درس ۹۰: دنبالۀ کلام نائینی – و جواب به نائینی – قول به ترکب مشتق
مرحوم نائینی بعد در کلامش فرموده است که لایقال: در فلسفه گفتهاند: شیئیّة مساوق باوجود است. خوب عنوان وجود که جنس الاجناس نیست تا شیئ هم جنس الاجناس شود لانّه یقال: مساوقیّة در صدق است نه اینکه هر جه بر عنوان وجود بار می شود بر عنوان شیئ هم بار شود و هر چه از عنوان وجود سلب می شود از عنوان شیئ هم سلب شود بلکه مراد از مساوقیة، مساوقیه در صدق است یعنی وجود هر کجا صدق کند شیئ هم در آنجا صدق می کند. بعد از اینکه گفته شیئ جنس الاجناس است فرموده: ممکن است تقریب شود که شیئ جنس الاجناس نیست و از اعراض عامه است. به این بیان که شیئیة عارض بر ماهیة می شود عنوان ماهیة جنس ماهیات است. وقتی شیئ عارض ماهیة شد، عارض بر جنس قریب یا جنس بعید شد بدان جهة میتوان گفت شیئ از اعراض عامه است. خوب ما قبلاً عرض کردیم که مااینها را نمی فهمیم چون عنوان شیئ که هست ما می بینیم بر واجب الوجود هم حمل می شود. الله شیئ لیس کمثله شیئ آنجا نمیتوان ملتزم به جنس شد. عنوان ماهیة جنس الماهیات است اینهم معنی ندارد. عنوان ماهیة مثل عنوان شیئ است، جنس نیست بله آنیکه جنس است به حمل شایع به او ماهیة حمل می شود کما اینکه عنوان شیئ حمل می شود اما اینکه عنوان ماهیة خودش جنس ماهیات باشد اینجور نیست. در ذیل کلامشان فرموده: ولو شیئ جنس الاجناس بوده باشد دخول این جنس الاجناس در معنای مشتق این هم محال است. چون چجور نمی تواند عرض عام، مقوّم فصل شود، جنس الاجناس هم داخل معنای مشتق نمیتواند بشود چون، مقوم فصل نمی تواند بشود بلکه فصل است که محصّل جنس است. بعد می فرماید: ایشان بین مفهوم شیئ و مفهوم ذات هم فرق گذاشته است. فرموده: اگر مفهوم شیئ داخل شود در معنای مشتق لازم می آید جنس الاجناس داخل معنای مشتق شود و اگر ذات داخل شود در معنای مشتق لازم می آید جنس قریب داخل معنای مشتق شود. ما نفهمیدیم عنوان ذات بر چه چیز جنس قریب است؟ بعد می فرماید علی کل تقدیر شیئ و ذات نمی تواند داخل معنای مشتق شود چون اگر شیئ، جنس الاجناس بوده باشد دخول جنس در فصل هم محال است.
اگر شیئ داخل شود، در معنای مشتق جنس الاجناس، داخل معنای فصل شده و اگر ذات داخل شود جنس قریب داخل شده بعد فرموده: ما که می گویم معنای مشتق بسیط است، بخاطر این است که واضع اگر چیزی را در معنا اخذ می کند باید غرضی داشته باشد. ذات را در معنای هئیة مشتق اخذ کردن به چه غرضی است؟ خوب می گوییم بله واضع غرضی دارد و غرضش این است که اگر عنوان ذات را اخذ نکند، قابل حمل برذات نمیشود. بعد ایشان فرموده: اگر ذات را اخذ کند محذور دیگر لازم می آید و آن این است که باید نسبة را هم اخذ کند چون ذات با مبدأ ارتباطی ندارند. ضاربٌ یعنی ذات ثبت له الضرب، ثَبَتَ، ثَبَتَ صدوری باشد یا ثبت وقوعی باشد کما فی المضروب. وقتی نسبة را اخذ کرد لازم می آید زید ضارب متضمن در نسبة بوده باشد، الانسان کاتب متضمن دو نسبة بوده باشد و ممتنع است که کلام واحد دو نسبة داشته باشد این کلام ایشان را هم ما نفهمیدیم. خوب اگر بنا باشد معنایِ ضارب، شیئ له الضرب بوده باشد این نسبة ناقصه است. چون مفهوم شیئ اگر اخذ شود قابل تضییق است. و قضیة، قضیۀ ممکنة است. وقتی انسان شیئ شد که کتابه به او منتسب است این نسبة، ناقصه است. و کلام واحد بخواهد متضمن یک نسبة تام (نسبة محمول به موضوع) و یک نسبة ناقصه شود، چرا امتناع داشته باشد (نسبة ناقصه مثل نسبة غلام زید). بعد ایشان فرموده: اگر قرار باشد نسبة داخل معنای مشتق شود محذور دیگرش مبنی شدن مشتقات است چون نسبة، معنای حرفی است و مشتق که اسم است وقتی متضمن معنای حرفی شد باید بشود مبنی.
عرض می کنم: اینکه نحویان گفته اند: این اسماء مبنی است چون شباهت به حروف دارند اینها علل بعد الوقوع است. والّا صحّت ندارد. بر فرض که علّت بنا، اسم شباهتش به حرف باشد می گوییم: این مشتق با هذا فرق دارد. چون حرف یکوضع بیشتر ندارند مادةً وهئیةً. اینها اگر معانیشان متضمن معنای حرفی باشند مبنی می شوند این ربطی به مشتقات که ماده و هیئتشان هر کدام وضع جداگانه دارد ندارد. اینها وضعشان با حروف فرق می کند. لذا بمجرد اینکه هیئتشان متضمن معنای حرفی شد مبنی نمی شود. از ما ذکرنا واضح شد ما اگر بخواهیم مشتق را که بالوجدان حمل بر ذات می شود حملش را صحیح بدانیم باید معنای مشتق زاید بر مبدأ چیزی داشته باشد که یا بواسطۀ آن چیز حمل برذات شود یا بواسطۀ لازمۀ آن چیز، یا خود ذات باید داخل معنای مشتق بشود بنحو الابهام که صورة ازهمه جهة ابهام دارد الا جهة واجدیّت للمبدأ. یا باید ملتزم شویم که علاوه بر مبدأ خصوصیة دیگری دارد که لازمه آن خصوصیةِ ذات است آنیکه لازمه معنی باشد ما چنین پیدا نکردیم. لذا مشتق باید خود ذات را داخل بدانیم ما قائلیم تمام مشتقات انتزاعی هستند در خارج، مبدأ هست و ذات. پس عنوان مبهمی که فقط قیام المبدأ به او معلوم است او داخل معنای مشتق است. آنیکه در معنای هیئت مأخوذ است از تمام جهات مبهم است حتی از عنوان شیئ هم مبهم تر است تنها عنوان قیام المبدأ به است. ولو قیام، قیام ذاتی باشد، واجدیة شیئ لذاته باشد. این است سر حمل مشتق بر ذات و عدم حمل مبدأ بر ذات. معنای مبدأ با مشتق ذاتاً تغایر دارند، نه اعتباراً. وللکلام تتمة.