دروس خارج فقه / نجاسات/ بول و غائط / جلسه ۱۷
مرحوم حکیم در شبهه موضوعیه که حیوانی در خارج ذبح شده ونمی دانیم غنم است تا اکل آن حلال باشد یا ذئب است تا اکل آن حرام باشد، در این جا بنابر این که استصحاب حرمت جاری شود، استصحاب حرمت کردند وگفتند : این حیوان در در حالی که حیّ بود اکلش حرام بود ( بنابر این که اکل حیوان حیّ به عنوان مذکی حرام است) والان که ذبح شده ونمی دانیم حلال است یا حرام؟ استصحاب حرمت جاری می شود. واگر این استصحاب حرمت جاری نشد( کما این که حقّ این بود که جاری نشود) رجوع به اصالة الحلّیه می شود چون تذکیه محرز است .
در شبهه موضوعیه، عنوان حیوان مردد بود ولکن وجود خارجی تردید نداشت. دست روی حیوان خارجی می گذاشتیم ومی گفتیم نمی دانیم اکل لحم حلال است یا حرام؟ ولو بجهت این که عنوانش را نمی دانیم که غنم است یا ذئب؟ استصحاب حرمت یا اصالةالحلّیه، جاری می شود.
اگر کسی معتقد است در حال حیات، حرمت بوده الان ذبح شد وشک دارد، استصحاب حرمت جاری می کند.
اما اگر کسی معتقد است که در حال حیات حرمت نبوده الآن که ذبح شده شک دارد رجوع به اصالة الحلّیه می شود.
بعبارة واضحتر: موضوع فرض ما نحن فیه این است که شخص در بیابان بود وپایش را روی بول گذاشت وبول به ثوب اصابت کرد . نگاه کرد دید که در جلویش یک غنم ویک ذئب است . نمی دانم که بول مال کدام است ؟ در مانحن فیه در خود بول رجوع به اصالة الطهارة می شود . شیء معیّن را شک دارد که نجس است یانه؟ اصالة الطهارة جاری می شود اما اگر بخواهد در آن حیوان هم اصالة الحلّیه جاری کند یا استصحاب حرمت بعد التذکیه جاری کند صحیح نخواهد بود. چون در خارج دوتا حیوان معین است. در هیچکدام شکی ندارد . احدهما محلّل الاکل قطعاً ودیگری محرم الاکل قطعاً است. آن حیوانی که که بول خودش را انداخت ومردّد است ، آن مردّد ، مجرای اصل نیست ( نه جای اصالة الحل ونه جای استصحاب حرمت) چرا؟ چون این دواصل، درمعیّناً جاری می شوند.
نکته: اگر اصلی داشته باشیم که اثبات کند این حیوانی که بولش را انداخت محرّم الاکل است چون اصل موضوعی است بولش نجس می شود ( البته بناء بر این که اصل مثبت نباشد) ودیگر نوبت به اصل حکمی در نفس بول نمی رسد. اگر استصحاب حرمت در خود حیوان جاری شد بنا بر اصل مثبت بودن ، اثبات نمی کند که بول غیر مأکول اللحم است. در کلمات اصحاب هرچه فحص کردم کسی را ندیدم که به این اصل مثبت بودن اشاره کرده باشد گویا اصل مثبت بودن در این جا را قبول ندارند. علی هذالاساس مرحوم حکیم می فرمایند : این حیون مردّد، مجرای اصل عملی نیست.
تنظیر: علماء درباب جمعیت خبر فرمودند که در خبرین متعارضین اخباری جمعیت خبر، معین خارجی را می گیرد. آن دلیل جمیعت اگر هردو خبر را شامل شود ممکن است چون دوتا خبر متعارضین هستند واعتباری طریقیت در متعارضین، معقول نیست .
مرحوم خوئی: استصحاب عدم نفس سائله ثابت نمی کند که بول حیوان بود مأکول اللحم است چون اصل مثبت است .[۱]
مرحوم تبریزی: اگر خصوصیت خارجی را در نظر گرفت وقتی که شک کردیم اصل عدم حصول جاری می شود. اصل عدم جعل حرمت هم اگر جاری شود اثبات نمی کند موضوع را که مذکّی است .
