درس ۷۴:جواب ما به مرحوم نائینی – اشکال بر کلام مرحوم آخوند
در جواب مرحوم نائینی عرض می کنیم: زید مجتهد بوده، در معنای لفظ مجتهد که خصوص زید اخذ نشده، بلکه ذاتی اخذ شده که تلبّس به اجتهاد دارد تلبّس به اجتهاد در زید، منقضی شد و خود زید هم منقضی شد ولکن آن ذاتی که در معنای لفظ مجتهد داخل بود که انسان باشد در عمرو که بیسواد است باقی مانده است. شما آیا می توانید تصدیق کنید این عمروی که بی سواد است بقاء آن ذاتی است که تَلَبّسّ بالاجتهاد؟ قطعاً نمی توانید بگویید. زیرا ولو این عمرو فرد طبیعی انسان است ولکن طبیعی به تکثر افراد وجودات متعدده پیدا میکند آن وجودی که متّصف به اجتهاد بود عمرو بقاء او نیست. عمرو و جود دیگری است که تَلَبُّس بالمبدأ نداشته در مقتل هم اینطور است ولو خصوص روزی که وَقَع فیه القتل در مقتل الحسین اخذ نشده است بلکه طبیعی دهم محرم اخذ شده اما طبیعی ای که متلبّس به مبدأ بوده آن دهم محرمی که قتل در او واقع شد یک وجود از دهم محرم بود. وقتی تلبّس به قتل او منقضی شد خودش هم منتقضی شد، این دهم محرم امسال وجود دیگری از طبیعی دهم محرم است و بقاء آن ذات نیست. ولو طبیعی به هر دو صدق می کند چجور نمی توانید به عمرو بی سواد بگویید انّه مجتهد به اعتبار این که زید که انسان بود متلبّس به مبدأ بوده، به دهم محرم امسال هم مقتل الحسین حمل نمی شود چون این وجود خارجی چه وقت متلبّس به مبدأ بوده؟ این که ما استصحاب قسم ثالث در کلی را منکر شدیم سرّش همین است که وقتی زیدی که در، دارد بود رفته و احتمال می دهم مقارناً لخروج زیدٍ عمرو در خانه باشد خوب قبلاً طبیعی الانسان در خانه بوده و الآن هم احتمال می دهم آن طبیعی الانسان در خانه باشد گفتیم استصحاب جاری نمیشود زیرا طبیعی به تکثر افراد، تعدّد پیدا میکند آن طبیعی را که اطمینان داشتیم، فطعاً مرتفع شده است، و این طبیعی دوم را، شک در حدوثش داریم پس کلام نائینی صحیح نیست خوب اصل اشکال این بود که ما در اسماء از منة ذاتی نداریم که تلبّس به مبدأ از ذات منقضی شود ولکن خود ذات باقی بماند. مرحوم آخوند فرمودند: انسان وقتی لفظی را بر یک کلی وضع می کند لازم نیست افراد متعدده در خارج داشته باشد مثال لفظ شمس و قمرة وضع شد هاند بر یک معنای کلی که در خارج بیشتر از یک فرد ندارند.
