.

جایز بودن عبادت اقلش این است که امر استحبابی داشته باشد. چون عبادت باید مطلوبیت شرعیه داشته باشد، تا مقرّب بشود. این که می‌گویند: این صلاة جایز است اگر جایز تعبیر کنند، یعنی مستحب است. لذا در مانحن فیه احتمال می‌دهیم در جاهایی که استحباب است، آنجاها دعوای ان که ضعف سند منجبر به عمل اصحاب است، مورد ندارد. روی این اساس این روایت من حیث السند ضعیف است.

قاعده «من ادرک» چهار رکعت نمی‌خواهد. از فتوای اصحاب در چهار رکعت است. در کمتر از چهار رکعت می گوید بقیه‌اش را قضا کند. این چهار رکعت خصوصيّت دارد، که اگر این را اتیان کرد،‌باید به دلیل ثابت بشود. می‌فرماید که اگر کسی به «من ادرک» تمسک کرد، صلاة الوتر را نمی‌گیرد. چون صلاة‌ الوتر صلاة مستقله‌ای است. «من ادرک من الصلاة رکعة» چهار رکعت از صلاة لیل است، معنای صلاة‌ لیل این است که به تکبیرة شرع بشود و به تسلیمه ختم بشود، ظهور صلاة این است. لذا در مانحن فیه اگر یک رکعت از صلاة اللیل خواند، جای «من ادرک» آنجا است. و اینجا که چهار رکعت را خوانده، نص می‌خواهد. پس این روایت من حیث السند این اشکال را پیدا کرد. اگر کسی بگوید: این روایت من حیث السند ضعیف است. باید به قصد مطلوبیت فعلیه تمام کند، چهار رکعت را خواند، به قصد مطلوبیّت فعلیه تمام کند، اعمّ از این که قضا باشد یا اداء. خواهیم گفت: قضا کردن صلاة اللیل بعد از طلوع فجر عیب ندارد. صلاة‌ الوتر را بعد از طلوع الفجر قبل از صلاة غداة هم قضا کردن عیب ندارد. روی این حساب این شخص اگر گفت: این روایت ظهورش این است و این روایت هم سندش معتبر است و منجبر به عمل اصحاب است، می‌تواند به قصد اداء استحباب تمام کند. کسی که روایت را من حیث السند یا من حیث الدلاله خدشه کرد، امام که می‌فرماید: «أتمّها» چون نیت اداء و قضا در این مورد لازم نیست. یعنی آن صلاة اللیل را تمام می کند. اگر در خارج وقت است قضا می‌شود، در داخل وقت است اداء می‌شود کسی که در دلالت مناقشه کند. که این روایت دلالتی به اداء ندارد، امام علیه‌السلام می‌فرماید: «اذا صلیت اربع رکعات» دست بر ندار تمامش کن! امام این که اداء یا قضا می‌شود! قصدش معتبر نیست. اگر قبل از وقت است فجر طلوع نکرده اداء است بعدش باشد قضا است. آن وقت علی القاعده می‌شود، این دیگر احتیاج به روایت ندارد. کسی دو رکعت بخواند بعد بقیه‌اش را بعد از طلوع فجر بخواند به قصد تکلیف فعلی، آن عیب ندارد. چون قضا حساب می‌شود، اشکالی ندارد احتیاج به روایت ندارد. نیّت اداء احتیاج به روایت دارد. بدانجهت می‌گوییم: اگر روایت تمام شد اینجور می‌شود.

