دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸۸: جواز اتیان نماز شب بعد از طلوع فجر

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸۸: جواز اتیان نماز شب بعد از طلوع فجر

روایتِ وارده در کسی که چهار رکعت از صلاة لیل را قبل از طلوع فجر اتیان کرده، می‌تواند بعد از طلوع فجر ادامه بدهد، اگر این دو امر را قبول کردیم، و گفتیم: این که می‌گوید: صلاة لیل را ادامه بدهد،‌ یعنی یازده رکعت را، بلکه ۱۳ رکعت را، که دو رکعت صلاة فجر را هم ادامه بدهد،‌ دلالت می‌کند که اداءً حساب می‌شود. زیرا صلاة لیل و صلاة وتر کما ذکرنا وقتش به طلوع فجر تمام می‌شود. اگر ظهوری داشته باشد که اداء حساب می‌شود، از قبیل «من ادرک رکعةً فقد ادرکها» است. این ادراک در وقت به نحو تنزیل و به نحو حکومت است، در حکم ترک صلاة در وقتش است. اگر این روایت من حیث السند تمام بود، و به این دو امر دلالت کرد که سیزده رکعت را ادمه بدهد، و به این هم دلالت کرد که اداء حساب می‌شود، صلاة‌ اللیل فی اللیل است حکومةً و حکماً.

جمع عرفی بین دو روایت متعارض

کلام این است این روایت یک معارض داشت، کسی که قبل از طلوع فجر به صلاة لیل مشغول شده، بعد از این که چهار رکعت خواند، ترسید که اگر صلاة اللیل را ادامه بدهد، طلوع فجر می‌شود، قهراً اگر تمام کرده، فجر طلوع می‌کند و صلاة وتر به بعد از فجر می‌افتد، در مانحن فیه از باب تزاحم است. چون صلاة وتر استحباب مستقل مطلوبیّت مستقل دارد، چه سه رکعت و چه یک رکعت باشد. امر دایر است در اینکه آن صلاة وتر را بعد از فجر واقع شود. می‌گوییم: در این فرض اگر روایت ثانیه هم من حیث السند تمام بود، جمع عرفی دارد با روایت اولی، این یک صورت است از آن دو صورتی که در روایت اولی فرض شده است.

روایت اولی این است که چهار رکعت خوانده است، نمی‌داند که بقیه صلاة‌ لیل قبل از طلوع فجر و یا بعد طلوع فجر می‌شود، امام آنجا فرمود: صلاة اللیل را ادامه بدهد «طلع الفجر او لم یطلع» شامل آن صورتی است که اگر ادامه بدهد بقیه صلاة‌ اللیل بعد از فجر واقع می‌شود، و هم شامل آن صورتی است که نمی‌داند اگر ادادمه بدهد، صلاة اللیل قبل از فجر واقع می‌شود، یا نمی‌شود! اگر نشود صلاة وتر در وقت حقیقی فوت می‌شود،‌ می‌گوییم: شارع در یک صورت تخصیص زده است؛ در آن صورتی که مکلّف می‌ترسد که اگر بقیه را بخواند طلوع فجر بشود، و صلاة‌وتر در خارج از وقتش واقع بشود، در وقت حقیقی اختیاری واقع نشود، اینجا شارع گفته است: اکتفا به آن چهار رکعت کند و صلاة وتر در وقت اختیاری اتیان کند، و بعد بقیه را طلوع فجر شد، قضاء می‌کند.

