درس ۱۰۳: در معنای اراده و کلام نفسی و طرح نظریه اشاعر
در بیان حرف آخوند بودیم مبادی اراده را گفتیم و کلام نفسی، را آخوند ابطال فرموده. و استدلال اشاعره و معتزله شد که اصحاب و معتزله گفتند طلب و اراه عینیت دارند و اشاعر طلب و اراده را غیر هم میشمارند مصالحه بین طرفین این جور بشود: که نزد اشاعره که اثنینیت است گفتند مراد اینست که طلب انشائی و اراده حقیقیه دو تا هستند و آنها که گفتند طلب عین اراده است یعنی: طلب حقیقی عین الاراده است. آخوند کلام نفسی، در باب اوامر و نواهی منکر شد و اشاعره که ملتزم به کلام نفسی هستند او مختص به موارد طلب نیست بلکه در جمله خبریه هم قائل هستند که در زید قائم و غیره این کلام لفظی است حقیقت این جمله در نفس موجود است و او علم به ثبوت النسبه و عدم ثبوتها نیست زائد بر علم یک چیزی در نفس است که حقیقه جمله خبریه استدلال کردند که انسان وقتی دروغ میگوید یا حرفی را بعنوان توکلت علی الله میزند حقیقت خبر را در نفسش پیدا میکند در حالیکه نه علم ثبوت النسبه را دارد و نه علم به لاثبوتها است و کذا در موارد تمنی وترجّی و غیرها… و در ذات باری هم غیر از علم و قدرت و اراده یک صفت دیگری است که اتصاف خداوند بآن کلام نفسی موجب میشد که تکلم را از صفات خداوند بدانیم. به آخوند میگوئیم ای آخوند: چه جور شما صلح دادی بین الطرفین در حالیکه از غیریت انداختن پس الطلب والاراده خواستند حکم نفسی درست کنند در مواردی که اراده اراده نیست مثل اوامر اعتذاریه و غیره این نزاع نمیتواند نزاع لفظی بشود چون باتصاح شما کلام نفسی نمیشود. مرحوم نائینی در مقام کلامی دارد حاصلش اینست که اینکه در ما نحن فیه بحث میکنی میگوئی مفهوم لفظ الطلب با مفهوم لفظ الاراده یک هستند و مصداق لفظ الطلب با معنی لفظ اراده یکی هستند یعنی ادّعاء اتحاد مفهوماً و مصداقاً باشد اگر این دعوی باشد این را غیر از آخوند کسی ادّعا نکرده حتی معتزله. و آخوند دلیلی هم برین نیاورده سوای وجدان… و ما وقتی به وجدان مراجعه بکینم خلافاش میبینیم و اگر ادّعاء این باشد که اینها مفهوماً دو تا هستند و مصداقشان یکی است مثل ضارب و ناطق. این ادّعاء خیلی اشکالی ندارد ولی باز غلط است چون مصداق عنوان الطلب غیر از مصداق الاراده است دلیلاش اینست که اراده کیف نفسانی است و طلب که از افعال است داخل تحت مقوله فعل است (البته به اصطلاح فلسفی درست نیست این را فعل گفتن ولکن خارجاً منطبق است بر فعل الانسان) وقتی اینها در خارج داخل تحت دو تا مقدار شدند چه جور اینها در خارج یکی میشوند مدّعای ما اینست که در خارج طلب صدق میکند بر فعل الانسان مثلاً کسی شوق دارد که مجتهد بشود ربّما شوق خیلی موکدّ است ولکن مانعی دارد طالب العلم براش صدق نمی کند هر موقع که به درس حاضر شد مشغول شد صدق میکند براش طالب العلم طلب متعدی است نحو تحصیل المطلوب.
