جلسه ۷ : ملاقاة الغائط في الباطن لا توجب النجاسة
اما چون سید یزدی، نسبت به شیشه احتقان، احتیاط وجوبی به نجاست داده است می فهمیم که سید یزدی، بول و غائط داخل جوف را محکوم به نجاست می دانند. منتهی در مانحن فیه، صحبت از ملاقات شیء طاهر با شیء نجس کرده است. تارةً ملاقات در جوف است ولکن این شیء جوف (مثل کرم) با نجس جوف (غائط) ملاقات کرده است : اینجا محکوم به طهارت است.
تارةً شیء خارجی (شیش احتقان) با نجس جوف (غائط) ملاقات می کند: اینجا محکوم به نجاست است.
شبهه: ما الفرق بین هسته خرمایی که از انسان خارج می شود و بین شیشه احتقان . هسته خرما هم شیء خارجی است واز مَجرای حلق وارد شد و ملاقات با غائط کرد. معذلک حکم به طهارت کردید . اما شیشه احتقان از مَجرای دُبر یا مَجرای دیگر با غائط یا دم ملاقات کرد چرا حکم به نجاست کردید؟ مثل قاچاقچی ها که درهم و دینار را می بلعند شیء خارج است.
استاد تبریزی می فرمایند: اگر احتیاط وجوبی را ذکر نمی کردند کلام سید یزدی را حمل می کردیم براینکه اگر بول و دم ومنی و غائط در باطن هستند محکوم به طهارت هستند و به خارج بیایند محکوم به نجاست هستند.
لکن احتیاط وجوبی که سید فرمود نشانه این است که سیّد، بین انواع ملاقات فرق می گذارد. ملاقات در باطن در بعضی صُور. موجب نجاست نیست و در بعض صور، موجب احتیاط است.
ومن هنا اشکال می شود که چه فرق است بین هسته خرمایی که از مخرج غائط خارج می شود و علم داریم که ملاقات باطنی با اجزاء غائط کرده است و بین شیشه احتقان که ملاقات باطنی با اجزاء غائط کرده است و هر دو تا در هنگام خروج، متلوِّث به اجزاء غائط نیستند. ماالفرق بینهما ؟ اینکه هسته خرما اط حلق و شیشه احتقان از دُبر وارد شده است ، دخلی در فرق ندارد طبق نقل سید، باید این سوزنی که به عروق الدم می زند و او هنگام خروج متلوث به خون نباشد ولی باید اجتناب کرد چون ملاک یکی است.
بالاخره، فرق چیست؟ فرض این است که هسته خرما، استحاله نشده و از اجزاء غائط نشده است مانند درهم . برای روشن شدن صدر و ذیل کلام صدر ملاقات را بیان می کنیم . چهار صورت است.
صورت اول: ملاقات با طنیه، هم آن عینی که به خارج می آید محکوم به نجاست است مثل دم و غائط و منی (یعنی آن ملاقی) و هم آن شیء طاهری که در باطن با آنها ملاقات کرده است هر دو،شی،باطنی هستند بدون اینکه احدهما شیء خارجی بوده باشد. مثل دودی که از مخرج غائط خارج می شود و متلوث نیست.
در خود دود، اشکال نیست. چون دود، داخل حیوانات است و قاعده کلی این است که حیوانات لایتنجّس ادله تنجس اشیاء از امر به غَسل استفاده شده است و حیوانات هم غَسل نمی شودند لذا در حیوانات ، تنجس ثابت نیست. اینکه مشهور می گویند: بدن حیوان متنجس می شود و به زوال عین پاک می شود، اصلاً دلیل ندارد. ادله تنجس از امر به غَسل استفاده می شود و در حیوانات، غَسل ندارند. بدان جهت و آن عینی که در بدن حیوان است به صرف زوال عین ولو زوال عین ، بوسیله لعاب دهان حیوان باشد( در گربه مرسوم است که عین دم را ازاله می کنند ) تنجس هم از بین می رود.
انما الکلام در جایی است که شیء باطنی که باعین نجس ملاقات کرده است داخل حیوانات محسوب نشود مثل مجاری بول که بواطن انسان هستند و با بول ملاقات کرده است ، یا منّی هم با آن مجری ملاقات می کند مجرای غائط ملاقات می کند. این مجری، شیء باطنی است و با آن عین نجس ، ملاقات کرده است. ملاقات هم در باطن حاصل شده است. در این صورت، بلا اشکال، آن طاهر جوفی، بوسیله ملاقات با عین نجاست، متنجس نمی شود، کسی هم الی یومنا هذا ،شبهه تنجس نکرده است.