این جمع عرفی بین عام و خاص و مطلق و مقیّد است. در روایت‌ ثانیه اینجور فرض شده ‌است «اقوم قبل طلوع الفجر بقلیلٍ فأصلّی اربع رکعات» یعنی قبل از فجر، «ثمّ أتخوف ان ینفجر الفجر» می‌ترسم ادامه بدهم فجر طلوع کند «أبدء بالوتر؟» صلاة وتر را شروع کنم که صلاة‌در وقت اختیار واقع بشود؟ چون ادامه بدهد باید چهار رکعت صلاة در اختیار واقع بشود؟ چون اگر ادامه بدهد، باید چهار رکعت صلاة لیل را ادامه بدهد، می‌ترسد وقت خارج شود «أبدأ بالوتر أو أتمّ الرکعات؟» رکعات صلاة لیل را اتمام کنم؟ «فقال: لابل اوتر»، صلاة‌وتر را بخوان، «و أخّر الرکعات حتی تقضیها فی صدر النهار» آنها را در روز قضاء کن! این در صورتی است که چهار رکعت را خواند،‌ می‌ترسد چهار رکعت بعد را بخواند طلوع فجر بشود، یعنی وتر در خارج وقت بیفتد. امام علیه‌السلام در این صورت فرموده است: وتر را در وقت اختیار بخواند و آن را قضاء کند.

روایت اولی در این صورت بود: صلاة‌ را تمام بکن، «طلع أو لم یطلع» فجر طلوع کند، یا نکند. آنجایی که من من دانم اگر صلاة لیل را اتیان کنم، صلاة وتر در خارج وقت واقع می‌شود. یک وقت این استکه می‌دانم بعد از چهار رکعت خواند فجر طالع شده است، می‌دانم که صلاة الوتر و بقیه صلاة اللیل در خارج وقت اتفاق می‌افتد، این یک صورت است. در این یک صورت این روایت تخصیص نخورده است، اخذ به این رو ایت می‌شود. و آن صورتی که انسان چهار رکعت خوانده است، خوف داردکه اگر ادامه بدهد، طلوع فجر می‌شود، صلاة‌وتر بعد از طلوع فجر واقع می‌شود. در این صورت امام علیه‌السلام فرموده است: وتر را در وقت حقیقی بخواند، بقیه صلاة‌ اللیل که چهار رکعت است، آن را بعداً قضاء کند. اینها با همدیگر منافاتی ندارد. منافات آنها اطلاق و تقیید است. بدانجهت وقتی که تقیید کردیم، دو مطلب به دست می‌آید.

جمع شیخ (ره) مبنی بر حمل روایت دوّمی بر فضیلت

یکی این که این تقیید در فضیلت؟ یعنی افضل این است که صلاة‌ وتر را در وقت حقیقی بخواند، بقیّه اش را بخواند. این افضلیت است یا این که افضلیت نیست؟ وظیفه این است که صلاة‌وتر را در صورت خوف بخواند، صلاة لیل را قضاء کند. بدان جهت صاحب وسایل د رذیل روایت دومی می‌گوید «هذا محمولٌ علی الفضیلة» که بگوییم: اگر صلاة وتر را مقدم کند، افضل است. صلاة اللیل را ادامه بدهد، آن هم فضل دارد اشکالی ندارد «و الاوّل علی الجواز» اول را به آن نحو جمع کنم « قال الشیخ» این جمع را شیخ کرده است «و یمکن الجمع بخوف الفوت و عدمه» این جور جمع کنیم که آن در صورت خوف بوده، و اگر خوف نبودة معلوم شود که طلوع فجر شده است نه، صلاة‌ لیل را ادامه بدهد.

لذا این که در مانحن فیه صاحب عروه فرموده است: اگر چهار رکعت خواند و طلوع فجر شد، صلاة‌را ادامه بدهد، ظاهرش این است که اداءً بدهد و صلاة‌ اللیل را تمام کند، فرض این استکه بعد از چهار رکعت طلوع فجر شده است. روایت ثانیه این صورت را که در عروه فرموده، نمی‌گیرد. آن که در عروه فرمود اگر روایت من حیث السند تمام بود، ما هم می گفتیم: همین طور است، ولکن چون من حیث السند تمام نیست، می‌گوییم: به قصد اعم ادامه بدهد. اعمّ از این که ادای حکمی باشد یا قضاء باشد. چون قضاء آن بعد از طلوع فجر عیبی ندارد.

