درس ۹۴: در حمل صفات ذات باری بر او
بعد از بیان اینکه مشتق حمل بر ذوات می شود، در این مشتقاتی که از صفات ذات بر ذات جلّ و علا شمرده میشود مثل حمل عنوان عالم و قادر وحیٌ برذات جلّ و علا، در حمل این صفات بر ذات باری از دو جهه اشکال است. یکی اینکه: در مشتق بنابراین شد که مبدأ مغایر باذات بوده باشد، مشتق که حمل بر ذات می شود ولی مبدأ نمی شود پس مبدأ با ذات باید تغایر داشته باشد. جهه اشکال این است که در صفات ذات خدا جلّ و علا، بین این مبدأ و ذات تغایری وجود ندارد. زیرا صفات ذات عین ذات هستند، عرض و معروض نیست جهه دیگرِ اشکال این است که مبدأ که باذات قائم است، در صفات باری، مبدأ که قائم به ذات نیست. اینها عرض نیستند تا قیام بذات داشته باشند. بنابر عینیه اینها اصلاً تلبس نیست. مرحوم آخوند در مقام دو امر ذکر کرده که درامر اول خواسته جهه اولی اشکال راحل کند و در امر بعدی که امر خامس است اشکال تلبّس را حل می کند. و ایشان در کلامش ناظر به کلام صاحب فصول است که فرموده: در حمل مشتق برذات تغایر مبدأ با ذات معتبر است پس حمل عالم و قادر بر ذات، تغایر بین مبدأ و ذات نیست پس عالم و قادر به معنای لغوی حمل بر خدا نمی شوند. این الفاظ یا به معنای دیگری، نقل شدهاند که باعتبار آن معنی حمل بر خدا می شوند یا اگرنقل نشوند در معنای دیگری مجازاً بر خداحمل شده اند. می دانید کلام صاحب فصول در صفات ذات است که مبدأ عین ذات است صاحب کفایه می فرماید: در حمل مشتق بر ذات که تغایر بین مبدأ و ذات معتبر است تغایر مفهومی معتبر است. یعنی معنای خطوری مبدأ، بایدغیر معنای خطوری ذات باشد. اما مغایرت در وجود خارجی که مبدأ در خارج وجودی داشته باشد و ذات وجود آخری داشته باشد، در حمل مشتق برذات معتبر نیست.
شاهدش حمل شدید و ضعیف بر سواد و بیاض است حال آنکه شدّت وضعف در مفهوم باسواد و بیاض تغایر دارند ولی تغایر وجودی ندارند. پس صفاتی که بر خدا حمل میشوند باذات حق تغایر مفهومی دارند و همین تغایر در صحه حمل کافی است. در یک عبارت کفایه هم اشتباهی شده فرموده صفات کمال و جلال که جاری برذات حق می شوند در جریان اینها مغایرت مفهومی کافی است ولو اتحاد خارجی دارند. میدانید اینحرف اشتباه است چون صفات کمال را در اصطلاح به صفات ذات می گویند و اشکال صاحب فصول هم در صفات ذات بود ولی صفات جلال که اصطلاحاً بر صفات افعال اطلاق می شود، آن صفات زائد برذات حق جلّا و عزّ هستند مثل رحمان و رحیم و غفور و رازق و … و مغایرت وجودی اگر بین مبدأ و ذات لازم باشد در این صفات وجود دارد. اشکال در صفات ذات است. عرض می کنیم صاحب کفایه با اینحرف تمام حرفهای سابقش راباطل کرد. ایشان سابقاً گفت: مشتق نسبه به حمل لابشرط است و مبدأ، بشرط لاست ومرادشان هم لابشرط و بشرط لای ذاتی بود. یعنی خود مشتق معنایی دارد که آبی از حمل نیست که سّرش را گفتیم ولکن در مبدأ چون معنای ذات نیست ولو مبهماً لذا آبی از حمل است. خوب الان می گوید در حمل مشتق برذات کفایت می کند تغایر مفهومی مبدأ باذات و اتحاد وجودی اگر داشته باشند عیبی ندارد. خوب اگر مبدأ باذات اتحاد وجودی داشته باشند که بشرط لانمی شود. مبدأ وقتی عین ذات شد هر کدام بر یکدیگر حمل می شوند پس بشرط لا کجا رفت؟ ثانیاً: یا مرحوم آخوند: این شرط را شما از کجا پیدا کردید که تغایر مفهومی مبدأ و ذات کافی است. مشتق که حمل بر ذات می شود فرمودید تغایر ولو در مفهوم کافی است این را از کجا می گوئید. ما می گوئیم الوجود موجودٌ، النور منیرٌ، مگر مبدأ موجود و منیر که وجود و نور است با ذات اتحاد مفهومی دارند. یا مرحوم آخوند: آنیکه معتبر است در حمل تغایر مفهومی مبدأ با مشتق است. نور با منیر در مفهوم باید تغایری داشته باشند و این در همۀ حملها وجود دارد و دلیل مابرهان قطعی است می گوییم: مبدأ معنایی دارد و در مشتق هیئت به او علاوه شده است که هیئت هم معنای آخر دارد. پس معنای هیئت و ماده بامعنای ماده تغایر پیدا میکند. اما حرف شما دلیلی که ندارد هیچ، در خارج عکس حرف شما وجود دارد که حمل مشتق بر ذاتی است که مبدأ مشتق و ذات عین همند. وخود ایشان در جواب جهه شافی اشکال می فرماید این نحوه تلبس ارقی نحوه تلبس است. اشکالی شده که هم بر حرف ما وارد است و هم بر حرف مرحوم آخوند. اشکال شده که شما می گویید: در حمل مشتق بر ذات کفایت می کند تغایر مفهومی بین آندو ولی مبدأ ممکن است عین ذات شود که صاحب کفایه گفت وجوداً عین همند و ما گفتیم مفهوماً هم میتواند عین هم باشند چجور موجود بر وجود صدق می کند و قادر بر ذات حق صدق می کند باید ضارب هم بر ضرب صدق کند چون تغایر وجودی در حمل مشتق بر ذات معتبر نیست و تغایر مفهومی کافی است. مفهوم ضرب باضارب هم تغایر دارند. و ضارب را هم که بر زید حمل می کنید این زید متلبس به ضرب است ولکن این ارقی مراتب تلبس نیست بلکه ادنی مراتب تلبس است ارقی مراتب تلبس واحدیه الشیئ لنفسه است. پس الضرب ضارب باید صحیح باشد در حالیکه همه این حمل را غلط میدانند. پس معلوم می شود در صحه حمل، مجرد تغایر مبدأ و مشتق مفهوماً کافی نیست. جواب اشکال این است که: در مشتقات علاوه بر اینکه مبدأ و ذات مبهمه معتبر است تلبس هم معتبر است. تلبس انحایی دارد. در بعضی مشتقات تلبس خاصی معتبر می شود. یک نحوه تلبس صدوری است در مشتقاتی که تلبس در معنای هیئت آنها معتبر است تلبس صدوری اگر معتبر باشد آن مشتقات حمل برمبادی نمی شوند الضرب ضاربٌ غلط است. چون ضارب وضع شده بر ذاتی که تلبس صدوری به ضرب داشته باشد. ولو ضرب واجد نفس خودش است ولی تلبس صدوری به خودش ندارد. چون در ضاربٌ تلبّس صدوری معتبر است لذا بر الضرب حمل نمی شوند. کلام در مشتقاتی که درمعنای آنها مطلق التلبس اخذ شده است که ازآنها ذات واجدیه للمبدأ تعبیر می شود آنجاها می گوییم که لازم نیست مفهوماً مبدأ با ذات مغایر باشد و هیئیه کافی است.