دلیل بر اینکه ملاقات باطنی، متنجس نمی شود. روایاتی که در مورد مذی و امثاله وارد شده است. در باب وضوء ملاحظه شود. امام (ع) فرمود که بأسی به مذی نیست. اگر بناء بود که مجری بول به ملاقات بول نجس باشد پس باید مَذی نجس باشد چون مذی از همان مجرای بول خارج می شود.
و هکذا دلیل دیگر روایاتی است که وارد شده هم در باب اخباث و هم در باب اَحداث ، بواطن (اَجواف) شسته نمی شود نه در اخباث و نه در احداث . آنکه مأمور به غَسل هستیم ظواهر است. نسبت به بواطن ،امر به غَسل نداریم . تنجس را از امر به غسل استفاده می کنیم. وقتی روایات می گوید که جوف شسته نمی شود نه در باب حدث و نه در باب خبث. پس در مانحن فیه دلیل می شود که بواطن، تنجس نمی شوند .
باب ان الواجب فی الاستنجاء غَسل ظاهر المخرج دونَ باطنه محمد بن الحسن ( شیخ طوسی) باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی ( سند شیخ به ایشان تمام است) عن احمد بن الحسن (احمد بن حسن بن علی فضال) عن عمرو بن سعید(مدائنی) عن مصدِّق عَمّار (عمار بن موسی ساباطی ، فطحیّ است ولکن حق زیادی بر گردن شیعه دارد چون خیلی روایات از امام ششم (ع) نقل کرده است. در بعضی از ابواب، روایات شیعه منحصر به ایشان است. در مانحن فیه، منحصر نیست) عن ابی عبدالله (ع) فی حدیث قال: انما علیه ان یَغسِل ما ظَهَرَ منها (این است و جزء این نیست که بر گردن مکلف است که بشوید آنکه از مَقعد، ظاهر است و بیرون است) یَعنی المَقعَدَةَ و لیس علیه ان یَغسِل باطنَها ( تکلیف ندارد که باطن آنرا بشوید. شستن باطنی، مامور به نیست) این روایت در باب استنجاء است ولکن به ضمیمه روایات دیگر، معلوم می شود که مکلف باید غَسل ظاهر کند در مطلق اخباث.
موثقه عمار ساباطی کلینی نقل می کند عن احمد بن ادریس ( ابو علی اشعری)عن محمد بن احمد (بن یحیی)عن احمد بن الحسن( بن علی فضال) عن عمرو بن سعید (مدائنی) عن مصدق( بن صدقه) عن عمار ساباطی قال: سُئل ابو عبدالله(ع) عن رجلٍ یَسیل مِن انفِه الدمُ ( از بینی خون می آید) هل علیه ان یَغسِل باطنَه (آیا وظیفه دارد که باطن بینی را بشوید) یعنی جَوفَ الاَنفِ فقال انّما علیه ان یَغسِل ما ظَهر منه.
معلوم است که رُعاف مدخلیت ندارد. وقتی دم و غائط چنین بودند سائر نجاسات هم چنین هستند. جوف بواسطه نجاسات، متنجس نمی شود، این هم باب اَخباث است.
اما روایات باب اَحداث هم چنین که مکلَّف به غَسل ظواهر هستیم.
موثقه یا صحیحه ابی بصیر کلینی عن محمد بن یحیی (العطّار) عن احمد بن محمد( یا عیسی است یا خالد) عن شاذان بن خلیل (پدر فضل بن شاذان) عن یونسَ بن عبد الرحمان عن حَمّاد ( حماد بن عثمان ) عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(ع) : سالته عن المضمضة و الاستنشاق قال: لیس هما من الوضوء هما مِن الجوف ( مأمور به غَسل آن نیستیم)
قال لیس علیک المضمضة و لا الاستنشاق لانّهما من الجوف سند روایت: کلینی عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن علی بن الحکم عن سیف بن عَمیرة عن ابی بکرٍ الحضرمّی عن ابی عبدالله(ع)
روایت دیگر که تعبیر دارد که مأمور به غَسل ظاهر هستیم:مضمونش این است که اینها جوف هستند و باید ظواهر را غَسسل کنیم.
نکته: اگر داخل بینی نجس باشد باید جوف بین را بشوئیم چون طهارت بدن شرط است برای صلاة. پس این ادله کنایه هستند که ظواهر ، محتاج تطهیر هستند.
نکته: اصلاً دلیل نداریم که دم منی بول و غائط مادامی که در جوف نجس هستند، فضلاً از اینکه شیء باطنی را نجس بکنند. ادله نجاسات، مال خارج از مَخرج است.
نه اینکه دلیل نداریم بلکه دلیل بر خلاف داریم که دلیل یا این است که اینها نجس نیستند یا این است که اینها منجِّس نیستند.
