درس ۷۵:راه حل مرحوم کمپانی و اشکال بر کلام ایشان – کلام ما
گفته شده است که این اشکال در اسماء از منة مبتنی بر این است که اسماء زمان و اسماء امکنة و ضع مستقلی داشته باشند یعنی هئیة مفعل تارةً وضع شود بر زمانی که یقع فیه الفعل و اُخری وضع شود بر مکانی که یقع فیه الفعل. آن وقت این نزاع که بحث مشتق در اسماء از منة جاری نمی شود جا دارد چون در اسماء از منة ذات متلبس به مبدأ قطعه ای اززمان است و زمان متصرم الوجود است و به انقضاء تلبس خود زمان هم منقضی می شود پس دیگر ذاتی که انقضی عندالمبدأ باشد نداریم تا بحث کنیم معنای مشتق، آن ذات را هم می گیرد یانمی گیرد؟ امااگر هئیة مفعَل در اسم زمان و مکان یک وضع داشته باشند و شاهد وحدت وضع اشتراک هئیة اسم زمان و مکان است آن ذاتی که تلبّس به مبدأ دارد به تلبّس ظرفی، هئیة مفعل بر او وضع شده است و این ذاتی که ظرف فعل است هم بر زمان منطبق میشود و هم بر مکان. در زمان ما انقضی عندالمبدأ ندارد این ذات، ولی در مکان دارد پس برای واضع امکان دارد که وضع کند این هئیت را بر ذاتی که تلبّس به مبدأ پیدا کرده اعمّ از اینکه آن تلبّس به مبدأ بماند یا منقضی شود؟ و ثمرۀ عملی هم دارد چون اگر حکمی بر عنوان مفعَل سوار شود و از او مکان اراده باشد یا اعم از زمان و مکان مراد باشد اگر مشتق حقیقة شود در اعمّ از ما انقضی و ما تلبّس آن حکم بر مکانی که انقضی عند المبدأ ثابت می شود.
این را مرحوم کمپانی فرمودهاند. ولکن بر کلام ایشان اشکال کرده اند که: نحوۀ تلبّس زمان به فعل با نحوه تلبّس مکان به مبدأ، فرق می کند و بین این دو نحوه از تلبس جامع ذاتی نیست بله جامع اعتباری عنوانی، بینشان هست که عنوانِ ظرفیة للفعل باشد ولی این جامع عنوانی به درد نمی خورد. اگر هئیة مفعَل بخواهد در اسم زمان و مکان یک وضع داشته باشد باید وضع شود به ذاتی که ظرف قتل است، جامع عنوانی را در موضوع له باید اخذ کند و وجدان شاهد است که این معنای ظرفیة از مشتق متبادر به ذهن نمی شود از مقتل الحسین، ظرف قُتِل الحسین فیه ذهن متبادر نمی شود خوب جامعِ عنوانی از بین رفت جامع ذاتی هم که بینشان نبود پس می ماند که کسی بگوید: آنیکه به حمل شایع وعاء و ظرف است در موضوع له مأخوذ است نه عنوان ظرف، اگر این باشد لازم می آید مفعَل وضعش عام و موضوع له اش خاص بوده باشد چون آنیکه وعاء الفعل بر او حمل می شود ذوات خارجیة است که یا از قبیل زمانند یا از قبیل امکنة و باز مطلب حل نمی شود چون باز آن ذات، فردِ ما انقضی عندالمبدأ ندارد علاوه بر این که دردی راهم دوا نمیکند پس نمی توان یک وضع ملتزم شد برای اسم زمان و مکان، عرض می کنم وضع هئیات از قبیل وضع الحروف است چون یا هئیات فی نفسها معنایشان حرفی است یا متضمّن معنای حرفی هستند که در معنای مشتق اختلاف است که آیا ذات هم در معنای مشتق اخذ شده است یا اخذ نشده است؟ اگر کفتیم ذات اخذ نشد ه است آنوقت مثل فعل، معنایش حرفی میشود و اگر گفتیم ذات مأخوذ است کما اینکه خواهیم گفت: آن وقت معنای هئیت متضمن معنای حرفی میشود. پس وضع هئیات، عام و موضوع له ایشان خاص است. ولکن دو نکته را نباید نهفته کرد ۱- آنهایی که می گویند معنای مشتق ضیّق است کلامشان این است آن معنایی که در مقام الوضع تصور می شود جامع عنوانی است چون در خارج یک ذات است و یک مبدأ. اما مرکب از اینها دیگر در خارج موجود نیست و مشتقات وضع شده اند بر ذاتی که توأم با مبدأ است. این یک معنای اعتباری است چون در خارج غیر از ذات و مبدأ چیز دیگری نیست کلام در آن جامع اعتباری است که اوسع است و مشیر است به ذاتی که تلبّس چه در او فعلیت داشته باشد چه متقضی شده باشد یا ضیّق است و تنها ذات متلبس به مبدأ را می گیرد خوب این نزاع در اسم زمان و مکان هم که یک وضع دارند می آید که آیا آن جامع اعتباری توسعه دارد یا ضیق است؟ ۲- ما که می گوییم حروف وضع به نسبت شدهاند نسب خارجیه را نمی گوییم فرض کنید زید عمرو را زد. این قیام ضرب به زید را نمی گوییم هئیة ضرب بر او وضع شده چون اگر هئیت ضرب بر او وضع شود در موارد کدب که می گوییم ضرب زیدٌ باید لفظ مستعمل فیه نداشته باشد. چون نسبة خارجیة نیست حرف وضع شده بر آن خصوصیة، نسبتی باشد یا غیر نسبتی، که این خصوصیة قیام به غیر دارد مِن به معنای الابتداء وضع نشده است.