اگر اصل در ناحیه موضوع جاری شود اثبات حکم کند هیچ مانعی ندارد. مانحن فیه من هذالقبیل. حیوان ذی النفس السائله نیست بوسیله اصل عدم ذی النفس السائله . اثر شرعی آن این است که بولش غیر ذی النفس السائل است وپاک است. به همین دلیل است که فقها به غیر از مرحوم تبریزی ، اصل مثبت بودن را قائل نشده است. اگر احدهما لابعینه ( احدهما غیر المعیّن) را صحبت کند بار هم درست نیست چون فرد موضوع، اخبار معیّنه خارجی است ولکن در مانحن فیه احدهما غیر المعیّن ، دلیل موضوع اعتبار نیست.
پس اگر مراد حکیم چنین باشد ما می گوئیم که می شود آن حیوان را معیّن کرد. ولو تعیین خارجی آنرا نمی دانیم اما معین خارجی است . آن حیوانی که بولش را انداخت نمی دانیم که محلل الاکل است یا محرم الاکل آن حیوان معین خارجی است . این که استصحاب حرمت یا اصالة الحلّیه جاری نمی شود نه به خاطر این که که فرد مردّد است در زمانی که که بول خودش را نمی انداخت فرو مردّد بود ومن هم درآن شک داریم ولو بقاءً فرد مردّد می شود اما در آنزمان ، فرد معین است.
اما این که استصحاب حرمت یا اصالة الحلیه جاری نمی شود به خاطر این است که اثر ندارد. اگر بکوئید استصحاب حرمت جاری می کنیم ونتیجه می گیرم که بول غیر مأکول است می گوئیم که اصل مثبت است. (علماء نگفتند).
الثالث : المنی من کل حیوان له دم سائل حرما کان او حلالاً بریاً اوبحریاً.
درباب منیّ در سه مقام بحث داریم :
مقام اول:…. منیّ انسان ذکراً او انثی …. از اعیان نجسه است.
مقام دوم: …. منیّ حیوان ذی النفس السائله سؤاء کان محلّل الاکل مثل غنم او محرم الاکل مثل ذئب.
مقام سوم: …. منیّ حیوان غیر ذی النفس السائله سواء کان محلل الاکل او محرم الاکل.
فعلاً در مقام اول بحث داریم که منیّ انسان باشد:
این منیّ از اعیان نجسه است وخلافی در این مسأله نقل نشده است بلکه دعوای اجماع متکرر ومتعدد است . اصل در این اتفاق اصحاب، روایات کثیر در ابواب مختلفه است که آن روایات دلالت می کند که منیّ انسان، قذر است . یکی سری روایات درباب تنجس ماء قلیل وارد شده است.
موثقه ابن ابی بصیر،[۲] کلینی نقل می کند از علی بن ابراهیم عن ابیه عن عبداللّه بن مغیره ( از اجلاء است) عن سماعة بن مهران ( واقفی است وثقة است . لذا روایت موثقه شد) عن ابی بصیر عنهم: قال اذا ادخلت یدک فی الاناء قبل ان تغسلها فلابأس الّا این یکون اصابها قذر بول او جنابة. ( مگر این که به آن دست قذارت یعنی نجاست اصابت کرده است ظاهر قذارت همان نجاست شرعی است خواه بول باشد یا جنابت باشد.) فان ادخلت یدک فی الماء وفیها شیءٌ من ذالک الماء ( یعنی آن ماء بدرد نمی خود). از این روایت استفاده می شود: منیّ نجس ومتنجس است.
موثقه سماعة:[۳] وعنه ( شیخ طوسی از حسین بن سعید نقل می کند) عن اخیه الحسن ( روایاتی که حسین بن سعید از زرعه نقل می کندبواسطه برادرش حسن است وبرادرش مثل خودش از ثقات) عن زرعةعن سماعةعن ابی عبداللّه۷ قال: ان اصاب الرجل جَنابةٌ فادخل یده فی الاناء فلابأس اذا لم یم یکن اصاب یده شیء من المنیّ اگر شی از منیّ اصابت نکرد اشکالی ندارد.
موثقة سماعه: [۴]
وبالاسناد عن سماعة قال: سألته عن رجل یَمَسُّ الطست او الرکوة ثم یُدخِلُ یده فی الاناء قبل ان یفرغ علی کفّیه… وان کانت اصابته جنابة فادخل یده فی الماء فلابأس به ان لم یکن اصاب یده شیء من المنیّ وان کان اصاب یده فادخل یده فی الماء قبل ان یفرغ علی کفّیه فلیهرق الماء کلّه.