از این اشکال مرحوم نائینی مرحوم عراقی جواب داده که مراد از شوق آن است که محرک عضلات باشد وقتی نشسته و شوق دارد آن شوق اراده نیست اراده آن شوقی است که محرّک عضلات نحو المطلوب باشد این همان طلب است. این جواب عراقی بر نائینی درست نیست چون اشکال اینکه نائینی فرموده مبتنی بر مسلک بر خود صاحب کفایه است که آخوند در واجب تعلیقی مسلکی دارد. در واجب تعلیقی اشکال اینست که مولی الان اراده کرده فعلاً و فعل در مستقبل موجود میشود پس اگر این اراده مولی علت بشود به فعل. الان اراده در نفس است مراد بعد است اگر اراده علت باشد چه جور منفک شده از معلول آنجا مرحوم آخوند گفته است که ما میگوئیم اراده محرّک عضلات باشد تحریک فعلی در اراده معتبر نیست بلکه آن حدّ الاراده است این اراده بحدّیکه باشد که اگر مانع نباشد آن شوق عضلات را به حرکت بآورد. روی این معنای آخوند این اشکال نائینی وارد است که وقتی شوق موکّد دارد و مانع است طالب براش صدق نمیکند. پس ای صاحب الکفایه: چه جور ادّعاء میکنی که طلب عین الاراده است مفهوماً در حالیکه غیر الاراده است حتی مصداقاً نائینی میگوید: بله ما قائل به کلام نفسی نیستیم اشاعره غیریت را اثبات میکنند برای اثبات کلام نفسی ولی ما میگوئیم که طلب غیر الاراده است ولی ما قائل به کلام نفسی نیستیم، کلام نفسی از موهومات است که غیر از اراده و غیر از اختیار (که غیر از اراده اختیار هم است) یک چیزی باشد که کلام نفسی باشد این حرف باطل است و آنکه بعضی از حرفها گفته نمی شود و آنچه کلام در باره نفسی میماند این همان تصوّر و تصدیق است تصوّر کلام است چون کلام فعل اختیاری است و هر فعل اختیاری مسبوق به اراده است که یکی از مقدمات اراده تصور است پس باید تصوّر کلام کند غیر از این تصوّر در نفسی چیزی نیست تکلم در ذات باری از صفات ذات نیست این اسناد کلام به خداوند برای این است که چون صوت را ایجاد کرده، و علی ذلک الاساس مسلک مرحوم نائینی روشن شد. مرحوم نائینی میفرماید: در ما نحن فیه باید این حرف را تصدیق کنیم آنکه صاحب کفایه میگوید: در موارد طلب، مولی مفهوم طلب را انشاء میکند (نائینی از حرفهای سابقه که طلب تصدّی است نتیجه گیری میکند) اگر فعل مباشری باشد اگر دنبالش رفت طالب بر او صادق است و اگر فعل غیر مباشری باشد آنجا تصدّی به امر میشود اگر بخواهد مولی به مطلوباش برسد اقدام به امر میکند این امر مولی مصداق الطلب است نه اینکه به نظر آخوند منشاء در اضرب یا أمرت بکذا منشاء عنوانُ الطلب است نه عنوان مصداق انشاء نمیشود آخوند گفته: معنی صیغه افعل طلب انشائی است نائینی میگوید: دور ماندی از مقصود ای آخوند مولی وقتی امر میکند امرش مصداق الطلب است یعنی بر او صدق میکند که تصدی نحو المطلوب است این دعوای دوم از نائینی شده مطلب سوم ایشان اینست که ما باید در مقام در دو جامع بحث بکنیم یکی: آنکه آخوند گفته آن اراده اینکه در نفس موجود میشود بین آن و بین فعل چیزی واسطه نیست همان اراده علت تامه است برای حصول فعل خارجاً این حرف درست است یا نیست؟ بلکه واسطه است با فعل اختیاری میشود بحث دیگر اینست که آیا اراده با طلب در خارج یکی هستند یا دو تا. میفرماید ما اثبات کردیم دو تا هستند. مرحله بعدی را شروع میکند.