بلکه وضع شده بر خصوصیتی که در بصره است که به آن خصوصیة عنوان ابتدا اطلاق می شود. و آن خصوصیة در معنای بصره است. نسبة، نسبة کلامی است که نسبة کلامی ابراز نسبة خارجی است عنوان مشیر است بدان جهة گفتیم: معنای حرفی، فی ذاته مندکّ در عیر است در ما نحن فیه که ماین ذات و مبدأ که باهم یک نسبتی دارند و آن نسبة با ذات و مبدأ قیام دارد هئیة مفعَل یا به خصوص آن نسبة وضع شده که ذات خارج از معنای مشتق است علی قولٍ یا وضع شده است به ذاتی که آن خصوصیة را دارد که به آن خصوصیة عنوان صدور المبدأ حمل می شود قیام المبدأ حمل میشود و آن خصوصیة هم مرآة خارج است پس اگر ما ملتزم شدیم هئیة مفعَل نسبة به زمان و مکان یک وضع دارد که وضعش علم و موضوع له اش خاص است مراد ما از خاص نِسَبِ خارجیة نیست بلکه مراد خصوصیتی است که در معانی حروف گفتیم: این که ایشان گفتند: نحوه تلبس زمان به مبدأ غیر از نحوۀ تلبس مکان به مبدأ است و بینشان جامع عنوانی است عرض می کنم تلبس زمان به مبدأ یعنی چه؟ ما درذهنمان این است که زمان یک وجودی در خارج دارد، معنای وقوع فعل در زمان این است که حرکت افلاک که موجد زمان هست، هست، و این فعل هم از من هست زمان بنظر ما یک امر موهوم است نه یک امر حقیقی بله منشأ دارد و منشأش امر حقیقی است اما خودش را که ساعت و صبح و ظهر و روز و سال و ماه گذاشتیم همه از اعتباریات است حالا امر اعتباری باشد یا حقیقی ما کاری با او نداریم ما می گوییم ظرفیتش یعنی چه؟ اگر شمسی نبود و زمان هم نبود آیا من زید را نمی توانستم بزنم آن وقت ضربِ من در یوم واقع میشد یا در لیل؟ زمان و ضرب دو فعلند که مقارنند و هیچ ربطی به هم ندارند. منتها یک وقت وصف اختران از اینها اخذ می شود و یک وقت اخذ نمی شود لذا در استصحاب زمان خواهیم گفت که اگر تو نماز را خواندی و استصحاب گفت: هنوز روز است مأمور به اتیان شده است و این اصل مثبت نیست نگوئید: صلوة فی الیوم را شارع می خواهد چون میگوییم این قبل الغروب چیزی نیست جز اجتماع الواجودان. نماز من بالواجدن موجود شد و زمان که بالاستصحاب اگر این را بخوابد. اگر این را بخواهید به مکان هم نسبة دهید که بعضی از مشایخ را می گفتند المکان احاطة المتمکن بالمتمکن یعنی چه؟ خوب این مکان موجود است فعل هم موجود است منتهی یکوقت قتل مقترن می شود به مکان آخر و یک وقت مقترن میشود با این مکان از این تعبیر به ظرفیة می شود پس ظرف بودن برای فعل بجز اقتران چیز دیگری نیست و این که واقع اقتران چیست؟هئیة مفعل وضع شده بر همان معنی بقیه انشاا… فردا.