دروس خارج اصول / درس ۹۲: کلام مرحوم کمپانی در فرق بین جنس و ماده، و فصل و صورت

درس ۹۲: کلام مرحوم کمپانی در فرق بین جنس و ماده، و فصل و صورت

ما دعوای اول مرحوم آخوند را مقداری قبول کردیم که بله در مشتقات، مفهومش تصورّاً و بدواً امر واحدی است که منحل می شود به ذات مبهمه و مبدأ. اما اینکه ایشان فرمودند حجر منحل می شود به شیئ له الحجریه، یا شجر به شیئ له الشجرّیه، اگر ماده شان مفهوم شیئ باشد این انحلال صحیح نیست. حجر و شجری که در خارج است خودش جنس و فصل دارد باید جنس و فصل را اجرای عقلیه او بگیرید. و اگر شیئ را کنایه از ماده و هیولی بگیرید که ظاهرش هم اینست می گوییم: عیبی ندارد چون جسم خارجی است و مرکّب از ماده و صوره. ولی کلام در مشتق در ماده و صورت نیست. کلام این است که در مشتق، ماده چه امر زائدی دارد که بواسطۀ او حمل بر ذات می شود ولی مبدأ او را ندارد و حمل بر نمی شود. که لِمَشَّ را گفتیم. بعد مرحوم آخوند فرمود: فرق بین مشتق و مبدأ که به لا شرط و بشرط لایی است، مراد به شرط لا و لا بشرط حمل است. مراد لابشرط و بشرط لای ذاتی است. ما هم این را تصدیق کردیم. بعد ایشان این حرف را سرایه داد به جنس و فصل و ماده و صوره که مراد اهل معقول از لابشرط بودن جنس و فصل و بشرط لا بودن، ماده و صوره، لا بشرط و بشرط لای ذاتی است. نه اینکه جنس عین ماده و هیولاست و فصل عین صوره است وفرقشان اعتباری است. یعنی جنس و فصل طوری هستند که ذاتاً بر یکدیگر حمل می شوند ولی صوره و ماده بر دیگری حمل نمی شوند مرحوم کمپانی کلامی دارد که حرف آخوند صحیح نیست لابشرط بودن و بشر لا بودن بین فصل و ماده و صوره اعتباری است نه ذاتی.

بله عرض را که با معروض می سنجند نسبتشان بشرط‌لای ذاتی است. عرض نسبه به معروض و بالعکس بشرط لای ذاتی است ولکن جنس و فصل که لابشرط است، اعتباری است. کلام ایشان را ما اینجور نقل می کنیم ایشان اشکالی می‌کند، ان قلت: چجور جنس بر فصل حمل می شود و بالعکس با وجودی که جنس در خارج طبیعت است و فصل هم طبیعت دیگری و آیا حمل در اینها به اعتبار لابشرطیه نیست؟ قلت: این نوع که جنس و فصل دارد، ترکیب جنس و فصل در خارج، ترکیب اتحادی است کما اینکه ماده و صوره همینطور است. ترکیب اتحادی یعنی بین اجزاء یک وحده حقیقیه است که مرکب را در خارج، واحد حقیقی می کند.والّا اگر وحده حقیقیه در مرکب نباشد لا محاله واحد، اعتباری خواهد بود. اگر نوع که درخارج مرکب حقیقی باشد باید وحدت حقیقی داشته باشد و ملاک وحده حقیقی این است که اجزای مرکب باید یک جزءش بالقوه شود دو جزء دیگرش بالقوه شود و جزء دیگرش بالفعل شود چون اگر بنا شود دو جزء مرکب در خارج بالفعل باشد. هر فعلیه، فعلیه دیگر را منع می کند دو وجود می شود و مرکب اعتباری می شود. پس باید یکجزء بالقوه و یکی بالفعل شود که ایندو جزء مجعولین به جعل واحد شود. چون هر کدام اگر جعل مستقلی داشته باشند بالفعل می شوند و می‌شود مرکب اعتباری خوب مبدانید دو شیئ نمی توانند جعل واحد داشته باشد الّا اینکه یکی جعل مستقل داشته باشد و دیگری جعل تبعی.لذا یکی جعل استقلالی دارد که بالذات مجعول است ودیگری بالتبع جعل شده یعنی فیض الوجود از آنیکه مجعول بالذات است به دیگری سرایت کرده که مجعول بالتبع شده است. و آنیکه مجعول بالذات است فصل است و صورت، از صورت، وجود به ماده واز فصل به جنس سرایت می کند. خوب یک درجه ای از وجود به جنس سرایت کرد. این درجه را تارهً قیاس می کنیم با آن درجه ای از وجود که مجعول بالذات دارد، این می شود ماده وصوره که به هم حمل نمی شوند چون درجتان بما هو درجتان غیر دیگری است وحمل نمی شوند.

منتهی همین دو درجه و دو شیئ را در خارج ملاحظه می کنیم که یک شیئ است، ترکیبشان اتحادی است و به هم حمل می شوند. می بینید ماده عین جنس است وفصل عین صورت است. فرق ماده و جنس و صوره و فصل فقط باعتبار است. که مجعول بالذات را با درجۀ مجعول بالتبع را اگر ملاحظه کردیم از او تصیر به ماده و صوره می شوند. ولی ایندو تا چون یکی هستند این درجۀ را ملاحظه کنیم می شود جنس و فصل و قابل حملند. پس جنس و فصل که لا بشرط و ماده و صوره که بشرط لا ست، تفاوتشان بشرط لا و لابشرط اعتباری است نه ذاتی، بخلاف عرض و معروض، در عرض و معروض ترکیبشان حقیقی نیست بلکه اعتباری است چون هر کدام غیر دیگری است و هر دو فعلیه دارند، لذا هر عرضی را در نظر بگیرید فعلیه معروض و هر معروضی را در نظر بگیرید فعلیتی دارد غیر فعلیه عرض. پس بشرط لا بودن او ذاتی است. نمی شود یکی از اینها بدیگری حمل شوند. بله اگر کسی گفت: وجود عرض عین وجود معروض است، تجلّی معروض است نه وجودی زائد بر وجود معروض. بله بنابر آنحرف یکوجود می شود. اگر بخواهیم بگوییم بشرط لاست باید بشرط لا اعتباری درست کنیم، و الّا اگر اینحرف درست نبوده باشد که نیست بشرط لا بودن ذاتی است، خوب مادر کلام ایشان زاید بحث نمی کنیم اهلش هم نیستیم ولی اینها از مسلمات نیست که حتما باید دو جزء بالفعل نباشد، یکی بالفعل باشد ودیگری بالقوه تا مرکب، حقیقی شود. شما شیر را در نظر بگیرید ک هم جزء مائی دارد و جزء دیگر که تشکیل دهنده اوست ولی درخارج یک مرکب حقیقی است، و در مقام هم زیاد این بحث مدخلیه ندارد. آنیکه مدخلیه داشت لِمّ حمل مشتقات بر ذات بود که بیان کردیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *