درس ۶۸: کلام میرزای قمی و صاحب معالم – کلام مرحوم آخوند در ردّ آن دو – کلام ما
صاحب کفایه در ذیل کلامش میفرماید: اگر ما صرف نظر کردیم از محال بودن استعمال لفظ در اکثر از یک معنی، دیگر وجهی ندارد که کسی بگوید استعمال لفظ در اکثر از یک معنی عقلاً جایز است ولکن لغةً جائز نیست کما قال المیرزا القمی. عدم جواز لغةً معنایی ندارد. چون میرزای قمی فرموده: وضع در الفاظ توقیفی است. چطور می گوئیم: عبادات توقیفی است و باید از شارع اخذ شود وضع در الفاظ را هم باید از واضع آن لغة اخذ کرد و طبق آن استعمال کرد وضع واضع این الفاظ را در حال انفراد معنی وضع کرد. وقتی می خواست لفظ عین را مستقلاً وضع کند تنها معنای ذهب را لحاظ کرده بود بطوریکه با او سایر معانی نیست، نه بطوریکه وحدة جزء یا قید موضوع له باشد. ولی ذهب در حال انفراد موضوع له لفظ قرار گرفته و ما هم حین استعمال باید طبق وضع استعمال کنیم، یعنی در ذهبِ تنها استعمال کنیم، پس اگر لفظ مشترک را در اکثر از یک معنی استعمال کردیم طبق وضع واضع نیست. مرحوم آخوند می فرماید اینکه لغةً جائز نباشد استعمال لفظ در اکثر از یک معنی صحیح نیست چون این حال انفرادی را که ایشان می گوید اگر قید موضوع له یا قید وضع بوده باشد مثل اینکه در معانی حرفیه گفتیم هر گاه ابتداءیّة را آلیاً لحاظ کردید مِنْ براو وضع شده اینحا هم اگر حال انفراد قید باشد باید یا انفراد معنی را قید وضع بدانیم یا قید موضوع له. و مفروض این است که این انفراد نه قید الوضع است نه قید موضوع له. بلکه ظرف وضع است. و رعایة او لازم نیست. اگر کسی بگوید حال واضع عند الوضع را باید رعایت کرد و لو قید وضع یا موضوع له نباشد. میگوئیم فرض کن واضع حین الوضع گرسنه اش بود ما هم باید حین استعمال آن لفظ، گرسنهامان باشد؟ بعد بر میگردد به کلام صاحب معالم و میفرماید: حرف صاحب معالم هم صحیح نیست، که فرموده: استعمالِ لفظ در اکثر از یک معنی جائز است ولی استعمالش در مفرد، مجاز است ولی در تثنیه و جمع بنحو حقیقة است صاحب معالم قید وحدة را جزء المعنی گرفته و اگر لفظ را در دو معنی استعمال کردیم قید وحدة را زدهایم و استعمال لفظ موضوع للکلّ فی الجزء مجاز است. ولی در تثنیه و جمع حقیقة است چون بمنزلۀ تکرار مفرد است. زیدان در قوۀ زیدٌ و زیدٌ است و می توان از هر لفظی یک معنی را اراده کرد. می فرماید: لفظ اصلاً وضع شده به ذات المعنی و وحدة بشرط لاست.
پس لفظ عین وضع شده بر فضّة بشرط لای از اینکه معنای دیگری مراد شود وقتی لفظ عین در ذهب وفضة هر دو استعمال میشود پس در ذهب استعمال شده بشرط شییٍ. پس مستعمل فیه با موضوع له تباین پیدا می کنند نه جزء و کلّ چون بین بشرط لا و بشرط شییٍ تباین است، و استعمال باید غلط باشد. چون علاقهای بین دو معنی نیست. اما در تثنیه و جمع هم کلام ایشان صحیح نیست چون تثنیه و جمع یک مادهای دارد و یک هیئتی. ماده وضع بر طبیعة شده و هیئة تثنیه وضع شده اند که دلالة کنند به متعدّد از آن طبیعة. جئنی بعینین یعنی از طبیعتی که مراد از مادّه است دو وجود را بیاور. وقتی ماده فقط دلالة بر طبیعة کرد پس عینین دلالة بر دو فرد از یک طبیعة می کند شما تثنیه را در معنای موضوع له استعمال نکرده اید بلکه در دو طبیعة استعمال کرده اید و این معنای تثنیه نیست. نثنیه در قوۀ تکرار لفظ است در افادۀ تعدد نه اینکه موضوع له هر دو یکی است ولی وقتی مکرر شد چون لفظ دلالة بر طبیعة می کند از هر لفظی می توان یک طبیعة را اراده کرد اما در تثنیه و جمع افادۀ تعدد از یک طبیعة می کنند نگوئید اعلام شخصیة چطور تثنیه و جمع بسته میشوند؟ چون عَلَم شخصی موضوع لهاش وجود خارجی است و در شخص تعدد، معقول نیست می فرماید استعمال تثنیه و جمع در اعلام شخصیة، استعمالِ عنایی است یعنی ماده را که لفظ زید است از معنای عَلَمی خارج می کنند و در معنای کلی استعمال می کنند که المسمی بلفظ زید باشد آن وقت زیدان در فرد از مسمّی به زید میشود. اگر کسی گفت: ما قبول نداریم حرف شما را و زیدان در رتبۀ همان زیدٌ و زیدٌ است و عینان در رتبۀ همان عینٌ و عینٌ است. می فرماید اگر این را بگوئید آن وقت عینان را گفتن و ارادۀ دو معنی نکردن که استعمال لفظ در اکثر از یک معنی نمی شود. و خارج از محل نزاع است. بله اگر عینان را بگوئیم و اراده کنیم دو وجود از ذهب و دو وجود از فضّة را آنوقت میشود استعمال لفظ در اکثر از یک معنی و آنوقت همان اشکالی که در مفرد کردید در اینجا هم می آید. عینان وضع شده بود بر آن دو تایی که بشرط لا بوده باشد و شما ۴ تا اراده کردید و این مباین با معنای حقیقی است.