روایت معارض دالّ بر قضا بودن مقدار صلاة‌ اللیل بعد الفجر

اشکال دیگرِ این روایت این است که با روایت دوّمی معارضه دارد: «و باسناد الشیخ عن الحسین بن سعید عن محمد بن سنان، عن ابن مسکان، عن یعقوب البزاز» یقعوب بن بزاز ظاهراً یعقوب بن سالم بزاز است که ثقه است «قال: قلت له: اقوم قبل طلوع الفجر بقلیل» کمی قبل از طلوع فجر از خواب بلند می‌شوم «فأصلّی اربع رکعات» چهار رکعت از صلاة ‌اللیل را می‌خوانم «و أتخوّف ان ینفجر الفجر» می‌ترسیم اگر صلاة‌ اللیل را ادامه بدهم، فجر طلوع کند «ابدأ بالوتر؟» این چهار رکعتی که خوانده‌ام رها کنم و شروع به وتر بکنم؟ مطلوبیت مستقل استفاده می‌شود «أو أتمّ الرکعات» یا آن رکعات که چهار رکعتش را خوانده‌ام همان رکعات را بخوانم؟ «قال: لا» تمام نکن آن چهار رکعت را، «اوتر» قطع کن صلاة وتر را شروع کن «و أخّر الرکعات حتی تقضیها فی صدر النهار» آن رکعاتی که باقی ماند، در روز آنها را قضا کن! این روایت می‌گوید: چهار رکعت را تمام نکن صلاة و تر را بخوان و صلاة وتر را که خواندی، بقیه‌اش را بعد قضاکن! معلوم می‌شود در مانحن فیه آن صلاتی که انسان می‌خواند، صلاة اداء بود، آن روایت می‌گوید: صلاة اداء است. این می‌گوید: نه، این صلاة اداء نیست،‌و تر را بخوان که قبل از طلوع فجر، سه رکعت را تمام کنید، یا یک رکعت را تمام کنید، آنها را بعد قضاکن؟ این روایت با آن روایت سابقه معارضه دارد.

جمع عرف یبین دو رو ایت به ظاهر متعارض در اداء یا قضاء صلاة لیل

ولکن به نظر ما این روایت جمع عرفی دارد؛ اینها با همدیگر معارضه‌ای ندارند. یعنی روایت ثانیه اخصّ از روایت اولی است، و روایت اولی را تقیید می‌کند. در روایت اولی این بود که «اذا کنت انت صلّیت اربع رکعات من صلاة‌ اللیل قبل طلوع الفجر فأتمّ الصلاة» صلاة را تمام کن «طلع الفجر او لم یطلع» این شامل می‌شود هم آن صورتی را که انسان وقت برای صلاة وتر در وقت ادایی‌اش داشته باشد، یا نداشته باشد، چهار رکعت خواندیم طلوع فجر شد، کما این که در خارج مثال گفتیم که فرض در این روایات نشده است، چهار رکعت خوانده بعد هم دیده طلوع فجر شده است، آنجا امام علیه‌السلام می‌فرماید: صلاتت را تمام کن «طلع الفجر او لم یطلع» شما صلاة تت را تمام کن. روایت دوّمی مال کسی است که آن وقتی که چهار رکعت خوانده طلوع فجر نشده است. می‌ترسد صلاة اللیل را در وقتش نتواند درک کند، صلاة الوتر بعد از طلوع فجر بیفتد، قبل از طلوع فجر وقت اصلی صلاة‌ الوتر است، کما این که در مقدمه ثانیه بیان شد،‌ »قلت له: اقوم قبل طلوع الفجر بقلیل فاصلّی اربع رکعات ثم أتخوّف ان ینفجر الفجر» می‌ترسیم فجر طلوع کند «ابداً بالوتر؟» صلاة الوتر را شروع کنم که یقین کند در وقتش واقع شده؟ «أو اتمّ الرکعات؟» یا رکعات را تمام کنم؟ اینجا فرمود: لابل او تر » وتر را اتیان کن. بعد آنها را قضا می‌کنی. این رو ایت اولی مطلق بود، شامل می‌شود آن کسی که بعد از چهار رکعت فجر را می‌داند، یا آن کسی که نمی‌داند. این بود که «قال أبو عبدالله علیه‌السلام: اذا کنت صلیت اربع رکعات من صلاة‌ اللیل قبل از طلوع فجر فأتمّ الصلاة طلع او لم یطلع» معنایش این است که طلوع را بدانید،‌ یا بدانیدطلوع نکرده، یا شک داشته باشید، مطلق است. روایت ثانیه در صورت شک و خوف است، شک هم نه، در این آن صورت انسان بترسد صلاة ادامه بدهد، صلاة وت ررا قبل از طلوع فجر نمی‌خواند. این فرض است که هشت رکعت صلاة‌ لیل قبل از طلوع فجر واقع می‌شود، و اما صلاة‌ وتر فوت می‌شود. یعنی به عبارت اخری امر مکلّف دایر است که صلاة‌ لیل قبل از طلوع فجر هشت رکعت واقع بشود، و صلاة وتر در وقت اصلی فوت بشود، اینجا امام می‌فرماید صلاة وتر اهم است. صلاة الوتر را شروع کن، این چهار رکعت را مقدم کن! این را در کدام صورت می‌فرماید؟ در آن صورتی که شخص می‌ترسد صلاة ‌الوتر را در وقت اصلیش که قبلش از طلوع فجر است نتواند اتیان کند. این صورت را از او استثناء می‌کنیم باقی می‌ماند صورتی که می داند بعد از چهار رکعت طلوع فجر شده، در این صورت تمام بخواند. اما وقتی که می‌داند بعد از چهار رکعت طلوع فجر شده، در این صورت تمام بخواند. اما وقتی که ترسیدی صلاة‌ وتر در وقت اصلیش فوت بشود، صلاة‌ وتر را بخواند، چهار رکعت مابقی را بعد قضاکن.