روایات دیگری هم داریم که دلالت می کند منیّ نجس ومنجّس است.
صحیحه محمدبن مسلم :[۵] وعنه عن حماد عن حریز عن محمد بن مسلم عن ابی عبداللّه۷ قال: ذکر المنیّ وشدّده ( منیّ را ذکره کردو واورا تشدیدکرد) وجعله اشدّ من البول( عطف تفسیر شدّا است) ثم قال: ان رأیت المنیّ قبلَ اوبعد ما تدخل فی الصلاة فعلیک اعادة الصلاة ( منیّ را در ثوب ببنی ولی یادت برود که آن را بشوئی باید نماز را اعاده کنی ناسی باید اعاده کند) وان نظر فی ثوبک فلم تصبه ( اگر جای بودی ونفهمیدی که منیّ بر لباس است ) ثم صلّیت فیه ثم رأیته بعد فلااعادةعلیک ( چون نجاست واقعی که جاهل باشیم موجب بطلان صلات نیست).کذلک البول. این که فرمود منی اشدّ از بول است . چند احتمال دارد یک احتمالش به درد ما نحن فیه می خورد.
اشدیت از حیث تطهیر است . چون منیّ ثخونت ولزوجت وچسبندگی وجرمیّت دارد. اگر بخواهد ثوب را از منیّ تطهیر کند زحمت دارد، بخلاف بود. بول از قبیل ماءاست که که به مجرد جریان آب روی بول ثوب هم طاهر می شود. بول بوسیله صبّ الماء یا اجراءالماء تطهیر می شود.
نکته: وظیفه امام۷ است که که باید بگوید که عین زائل شود تا ثوب طاهر شود. خیال نکنید که مثل بول است که به مجرد ریختن آب پاک شود. ( احتمال صاحب حدائق ودیگران است) .
کلام این است که این روایت دلالت می کند بر این که منیّ محکوم به نجاست واز اعیان نجسه است . دلالت این روایات بر نجس بودن ومنّجس بودن منیّ ،تمام است. انّما الکلام این است که در مقابل این روایات ،روایاتی است که از پاک بودن منّی نام برده می شود ومنیّ از اعیان نجسه نیست .
۱ـ مؤثقة زید الشحام[۶] کلینی ; عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابن فضاله عن ابن بکیر عن ابی اسامة( زید شحّام است واز ثقات است ) (روایت بواسطه عبداللّه بن بکیر، موثقة است چون فطحی است).
این روایت را صدوق هم نقل کرد. سند صدوق ضعیف است. سألت أباعبداللّه ۷ عن الثوب تکون فی الجنابة( یعنی ثوب آلوده به منیّ می شود) فتصیبنی السماءُ (مطر به این ثوب اصابت می کند) حتی یبتلَّ علیّ (ثوب خیس می شود) قال لابأس. بلل از ثوب منیّ به انسان می رسد امام۷ می فرمود :اشکال ندارد لازمه اش پاک بودن منیّ است.
۲ـ صحیحه زرارة[۷]: محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید عن حمّاد عن حریز عن زرارة قال: سألته عن الرجل یجنب فی ثوبه ( رجل در ثوب خودش جنب می شود) أیَتَجَفَّفُ فیه من غسله( آیا در این ثوب جنب شده ،از غسل خودش خشک کند یانه؟ عوض حوله از همان ثوب خودش استفاده بکند). فقال نعم لابأس به ، الاْ ان تکون النطفة فیه رطْبةً ( مگر منی رطوبت داشت باشد) فان کانت جافّةً فلابأس.( پس تجفیف در ثوب در صورت جفاف منیّ است).
این هم دلالت که منيّ پاک است . چون تجفیفی رطوبت بدن بوسیله ثوب منیّ شد، لازمه اشت حکم به طهارت آن ثوب طهارت منیّ است.