عرض می کنم: ما گفتیم: استعمال لفظ در اکثر از یک معنی در مشترک. اشکالی ندارد. و استعمال لفظ در معنای حقیقی و مجازی هم مثل همان است و اشکالی ندارد. ولکن معذلک بعضی تفصیل دادهاند استعمال لفظ در اکثر از یک معنی را در مشترک قبول کرده اند ولی در معنای حقیقی و مجازی را غیر ممکن دانسته اند چون استعمال لفظ در معنای حقیقی بلا قرینه میشود و استعمال لفظ در معنی مجازی مع القرینه میشود پس وقتی لفظ را در هر دو معنا بخواهیم استعمال کنیم هم باید قرینه بیاوریم هم نیاوریم و این صحیح نیست. عرض می کنم: ما که گفتیم استعمال لفظ در معنای حقیقی قرینه نمی خواهد، در جائی است که تنها در معنای حقیقی استعمال شود اما اگر در معنای حقیقی و مجازی استعمال شد هر دو قرینه می خواهد باید قرینه بیاورد مثل این که من جمع بین دو اراده کردهام. مثل همانیکه در مشترک گفتیم که امکان استعمال لفظ واحد در اکثر از یک معنی هست ولی قرینه میخواهد. اگر اصلاً قرینهای نیاورد لفظِ مشترک، مجمل میشود و اگر بر یک معنی قرینه آورد ظهور در همان معنی پیدا می کند و حمل بر همان معنی میشود و اگر بر هر دو قرینه آورد ظهور در هر دو پیدا می کند در استعمال لفظ در دو معنای حقیقی و مجازی اگر فقط قرینه بر مجاز بیاورد ظهورش در همان معنای مجازی است اصلاً قرینهای ظهورش در معنای حقیقی است و اگر قرینهای بیاورد که جمع بین المعنیین کرده حمل بر هر دو معنی میشود ولی اگر از خارج میدانیم که دو معنی را اراده کرده ولی معنای حقیقی هم دو تاست و معنای مجازی هم دوتاست اما کدام دو تا اراده کرده نمی دانیم و کلام میشود مجمل. بعد مرحوم آخوند وارد و همٌ و دفع میشود، یکی از امور که استدلال شده به او بر جوازِ استعمالِ لفظ در اکثر از یک معنی، مشترک باشد یا حقیقة و مجاز، روایاتی استکه وارد شده انّ للقرآن بطوناً سبعة در بعضی روایات یا انّ للقرآن سبعین بطناً در بعضی روایات دیگر.و این کلمۀ سبع و سبعین در عرف کنایة از کثرة است. ولو استغفرت لهم سبعین مرّة لن یغفر الله لهم. که در زبان ما عدد هزار کنایه از کثرة است که می گوئیم: هزار دفعه آمدهام خانهات نبودی، یا هزار بار هم اگر قسم بخوری قبول نمیکنم. تگفته اند وقتی ایات واحدة که مرکبّ از الفاظ است متحمّل معنی متعدده میشود، که استعمال لفظ دراکثر از یک معنی ممکن بوده باشد. استدلال دیگر که اقوی از اوّلی است این است که: در روایات وارد شده ه مصلّی باید سورۀ حمد را قراءة کند یعنی قصدش قراءة الفاظی باشد که بر پیامبر نازل شده بمالها من المعانی.
پس قصد حکایة می کنیم معذلک اگر بخواهیم قصد انشاء کنیم میشود استعمال لفظ در دو معنی که یکی اخباری است و یکی انشائی لذا بعضی فقهاء در قصد معانی اشکال میکردند می گفتند: قصد معانی نکند و تنها الفاظ را بخواند چون استعمال لفظ در دو معنی میشود اینکه دارد، مصلی با لحیه اش بازی نکند تا بداند که چه میخواند، این قصد معنا ست پس در جاهایکه دعای است قصد معنی، یعنی التفات به معنی ولی در جاهایی که دعائیت لازمهاش استعمال لفظ در اکثر از یک معنی است، مرحوم آخوند دو جواب از اولی میدهد. ۱- این روایات به این معانی نیستکه لفظ در تمام این معنی استعمال شده بلکه الفاظ قرآنی در همان معنی ظاهری که یک معنی است استعمال شده غایة الامر وقتی این لفظ در این معنی استعمال میشد، معانی دیگر هم مراد بود ولی نه مراد از لفظ مثل اینکه پدری به پسرش میگوید: فردا یک درهم به تو پول میدهم قصد پدر این است که فردا به اولاد دیگرش هم یک درهم بدهد. خوب از مرحوم آخوند سؤال میشود آیا اعطائی بدیگران بطنِ این کلام میشود؟ خوب اگر اینطور باشد، چرا این فرض را می کنید می گوئیم هر قصدی را که متکلم در آن لحظه داشت آنها هم بطن آن کلام باید حساب شوند مثلاً قصد داشت فردا هم به مسافرت برود یک ساعت هم ناهار بخورد و … چون همه اینها در عرض آن کلام در قصد او بوده البته توجه شود که این قصود از لفظ مراد نیست و مرحوم آخوند تصریح به این مطلب دارد.