جواب اشکال دیگر هم داده شد. اینکه مرحوم آخوند می گفت: مبدأ بشرط لا و مشتق لابشرط است، او را نسبه به ذواتی می گفت که تلبس بالمبدأ نسبه به ذات تلبّس صدوری و حلولی باشد. اما اگر مشتقی پیدا کردیم که تلبس ذات نسبه به او تلبس وجدانی است مبدأ نسبه به آن ذات بشرط لا نیست بلکه لابشرط است چون عینیه خارجی دارند. پس اینحرفی که مشتق لابشرط است و مبدأ بشرط لا نسبه به ذواتی است که در آن ذوات تلبس بالمبدأ به آن تلبّس های که سابقاً گفتیم معتبر است اما نسبه به مشتقی که تلبس به نحو واجدیه ذات باشد نسبه به ذاتی که عین مبدأ است، مبدأ لا بشرط می شود و حمل می شود اما کلام صلاحب فصول که فرمود این الفاظ نقل داده شده اند یا مجازاً حمل بر خدا شدهاند. مرحوم آخوند می فرماید: اگر ما گفتیم معتبر است در مشتق مبدأ و ذات وجوداً دو تا باشند و یا مفهوماً دو تا باشند، مشتقی که دلاله برذات و مبدأ می کنند باید رابطی بینشان بوده باشد و رابط همان قیام عرض به معروض است آنوقت لازمه اش این است که در قادر و عالم که حمل به خدا می شود قائل به نقل یا مجازیه شویم. ولی اگر گفتیم: در مشتق تغایر وجودی و مفهومی معتبر نیست هر دو امر حلّ می شود. مرحوم آخوند در جواب صاحب فصول در امر آتی گفته: التزام به نقل این الفاظ از معانی لغویه و مجاز بودن اینها، مستلزم به لقلقۀ زبان بودن اذکار است {۱} آن کلام صاحب کفایه بر صاحب فصول ولو اشکالش درست نیست ولی حرف صاحب فصول بناءً علی ما ذکرنا دیگر موضوع پیدا نمیکند. بعد از اینکه مشتق به معنای لغوی قابل حمل برخداست دیگر چه احتیاج به نقل و مجاز داریم. امّا امرثانی که در مقام است. گفته اند در حمل مشتق بر ذات اصلاً لازم نیست مبدأ با آن ذات قائم شود مبدأ باید در خارج وجود پیدا کند اما با آن ذات قائم شود معتبر نیست. مثلاً ما می گوییم الله متکلمٌ، تکلّم قائم به خدا نیست قیام او به شجر است. بنابر اینکه ما تکلّم را از صفات ذات بگیریم کما اینکه بعضی توهم کردهاند. مرحوم آخوند در کفایه این اشکال را به اختلاف مبادی و تلبّسات حل می کند. می گوید: همیشه معتبر است که مبدأ با ذات قیام داشته باشد حتی در الضرب موُلِمٌ. اَلم قیام به ضرب دارد ولی قیامش حلولی نیست، قیامش با زید است که کتک خوده ولی قیام ایجادی که موجدِ علم است ضرب است قیام ایجادی قائم به ضرب است و هم چنین در جایی که قیام تسبیبی با اوست مثل الله متکلم که موجود، صوت و خالق صوت در شجره، خداوند متعال است لذا به این اعتبار متکلم را به خدا اطلاق می کنند. پس مرحوم آخوند با اختلاف تلبّسات و اختلاف مبادی می خواهد اشکال را حلّ کند. مراجعه کنید به کلام ایشان تا فردا.
{۱} چون وقتی می گوییم یا قادر یا حیّ یا متعال اگر معنای لغوی اراده شده همانستکه ما گفتیم و اگر معنای دیگری اراده شده آن معنا را ما نمیدانیم چیست لذا این اذکار لقلقۀ زبان میشود.