درس ۱۰۴: در معنای اراده تکوینی و تشریعی
کلام در فرمایش نائینی بود بعد نائینی وارد به یک بحث شده که ما بین اراده (شوق مؤکد) و فعل واسطهای است که از او تعبیر به اختیاری میکنند نه اینکه بینهما واسطه نیست و شوق مؤکدّ علت تامه است خارجی است، ذهب الیه صاحب الکفایه و الفلاسفه. فعلاً ما وارد این بحث نمیشویم از طرح کلام آخوند وارد میشویم فعلاً کلام در این دو جهتی است که از کلام نائینی نقل شد و به اراده غیر الطلب است منشاء به صیغه افعل یا به ماده امر، عنوان طلب نیست بلکه چیزی است که مصداق است برای عنوان الطلب. عرض میکنم اگر اراده را بنحوی که محرم آخوند در بحث واجب تعلیقی معنی کرده که فرموده: اراده شوق مؤکّد است و تحریکِ فعلی عضلات درش مأخوذ نیست بلکه این محرّک عضلات بودن حدّ آن شوق است اگر این باشد اشکال نائینی وارد است که طلب غیر او است و امّا اگر آن مراد باشد که در ما نحن فیه از کلمات آخوند استفاده شد که ظاهر کلمات فلاسفه هم همین است که اراده آن شوق مؤکدی است که تحریک فعلی داشته باشد اینجا طلب عین اراده است، لذا اینکه شوق دارد ولکن هنوز مشغول به فعل نیست به شوق او میگویند لم تبلغ مرتبه الاراده، لذا این جور است، اراده علت ناقصه است برای حصول فعل یکی از مقدماتاش جزم بعدم المانع است وقتی این شد این عین طلب است پس به نظر ما ما این حرف نائینی درست نیست. در مقام دوم که فرمود عنوان طلب، انشاء نمیشود ما از ایشان سؤال میکنیم اگر کسی به عبدش گفت اطلب هذا ضرب زیداً این عنوان طلب را انشاء کرده است این که جای انکار نیست یعنی در عنوانِ طلب استعمال انشائی کرد این موجود در خارج مصداق الطلب است یا مفهوم الطلب است منتهی موجودِ اعتباری است نه حقیقی. این مصداق الطلب است منافاه ندارد که شیء حال الاستعمال در مفهوم استعمال بشود به استعمال انشائی و بعد تحقق الاستعمال همان مستعمل فیه به همان انشائی که شده است مصداق همان عنوان بشود مثلاً میگویم: بعت داری بألف تومان مثلاً شما قبلتُ گفتی، این لفظ در عنوان بیع استعمال شده انشاء کرده ولکن بعد از انشاء این منشأ که در خارج انشاء شده مصداق البیع است آخوند هم همین جور فرموده که لفظ صیغه در مفهوم طلب استعمال میشود و آنکه در خارج انشاء شد منتهی عنوان طلب به حمل شائع بر او صدق نمیکند چون مصداق عینی است اعتباری است این که از لحاظ اصطلاح است والّا در واقع حمل کلّى بر فرد که است که منافاه ندارد که مصداق بشود… برای عنوانی که خود کلام هم در آن انواع به استعمال انشائی استعمال بشود بدین جهت صاحب کفایه چونکه معنای حرفیه و اسمیه را یکی میداند ذاتاً، میفرماید مستعمل فیه در هر دو تا یکی است بدان جهت در صیغه افعل که طلب به صیغه افعل انشاء بشود یا به ماده امر یا بنحو الطلب میگوید عنوان طلب لحاظ میشود. بله کسی که گفت: فرق است بین انشاء الطلب به ماده امر و مابین مدلول صیغه افعل چون در صیغه افعل طلب استفاده میشود از هیئه و هیئه، معنی حرفی دارد. ان شخص میگوید: که مفهوم طلب انشاء نشده ما هم همین را میگوئیم که در موارد صیغه افعل مفهوم طلب بمعنی اسمی انشاء نمیشود بلکه در مانحن فیه معنی معنی حرفی است که هیئت افعل که دلالت میکند که اینکه این ماده اینکه هیئت یک خصوصیتی دارد که آن خصوصیت نسبت مطلوبیه است بجوری که فی دلالت میکرد که در داری که داخل شده است متصف است در خارج به ظرفیه فعلیه، اضرب هم دلالت میکند که ماده ضرب متصف است فعلاً بحسب الخارج به نسبت مطلوبیه این فرق عیبی ندارد این ناشی است از این که معنی حرفی با معنی اسمی دو تا است نه از اینکه عنوان الطلب انشاء نمیشود. و معنای اضرب اینکه در خارج به اطلب منک. اضرب را طلب میگویند این از جهت است که اینها تصدّی است از مولی للوصول الی مطلوبه با این اعتبار بر اینها طلب حمل میشود بدین جهت مولی هر کاری کند که عقل باو حکم بکند به لزوم الاطاعه عنوان طلب بر او صدق میکند ولو عنوان طلب را انشاء نکند فقط بگوید که من غرضم آب خوردن است تشنه هستم به عبدش گفت، و عبد شنید این طلب است. مع ذلک عبد ترک کرد عقل حکم به توبیخاش میکند بدین جهت است که فرق ندارد که مولی چه جور گفت و اگر مولی کاری کرده که عقل بواسطه او حکم بکند به لزوم رعایت او با هم عنوان طلب صدق میکند. هذا کلّه راجع به ماده و صیغه.