بعد از خواندن وتر که دیدی فجر طلوع کرد، قضاء کن. در روایت اولی قبل از اتیان می‌دانست، قبل از این که چهار رکعت اتیان کرده بود، در چهار رکعت دوّمی که شروع می‌کرد، طلوع فجر بشود یا نشود، بدان جهت طلوع فجر را یا نداند هر دو صورت را می‌گیرد. در صورتی که طلوع فجر را بداند، آن جا تخصیصی ندارد.

در رو ایت دومی «أتخوّف» است. قبل از این که چهار رکعت دومی را شروع کنم، می‌ترسم طلوع فجر بشود، لذا امام علیه‌السلام فرمود: صلاة ‌وتر را بخواند، اگر خواندی ولیلی نماند، صدر النهار قضاء می‌کنی. لذا با همدیگر هیچ معارضه‌ای ندارند. عام و خاص است، اگر روایت من حیث السند تمام بود، همین را می‌گفتیم. چون سند تمام نیست لذا می‌گوییم: در فرض اولی هم اگر بداند که در صلاة لیل طلوع فجر شده است قبل از شروع به چهار رکعت دومی به قصد اعمّ بخواند، به قصد اعم از اداء حکمی یا قضاء.

تقدّم فریضه صبح در صورت طلوع فجر

بعد صاحب عروه (قده) می‌فرماید: یک وقت این است که مکلّف قبل از این که شروع به صلاة‌ لیل بکند، طلوع فجر می‌شود، اینجا ایشان می‌فرماید: شروع به فریضه صبح کند، دو رکعت فجر را بخواند، بعد قضاء کند. یعنی ولو قبل از طلوع شمس، ولو قبل از این که حُمره در مشرق زایل بشود، وقت فضیلت صلاة صبح هم بشود، بعد از صلاة صبح وقت فضیلت هم باقی باشد، باید قضاء کند. اطلاق عبارت عروه‌ای است: فرقی نمی کند در قضاء بعد از نافله صبح و فریضه صبح قضاء می کند، قضاء قبل از طلوع شمس و ظهور حمره مشرقیه باشد که وقت فضیلت صلاة‌ صبح تمام می‌شود، و یانه بعد از طلوع شمس قضاء کند، فرقی نمی‌کند. این مقتضای عبارت صاحب عروه(قده) است. یعنی صلاة فریضه مقدّم می‌شود. این لامحاله به نحو افضلیّت می‌شود.

صور قضاء کردن نمازی در وقت نماز دیگر

«یستحب التعجیل فی القضاء الفرائض و تقدیمها علی الحواضرو کذا یستحب التعجیل فی قضاء النوافل اذا فاتت فی أوقاتها الموظفة، و الافضل قضاء اللیلیّة فی اللیل و النهار فی النهار»[۱].

صلواتی که قضاء دارند، قضاء آنها فریضه‌ باشد یا نافله باشد، قضاءِ فریضه را در وقت فریضه اُخری قبل از آن فریضه اتیان کند، اشکالی ندارد. مادامی که وقت فریضه مضیّق نشده است، می‌تواند قضاء صلواتش را اتیان کند. امّا اگر آن قضاء، قضاءِ نافله شد، می‌خواهد در وقت فریضه قضاء نافله را اتیان کند. اگر نافله همان فریضه مثلاً نافله ظهر را دیروز نخوانده است، امروز قضاء کند، این اشکال ندارد، بلکه بهتر است. کلام این است که در وقت فریضه دیگری نافله اُخرائی را که قبلاً فوت شده است، می‌خواهد قضاء کند، مثل این که درو قت صلاة‌ صبح می‌خواهد صلاة لیل که مستحب است آن را قضاء کند. خواهیم گفت: ادّله‌ای داریم که مقتضای آن ادلّه این استکه عیب ندارد. چون معنای این که فریضه حاضره واجب است، یعنی بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع شمس، صلاة صبح را اتیان کنم قبلا صلاة لیل خودم را قضا می‌کنم، ‌این اشکالی ندارد. کما این که اگر بعد هم قضاء کنم اشکالی ندارد. خصوصاً در صورتی که قبل از این که وقت فضیلت صلاة صبح تمام شود، صلاة لیلم را قضا کنم، صلاة صبح را هم در وقت فضیلت، قبل از ظهور حمره طرف مشرق، اتیان می‌کنم، این بلا اشکال از نظر قاعده جایز است و در روایات متعدده‌ای منصوص است.

فرق ندارد هشت رکعت صلاة الیل باشد، یا صلاة الوتر باشد. یا هشت رکعت صلاة لیل را قضاء نکند ولی وتر را قضاء کند، مشروع است. کما این که کسی در خود لیل، صلاة اللیل نمی‌خواند، صلاة‌ الوتر که سه رکعت و یا یک رکعت است را می‌خواند، آن هم مشروع است. در قضای آن هم همینطور است. کسی صلاة‌لیل را قضاء نمی‌کند، صلاة وتر را قضاء می کند، قضاء آن مشروع است. این دلالت می‌کند که اتیان کردن صلاة لیل بعد از طلوع فجر، یا وتر بعد از طلوع فجر مشروع است. وقتی که منضمّ کنید، معلوم می‌شود که آخر وقت صلاة لیل و وتر طلوع فجر است، یعنی قضاء می‌شود. کما این که در صحیحه جمیل هم تصریح شده است، این بعد از طلوع فجر قضاء می‌شود. حتی در صحیحه معاویة بن وهب که‌می‌گفت «القضاء افضل» اینجور قضاها را می‌گیرد. یعنی قضا افضل از تقدیم به اوّل لیل است، این راهم که قضاء است، می‌گیرد، و روایاتی هم به این معنا دلالت می‌کند.

روایات دالّ بر جواز تقدم قضای نمازشب بر نماز صبح

صحیحه عمر بن یزید[۲] است: «محمد بن الحسن باسناده عن الصفار» که سندش به کتاب محمد بن حسن صفار صحیح است، «عن یعقوب بن یزید(ره)، عن عمرو بن عثمان» همه اینها اجلاّ هستند «و محمد بن عمر بن یزید» توثیق این ثابت نشده است، لکن ضرری ندارد. چون «محمد بن عمر بن یزید» به عمرو بن عثمان منضم شده است «عن عمرو بن عثمان بن یزید، جمیعاً، عن محمد بن عذافر» که شخص ثقه و جلیل است «عن عمر بن یزید» که پدر محمد بن عمر بن یزید است که شخص جلیل ثقه است. روایت من حیث السند صحیحه است. «عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: سألته عن صلاة‌اللیل و الوتر بعد طلوع الفجر» سؤال کردم: اتیان کردن صلاة لیل و وتر بعد از فجر چطور است؟ وقت آنها قبل از فجر است «فقال صلّها بعد الفجر» اینها را بعد از فجر بخوان «حتی یکون فی وقت تصلی الغداة فی آخر وقتها»، تامادامی که وقت صلاة صبح ضیق نشده است، اینها را بخوان! منتهی «و لاتعمّد ذلک» چون قضاء است، خودت را به قضاء عادت نده «و لاتعمّد ذلک فی کل لیلة» که دلیل بر این است که قضاء‌ است «و قال: أوتر أیضا بعد فراغک منها» بعد از این که هشت رکعت صلاة لیل فارغ شدی صلاة وتر راهم قبل از غداة بخوان «و قال: أوتر أیضاً بعد فراغک منها» ای صلاة اللیل احتمال این که «منها» به صلاة غداة بر گردد، نسبت. به قرینه روایات دیگری صلاة‌اللیل است.

از آن روایات که دلالت می‌کند صحیحه سلیمان بن خالد[۳] است «شیخ باسناده عن محمدبن حسن الصفار، عن البرقی، عن صفوان» بن یحیی« عن أیوب» الخزاز «عن سلیمان بن خالد» همه جلیل عن جلیل «قال: قال لی أبو عبدالله علیه‌السلام» خود امام می‌فرماید: ربما قمت وقد طلع الفجر فأصلّی صلاة اللیل» صلاة‌ لیل و وتر رکعتین قبل از فجر را می‌خوانم «ثم أصلّی الفجر، قال: أفعل أنا ذا؟» یعنی این کار را می‌توانم بکنم؟ «قال: نعم، و لایکون منک عادة» این نباید عادت بشود؛ یعنی این قضاء است و اگر این اتفاق افتاد عیب ندارد.