۳ـ روایت حمزه بن حمران :[۸] وعن محمد بن یحیی ( کلینی از محمدبن یحیی نقل می کند) عن احمد بن محمد عن ابن فضّال عن ابن بکیر عن حمزةبن حمران عن ابی عبداللّه۷٫ (تعبیر به روایت کردن به خاطر این است که حمزه بن حمران توثیق ندارد. شیخ طوسی; گفتند که بزنطی وصفوان و ابن ابی عمیر ودیگران،لایرسلون ولایروون الّا عن ثقة،اگر آن چیزی که شیخ طوسی ; فهمیده است درست باشد پس باید حمزه بن حمران ، ثقةباشد چون صفوان، روایات صفوان، روایات متعدده ای از او دارد، ولی حق این است که این تعبیر شیخ طوسی; همان کلام کشیّ است که فرمود: اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصحّ عن جماعةٍ ، معنای عبارت کشی این است که خود این جماعت صحیح وثقةهستند وروایات بواسطه این ها از صحت نمی افتد نه این که روایت از این ها تا امام۷ صحیح است).
قال: لایجنب الثوب الرجل ولایجنب الرجل الثوب. ثوب ، مردرا جنب نمی کند یعنی اگر لباس منیّ شده را بپوشید باعت نمی شود که مرد باید بدن خودش را بشوید. اتفاقاً دوتا برادرند که احدهما در ثوب جنب شد وبرادر دیگر آنرا بپوشد. آن ثوب این برادر را جنب نمی کند یعنی لازم نیست که بدن را بشوید غُسل کند.
مرد ثوب را جنب نمی کند، یعنی اگر مرد کاری کند که ثوب باید شسته شود ولی لازم نیست که ثوب را بشوید،چون ثوب جنب نمی شود،معنای این روایت پاک بودن منیّ است. لایُجْنِب : لایُنَجِّسُ
معنای حدیث أیَتَجنفّف فیه من غسله. باسائر لباس می خواهد خودش را خشک کند. اگر آن موضع منیّ خشک شده رطوبت داشته باشد سایر مواضع هنگام در آوردن نجس می شود اما اگر آن موضع خشک بود سایر مواضع نجس نمی شود. این معنارا صاحب حدائق از شیخ بهائی نقل کرده است [۹].
اما جواب از روایت حمزه بن حمران ــ این روایت نمی تواند با روایات ادله بر نجاست منیّ معارضه کند،نه به جهت ضعف سند، بلکه بجهت این که روایت گفته لایجنب الرجل الثوب یعنی مرد جنب شده نمی خواهد ثوب را بشوید. این لبس جنب ثوب را موجب نمی شود که ثوب متنجس شود اعم از این که قذارت منی به آن ثوب اصابت کرده باشد . یا نکرده باشد( یعنی دوحالت دارد :
۱ـ مرد وقتی که جنب می شود این ثوب در بدنش نبود بعداً ثوب را پوشید این جا شستن ثوب لازم نیست چون اصلاً ثوب لازم نیست چون اصلاً چیزی به آن اصابت نکرد.
۲ـ منیّ مرد به ثوب اصابت کرد.)
پس روایت اطلاق دارد اطلاقش به توسط روایات دالّه بر نجاست تبدیل به تقیید می شود یعنی صورت دوم که منی به ثوب اصابت کرد باید شسته شود.
اما جواب صحیحه زراره: اصلاً نمی توانیم به ین روایت عمل کنیم. چرا؟ چون این روایت فرق گذاشته بین جفاف منیّ ورَطْب منیّ اگر منیّ نجس است باید مطلقاً باشد واگر منیّ طاهر است باید مطلقاً باشد. پس تفسیر امام۷ ناظر به مطلب دیگری است وآن مطلب این است که که اگر منیّ جفاب باشد احراز نمی شود منیّ به ثوب وبدن اصابت کرده است چون نمی داند که اصابت کرد یانکرد پس پاک است . اما اگر منیّ رطب باشد حتماً ثوب را نجس می کند، پس روایت ربطی به طهارت ونجاست منیّ ندارد.
نکته: ملاقی شبهه محصوره، محکوم به طهارت است.
اما جواب به روایت اسامة(زید الشحام):
۱ـ اگر باران شدی باشد که ثوب خیس خیس شود عین منیّ هم نباشد بلکه فقط اصابت کرده است ومختصر از منیّ بر ثوب باشد در این صورت پاک می شود ،ما اصابه المطر فقد طهّره.
۲ـ لوسلّمنا که این حمل درست نباشد جواب دیگرش این است که روایت معمول بها نیست. چرا؟ چون اگر این رویت و روایت متقدم دال بر طهارت منی باشند،معارض با روایات دالّه بر نجاست منیّ می شوند. نمی توانیم آن رووایات را حمل بر استحباب کنیم چون آمده است که منیّ قذر است. وقتی که متعارضین شدند روایات داله بر طهارت منیّ موافق عامه هستند.
اشکال به جواب اول: مطر مطهّر منیّ نیست یعنی مطر عین قذر را نمی برد لذ لابأس رعایت تقیه است .
خلاصه این که روایات دالّه بر نجاست، هم مخالف عامه است وهم متفق علیه عند الاصحاب است بلکه از ضروریات امامیه است. نه این که ضرورت اسلام باشد چون عامّه مخالف نجاست بودن منیّ هستند.
نکته: این روایت دالّه بر طهارت، حمل بر تقیه نمی شود، این روایت اصلاً اعتبار ندارد. اگر این روایات ،دلالت بر طهارت کند اصلاً فی نفسها حجیت ندارد. چرا؟ چون روایات دالّه بر نجاست،به خاطر کثرت قطع به صدور بعضی از این روایات داریم. پس داخل سنّت می شود هر خبری که مخالف سنّت باشد بی اعتبار خواهد شد. مراد از سنت قطعیه این نیست که دلالت سنّت قطعی باشد بلکه صدور قطعی است.
صحیحه حلبی:[۱۰]محمدبن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی عن ابی عبداللّه۷ قال: اذا احتلم الرجل اصاب ثوبه شیء (منیّ) فلیغسل الذی اصابه ( آن موضعی که اصابت کرده باید شسته شود) فان ظنّ انّه اصابه شیءٌ (منیّ) ولم یستیقن ولم یرمکانه فلینضحه بالماء( امر استصحابی است) وان استیقن انه قد اصابه منیّ ولم یر مکانه فلیغسل ثوبه کلّه( تمام ثوب را بشوید) فانّه احسن (این جور شستن بهتر است). کلمه احسن ،به نظر می رسد که اصل شستن در باب منیّ احسن است ولزومی ندارد اما این جور شستن احسن است.
جواب به صحیحه حلبی: کلمه احسن دلالت بر طهارت منی ندارد. چون وقتی یقین دارد که منیّ به موضعی اصابت کرد امام۷ می فرماید: که احسن این است که همه آنرا بشوید این شستن همه تکلیف ندارد بلکه باید از ثوب آن ناحیه ای را بشوید که اطمینان دارد منیّ به یک نقطه از آن ناحیه رسیده است. امام۷ فرمود که احسن شستن کل است چون نمی دانیم که به کدام ناحیه اصابت کرد نه این که غسل اصل منیّ لزوم ندارد.
مانند صحیحه زراره است که حجیت استصحاب را می رساند آن صحیحه می رساند، آن صحیحه زراره فرمود: اصابنی دم رعاف او غیره او شیء من المنیّ (خود این هم دلیل بر نجاست منی است چون مسلم بود که باید منیّ را بشوید) .
وسائل: محمدبن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید عن حماد عن حریز عن زرارة قال: قلت له اصاب ثوبی دم رعاف او غیره او شیءٌ من منیّ الی ان قال:ظننت أنّه قذر اصحابه ولم أتیقّن ذالک قال تغسیله ولاتعید الصلاة.[۱۱]
————————————————————————————————-
[۱] تنقیح ج ۲ ص۶۰٫
[۲] وسائل الشیعة ج ۱ ص ۱۱۳ باب ۸ از ابواب ماء مطلق ح ۴
[۳] وسائل الشیعة ج ۱ ص ۱۵۴ ح ۹
[۴] وسائل الشیعة ج۱ ص ۱۱۴ح۱۰٫
[۵] وسائل الشیعة ج۳ ص ۴۲۴ باب ۱۶ ج ۲٫
[۶] وسائل الشیعة ، ج۳ ص ۴۴۶، باب ۲۷ از ابواب النجاسات، ح۶٫
[۷] وسائل الشیعة ،جلد۳ ص ۴۴۶ باب ۲۷ از ابوابا نجاسات ح۷٫
[۸] وسائل الشیعة،ج۳ ص ۴۵۵ و۴۴۶، باب ۲۷ از ابواب نجاسات ح ۵٫
[۹] الحدائق الناظرة : ج ۵ ص ۳۴٫
[۱۰] وسائل الشیعةج۳ ص ۴۲۴ باب ۱۶ ابواب نجاسات ح۴٫
[۱۱] وسائل الشیعة،ج ۳ ص ۴۶۶ باب ۳۷ ح ۱٫