بعد آخوند رساند کلام را بجای که ادّعاء کرد اراده حقیقیه عین طلب حقیقی است باین عینیت که ایشان فرموده یک شبههای وارد میشود آخوند آن شبهه را حل میکند. اشکال را دفع کرد و دفعی که کرده الفرار من المطر و به زیر ناودان رفتن. شبهه اینست که اگر اراده حقیقیه عین طلب حقیقی است در این تکلیف کفار بالایمان که کفار را تکلیف داده شده که ایمان بیاورند (تکلیف به فروع بعد از ایمان آوردن است) و فسّاق تکلیف دارند به واجبات درین تکلیف و طلب آیا طلب حقیقی است یا نیست اگر طلب حقیقی عین اراده حقیقه است این جور تکالیف اگر طلب حقیقی نیست این یک مطلب آخر است که نمیشود باین ملتزم شد و اگر این جا تکلیف جدّی است و طلب حقیقی است پس چه طور اراده خداوند موجود شده است و حال آنکه مراد موجود نشده تخلف مراد از اراده خدا. (اراده درباره فعل آن فساق و کفار است) و تعالی الله عن ذلک. اذا اراد الله شیئأً ان یقول له کن فیکون. آخوند جواب داده که آنکه شما شنیدهاید که مراد متخلف از اراده خداوند نیست این در اراده تکوینیه خداست و امّا آنچه در تکالیف حقیقیه معتبر است اراده تشریعی است و اراده تشریعیه تخلف از مراد بکند، در خداوند این محذوری ندارد . بعد آخوند اراده تکوینی و تشریعی را معنی میکند(البته این اشکال متوجه در صورتی بوده که طلب حقیقی عین اراده حقیقیه بشود اما اگر کسی گفت طلب حقیقی غیر از اراده حقیقیه است آنجا محذوری ندارد که در مراد خداوند به کفار اراده ندارد طلب دارد) آخوند میفرماید تارهً ذات باری علم دارد شوق بمعنای که در ذات ما پیدا میشود در ذات باری ممکن نیست چون این اشتیاقی از نقص فاعل است که فاعلیهاش به تصوّر و تصدیق فائده و هیجان و غیره تمام میشود ذات باری که فاعل بالذات است کامل در فاعلیه است پس او غیر از علم و قدرت چیز دیگری نیست اراده عین علم است یعنی از صفات ذات است تارهً علم خدا اینست که این شیء دخیل است در نظام اکمل که باید بشود این اراده اراده تکوینه است. یک علمی است که در نظام اکمل دخل ندارد بلکه برای این شخص مکلف است که این کار را بکند این اراده تشریعیه است. میفرماید در تکالیف این علم معتبر است که دخالت در نظام اکمل که ندارد که تخلف نداشته باشد معلوماش این میتواند متخلف باشد. میفرماید قاعده است کلّ ما بالعرض لابدّ و ان ینتهی الی ما بالذات این افعال اینکه از ما سر میزند چون فاعلیه ما بالعرض است باید منتهی بشود به چیزی که فاعل بالذات است و آن اراده خداوند است بناء بر این فعلی که از من صادر میشود که صلاح برای من است یک وقت در نظام اکل مدخلیت دارد است. این جا اراده تکوینیه با اراده تشریعیه توافق دارند خداوند هم اراده تشریعی داریم و هم تکوینی و یک وقت آن فعلی که بر من واجب کرده و صلاه است در نظام اکمل مدخلیت ندارد قهراً اراده تشریعیه با اراده تکوینیه تخالف پیدا کرده است اراده تشریعیه است و تکوینیه نیست قهراً موجود نمیشود چون فاعلیه من بالعرض است فاذا توافقا فلابدّ من الایمان والاطاعه واذا تخالفتا فلابدّ وان یختار الشخص الکفر و الفسق. آخوند مطلب را به جائی رساند که این شبهه مطرح بشود که افعال عباد اختیاری نیست این را هم میخواهد اصلاح بکند.