روایت دیگری که بر این معنا دلالت دارد، روایت عمر بن یزید است[۴]، و «باسناده عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد، عن البرقی، عن مرزبان بن عمران» این توثیق ندارد «عن عمر بن یزید، قال: قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام: أقوم و قد طلع الفجر فان أنا بدأت بالفجر صلّیتها فی أوّل وقتها» اگر صلاة عذاة را شروع کنم در اوّل وقتش می‌خوانم «و أن بدأت بصلاة اللیل و الوتر صلّیت الفجر فی وقت هؤلاء» یعنی وقت که باید اینها را بعد از غداة قضاء کنم در وقت اینها می‌خوانم. چون افضل این است که اول آن را اتیان کنم، فجر را وقت اینها می‌خوانم «و قال: أبدأ بصلاة اللیل و الوتر و لاتجعل ذلک عادة»‌ این را عادة قرار نده، این نسبت به صلاة‌ اللیل و الوتر.

امّا صلاة وتر تنها مستقلاً بشود، روایت اسماعیل بن سعد أشعری[۵] بر آن دلالت دارد «و باسناده الشیخ عن احمد بن محمد» بن عیسی یا ابن خالد، فرقی نمی‌کند، هر دو سندش صحیح است «عن اسماعیل بن سعد الاشعری» القمی(ره) که روایت من حیث السند صحیحه است، اسماعیل بن سعد الاشعری از اصحاب امام رضا علیه‌السلام است «فی حدیث) قال: سألت أبالحسن الرضا علیه‌السلام عن الوتر بعد الصبح» بعد از این که طلوع فجر شد صلاة وتر بخوانم؟ «قال: نعم، کان أبی ربما أوتر بعد ما انفجر الصبح» بعد از این که صبح می‌شد،‌صلاة‌وتر را می‌خواند. بدان جهت در مانحن یه قضاء صلاة وتر مشروع است و این روایات صریح در مشروعیت است.

ولکن گفته می‌شود: این روایات معارض دارد، معارضش در مانحن فیه روایاتی است که نهی می‌کند که صلاة‌ لیل و وتر نخوان، مثل صحیحه اسماعیل بن جابر[۶] «و باسناد الشیخ عن لحسین بن سعید عن فضالة، عن حمّاد، عن اسماعیل بن جابر، قال: قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام أوتر بعد ما یطلع الفجر؟» بعد از این که فجر طلوع کرد، صلاة صبح را بخوانم؟ «قال: لال».

روایات معارضه با روایات سابقه

اگر مابودیم و روایات سابقه، می‌گفتیم: افضل این است که اول صلاة غداة را بخواند، جمع عرفی همینجور است، صاحب عره هم همینجور جمع کرده است. اوّل صلاة غداة را بخواند و بعد قضاء کند. خود صاحب عروه هم تصریح دارد در صورتی که قبل از طلوع فجر چیزی را نخواند، است، اربع رکعات را نخوانده، و چیزی هم از صلاة لیل قبل از طلوع فجر نخوانده، طلوع فجر که شد، صلاة غداة را بخواند، یعنی افضل آن این است، بعد قضا را تأخیر بیندازد.

لکن روایتی هست که مقتضای آن این است که خواندن صلاة لیل و وتر قبل از از صلاة غداة محکوم به فساد است. نه اینکه استحباب دارد و صحیح است، بلکه مستفاد از آن روایت این استکه خواندن صلاة لیل و یا صلاة وتر بعد از طلوع فجر محکوم به فساد است. این صحیحه سعد بن سعد اشعری(ره)[۷] که قمی است، ظاهراً قبر مبارک ایشان در همین شیخان قم است ایشان اینجور نقل می کند «و باسناده الشیخ عن احمد بن محمد، عن البرقی»، از محمد بن خالد برقی نقل می‌کند «عن سعید بن عبدالله عن ابی الحسن الرضا علیه‌السلام قال: سألته» اسماعیل بن جابر هم سؤال کرده بود، ایشان هم از امام رضا علیه‌السلام سؤال می‌کند ـ‌نکته‌ای دارد که این را گفته‌ام‌ـ «قال: سألته» از امام رضا علیه‌السلام «عن الرجل یکون فی بیته» در اتاقش است. خصوصاً وقتی که سر ما است و در ها را هم بسته است «یکون فی بیته و هو یصلّی» مشغول نماز است، یعنی نماز شب است «و هو یری أنّ علیه لیلاً» خیال می‌کند که هنوز شب است، صلاة لیل را می‌خواند. «ثمّ یدخل علیه الآخر من الباب» کسی از در داخل می‌شود و اتاق را باز می‌کند، «فقال: قد اصبحتَ» می‌گوید: تو صبح کردی، طلوع فجر شده است، این وقت نماز شب نیست. از امام علیه‌السلام می‌پرسد: «هل یصلّی الوتر»؟ این شخص در این وقت، و تر را بخواند «ام لا» یا نخواند؟ این صلاة الوتر، و مقداری از صلاة لیل را که خوانده است، «أو یعید شیئاً من صلاته» شیئ از آن صلاة اللیل را که خوانده است اعاده کند؟ «قال: یعید ان صلاّها‌مصبحاً» اگر صلاة لیل را بعد از طلوع فجر خواند باید اعاده کند که محکوم به فساد است. در این صورت این روایات با آن روایات که می‌گفت: بعد از طلوع فجر عیب ندارد صلاة لیلش را یا صلاة‌ وترش را بخواند، بعد صلاة صبح را بخواند، این دوتا با همدیگر معارضه می‌کنند.

موارد شاهد جمع و انقلاق نسبت

این معارضه را چطور حل کنیم؟ اگر در بحث اصول یادتان باشد، گفتیم: فرق است بین موارد انقلاب نسبت و بین موارد شاهد جمع، دو روایت با همدیگر معارضه می‌کنند بالتباین، یک وقت یک رو ایت ثالثه‌ای پیدا می‌شود، آن روایت ثالثه شاهد جمع بین دو رو ایت می‌شود. یک وقت این است که این روایت که شاهد جمع می‌شود، با روایت ثالثه، مابین این دو روایت اولی که متعارض شده‌اند، انقلاب نسبت می‌شود، یعنی از تباین به عام و خاص، به مطلق و مقید خارج می‌شوند، یک مورد شاهد جمع است، یک مورد انقلاب نسبت است.

موارد شاهد جمع این است که ثالثه دو لسان داشته باشد. به یک لسان آن طایفه را تقیید کند، به لسان دیگرش این طایفه را نقل کند. مثل اینکه یکی گفته «اکرم العالم» دیگری گفته «لاتکرم العالم» یک روایت ثالثه‌ای وارد شده است گفته است «لاتکرم علماء الکوفیین، أکرم علماء غیر الکوفیین» این شاهد جمع شد «اکرم العلما»» مال غیر کوفیین می‌شود «لاتکرم» مال علماء کوفیین می‌شود. چون آن که گفته است «اکرم العلماء» «لاتکرم الکوفیین» که یک لسان آن است اخص است، آن را تخصیص می‌زند. آن دیگری که گفته «لاتکرم العلماء» که مطلق و عام است. این می‌گوید «اکرم علماء غیر الکوفیین» نسبت به آن اخصّ است، آن را تخصیص می‌زند. این را شاهد الجمع می‌گویند. یعنی شاهدی پیدا شد ما بین دو طایفه را جمع کرد.