مقدمه ثانیه بود که قضا مشروع است.

می‌گوید «أقوم قبل طلوع الفجر بقلیل فاصلی اربع رکعات و اتخوّف ان ینفجر الفجر ابدأ بالوتر او أتمّ الرکعات؟ قال: لا بل او تر و أخرّ الرکعات حتی تقضیها فی صدر النهار» معلوم است که صلاة‌اللیل چهار رکعتش فوت می‌شود، اگر صلاة الوتر را بخواند، فوت می‌شود. ذیلش «حتی تقضیها» قرینه است که دوران امر بین الامرین است، می داند که اگر صلاة اللیل را تمام کند صلاة‌ وتر از دستش می‌رود، صلاة الوتر را بخواند، ‌چهار رکعت از دستش می‌رود. امام علیه‌السلام می‌گوید: وتر بخوان، اگر احراز کنی که او را در وقتش اتیان می کنی. اگر صلاة اللیل هم فوت شد در نهار قضا می‌کنی. لذا در مانحن فیه این روایت ثانیه اخصّ از روایت اولی است، او را تخصیص می‌زند او مطلق بود می‌گوید در این صورت دوران، وتر را مقدم کن، متصلاً تمام کن تمام صلاة اللیل را بعد از طلوع فجر، و اما در صورتی که طلوع فجر نشده است، فرصتی برای صلاة وتر یقیناً هست، صلاة الوتر را مقدم کن، آن راهم که قضا شده عیب ندارد، قضا کن.

عیب ندارد اما ادایش افضل است، کلام در افضلیت است. امام علیه‌السلام می‌گوید: اگر می‌خواهی افضل را درک کنی، صلاة الوتر را بخواند.

انسان چهار رکعت از صلاة اللیل را در روز قضا کند، ولکن صلاة وتر شفع را در وقتش بخواند، این افضل از این استکه چهار رکعت باقیه صلاة لیل را با صلاة الوتر بعد از فجر بخواند. این می‌گوید: تمام کنم یعنی سیزده رکعت را بخوانم؟ روایت اولی می‌گوید: بخواند، نمی‌گوید که افضل است، اگر مطلق هم بود می‌گفتیم: افضل است، وقت یکه در یک صورت امر به خلاف آمدـ این امر ندبی است‌ـ بر این که صلاة‌ الوتر را بخوان و چهار رکعت را بعد قضاکن! جمع عرف این استکه در صورت خوف فوت صلاة الوتر در وقتش، صلاة‌ الوتر افضل است. اگر گفتیم: در مستحبات تقیید نیست به هر دو عمل می‌شود. او حمل به جواز می‌شود، ین هم حمل به افضیلت می‌شود. اگر گفتید تقیید است، می‌گوییم: ادامه بدهد الاّ در این صورت، در این صورت صلاة وتر را مقدم بخوان، و چهار رکعتش را قضا کن.

اینجا هم یکی از موارد اطلاق و تقیید است. روایت اولی «اذا کنت صلیت اربع رکعات من صلاة اللیل قبل از طلوع الفجر فأتمّ الصلاة» مطلق است «طلع الفجر اولا» بدانید یا ندانید، بترسید یا نترسید. مطلق این است یانیست؟ اگر بترسی که صلاة وتر در وقت اولیش فوت بشود، او را بخوان، چهار رکعت این هم قضا شد در خارج وقت در نهار قضا کند بدان جهت اشکال این است که چرا گفت: «صدر النهار» چرا نگفت بعد از طلوع بقیه صلاة‌ اللیل را قضا کن؟

—————————————————————-
[۱]ـ عروه ج۱، ص۵۲۵ ، مسأله۱۲٫
[۲]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۷، ح۱٫