مِن هنا اگر شک کردیم در باب وضوء که شیء نجس ، از ظاهر است یا باطن است؟ شستن آن لازم نیست چون مامور به غَسل ظواهر هستیم .
پس علهذا صورت اول ،اشکال ندارد .
صورت دوم: نجس خارجی ،داخل جوف شود(جوف پاک است) آیا این نجس خارجی که عین نجس است و بلا اشکال غیر جوف را نجس می کند، آیا این جوف را نجس می کند؟ مثال: کسی که شراب بخورد دهانش جوف است. آیا دهانش بواسطه این شراب نجس می شود ؟ لا بنبغی الریب که جوف، متنجس نمی شود.
دلیل: روایتی که در طهارت بُصاق شارب الخمر وارد شده است. شرب الخمر کرده است و بُصاقش را انداخته است و به ثوب من اصابت کرده است . امام (ع) فرمود: لیس بشیء . اگر جوف، نجس شده بود باید بصاق هم نجس می شود ولکن امام(ع) محذوری را نفرمود .
محمد بن الحسن ( شیخ طوسی) باسناده عن سعد بن عبدالله ( شیخ طوسی از کتاب سعد بن عبدالله اشعری نقل می کند) عن احمد بن محمد( عیسی یا خالد) عن العباس بن معروف و عبدالله بن الصَلت عن صفوان بن یحیی عن اسحاق بن عمار عن عبدالحمید بن ابی الدَیلم ( توثیق ندارد. لذا روایت, ضعیف است) سعد بن عبدالله (ره) معاصر محمد بن یحیی و علی بن ابراهیم بوده است . در طبقه او است. قلت لابی عبدالله (ع) رجلَ یَشرَبُ الخمر فبَصَقَ فاصاب ثوبی مِن بُصاقِه قال لیس بشیء
احتیاجی به این روایت نداریم و روایت را از باب تایید ذکر کردیم: چون روایات معتبره داریم
محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد( سند شیخ به احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد، تمام است)عن ابراهیم بن ابی محمود(از اجلاء است و از اصحاب امام هشتم (ع) است) سالتُ ابالحسن الرضا(ع) عن المراة وَلیَها قمیصُها (مرأه ای ، ثوبش به خودش چسبیده است، مثلاً عَرق می کند و قمیص به او چسبیده است) او اِزارُها یُصیبُه مِن بَلَل الفَرج وهی جنبٌ ( این مراة جُنب است و از رطوبت فرج به ثوب اصابت می کند) اَتُصلِّی فیه ( در آن ثوب، قبل از غَسل ، نماز بخواند با اینکه بلل فرج به ثوب اصابت کرده است) قال اذا اغتَسَلَت صَلَّت فیهما ( فقط به خاطر جنب غُسل بکند و می تواند در آن ثوب نماز بخواند) جنابت مراة غلباً به خاطر جماع است . ولو احتلام می شود اما حتلام مراة فرد نادر است. در جماع هم چنین است. غالباً منی که خارج می شود اطراف فرج نجس می شود. ایطور نیست که منی از باطن به باطن برود . بکله اطرافش آلوده می شود. اگر فَرج مرأة نجس شده باشد بواسطه اینها باید قهراً بلل فرج ا زنجس عبور کرده باشد و حال آنکه امام(ع) فرمود که اشکال ندارد. دقت شود.
علاوه بر اینها، عمده چیزی که از روایات خبث استفاده کردیم این است که ما مأمور به غَسل ظواهر هستیم و مأمور ، به غَسل جوف نیستیم . پس اگر نجس خارجی داخل جوف شود جوف نجس نمی شود. صحیحه ابراهیم بن ابی محمود هم دلالت داشت و روایت شارب الخمر مویِّد است چون ضعف سند داشت
صورت سوم: انّما الکلام در عکس صورت قبلی باشد . شیء طاهر خارجی داخل جوف شود و در جوف ، ملاقات با عین نجس بکند. ( مثل شیشه احتقان که طاهر است و داخل جوف شد و در جوف ، ملاقات با غائط کرده است . یا ماء احتقان داخل جوف شد و ملاقات با عین کرده است) در این صورت، حکم به تنجس در جایی که شی، طاهر، متلوِّث خارج شود بلا شبهه است کلام در جایی است که شی طاهر ، غیر متلوث خارج شود،سیّد یزدی فرمود: الاحوط الاجتناب عنه اما ما می گوئیم: پاک است. چون غائطی که داخل جوف است دلیل بر نجاستش نداریم تا این شی طاهر ملاقی ، نجس شود.
با این سوزن ،به عروق زده می شود به دم اصابت می کند دلیل نداریم که آن دَم ،نجس باشد،
در تنقیح آمده است: این مورد جایی است که نجاست باطنیه، حسّ نشود. اما اگر نجاست باطنیه مشاهَد بوده باشد شیء طاهر خارجی را نجس می کند.
مثل آنجایی که خون یا دندان مصنوعی اصابت کرده باشد باید آن دندان غَسل شود، چون شیء خارجی با عین نجس ملاقات کرده است.
مثلاً دست خودش را به دهان بُرده است و احتمال می داد که خون آمده است . دست را کشید و متلوث نبوده است ولکن در آینه نگاه می کند و خون را می بیند. اینجا دستش نجس است.
چرا تنقیح ، چنین فرموده است؟ دو دلیل آوردند:
۱- آن کس که دست را به عین نجس زده است صدق می کند که اصاب الاصبعُ الدمَ ولو متلوِّث نبوده باشد.
۲- آن دَم که مشاهَد و محسوس است نجاست باطنیه نمی گویند بلکه نجاست ظاهریه است.
اشکال ما به خوئی : اما دلیل دوم : چون آن دَم، اگر دَم باطنی نباشد لثه نباید جوف باشد و دندان های طبیعی هم جوف نباید باشد چون دیده می شوند و حال آنکه خوئی می فرمایند که دندان نجس نمی شود چون جوف است . اطراف لثه هم نجس نمی شود. پس ملازمه دارد که دم، باطنی باشد.
اما دلیل اول : یک روایت پیدا نکردیم که اذا اصاب الاصبع الدمَ. فقط صحیحه زرارة را پیدا کردیم که آمده است. محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید عن حَمّاد عن حریز عن زرارة قلت له اصاب ثوبی دمُ رعافٍ او غیُره . بر ثوب، دم رعاف اصابت کرده است. پس صدق می کند که ثوب را به دم رعاف ببرد و ثوب هم متلوّث خارج نشده است ولی یقین دارد که اصابت کرده است. شاید کسی . ادعا کند اطلاق این جمله ، بدرد می خورد. وقتی دم اینطور بود غائط هم بشرح ایضا.
اشکال: ظاهراً دم رعاف به ثوب اصابت کرده است نه اینکه ثوب به دم رعاف اصابت کرده باشد یعنی ثوب ، حامل دم است. شاهدش این است که می گوید فعَلَّمت اَثَرَه جایش را نشان گذاشتم . پس ثواب اصابت کرده است. پس ظاهراً ثوب، حامل دم بوده است.
والحاصل قول ما این است: اگر اصبع را به دهان بگذارد و به خون اصابت کن و لکن اصابت، ضعیف است ، یا خون ضعیف است به نحوی که متلوث خارج نمی شود ،اینجا دلیل نداریم که اصبع، نجس می شود. اطلاقی در روایت نداریم تا شامل این صورت شود. تمام روایات، صورت اصابت را می گیرد که اینها به ثوب اصابت کرده است و ثوب ، حامل اینها ست.
روایاتی هم داریم که ثوب، حامل متنجس است مثل آنجایی که ذَکَر ، عَرَق کرده بود و به ثوب اصابت کرده است.
صورت چهارم : فقط ظرف ملاقات جوف است شیء خارجی و نجس خارجی ، هر دو خارجی هستند. ولکن هر دو در جوف با هم ملاقات کردند. اینجا شیء طاهر نجس می شود . مثل کسی دندان مصنوعی دارد و با آب نجس ملاقات کرده است باید آن دندان ها را بشوید یا به مضمضه تطهیر کند.
نکته: در صورت سوم که شیء طاهر خارجی با جوف ملاقات بکند گفتیم که نجس نمی شود. بعضی ها به روایت طهارت قَی. تمسک کردند. امام (ع) فرمود: آن قی که در ثوب می کنید لا باس به آن ثوب. وسائل باب ۴۸ ابواب النجاسات. آن شی طاهری که می خورد( خواه دارو یا آب باشد) و برمی گرداند گفتند لا محالة حتماً با غائط ملاقات کرده است چون در معده، غائط است و این چیز طاهر ، در معده بوده است پس ملاقات کرده با غائط معذلک امام(ع) حکم به طهارت کرده است.
این استدلال صحیح است . چرا؟ چون تا مادامی که در معده هستند صدق غائط نمی کند مگر اینکه از معده به مجاری غائط برسد.
شاهدش: شکمبه گوسفند را پاره می کنند اسم آن محتویات شکمبه را غائط گوسفند می دانند. دلیل صورت چهارم :موثقه عمار ساباطی که در ماء متنجس بوده است امام (ع) فرمود: اغسل کل ما اصابه ذلک الماء ماء، هم خصوصیتی ندارد بلکه هر نجسی باشد مثل شراب. مفروض این است که دندان مصنوعی ، جوف نیست. جُوف ،غَسل نمی خواهد .