درس ۶۷: کلام مرحوم نایئنی در مقام – جواب ما به کلام ایشان – جواب دوم به مرحوم آخوند
محصّل فرمایشِ صاحب کفایه، به دو امر بر میگردد که احدهما متفرع بر دیگری است ۱- حقیقت استعمال لفظ است فانیاً فی معناه ۲- بعد از اینکه حقیقة استعمال این شد. اگر بخواهد متکلم در عین حالی که لفظ را عین معنای اول قرار داده عین معنای دوم هم قرار دهد لازمهاش اجتماع نقضین است. چون هم باید لحاظ کند عین معنای اول را هم لحاظ نکند عین معنای اول را در جواب دومی گفتیم: که مصادره به مطلوب است. و از بیان ما بطلان حرف مرحوم کمپانی هم ثابت شد که فرمودهاند: مرحوم آخوند بدون وجه اشکال را برده به باب لحاظ جون در مرتبۀ لحاظ اگر اشکال شود ممکن است خدشه شود، اصل اشکال این است که لفظ و معنی در باب استعمال رکن هستند ایشان دعوایی او ل مرحوم آخوند را قبول کرده فرموده: لفظ یک وجود بیشتر در خارج ندارد اگر این وجود، وجود معنایی شود دیگر وجودی نیست که لحاظ شود، وجود معنای دومی است آن وجود فقط وجود یک معنی حساب میشود دیگر لفظ وجود دومی ندارد که اعتبار شود وجود معنای آخر، جوابش را عرض کردیم که این در وجودات حقیقیة است و مانجن فیه حقیقتش و هم است و اعتبار و تنزیل و گفتیم، لفظ نمی تواند حقیقةً وجود معنی بشود. لفظ از مقوله ای است و معنی از مقوله دیگر اینکه می گوئیم: این لفظ آن معنی است خیالی و وهمی است ولی مصحّح دارد لذا مقبول عند الطباع میشود، مرحوم نایئنی و فرمایش مرحوم آخوند حقیقة مطلب روشن میشود. مرحوم نایئنی فرمودهاند: ممکن نیست در آنِ واحد نفس، دو تا لحاظ داشته باشد.
هم لحاظ کند شیئ ای را و، هم شیئ آخر را. و ایشان دعوای اول مرحوم آخوند را قبول ندارد که لفظ فانیاً فی المعنی استعمال میشود. فرموده: ولو استعمال لفظ در معنی را از قبیل اتیان به علامة بدانیم باز استعمال لفظ دراکثر از یک معنی محال است. چون اینها دو تا معنی هستند که لفظ مبرِز هر کدام از آنها مستقلاً میشود. پس نفس باید ایندو معنی را در آن واحد لحاظ کند و حال آنکه نفس در آن واحد بیشتر ازیک امر را نمیتواند لحاظ کند. پس اشکال از وحدة لفظ نیست بلکه از لحاظِ دو معنی در آن واحد مستقلاً می باشد. خوب اینحرف ضروری البطلان است. چطور نفس عاجز از این کار است؟ شاهدش صدور افعال متعدده است در آن واحد من هم نشستهام هم حرف میزنم و هم دستم را حرکة میدهم. وهر سه فعل هم اختیاری است که به اراده صادر میشود. و از مبادی اراده، لحاظ الشیئ و الفعل است پس هر سه فعل در آن واحد ملحوظ عندالنفس است. و حکم در قضایا اقوی الشهود است بر تمکن نفس لحاظ امور متعدده را در آن واحد. چون حکم موقوف است به لحاظ موضوع و محمول و نسبة و این لحاظ ها باید در آنِ واحد باشد، آنی که ما هم قبول داریم این است که شیئ واحد در آن واحد دو تصور متماثل نمی تواند داشته باشد یعنی درآن واحد مرتین لحاظ شود بطوریکه اختلافی نداشته باشند این دو لحاظ محال است چون لحاظ اظهار الشیئ عند النفس است وقتی شیئ حاضر عند النفس شد نمی شود او را دوباره در همان آن حاضر کرد عند النفس حضور دومی. لِمّ کلام مرحوم آخوند روشن شد که ما که می گفتیم لفظ یکی است لحاظهایش مختلف است. یکی لحاظ لفظ است، عین الحیض و یکی لحاظ لفظ است عین الطُهر و شیی واحد در آن واحد دو نحوۀ لحاظ داشته باشد عیبی ندارد. در لفظ واحد دو تنزیل مختلف واقع شده بله قبول داریم تنزیل واحد مکرّر نمی شود در آن واحد، هذا کلّه بنا براینکه قبول کنیم استعمال لفظ در معنی جَعلُهُ فانیاً فی المعنی است. ثانیاً: کی گفته حقیقة استعمال اینست. ما قبول داریم که گاهی استعمال به این نحو که فرمودید {۱} لذا چون لفظ در معنای اول فانی شد دیگر نمی تواند در معنای دوم فانی شود ولی اگر لفظ را استقلالاً درنظر بگیریم چه اشکالی دارد در دو معنی استعمال شود.
ولی این در مواردی استکه انسان کثرة انس پیدا کند نسبة به استعمال به طوری که غرضی از استعمال لفظ ندارد الا تفهیم معنی، در آنجا چون لفظ متعلق غرضش نیست لفظ فانی در معنی میشود عند الاستعمال اما یک عجمی که می خواهد نزد عرب زبانی به عربی صحبت کند کمال التفات را به الفاظ دارد. می خواهد لفظی را پیدا کند که برای آن معنی وضع شده و همان لفظ را استعمال کند. کسیکه در مقام فصاحت و بلاغت می خواهد خطبه ای بخواند کمال التفات را به الفاظ دارد و شاهد آخوند به اینکه حُسن و قبح سرایة به الفاظ می کنند شاهد نیست، می گوئیم مراد از حُسن و قبح قبول طبع و عدم قبول طبع است و ایندو در علامات هم هست. شما چرا از نشست جغد بر بالای بامتان ناراحت می شوید؟ چون مردم جُغد را علامة هلاک اهل خانه و نزول بلا میدانند. اما پرندهای که عرفا علامة رحمة میدانند اگر بالای خانه بنشیند خوشحال میشوید. خوب لفظ هم علامة است. بدان جهة چیزی به جز اتیان مبرِز و علامة معنایی که قصد او را کرده مقوم استعمال نیست غرض از وضع لفظی در مقابل معنایی، علامة قرار دادن لفظ است برای آن معنی لذا بعضی الفاظی را رمز قرار میدهند برای معنایی، یعنی علامت قرار میدهند بر آن معنی بطوریکه کسی دیگر نمی فهمد پس عدم التفات مستعمِل به الفاظ به جهتی استکه عرض در الفاظ نیست ولی اگر غرضی در الفاظ باشد که یکی از آن اغراض تفهیم دو معنی به یک لفظ است باید به لفظ هم عنایة داشته باشد. پس هیچیک از دو دعوای مرحوم آخوند در اینجا صحیح نیست. بله ما قبول داریم که لفظ را استعمال در دو معنی کردن ولو لفظ را طوری بیان کرده که قرینۀ معینّه در هر دو معنی است مثل جایی که لفظ واحد را معنای واحد استعمال میکرد. ولو این استعمال ممکن است ولی خلاف ظهورات است وقتی لفظ مشترکی در خطابات پیدا کردیم و امکان حمل آن بر دو معنی بوده باشد ما ملتزم بهر دو معنی نمیشویم باب ظهورات یک حرف است و امکان استعمال حرف دیگری است یکجا اگر قرینۀ معتبره قائم شد بر ارادۀ دو معنی ما میپذیریم ولی مرحوم آخوند نمی تواند بپذیرد چون غیر ممکن میداند.