اینجا هم لفظ مقتل وضع میشود به ذاتی که تلبّس به آن ذات تلبّس به مبدأ پیدا کرده و این ذات در خارج یک فردش ممکن است و آن ذاتی است که تلبّس به مبدأ در او فعلی بوده باشد. اما فرد دیگرش ذاتی است. که انقضی عند المبدأ ولی در خارج موجود نیست خوب موجود نباشد عدم امکان فردی، از کلی در خارج موجب نمیشود که لفظ را فقط بر فرد ممکنش وضع کنند به مرحوم آخوند اشکال می شود ما که در امکان وضع بحث نمی کنیم ممکن است انسان لفظ را بر چیزی وضع کند که اصلاً ممتنع الوجود است در خارج لفظ خاصی را بر شریک الباری وضع کنند ممکن است غرض متکلم مبتنی شود بر تفهیم یک امر ممتنع خوب باید لفظی برای آن داشته باشد ولکن اشکال این است که در باب مشتق بحث ما به جهت این است مکر ثمره بر این بحث مترتب شود و آن ثمره این است که اگر حکمی بر عنوان حمل شود که ان عنوان منتزع از مقام ذات و از ذایتات الشیی است. لفظی وضع شود بر معنایی که آن معنا منتزع از مقام ذات یا از ذاتیات الشیئ است مثل نوع یا جنس که کلب، نوع از حیوان است در مقابل انسان اگر شارع حکمی را بر کلی که منتزع از ذات است جعل کرد و فرمود: الکلب نجس. در این صورت ذاتی که حمل کلب بر او صحیح بود این حکم بر او سرایت می کند چون حکم ما نحن فیه حکم وضعی است و برای وجود الشیئ جعل می شود اگر از آن وجود عنوان کلب منقضی شد مثل اینکه نمک شد. اینجا این نمک نجاسة ندارد چون بر این نمک، آن عنوانی که منتزع از مقام ذات بود و بر آن عنوان بوجوده الخارجی حکم جعل شده بود مرتفع شده و بر نمک صدق نمی کند چون شیئیّة شیئ به صورتش است هم عقلاً هم عرفاً وقتی صورت کلبی از بین رفت نمک شد می شود: کانَ کلباً. کلام در این است که: آیا مشتقاتی که معانیشان (کماسیأتی)، از مقام ذات انتزاع نمی شوند بلکه معانیشان منتزع از ذات می شود به اعتبار امری که خارج از ذات است که آیا اینها هم مثل عنوان انسان و کلب هستند که از مقام ذات انتزاع می شوند به رفتن تلبّس به مبدأ عنوان، هم می رود یا نه، معنای آنها اوسع است و با انقضای تلبّس به مبدأ باز عنوان باقی است، چون عالم وضع شده بر ذاتی که تلبس به مبدأ پیدا کند تلبّس بالمبدأ بماند یا برود. پس نزاع این است.
و بحث دز ترتیب این اثر عملی است بداند جهت می گوییم: اگر آب کثیری پیدا کردید و میته ای در آن افتاده منتهی چون هوا سرد است آب بوی میتة را نگرفته. والّا اگر در تابستان بود در کمتر از یک روز بوی میتة را به خود می گرفت میگوییم: این آب پاک است چون الماء المتغیر تَنَجَس مراد مائی است که تلبّس به تغیّر داشته باشد ظهور در فعلیة دارد و این ماء فعلاً تغیّر ندارد. ولو این ثمرۀ عملی ثمرۀ اصولیه نیست بلکه با این بحث موضوع حکم اثبات می شود که آیا موضوع حکم عام است یا خاص است؟ و این بحث در اسماء از منة نمی آید چون ثمرهای ندارد. تلبّس به ذات اگر منقضی شد ذات هم منقضی می شود پس ما، ذات منتقضی عند المبدأ نداریم تا بحث کنیم اگر حکمی بر عنوان اسم زمانی مترتب شد آ یا رفتن تلبّس آیا عنوان باقی است یا نه؟ چون ذاتی نیست که بحث اثر را بر او مترتب کنیم بعضی نخاسته اند بگویند با این فرض شما باز نزاع در اسماء از منة هم می آید چون اسماء از منة وعض مختص که ندارند. اگر اسماء از منة که هئیة مفعَل یا مفعِل است وضع مستقلی داشت اشکال شما وارد بود. ولکن اسماء از منة وامکنة یک وضع دارند هئیتشان مشترک است مقتل بر محل قتل هم اطلاق می شود پس مقتل وضع شده بر ذاتی که تلبّس به مبدأ دارد به تلبّس ظرفی. خوب این هئیة ما انقضی عنه المبدأ دارد در مکان، کلام ما هم این است که اگر تلبس به مبدأ از ذاتی که عنوان مشتق بر او منطبق است زائل شد ولو در موارد امکنة آیا حکم بر ذات باقی است یا نه؟