درس ۱۰۲ : ادامه بحث قبل
عرض کردیم که آخوند فرموده ماده الامر وضع شده برای طلب کأنّ آن طلبی که موضوع له است در آن یک خصوصیتی است آن خصوصیت سه تا شرط داشت که طلب کننده عالی باشد طلبش لزومی میباشد و طلب باید بالقول بشود. آخوند در جهت رابعه مدعی است که در آن طلب که موضوع له ماده الامر دوم است در آن خصوصیت اخری هم ملاحظه شده است و آن خصوصیت اینست که طلب دو سنخ وجود دارد: یک سنخ از انشائیات و از ایقاعات است و بناء بر مسلک آخوند، حقیقت انشاء اینست که آن عنوان که قابل است به لفظ موجود بشود (و مثل این جور نیست بلکه سبب تکوینی میخواهد) امّا بعضی مفاهیمی است که وجود حقیقی ندارند وجود اعتباری دارند مثل وکالت، اعتباریات همان انشائیات هستند و یک مفاهیمی است که هم وجود حقیقی دارد و هم اعتباری این هم به انشاء تحقق پیدا میکند و هم به اسباب تکوینیه وجود حقیقیاش در خارج موجود میشود مثل وضع، که گذاشتن است یک سنگ را بر سنگ دیگر نیاندازد و گذاشتن اسم وضع است این خارجی نیست بلکه اعتباری است در الفاظ همین جور اعتبار است و قابل القاء است. این قسم مفاهیم که به هر دو جور موجود میشوند مرحوم آخوند انشاء را فرموده که آن معنی را شخص لحاظ میکند یا اصلاً وجود حقیقی ندارد مثل وکالت و یا وجود حقیقی دارد وقتی آن معنی را لحاظ کرد لفظی را میگوید قصد میکند باین تلفظ آن عنوان در خارج موجود بشود میگوید وضعت هذا اللفظ لهذا الموجود. آخوند ملتزم است که طلب همین جور است مثل الوضع است دو سنخ وجود دارد: یک وجود حقیقی دارد که آن طلب حقیقی است او عین اراده فعل است که در نفس موجود میشود، شوق مؤکد محرک عضلات است البته در جایی که اراده متعلق به فعل غیر بوده باشد آنجا طلب و اراده یکی هستند اما در جاهایی متعلق به فعل خودش است اینجا اراده حقیقیه است طلب حقیقی نیست اگر دقت شود این هم حقیقتاً طلب است و اگر بگوئید که این چون فعل خودش است طلب نیست این ضرر به حرف آخوند نمیزند آخوند میفرماید در مواردی که اراده متعلق است به فعل الغیر طلب حقیقی عین همان اراده است این یک فرد از طلب است این اراده، اراده مقدماتی است. اصل در مقدمات است وجود حقیقی است در مقابل این طلب حقیقی است یک طلب است که انشاء میشود مثل اطلب منک ضرب زید قصد میکند که آن طلب موجود بشود این طلب انشائی است یا بگوید اضرب که خودش طلب موجود بشود (نزد آخوند فرق ندارد که آن طلب انشاء بشود به عنوان اسمی که ماده انشاء بشود مثل اطلب یا به هیئه مثل اضرب مرحوم آخوند میفرماید این طلب انشائی است بر این طلب بحمل شائع حمل نمیشود این طلب انشائی که به لفظ انشاء میشود با طلب به حمل شائع حمل نمیشود فقط به حمل اولی حمل میشود این حرف ایشان مبتنی بر آن است که بعضی منطبق گفتند که حمل شائع منحصر است به حمل بر وجودات عینیه. والّا اگر به وجود ذهنی حمل بشود در آن حمل حمل اوّلی است کأنّ اینجا هم طلب که وجود عینی ندارد طلب انشائی اعتبار است حقیقهً موجود نیست لذا حمل طلب بر این طلب حمل شائع نمیشود بلکه حمل اوّلی میشود بخلاف حمل عنوان طلب بر اراده حقیقیه که متعلق به فعل الغیر است این جا حمل حمل شائع است این عنوان حمل شده است بر وجود واقعی خودش.
