دروس خارج اصول / درس ۱۰۱ : معنای صیغه الامر و طرح مبنای مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و اشکال به آن
عرض کردیم فرق است بین ماده الامر و صیغهِ الامر. مادهِ الامر بحسب وضع لغوی وضع شده است بر معنای که از او تعبیر به «فرمان» میشود که فرمان آن طلبی است من العالی که طلب مخصوص است بخلاف صیغه الامر که وضع شده است برای انشاء مطلق الطلب خصوصیتی ندارد ولکن این صیغه افعل اگر با انشاء مقدمات حکمت تمام بود، مقتضی مقدمات الحکمه در جایی که طالب عالی باشد و حق الامر داشته باشد مقتضیاش اینست که طلب او طلب لزومی است اگر طلب بخواهد غیر لزومی بشود و قیدی لازم است که ترخیص بالترک است علی ما ذکرنا و بیّنا که طلب در مقام جعل حکم متصف به بعث نمیشود بلکه اگر جهت طلب برای مکلّف وصول پیدا کرد آنوقت این طلب که طلب لزومی است به مرحله بعث میرسد و اگر طلب غیر لزومی باشد آنهم بعث است منتهی بعث بمعنی ترغیب نه بعث بمعنی الالزام گفته: انتزاع میشود از طلبی که صفت خاص دارد ترخیص در ترک ندارد و ترغیب و ندب انتزاع میشود از طلبیکه خصوصیت ترخیص را دارد این حاصل ما ذکرنا بود.
عرض کردیم: مرحوم حاج شیخ در دُرَرْ دارد که ما تأمّل کردیم که یک طلبی پیدا کنیم در مورد امر چه به ماده امر و چه به صیغه یا به غیرهما که ما یک انشائی پیدا کنیم یا یک بعثی پیدا کنیم و هکذا در سائر صیغ انشاء منشأ یک ترجی انشائی یا تمنی انشائی پیدا کنیم که آخوند گفته که بگوید این الفاظ مثل لعل و لیت و ماده امر و صیغه امر که وضع شده باشند برای این معنای انشائیه. ما این را پیدا نکردیم فقط آنکه در موارد طلب چیزی که پیدا میشود فقط اراده تشریعیه، است که در نفس مولی است یعنی اراده به فعل العبد در مقابل اراده اینکه انسانی به فعل مباشری خودش پیدا میکند غیر از این اراده تشریعیه اراده اینکه متعلق به فعل غیر العبد شده چیز دیگری دیده نشده و صیغه افعل اگر استعمال بشود استعمال میشود در همان اراده تشریعیه اینکه در نفس است اراده تشریعیه همان اراده تکوینیه است فرق نمیکند منتهی متعلق این اراده فعل الغیر است نه فعل النفس غیر از این اراده چیزی در نفس نیست (اگر چه در نفس مقدمات اراده است) پس صیغه امر و ماده امر در همان استعمال میشوند. محقق حائری بر خود اشکال میکند که در موارد او امر امتحانیه و طلب اعتذاری که مولی شوق به فعل العبد ندارد مع ذلک به صیغه امر یا به ماده از او طلب میکند یا بگوئید: که اراده در این موارد مستعمل فیه ندارد تنها الفاظ است یا بگوئید معنی دارد. اگراول را بگوئید این افسد است و اگر معنی است پس معلوم میشود که غیر از اراده به فعل العبد در نفس چیز دیگری هست که مستعمل فیه است. ایشان جواب میدهد: که این موارد صیغه افعل و ماده امر مستعمل فیه دارد و مستعمل فیهاش همان اراده حقیقیه است در نفس موجود است منتهی فرق است، اراده حقیقیه دو قسم است تاره آن اراده که از نفس موجود میشود ناشی است از آن جهاتی که در ناحیه مراد است که متعلق الاراده است همه مقدمات اراده محقق میشود. و یک وقت متعلق اراده هیچ کار است هر چه است خودش اراده است خود اراده مصلحت دارد در مراد هیچ مصلحتی نیست وقتی این شد این اراده در نفس موجود میشود ایشان میفرماید در موارد طلب امتحانی مثل اذبح ولدک و غیره آنجا ذبح الولد مصلحت ندارد این انشایی مولی خودش مصلحت دارد. ایشان میخواهد که این را واضح کند که ربما مصلحه در متعلق اراده است ربّما در خود و اراده فرموده نگاه بکنید کسی که مسافر است و قصد اقامه کند در یک مکان ثم صلّی اگر این مسئله را درست ملاحظه کنید حرف ما را تسلّم میکنید آن مسئله اینست که اگر مسافر اراده کرد که ده روز در یک جا بماند نمازش را تمام بخواند این اراده کرد. آیا این جا مصلحت اینکه در نظر خودش در ده روز ماندن مصلحتی در این نیست بعد از اینکه چند نماز خواند از قصدش منصرف شد آن نمازهای که خوانده است صحیح است اشکال بلکه بعد از این هم باید تمام بخواند. پس این مصلحت در ده روز ماندن نیست چون ممکن است ده روز بخواند امّا اراده نکند نماز قصر است بلکه مصلحه در قصد و اراده آن شخص است. مولی به این که به عبد و امر امتحانیه میکند نسبت به فعل غرض و مصلحتی نیست بلکه در نفس شوق و اراده مولی مصلحه است. این فرمایش حائری بود.