به خلاف موارد انقلاب نسبت، در انقلاب النسبة یک لسان بیشتر پیدا نمی‌شود. طایفه ثالثه یک لسان دارد، ولکن با آن لسان منافات مابین دو طایفه را از بین می‌برد. مثل اینکه یکی وارد شده است «اکرم العلماء» دیگری وارد شده است «لاتکرم العلماء»، و یک روایتی وارد شده است بر این که «لاتکرم الفساق من العلما» این «لاتکرم» یک لسان دارد، می‌گوید: علماء فاسد را اکرام نکن، ولکن این حلّال مشکلات است. چرا؟ چون این «لاتکرم الفساق من العلماء»، با «لاتکرم العلماء» منافاتی ندارد. زیرا عام و موافق هم هستند «لاتکرم الفسّاق» با اکرم العلماء» منافات دارد «اکرم العلماء» را تقیید می‌کند، اینطور می‌شود «اکرم العلماءالاّ الفساق منهم»، «اکرم العلماء» مختص به علماء غیر فاسق می‌شود «اکرم علماء غیر الفاسق» «لاتکرم العلماء» که مطلق بود، آن که طرف معارضه می‌شود «اکرم علماء غیر الفاسق»، «لاتکرم العلماء» که مطلق بود، آن که طرف معارضه بود، چون کمرش شکست، از روایت دیگری اخصّ می‌شود که «لاتکرم الفاسق است «اکرم العلماء الغیر الفاسق»، آن «لاتکرم» را تخصیص می‌زند. چون «لاتکرم» همه را می‌گیرد. آن می‌گوید: علماء غیر فاسق را اکرام کن، اخص است، تخصیص می‌زند. این را می‌گویند: باب انقلاب النسبة.

فرق بین شاهد الجمع و باب انقلاب النسبة در متعارضین، این استکه در باب شاهد الجمع دو لسان است. آن دو لسان در یک روایت باشد، و یا در دو روایت باشد، فرق نمی‌کند این شاهد جمع می‌شود که تنافی مابین دو طایفه از بین برود، فرموده‌اند: مانحن فیه از باب انقلاب نسبت است. این دو طایفه با همدیگر معارضه دارند، ولکن این بابِ انقلاب النسبة است. چرا؟ چون یک روایتی مثل صحیحه عمر بن یزید می‌گوید «سألته عن ابی عبدالله علیه‌السلام عن صلاة اللیل و الوتر بعد طلوع الفجر، فقال صلّها بعد الفجر حتی یکون فی وقت تصلّی صلاة الغداة فی آخر وقتها» صلاة‌وتر و صلاة ‌اللیل را بخوان، هیچ اشکالی ندارد، آن مطلب بود که تو که بعد از فجر می‌خوانی، فرقی نمی‌کند از خواب بعد از طلوع فجر بلند بشوی یا قبل از طلوع فجر بلند شوی. چون که قبل از طلوع فجر هم بلند شد، دو حال دارد: یک حالتش این استکه وقت ندارد، تا وضوء بگیرد فجر طلوع می کند. یک وقت، وقت هم دارد، لکن می‌گوید «سألته عن صلاة‌ اللیل و الوتر بعد طلوع الفجر»، این را بعد از طلوع فجر بخوانم چه جور است؟ فرمود: عیب ندارد. این شامل کسی می‌شود که بعد از طلوع فجر بیدار شده، و هم کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شده است، در هر دو ترخیص می‌دهد. روایات ناهیه که طایفه ثانیه است که معارض بود، آنها هم مطلق هستند، که نخوان، مثل صحیحه اسماعیل بن سعد اشعری که روایت دوّمی بود: «سألت أبی الحسن الرضا علیه‌السلام عن الوتر بعد الصبح، قال: نعم» بخوان، «کان أبی ربّما أوتر بعد ما انفجر» قبل از فجر بلند شوی یا بعد از فجر بلند شوی، فرقی ندارد، می‌توانی وتر را بخوانی، این هم مثل طایفه اولی است.

اما طایفه ثانیه[۸] می‌گوید: «و باسناده عن الحسین بن سعید، عن فضالة، عن حماد، عن اسماعیل بن جابر، قال:‌ قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام: أوتر بعد ما یطلع الفجر؟ قال: لا» فرق نمی‌کند. که قبل از طلوع فجر بیدار شوی یا بعد از طلوع فجر بیدار شوی، وتر را بخوانی یا صلاة اللیل را بخوانی، نمی‌شود. آن یکی هم همین طور است. آن یکی هم مثل همین روایت نافی مطلقه است «سألته عن الرجل یکون فی بیته»[۹] قبل از طلوع فجر بیدار شده یا بعد از طلوع فجر فرقی نمی‌کند.

در مانحن فیه این دو طایفه مطلقین هستند، یکی مطلقه مثبته، مثل اولی، طایفه ثانیه نافیه مطلقه هستند.

روایت شاهد جمع خواندن نماز لیل در قبل و بعد از فجر

گفته‌اند: یک شاهد جمعی داریم، مثل «لاتکرم الفسّاق من العلماء». مثل صحیحه عبدالله بن سنان[۱۰]است «و عنه،‌ عن الحسن بن علی بن بنت الیاس» این حسن بن علی وشاء است، از حسن بن علی بن وشاء «ابن وشاء» و یا «حسن بن علی» یا «حسن بن بنت الیاس» یا «ابن بنت الیاس» تعبیر می‌کند، اینها همه‌اش «حسن بن علی وشاء است، شخص ثقه‌ی استکه «عن عبدالله بن سنان، قال سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول: اذا قمت و قد طلع الفجر» اگر بیدار شدی و دیدی که فجر طلوع کرده «فابدأ بالوتر، ثم صلّ الرکعتین» وتر را بخواند و بعد رکعتین را بخوان. این روایات سابقه اولی است.

آن که شاهد جمع است، صحیحه سلیمان بن خالد[۱۱] است «قال لی أبو عبدالله علیه‌السلام: ربما قمت و قد طلع الفجر» بیدار شدم و طلوع فجر شده بود «فاصلی صلاة اللیل و الوتر و رکعتین قبل الفجر ثم اصلی الفجر» این در صورتی است که بعد از فجر بیدار شده بود. «ربما قمت و قد طلع الفجر»، بعد از طلوع فجر صلاة لیل را می‌خوانم و تر را می‌خوانم، دو رکعت قبل از فجر را می خوانم، سپس صلاة صبح را می‌خوانم. این قیام بعد از طلوع فجر است. در روایات عمر بن یزید هم دارد «أقوم و قد طلع الفجر فان بدأت بالفجر صلیتها فی اول وقتها.

روایت طایفه ثانیه می‌گوید: اگر بعد از طلوع فجر بیدار شدی صلاة لیل را بخوان. پس آن روایتی که مطلق بود و می‌گفت: صلاة لیل را نخوان، صلاة الوتر را نخوان «الا أن تقوم بعد الفجر» چون مطلق بود، چه قبل از فجر بیدار شوی و چه بعد فجر از فجر، الاّ أن تقوم بعد الفجر» معنایش این می‌شود که اگر قبل از فجر بیدار شدی نخوان. آن طایفه ثانیه که می‌گفت: بعد از طلوع فجر می‌شود خواند، قبل از طلوع فجر بیدار شوی و یا بعد از طلوع فجر بیدار شوی مطلق بود، آن روایت ـ‌تخصیص خوردـ که گفت، قبل از طلوع فجر بیدار شدی نمی‌توانی بخواند، از روایات مجوزه اخص می‌شود. روایات مجوزه را تخصیص می‌زند.

———————————————————————————–
[۱]ـ عروه ج۱، ص۵۲۵، مسئله۱۲٫
[۲]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۸، ح۱٫
[۳]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۸، ح۳٫
[۴]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۸، ح۵٫
[۵]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۸، ح۲
[۶]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۸، ح۶٫
[۷]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۶، ح۷/
[۸]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۶، ح۶٫
[۹]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۶، ح۷٫
[۱۰]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۶، ح۹٫
[۱۱]ـ وسائل الشیعه ج۳، ابواب مواقیت، باب۴۸، ح۳٫