درس ۷۹:سؤال و جواب راجع به مبادی مشتقات – ما المراد من الحال
مرحوم آخوند سابقاً ذکر کرده بود که محل نزاع در ناحیۀ معنای هئیت مشتق است ولی مبدأشان حیث معانی اختلاف دارند، چون مختلف هستند تارةً مبادی امر فعلی می شود که از آن تعبیر به معنای حدثی می شود مثل ضارب. واخری مبدأ حرفة و صنعت است مثل نجّار و بنّا. فرق حرفه و صنعت این است که صنعت احتیاج به تعلم دارد مثل نجّاری و … ولی حرفة معنای کسبی است و احتیاج به تعلم ندارد مثل کارگری و حمّالی و باربری و ثالثه مبدأ به نحو قوة و استعداد است مثل مفتاح که استعداد فتح دارد ولو تا حال فتحی نکرده است و ربّما مبدأ بنحو ملکة اخذ می شود مثل مجتهد که مبدأش که اجتهاد باشد ملکة است. اختلاف این مبادی دخلی در محل نزاع ندارند چون محل نزاع ما در معنای هئیت است که آیا معنایش طوری است که منطبق بر ذاتی می شود که متلبّس به مبدأ است؟ مبدأ اگر امر فعلی شد تلبس به امر فعلی، اگر به معنا حرفه شد تلبس به حرفة و … یا بر ذات صدق می کند ولو انقضای مبدأ از ذات شده باشد؟ در ما نحن فیه شبههای است که چطور میتوان ملتزم شد که وقتی به این دار مملوک زید گفته می شود که بالفعل ملک زید باشد ولی مکتوب زید گفته می شود ولو الآن نمی نویسد و سابقاً آن را نوشته. و سابقاً گفتیم این اختلاف در ناحیۀ مبادی است و این موجب اختلاف در هئیت نمیشود. اشکال این است که چجور می شود مبادی به معنای حرفة و صنعت و ملکه بوده باشد در حالی که همه مبادی ظهور در فعلیة دارند. لذا اگر این مبادی در صیغۀ ماضی یا مضارع یا امر استعمال شوند بلا شبهةٍ ظهورشان در فعلیة است اگر شما آیۀ سجده را شنیدید و سجده کردید، اگر در حین سجده دوباره آیۀ سجده به گوشتان خورد باید سر از سجده بر دارید و دوباره سر به سجده بگذارید و نمی توانید به استمرار سجده اول اکتفاء کنید چون ظهور فاسجدوا عند تلاوةٍ او استماعِ آیةِ السجدة، در معنای حدثی است معنای حدثی سجده باید موجود شود لذا باید سر را بلند کند و دوباره سجده کند و به بقاء سجده، سجده حدثی صدق نمی کند. حتی در بعضی مواردی که به ذهن می آید معنای حدثی خصوصیتی ندارد، مثل اینکه شخص جُنُبی که ترتیباً غُسل می کند اینکه درروایت دارد اِغسل رأسک و وجهک و بعد دارد و اغسل بدنک، فرض کن کسی در خزینه است سرش را صابون زد و زیر آب سرش را شست درهمان زیر آب نیت غسل سر و گردن کرد، می گویند: نمی شود چون معنای حدثی نیست و این بقاء غَسل است. سمت راست و چپ را هم اگر خواستی غَسل کنی باید ابتدا از آب در آوری بعد در آب ببری برای غَسل. البته در غسل خبثی ارتکاز این است که معنای حدثی مراد نیست.
