دروس خارج اصول / درس ۷۸:دنبالۀ کلام سابق – معانی اسمی و حرفی

درس ۷۸:دنبالۀ کلام سابق – معانی اسمی و حرفی

نتیجۀ بحث این شد که فعل ماضی و مضارع هر کدام مشتمل بر خصوصیتی است که خصوصیة هر یک غیر از خصوصیة دیگری است و به آن خصوصیة است که نمی توان یضرب را به جای ضرب و بالعکس استعمال کرد. آن خصوصیة را نحویون زمان تعبیر کرده بودند و ما هم در تقریب حرف ایشان برای اینکه لازم نیاید که معنای هئیت، که معنای ادات و حروف است و زمان ماضی و مستقبل از عناوین اسمیه هستند چجور می تواند معنایی که عنوان اسمی دارد در معنای هئیت وجود داشته باشد. لذا گفتیم: مراد نحویون این است که آن نسب خارجیه وضعشان مختلف است بعضی متّصف هستند که انتساب مبدأ به فاعل در زمان ماضی است مثل توصیف اعلام نحویون می گویند: آن انتسابات به مبدأیی که متصف هستند به انها در زمان ماضی هستند آن انتسابات موضوع له هئیة هستند منتهی به انتساب خارجی، بلکه بصورته و عنوانه. همانطور که نِسب خارجیه متصف می شوند به اینکه در ماضی است آن نِسب کلامیه هم که مرآة او هستند به لحاظ مرآتیة متصف می شوند به زمان ماضی. مضارع هم همینطور است اگر مراد نحویون این باشد بامعنای حرفی هئیت فرقی ندارد. مرحوم آخوند این را منکر است فرمود: زمان اخذ نشده است.

در هئیت و آن خصوصیة فارقة بین ماضی و مستقبل زمان نیست بلکه امر دیگری است که اگر فاعل فعل زمانی بشود و کلام متکلم مطلق شود و مضاف الیه­ای برای تحقق آورده نشود، آنوقت فعل دلالة عقلی بر زمان دارد چون فاعل که زمانی شد فعل هم باید زمانی شود ولی در جایی که فاعل زمانی نیست دلالة بر زمان نمی کنند مثل علم الله و … ولو تحقق هست ولی در زمان نیست مضارع هم همینطوراست. مرحوم آخوند به این ادّعیشا ن که ادّعای متینی است شاهد آوردند: که فرقی بین علم الله و علم زیدٌ ارادالله و اراد زیدٌ نیست. کلام در این تأییدی است که در اینجا ذکر می کند می فرماید: مؤید این است که نحویون گفته‌اند: صیغۀ مضارع مشترک است بین زمان حال و استقبال. مراد آنها مشترک معنوی است، یضرب یعنی می زند و به خصوص حال یا استقبال دلالة نمی کند بلکه بر جامع دلالة می کند یعنی زمان غیر ماضی و این جامع می شود معنای اسمی در حالیکه معنای هئیت معنای حرفی است، پس چون جامع را نمیتوان اخذ کرد پس معلوم می شود در مضارع خصوصیتی است که زمان نیست در جایی که فاعل زمانی بوده باشد آن خصوصیة ترقّبی یا در حال می شود یا استقبال عرض می کنیم این تأیید صحیح نیست چون اوّلاً بعضی نحویون گفته‌اند: که مضارع حقیقت در خصوص حال است و در دیگری به عنایت استعمال می شود و عده­ای هم گفته‌اند: حقیقت درخصوصِ استقبال است و در حال بالعنایة استعمال می شود ثانیاً: وقتی گفتند: مشترک معنی است، مرادشان جامعِ بین حال و استقبال نیست، مراد آنها توصیف است. این نَسب خارجیة که در خارج وجود دارد در خارج متصّف می شود بانّها در غیر ماضی هستند این اتصاف هم زمان حال را می گیرد و هم زمان استقبال را. منتهی ما گفتیم وجدان شاهد است که فرقی بین علم الله و علم زید نیست و روی این شاهد ما حرف صاحب کفایه را قبول کردیم و الا تأییدش صحیح نیست فقط باید توجه داشت که وقتی فاعل زمانی بوده باشد ابتدا این نسبة خارجی است که متصف می شود به زمان و سرایة این وصف به آن نسبة کلامیة ثانیاً است چون مرآةِ خارج است. ما نمی خواهیم بگوییم هئیات افعال وضع شده اند بر آن نسب خارجیة تا لازمه­اش این باشد که در موارد کذب، لفظ مستعمل فیه نداشته باشد ما این را نمی گوییم معنای هئیت واقع الاستناد است ولی نه واقع الاستناد در خارج بلکه واقع الاستناد در مدلول کلامی که مرآة خارج است.

صاحب کفایه دوباره برمی گردد به معنای اسمی و حرفی می فرماید: اسم یا جامد است که هئیة و ماده اش یک وضع دارد و یا مشتق است که هر یک از ماده و هئیتش وضع جداگانه دارند و در افعال هم هئیت و ماده­اش وضع جداگانه­ای دارند. اما معنای اینها چه فرقی دارند؟ همان حرفهای سابق را اعادة می کند تنها یک کلمه زیاد می کند. ایشان قبلا فرمود: معانی اسماء و حروف هیچ فرقی در ناحیۀ مستعمل فیه و موضوع له ندارند و معنای هر دو آنها کلی طبیعی است وفرقشان تنها در ناحیۀ کیفیة استعمال است که در لحاظِ مستقل باید اسم را بکار برد. و در لحاظِ غیر مستقل باید حرف را استعمال کند. این لحاظها مقوم استعمال است نه قید موضوع له یا قید الوضع. و اگر شما بخواهید معنای حرفی را از معنای اسمی جدا کنید این دو معنا اختلاف بالذات که ندارند باید اختلافشان بالا عتبار بشود و اختلاف اعتباری به اختلاف لحاظ است و غیر از لحاظ، در تمام جهات متّحد هستند. یعنی لحاظ آلی و استقلالی را قید کنیم در معنا، آن وقت اگر این لحاظ آلی در معنای حروف اخذ شد باید لحاظ استقلالی هم در معنای اسماء اخذ شود آنوقت معنای حرف و اسم کلی عقلی می‌شوند و مرادشان از کلّی عقل این است که ابتدایی که آلیاً لحاظ شده حکایت از کثیرین می کند ولو موطنش ذهن است ولی صدق و انطباق غیر از حکایت است مقیّد بوجود ذهنی نمی تواند منطبق بر خارج می شود در معانی حروف هم همینطور است. این کلّی عقلی را اینجا اضافه کرده که در قبل نگفته بود. و از آن طرف می گوید: جزئی ذهنی است چون اگر دوباره لحاظ شود لحاظ دیگری است و منافاتی بین کلی عقلی و جزئی ذهنی بودن آن نیست. حرف ما این استکه: معنایِ حرفی و اسمی چون اگر دوباره لحاظ شود لحاظ دیگری است و منافاتی بین کلی عقلی و جزئی ذهنی بودن آن نیست. حرف ما این استکه معنای حرفی و اسمی در لحاظ فرق ندارند بلکه دلیل اقامة کردیم که معانی فی ذاته دو صنف است لذا استعمال یکی در محل دیگری غلط است. و بحثش را قبلاً کرده­ایم و حاجتی به اعادة نیست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *