دروس خارج اصول / درس ۹۱: علت بساطه معنای مشتق – ردّ علت مذکور – بحث درلابشرط …

درس ۹۱: علت بساطه معنای مشتق – ردّ علت مذکور – بحث درلابشرط و بشرط لا بودن فصل و صوره، و ماده و جنس

مرحوم صاحب کفایه ادعا کرد که معنای مشتق بسیط است ولکن مرادش از بساطه ااین است که معنای ترکیبی عنداطلاق المشتق به ذهن خطور نمی کند. چجور اگر گفته شود رافع الحجاره معنای ترکیبی به ذهن خطور می کند از شنیدن ضارب یا رافع معنای ترکیبی به ذهن نمی آید. از مشتق صوره واحده­ای به ذهن خطور می کند ولکن این صوره واحده منافات ندارد که به تأملّ عقلی این معنای بسیط منحلّ به متعدد می شود اما آن متعدد یکی اش مفهوم شیئ است مرحوم آخوند می فرماید: این عیبی ندارد. خوب چرا معنای مشتق بسیط است؟ می فرماید: اگر معنای مشتق، بدواً بسیط نبود لازمه­اش این بود که در مثل الانسان کاتب تکرار لازم آید. اگر ما گفتیم مصداق شیئ مأخوذ است در معنای مشتق به انحلال وقتی گفتیم: الانسان کاتب معنایش می‌شود: الانسانُ انسانٌ له الکتابه با وجود اینکه تکرار فهمیده نمی شود خوب میدانید ما گفتیم: تکرار وقتی لازم می آید که مصداق شیئ داخل معنا باشد. اما اگر مفهوم شیئ داخل در معنا شود تکرار لازم نمی آید بدان جهه اگر بخواهیم استدلال کنیم که مفهوم شیئ هم در صوره بدوی مأخوذ نیست باید بگوییم تکرار لازم می آمد در مثل الماء شیئ بارد بالطبع. اگر در معنا بارد که اسم فاعل است شیئ اخذ شده باشد می شد الماء شیئ شیئ اله البروده. با وجود یکه وجدان شاهد است که در این واقع تکرار لازم نمی آید. ولی می بینید دلیل ایشان بر بساطه، بساطه بدوی را اثبات می کند. امّا بساطتی که حتی با تامّل عقلی منحل نشود او را اثبات نمی کند که مدعای ایشان هم بساطه بدوی است. آیا استدلال ایشان بساطه بدوی را ثابت می کند یا نه؟ بنا به گفته ما ثابت نمی کند چون ما گفتیم آنچه مأخوذ در مشتق است عنوان شیئ هم نیست.

آن چه داخل معنای مشتق است چیزی مبهم است که حتی از عنوان شیئ هم مبهم تر است تنها قیام مبدأ به او معلوم است. و گفتیم این صورت ترکیبی در ابتداء هم هست. ضارب یعنی آنیکه تلبس به ضرب دارد. مبهم است از تمام جهات و تکرار هم لازم نمی آید در بارد معنای شیئ مأخوذ نیست که تکرار لازم آید پس بساطه با فرمایش آخوند ثابت نمی شود. ما می‌خواهیم گفت که مشتق بر خود مبدأ هم صادق است چون شیئ نمی تواند واجد ذاتش نشود. آنیکه حقیقهً موجود است خود وجود است. به خود وجود هم عنوان مشتق صدق می کند. آنیکه در موجود اخذ شده نه عنوان شیئ است و نه مصداق شیئ. اما اگر کسی گفت: ابتداءً ترکیب دارد از حیث قیام مبدأ به او که مرحوم کمپانی خوب توضیح داده اگر ملاحظه کنید دلیل صاحب کفایه این را منع نمی کند. و این را تبادر باید نفی کند. به تبادر ثابت میکنیم که معنای مشتق بدواً بسیط است ولی انحلال دارد به ذاتی که از تمام جهات مبهم است الّا از جهه واجدیه للمبدأ. مرحوم آخوند می فرماید: اینکه مشهور گفته­اند فرق بین مشتق و مبدأ به شرط لا و لابشرط است (البته این کلام اینها مرادشان همان است که مرحوم نائینی فهمیده بود. یعنی اختلاف اینها عرض اعتباری است، و ذات آنها اختلافی ندارند. آن معنا در مبدأ طوری اخذ شده که در مقابل ذات قرار گرفته و در مشتق طوری لحاظ شده که قابل حمل بر ذات است و گفتند هئیه مشتق وضع شده که قلب کند آن معنا را بشرط لا بودن به لابشرطیه) مرحوم آخوند می بیند اینحرف صحیح نیست.