آخوند میگوید لفظ الامر برای آن طلب انشائی وضع شده اگر گفتند: اگر امر فلان فلاناً متبادر این است که او طلب انشائی کرده است امّا در نفس آیا شوق مؤکد به او دارد یا نه؟ از امر فهمیده نمیشود برای طلب دو سنخ از وجود شد یک سنخ وجود حقیقی شد مثل اطلب طلب حقیقی میشود یک سنخ هم طلب اعتباری شد بآن طلب اعتباری که طلب از ناحیه سبب ضیق ذاتی دارد چون سبباش امر اعتباری است انشاء است حرارت دو جور است: از شمس است و حرارت ناری است چون علت دو تا هستند ولو، معلول ضیق پیدا میکند حرارت خاصی میشود این جام همین طور است آن طلبی که به لفظ انشاء میشود قهراً طلب خاص میشود نه مراد، طلبی است که تقیید خورده بلکه خودش ذاتاً مضیق است لفظ الامر وضع شده است به آن طلب مضیّق. پس علی هذا الاساس مراد از اینکه امر وضع شده است به طلب مراد، طلب حقیقی نیست که در نفس موجود میشود و متعلق به فعل غیر میشود و موجب امر به غیر میشود بلکه مراد آن طلبی است که انشاء میشود، آخوند میگوید: اگر گفتی: که ما این را قبول ندارم بلکه امر وضع شده است برای مطلق الطلب (از حیث انشائی و حقیقی بودن مطلق است نه سائر خصوصیات) اگر این را قبول بکنیم دیگر هم اشکال نیست میگوئیم عند الامر اطلاق منصرف است به طلب انشائی مثل خود لفظ طلب که طلب وضع شده برای جامع امّا عند الاطلاق ظهور در طلب انشائی دارد لفظ الامر هم همین جور میشود که منصرف میشود به طلب انشاء. اینجا ایشان میگوید: طلب از لحاظ انصراف، عکس اراده است عند الاطلاق لفظ الاراده (که دو وجود دارد حقیقی و انشائی) منصرف است به فرد حقیقی این فرق است بین طلب و اراده آخوند میگوید اشاعره و بعضی از اصحاب ما قائلاند که طلب حقیقی غیر از اراده حقیقیه است از اینجا آخوند بحث را در طلب و اراده شروع میکند میفرماید که مدعای ما اینست که لفظ الاراده و لفظ الطلب مفهوماً یکی هستند مترادفاند. میگوید ما چرا گفتیم: در نفس غیر از اراده حقیقیه که عین الطلب است چیزی نیست و این دو عینیت دارد میگوید: وجدان شاهد است که انسان وقتی رجوع به وجدان کرد میبیند که در مواردی که اراده کرده فعل الغیر را (در فعل النفس هم گفته حقیقهً طلب است) غیر از اراده صفت اُخری که صفت حقیقیه باشد و طلب باشد در نفس چیزی نیست بله در نفس مبادی اراده است غیر از اینها میگوئیم صفت اخری نیست که طلب حقیقی باشد پس اراده عین طلب حقیقی است و مبادیاش مبادی طلب حقیقی است و آن مبادی که در نفس است اینست که اراده که شوق موکّد است وقتی حاصل میشود که جزم به عدم مانع بکند کأنّ این جزم بعدم المانع مقدمه اخیره علت است این وقتی حاصل میشود که اوّل تصوّر فعل بکند بعد ملتفت میشود به منفعهاش وقتی دید مصلحه دارد هیجان رغبت و میل پیدا میکند بعد جزم بعدم المانع پیدا میکند شوق مؤکّد میآید. تتبع تحرک عضلات است یا تتبع امر غیر از این چهار مبادی و غیر این اراده در نفس صفه اخری باشد که حقیقت طلب باشد (که اشعری آن را کلام نفسی داند که در خداوند کلام نفسی و انّ الکلام لفی الفؤاد این کلام نفسی در مردم است او حقیقه الکلام است که غیر از اراده است دلیل شاعره اینست که در موارد اعتذار امر است که مولی برای زدن عبد میخواهد عذر دوست کند امرش میکند به فعلی که قدرت ندارد براش یا قدرت دارد امّا نمی کند یا در موارد امر امتحانی. و در این جا اراده فعل ندارد امّا طلب حقیقی در نفس دارد پس کلام نفسی در موارد طلب است) آخوند میگوید: در این موارد اراده است حقیقهً و نه طلب هم در نفس است اصلاً صفه اخرای در نفس موجود نیست که بنام طلب حقیقی باشد فقط طلب انشائی است و حقیقی. آخوند کلام نفس اشعری را منکر شد که آن را اشعری صفات ذاتشان میداند و آخوند فرموده که در طلب حقیقی غیر از ارده چیزی نیست و اشاعره کلام نفسی در غیر از اوامر هم ملتزم هستند که دو جمله جزئیه تکلم علم به ثبوت نسبت دارد اشاعره میگویند: در این موارد غیر از علم به ثبوت البته در نفس چیزی دیگری است که او حقیقه خبری است در موارد تمنی و ترجی و استفهام یک اموری هستند که غیر از ترجی انشائی و غیره است که او حقیقه الترجی است و حقیقه التمنّی است آخوند باین شروع میکند.