خوب چطور در مکتوب و مصباح و مجتهد و … می گویید: مبدأ به معنای ملکه و قوة و حرفة و … است؟ جوابش این است که ما نمی گوییم: معنای حقیقی فتح استعداد الفتح است. وقتی معنای استعدادی را لحاظ می کنیم او معنایِ مجازی فتح است. ما می گوییم در بعضی مبادی مشتقات، استعداد مراد است در بعضی حرفه و در بعضی …. مادامی که دندههای کلید خراب نشده و استعداد فتح را دارد به او مفتاح اطلاق می شود ولی بعد از دست دادن استعداد دیگر مفتاح بر او صدق نمی کند و این هم منافات ندارد که معانی مبادی در همه جا معنای حدثی و فعلی بوده باشد ولکن در بعضی مشتقات بمناسبة معنای هئیت معنای قوه را، استعداد مراد باشد ولو مجازاً. اگر یادتان باشد وقتی نزاع راعنوان می کردیم اینجور گفته بودند در محل نزاع که المشتق حقیقةٌ فی ماتلبّس بالمبدأ فی الحال او فیما یعمّه تا حال مشتق و مبادی را تعریف کرده ایم و توضیح دادیم. اما فی الحال یعنی چه؟ صاحب کفایه متعرض معنای آن می شود. حال به سه معنی اطلاق می شود که أعرف آنها زمان نطق است. مرحوم آخوند می گوید: مراد از حال در نزاع یقیناً زمان نطق نیست چون وجدان شاهد است که اگر کسی بگوید کان فی الامس زید ضارباً و تطبیق ضارب بر زید فی الامس باشد. این حقیقت است یا بگوید سعیر زیدٌ راکبا غذاً اینهم حقیقة است. اگر مراد از حال زمان نطق بوده باشد باید ملتزم شویم هر دو استعمال مجاز است. چون در زمان نطق زید متلبس به مبدأ نیست می گوید: بلکه مراد از حال در محّل نزاع، حال تلبس است یعنی در حالی که ذات متلبس به مبدأ است انطباق عنوان مشتق بر آن ذات بلا شبهة حقیقة است نزاع این است که ذات در حال انقضاءِ مبدأ از او، باز مشتق، بر او منطبق می شود یا نه؟ پس مراد از حال زمان حال نیست زیرا آن ذات متلبس به مبدأ گاهی زمان یا فوق زمان است در آن ذات اگر تلبس به مبدأ منقضی شده باشد باز محل بحث است که مشتق بر او صادق است یا نه؟ بله حال تلبس در ذاتی که آن ذات زمانی است باید در زمان بشود حال یا زمان ماضی یا زمان حال یا زمان مستقبل. کلام این است که حمل مشتق و تطبیق مشتق برذات به لحاظ تلبس به مبدأ قطعاً حقیقة است اما تلبس اگر منقضی شد تطبیق مشتق بر آن ذات اختلاف است که حقیقة است یا نه؟ اگر کسی بگوید زیدٌ ضاربٌ فی الامس قید تطبیق هم بوده باشد یعنی ضاربیة او در امس بوده قطعاً حقیقة است و محل اشکال نیست. دلیل بر اینکه مراد از حال حال نطق نیست چون مشتقات از اسماء هستند و اسماء دلالة بر زمان ندارند. الاسم مادلّ علی معنی مستقل، یعنی دیگر دلالة بر زمان ندارد و نگویید که نحویون گفته اند ضارب و مضروب وقتی عمل می کنند که بمعنی الحال او الاستقبال بوده باشند چون معنای این حرف این نیست که خود ضارب و مضروب بنفسه دلالة بر حال و استقبال کند بلکه دلالة به دالّ دیگر است نکتۀ دیگر این است که حال تلبس چه وقت است. اگر گفتم زید ضاربٌ این حال تلبس چه وقت است؟ در کان زیدٌ ضارباً و سیصیرزید ضارباً حال تلبس معلوم است ولی اگر مطلق گذاشت مثل زیدٌ ضاربٌ ظاهر اطلاق و منصرف الیه اطلاق، (در ظهور انصرافی احتیاج به مقدمات حکمت نیست مثل حیوانی که منصرف بغیر انسان است ولی ظهور اطلاقی احتیاج به مقدمات حکمة دارد) در زمان نطق است. یعنی زمان تلبس همان زمان نطق است و این ظهور اطلاقی است که ما بحث در او نمی کنیم. ما در ظهور وضعی بحث می کنیم و می گوییم زمان تکلم در ظهور وضعی داخل نیست. مرحوم نائینی معنای سومی برای حال کرده و به دیگران نسبة داده که حال ربّما به معنای زمان تلبس و زمان نسبة داده می شود و این معنی را به صاحب کفایه هم نسبة داده.