اگر ایشان این مثال و توضیح را نداشت ما کلام ایشان را توجیه میکردیم ولکن این مثال که فرمود دیگر قابل بر آن چیزی نیست که ما عرض میکنیم امّا اینکه ایشان بقصد اقامت مثال زد اینکه میگویند در اتمام، قصد الاقامه معتبر است این بمعنی اراده ده روز ماندن نیست این معتبر نیست در وجوب اتمام چون اگر شخصی در سفر بود در یک نکته آن را اجبار کردند که بمان آنجا یک ماه او اقامت دارد آنجا، ولی قصد اقامت نکرده چون اراده متعلق به اختیاری میشود و این شخص قصد ندارد این موضوع تمام است در روایات است در صحیحه زراره است که امام فرموده اذا دخلت بلداً و ایقنت الاقامه عشره باید صلاه را تمام بخوانی و اگر مرددّ باشی که غداً میروی یا یا بعد غدٍ تا یک ماه، قصر میخوانی بعد از یک ماه تمام است این ترددّی که در ذیل بود معلوم میشود که از ایقنت یقین وجدانی مراد نیست غیر الترددّ مراد است که اطمینان را هم شامل میشود پس آنکه موضوع اتمام است اعتقاد باین است که ده روز میماند این اعتقاد بچند چیز حاصل میشود: یک راهاش اراده ماندن است و این اراده بمعنی شوق نیست بلکه میگوئیم: شوق یک مطلب است و اراده مطلب آخریمیل یک جائی باشد که متعلق اراده (مراد) دخل در غرض انسان نداشته باشد چه تمام الدخل و چه بعض الدخل این اراده باو متعلق نمیشود چون حکیم که یک چیزی را اراده میکند در مراد باید یک غرض باشد و آن غرض تمام الدخل است یا بعض الدخل است. و امّا آنکه ما میگفتیم الآن هم رفع ید از آن نکردیم احتمال میدهیم به همان نحو باشد. میگفتیم که بعضی از الفاظ است که آنها وضع شدند للمفاهیم مثلا لفظ الماء وضع شده است برای یک صورت که در خارج وجود دارد که لفظ برای مفهوم وضع شده و ربما لفظ وضع شده برای وجود خارجی مثل اعلام خارجی. این وضع شده برای وجود خارجی ولو با اشاره البته چه جور این الفاظی داریم که وضع شده است مثل اعلام شخصیه بر شخص وضع شده است به مفاهیم ولکن لفظ قالب معنی است یعنی لفظ الماء تعیین شده است به ازاء آنصورتی که آنصورت در اذهان است و تعبیر ازش به آب میکنیم یک وجود خارجی هم در خارج است که وجود الماء است در اعلام شخصیه لفظ تعیین شده باز آن موجود خارجی که معنی یا مفهوم است یا موجود است. یک معنایی است که در آنها ابراز، غرض از وضع است برای این فقط بازاء وضع کردیم با آن صورت تا عند الضروره آن صورت را منتقل بکند به ذهن سامع این ابراز و اظهار غایت از وضع است و هکذا در اعلام شخصیه . واُخری لفظ وضع میشود لابراز شی . ابراز الشی خودش موضوع له است غرض از وضع نیست میگفتیم: کلمه لیت آن است که در نفس یک حالتی است لیت و لعلّ برای آنها وضع نشده بلکه وضع شده است برای اظهار آنها. محتمل است که صیغه افعل همین جور باشد یا در ماده هم بمعنی طور که وضع شده باشد به ابراز آن اراده حقیقیه بدان جهت طلب انشائی غیر از ابراز همان طلب چیز آخر نیست. اگر چه مرحوم آخوند غیر از آن میداند. بناء بر این حرفی که ما میگوئیم معنی انشاء ابراز است که ترجی انشاء است یا تمنی معنا ابرازی است معنای ابراز خودش معنی است اگر ایشان (حائری) میفرموده که در موارد امتحان صیغه افعل استعمال شده در ابراز همان اراده حقیقیه که در نفس موجود است منتهی ابراز نه اینکه او در نفسی حقیقه موجود است بلکه بجهه غرض دیگری مثل امتحان و تهدید و غیره و بعضی استعمالات لعلّ و ترجّی و لیت وغیره داریم که غیر از ابراز آن خصوصیت واقعه نیست منتهی تارهً مَبرزَ در نفس است آن را میخواهد ابراز کند و تاره آن در نفس، موجود نیست غرض چیز دیگر است. اگر حائری این را میفرمود ردّش نمی کردیم بلکه محتمل است همین جور بوده باشد.