لذا می گوید نه اهل معقول مرادشان از لابشرط و بشرط لا این است که صاحب فصول گفته، بلکه صاحب فصول نفهمیده حرف اهل معقول را. می گوید: مراد اینها از بشرط لا و لا بشرط، بشرط لا و لابشرط ذاتی است یعنی معنا در مبدأ طوری است که قابل حمل به ذات است. واینهم که اهل معقول بین جنس و فصل و ماده و صوره فرق گذاشته­اند به لابشرط و بشرط لا بودن آنجا هم مرادشان لا بشرط و بشرط لای از حمل است، نه اینکه فصل اعتبار شود لابشرط می شود فصل و اگر اعتبار شد بشرط لا می شود صوره، مراد اینها این استکه هر یک از فصل و جنسس لا بشرط از حملند، بطوری که جنس بر فصل، حمل شود کلُ ناطق حیوان و فصل بر جنس حمل می شود بعض الناطق حیوان. فصل و جنس بر نوع حمل می شوند و نوع بر هر دو حمل می شوند. ولی ماده و صوره این جورنیست. نه صوره حمل بر ماده می شود و نه بالعکس. اینها ذاتاً آبی از حمل هستند، فرق مشتق و مبدأ هم این استکه معنای مبدأ ذاتاً آبی از حمل است ولی ذات مشتق معنایی است که آبی از حمل نیست. عرض می کنم: ظاهر کلمات اهل معقول همانستکه مرحوم نائینی و صاحب فصول فهمیده‌اند یعنی لابشرط و بشرط لای اعتباری حتی در فصول و صوره، خود مرحوم کمپانی که فیلسوف است همین را فرموده. و گفته: ولو استاد ما (آخوند) این را گفته ولی ظاهر کلام آنها درلابشرط و بشرط لایی است که سابقاً گذشت. توجه شود که مبدأ به معنای مصدر نیست. مصدر اصل مشتقات نیست، مبدأیی که سیّال در همۀ مشتقات است، امر دیگری به آن اضافه شده بنا به گفته ما که اضافه شده آن امر آخر موجب شده که معنای مشتق حمل بر مشتق شود آن امر آخر همان معنای مای نکره است که مبهم است، من جمیع الجهات، و خصوصیه تلبس به مبدأ دارد که بواسطۀ آن حمل بر ذوات می شود و خواهیم گفت: مراد از تلبس نسبه بین دو شیئ نیست. شیئ که واقعاً واجد مبدأ شد تلبس گویند، بر مبدأ هم صادق است اثنینیه نمی خواهد. چون خود وجود هم بالذات واجد وجود است. پس آنچه را ما ملتزم می شویم درمعنای مشتقات این است. اشکال شده که چطور میتواند هیئت، معنای اسمی داشته باشد؟ می گوییم: کی گفته هیئت، نمیتواند متضمن معنای اسمی نشود. ما وجداناً می بینیم ضارب عالم، و متحرک و … هیچ خصوصیتی در آنها نیست الاتلبس به مبدأ شان و تبادر هم دلیل بر وضع است. و اینکه گفته­اند فرق ایندو به لا بشرط و لا بشرطیه اعتباری است این درست نیست. و کلام کفایه که مراد اهل معقول هم این است که ذاتاً مشتق آبی ازحمل نیست ولی مبدأ آبی از حمل است درست می شود. چون مبدأ آن خصوصیه را ندارد آبی از حمل است و مشتق چون دارای آن خصوصیه است آبی از حمل نیست. پس دیگر فرقشان بالا عتبار نمی شود. ولکن چه شد که معنای مشتق لابشرط ذاتی شده که گفتیم معنی مای نکره داخل معنی هیئت شده و عیبی ندارد، لمّ مطلب در کلام صاحب کفایه نیست. ولو صاحب کفایه این را فرموده ولی علتش چیست درعبارت صاحب کفایه نیست که ما گفتیم خصوصیتش دخول مای نکره است در معنای هیئت مشتقات. امّا ماند فرق بین جنس و فصل و صوره و ماده. اینکه می گویند: جنس و فصل و نوع حمل بریکدیگر می شوند صحیح است. اما اینکه می گویند صوره و ماده حمل بر هم نمی­شوند. این را باید اثبات کرد اولاً، ثانیاً: بعد از اثبات عدم حمل، سرّ آن این است که مرحوم کمپانی بیان خوبی کرده.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *