دروس خارج فقه / صلاة / درس ۷۱: اشکال بر تفریق بن صلاتین به نافله
صاحب عروه (ره) فتوا به تفریق مابین الصلاتین مترتبین داد که نسبت به جمع افضیّلت دارد و آخر کلامش فرمود: فصل بین الصلاتین حاصل میشود که عرفاً بگویند: زمانی مابین اینها فاصله شد. بعد فرمود: «و فی الکفایة: النافلة اشکال» آیا این مسمّی، به نافله خواندن دو صلاة حاصل میشود یانه؟ فرق نمیکند نافلهِ فریضه باشد، مثل نافله صلاةعصر که قبل از عصر خوانده میشود، یا از نوافل مبتدئه باشد، هر دو اشکال دارد. چرا ایشان بر این مطلب اشکال میکند؟ سرّش این است که در مانحن فیه روایاتی هست که از آنها استظهار شده است که جمع بین الصلاتین بافعل نافله محقق نمیشود.
وقتی که بین الصلاتین نافله اتیان کرد، دیگر جمع نمیشود. لکن از بعض روایات دیگر خلاف این استفاده میشود، لذا در دو جهت باید بحث کنیم: یک بحث این است که به ترک نافله تفریق حاصل میشود. یک بحث در این است که آیا روایات معارض دارد که بگوید: تفریق افضل به نافله حاصل نمیشود، یا اینجور معارضی نداریم؟
روایات دالّ بر عدم تفریق به نافله
به دو روایت استدلال شده است بر این که به واسطه فعل نافله جمع محقق نمیشود که محتمل است این دو تا یک روایت باشد، چون راوی هر دو از امام علیهالسلام شخص واحد است و مضمون آنها هم قریب به هم است. روایت اول[۱] «و عن محمد بن یحیی» کلینی از شیخش، محمد بن یحیی العطار نقل میکند. او «عن سلمة بن الخطّاب عن حسین بن سیف» نقل میکند، حسین بن سیف بن عمیره است «عن حماد بن عثمان، عن محمد بن حکیم، عن أبی الحسن علیهالسلام» مراد امام رضا علیهالسلام است چون محمد بن حکیم از اصحاب ایشان بودهاند. سلمة بن خطاب توثیقی ندارد. حسین بن سیف هم همینجور است، حماد بن عثمان جلالتش واضح است، محمد بن حکیم هم جای کلام است، نتیجه تابع اخسّ مقدمتین است، روایت من حیث السند ضعیف میشود «قال: سمعته» محمد بن حکیم میگوید: شنیدهام از ابی الحسن علیهالسلام «یقول اذا جمعت بین صلاتین فلا تطوّع بینهما» وقتی که جمع بین الصلاتین شد، تطوع مابین آنها نیست. این دو جور ممکن است: یکی این است که مشروع نیست. یکی این که مشروع است و لکن جمع نیست. چون در مانحن فیه تطوع بین الصلاتین اشکالی ندارد، خصوصاً اگر نافلهِ خود صلاة باشد، این تفریق میشود. لذا صاحب وسائل باب را عنوان کرده و فرموده است: «باب استحباب تأخیر النوافل المتوسطه مع الجمع» وقتی انسان بین الصلاتین را جمع کند، نوافل متوسطه را تأخیر میاندازد «و جواز توسطهما ایضا» و میتواند در وسط بخواند که مشروع است.
روایت دوم[۲] «و عن علی بن محمد» کلینی از شیخش علی بن محمد بن بندار نقل میکند« عن محمد بن موسی عن محمد (علی) بن عیسی» در بعضی از نَسَخ، علی بن عیسی است « محمد بن عیسی عن ابن فضال» که حسن بن فضال است «عن حماد بن عثمان، عن محمد بن حکیم» در سند دوّمی هم محمد بن موسی است که محمد بن موسی توثیقی ندارد. اگر علی بن عیسی باشد مجهول است و توثیقی ندارد و اگر محمد بن عیسی باشد، ظاهراً محمد بن عیسی بن عبید است که شخص جلیل است و از یوسف بن عبدالرحمان و غیر او نقل میکند «عن ابن فضال، عن حماد بن عثمان، عن محمد بن حکیم» اگر کسی گفت: محمد بن موسی معتبر است، بالأخرة محمد بن حکیم باز هم محل کلام است و من حیث السند ضعیف است «قال: سمعتُ أبا الحسن علیهالسلام یقول: الجمع بین الصلاتین اذا لم یکن بینهما تطوّع» جمع آن وقتی محقق میشود که بین اینها نافله نباشد « فاذا کان بینهما تطوع فلا جمع» این اوضح است. دیگر در این روایت احتمال مشروعیت نیست. در این روایت این است که اگر کسی بخواهد جمع بین الصلاتین بکند، نباشد تطوّع کند. اگر تطوع کند صحیح است ولکن جمع نمیشود. این دسته کأنّ آن روایاتی میشود که دلالت میکند بر این که جمع نمیشود.
عدم جمع بین صلاتین به نافله در صورت امر به جمع
جمع که در بعضی از موارد مشروع شده است، مثل لیله مزدلفه یا شبی که مُطیره است و یا درموارد استعجال، وقتی که نافله خوانده شد، این جمع محقق نمیشود. و امّا این که آیا این تفریق بین الصلاتین المترتبتین که معتبر است، حاصل میشود یانه؟ روایات به آن دلالتی ندارد. آیا تفریق خاص به این فعل نافله در مانحن فیه حاصل میشود. مثلاً جمع در لیله مزدلفه، وقتی که بعد از غروب، ازعرفات کوچ میکنند، اتیان به صلاة مغرب و عشاء بلانافلةٍ است، اگر نافله باشد دیگر جمع نمیشود،در مواردی که امر به جمع شده است، نافله خوانده نمیشود، لکن به تأخیر میاندازند، اگر نافله داشته باشد و یا شخصی بخواهد تطوّع کند.
و امّا در تفریق بین الصلاتین المرتبتین، در مواردی که امر به طبیعی است جمع نیست، مثل طبیعی ظهر و عصر، طبیعی صلاة مغرب و عشاء، در آن موارد امر به تفریق شده است، بنابر این مسلک، تفریق خارجی به فعل نافله حاصل نمیشود. فقط دلالت دارد در آن مواردی که امر به جمع شده است: لیلة مزدلفه، لیلة مُطیره و امثال ذلک، در آن مورد جمع به فعل نافله محقق نمیشود. امّا تفریق در مواردی که امر به طبیعی الصلاة شده و امر به تفریق خارجی هست، دلالت ندارد که آن تفریق حاصل میشود، ممکن است کسی بگوید: این تفریق در خارج است که مستحب هم است. میگوییم: دلالت ندارد که آن تفریق میشود. اگر کسی گفت: دلالت دارد، معارضه با آن موثقه زراره میکند که دلیلِ استحبابِ تفریق بود، زراره گفت: من ظهر که میشود نافله ظهر را میخوانم، بعد ظهر را میخوانم، بعد نافله عصر را و بعد صلاة عصر را میخوانم، اما در جواب فرمود: «ما أحبّ لک هذه» صاحب این مسلک میگوید: تفریق مستحب است «لک» را حذف کرد. ما حذف نکردیم. فرمود: این را من دوست ندارم. یعنی این تفریق مطلوب نیست. آن تفریقی که مطلوب است این نیست.
عدم تحقق تفریق خارجی به فعل نافله
نتیجه این میشود که در تحقیق تفریق خارجی مابین الصلاتین اشکال پیدا میکند. صاحب عروه سند را ملاحظه نمیکند. امّا اگر قائل شدیم که تفریق خارجی مستحب است، ملتزم میشویم که تفریق خارجی به فعل نافله محقق نمیشود. چرا؟ چون روایت محمد بن حکیم که ضعیف است و صحیحه زراره و یا موثقه زراره دلالت میکند که این تفریق به فعل حاصل نمیشود. بنابر مسلک صاحب عروه، اشکال میشود، این روایت دلالت میکند که تفریق حاصل میشود، آن موثقه دلالت میکند که تفریق حاصل نمیشود. امّا اگر ما قائل شدیم که تفریق خارجی مستحب است، چون میگوییم: سنن با غیر سنن فرقی ندارد، در موارد حجت باید سند تمام بشود، حکم الزامی با غیر سُنَن فرقی ندارد، باید صحیحه زراره را مقدم کنیم، بگوییم: تفریق حاصل نمی شود. تفریق این است که آن صلاة را رهاکنی، مثلاً بنشینی کار دیگری غیر از صلاة مشغول بشوی و دو باره صلاة دیگر را شروع کنی.
ولکن چون ما اصل مسأله را قبول نداریم که تفریق خارجی مستحب باشد میگوئیم تفریق به جهت درک نافله است و یا به جهت این است که انسان در وقت فضیلت هر دو صلاة را بخواند، آن وقت دیگر نوبت به این حرفها نمیرسد.
دو وقت اجزاء در نماز عشاء
«قد عرفت أن للعشاء وقت فضیلة، و هو من ذهاب الشفق الی ثلث اللیل و وقتا اجزاء من الطرفین، و ذکروا أنّ العصر ایضاً کذلک،فله وقت فضیلة و هو من المثل المثلین، و وقتا اجزاء من الطرفین، لکن عرفت نفی العبد فی کون ابتداء وقت فضیلته هو الزوال، نعم الاحوط ادراک الفضیلة الصبر الی المثل».[۳]
صاحب عروه (ره) می فرماید: معلوم شد که صلاة عشاء دو وقت اجزاء و یک وقت فضیلت دارد: وقتی که لیل داخل شد، وقت اجزاء صلاة عشاء است. اگر شخصی مغرب را خواند، بعد عشاء را قبل از سقوط شفق خواند، مُجزی است. بلکه حتی مغرب را جلوتر از غروب شمس خواند، به خیال این که هوا غیم و ابری است و غروب کرده است، بعد مغرب را تمام کرد، و در اثنای تمام کردن مغرب ولو قبل از سلام، معلوم شد که الان شمس غروب کرد، الان ذهاب حمره مشرقیه شد، غیم بر طرف شد، ایشان ملتزم است که صلاة مغرب صحیح است.
هر صلاتی که انسان قبل از وقت به اعتماد دخول وقت شروع کرد و وقت در اثناء داخل شدن آن صلاة صحیح است. روی این اساس مغربش که صحیح شد، بعد که عشاء را در اول وقتِ مغرب خواند، در وقت اجزاء خوانده است، پس قبل از سقوط شفق یک وقت اجزاء است. یکی هم بعداز ثلث اللیل، چون وقتی شفق ساقط شد، وقت فضیلت عشاء داخل میشود الی ثلث اللیل که سابقاً گذشت. بعد از ثلث اللیل الی طلوع الفجر بنابر اختیار صاحب عروه، و یا بعد از ثلث الی نصف اللیل بنابر مختار ما و مشهور، وقت اجزاء است نه فضیلت. ثلث لیل که تا نصف اللیل گذشت، وقت اجزاء است. در وسط یک وقت فضیلت است، بعد از سقوط شفق که حمره مغربیه ساقط میشود الی ثلث اللیل، بعد از ثلث اللیل الی نصف اللیل، و قبل از سقوط شفق تا آن اول اللیل، این دو وقت اجزاء است. این در صلاة عشاء متفق علیه بین ا صحاب است.
جماعتی ملتزم شدهاند که در صلاة عصر هم همینطور است. صلاةعصر دو وقت اجزاء، یک وقت فضیلت دارد. وقت فضیلت عصر کجاست؟ وقت که آن ظلّی که از فیء شاخص بر میگردد، اگر به اندازه مثل شد، مثلا شاخص خود انسان باشد، بعد از ظهر بر میگردد به اندازه مثل آن شخص شد، وقت فضیلت صلاة عصر داخل میشود، این وقت فضیلت میماند تا وقتی که فیء به اندازه دو مثل دو برابر این شاخص بشود. آن وقت این یک وقت فضیلت تمام میشود. پس قبل از این که فیء به اندازه شاخص بشود، وقت اجزاء عصر است و میتواند صلوة عصر را بخواند و صلاتش مجزی است. وبعد از دو مقابل شدن هم صلاة عصر را بخواند تا غروب شمس عیبی ندارد، مجزی است. پس در عصر هم دو وقت اجزاء و یک وقت فضیلت است، جماعتی تصریح کردهاند و نسبتش را هم به مشهور دادهاند.
یک وقت اجزاء ویک وقت فضیلت در نمازعصر
ایشان میگویند به نظر ما صلاة عصر یک وقت اجزاء ویک وقت فضیلت دارد. وقت فضیلت آن از وقتی است که ایشان فضیلت ظهر شروع میشود، هر دو معاً داخل میشوند، منتهی در امتداد وقت فضیلت ظهر با وقت فضیلت عصر فرق دارد. وقتی فیء شاخص به اندازه مثل شد، وقت فضیلت ظهر تمام میشود؛ وقت فضیلت عصر باقی است. وقتی که به اندازه مثلین شد، وقت فضیلت عصر تمام میشود، بعداً وقت ا جزاء میرسد. یک وقت فضیلت طولانی، منتها یک وقت اجزاء بعد از مثلین تا غروب شمس است.
این حرفها سابقا طی شده است که از روایت این معنا استفاده میشود، و لکن ایشان در آخر میگوید: احوط این است که کسی بخواهد صلاة عصر را در وقت فضیلت درک کند، بعد از این که ظل شاخص مثل شد، بخواند، یعنی بعد از این که وقت فضیلت ظهر تمام شد، مثل شد، گفتیم: وقت فضیلت عصر باقی می ماند، آنجا بخواند کلام در این است که این چه احتیاطی است که ایشان می فرماید؟ این احتیاط درستی نیست که وقت فضیلت را به این نحو درک کند. به چه دلیل این کار را بکند؟
اوقات فضیلت در نماز ظهر و عصر
از روایات استفاده میشود که شارع برای صلاة عصر و صلاة ظهر سه وقت فضیلت قرار داده است. منتهی وقت فضیلت مراتب دارد: یک مرتبه اولی دارد که افضل است یک مرتبه ثانیه دارد که نسبت به آن افضل، متوسط است، یک مرتبه دیگری دارد که نسبت به وقت الاجزاء افضل است، نه نسبت به آن مرتبتین اوّلتین، آن مرتبه اولی را در روایات خواندیم. روایت متعدده دلالت میکرد بر این که قدم و قدمین ذراع ذراعین را رهاکن! وظیفه این است که از زوال شمس از دایره نصف النهار شد، نافله ظهر را بخوان، نافله عصر را بخوان! صلاة عصر را بخوان.
روایات دال بر وقت فضیلت به زوال شمس از دایره نصف النهار
از روایات متعدده استفاده میشود که این وقت فضیلت است که امام علیهالسلام فرمود: ذراع و ذراعین را رها کن. این را که برای شما گفتیم، همین را اخذ کن. یکی صحیحه عبدالله بن مسکان[۴] «محمد بن یعقوب،عن الحسین بن محمد، عن عبدالله بن عامر عن علی بن مهزیار، عن فضالةبن أیوب، عن الحسین بن عثمان، عن ابن مسکان، عن الحارث بن المغیرة و عمر بن حنظلة» سه نفر هستند، عبدالله بن عثمان از حارث بن مغیرة که ثقه است نقل میکند، از عمر بن حنظله که پیش مشهور توثیق ندارد، و منصور بن حازم که از اجلاّء است از سه نفر نقل میکند که دوتای آنها از اجلّا است، پیش ما عمر بن حنظله هم عیبی ندارد، ثقه است، از معاریفی است که قدحی از او نرسیده است«قالو کنّا نقیس الشمس بالمدینة بالذراع» ما به ذراع حساب میکردیم « قال أبو عبدالله علیهالسلام: ألا أن أنبّئکم بأبین من هذا، اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر الاّ أن بین یدیها سبحة و ذلک الیک ان شئت طوّلت و ان شئت قصّرت».
در روایات دیگر، هم گفته شده است که همینطور است «و اذا سَبَحْتَ قَصّرتَ او طوّلت صلّ العصر» عصر را بخوان! گفتیم: این روایات وقت فضیلت را بیان میکند، چون نافله فضیلت دارد، واجب نیست، یعنی اگر بخوانی، آن ذراع و ذراعین را رهاکن، آن را میگویم اخذ کن. روایت دیگر[۵] کلینی نقل میکند «عن علی بن ابراهیم عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن ذریح المحاربی» روایت من حیث السند صحیح است، ذریح محاربی هم ثقة است، لا اقل حسنه است «قال: قلت لأبی عبدالله علیهالسلام متی أصلی الظهر؟ فقال: صلّ الزوال ثمانیة، ثم صلّ الظهر، ثم صلّ سبحتک» یعنی نافله عصر را «طالت أو قصرت ثم صل العصر» بعد صلاة عصر را بخوان.
روایت دیگر[۶] مکاتبهای است که محمد بن احمد بن یحیی العطار نقل می کند: «و باسناده عن سعد بن عبدالله» شیخ به سندش از سعد بن عبدالله نقل می کند «عن محمد بن أحمد بن یحیی، قال: کتب بعض أصحابنا الی أبی الحسن علیهالسلام: روی عن آبائک القدم و القدمین و الاربع و القامة والقامتین» که این همان مثل و مثلین است، اینها نقل شده است «و ظلّ مثلک، و الذراع و الذراعین،فکتب علیهالسلام: لا القدم و لا القدمین، اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الصلاتین و بین یدیها سبحة وهی ثمانی رکعات، فان شئت طوّلت و ان شئت قصّرت ، ثم صلّ الظهر فاذا فرغت کان بین الظهر والعصر سبحة و هی ثمانی رکعات» نافله عصر است، «ان شئت طوّلت و ان شئت قصّرت، ثم صلّ العصر». بعد صلاة عصر را بخوان.
روایات دال بر وقت فضیلت به قدم و قدمین
مرتبه دوم در وقت فضیلت قدم وقدمین است. اگر کسی اوّل زوال اینجور نخواند، مرتبه دوم وقت فضیلت این است که بعد از این که فیء یعنی ظلّ شاخص، آن فیئ که زیاد می شود به اندازه قدم بشود، صلاة ظهر را بخواند و وقتی که فیء به اندازه قدمین شد، صلاة عصر را خواند. روایاتی دلالت میکند یکی از اینها موثقه ذریح محاربی[۷] است: «و باسناده عن حسن بن محمد بن سماعة روایت من حیث السند موثقه است «عن عبدالله بن جبله، عن ذریح المحاربی، عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: سأل أبا عبدالله علیهالسلام أناس و أنا حاضر» ذریح محاربی میگوید: حاضر بودم «(الی أن قال: ) فقال بعض القوم که نشسته بودند «انّا نصلّی الاولی اذا کان علی القدمین» ما صلاة ظهر را وقتی میخوانیم که فیء به اندازه قدمین بشود، قدمین به اندازه ذراع میشود «و العصر علی اربعة أقدام، فقال أبو عبدالله علیهالسلام: النصف من ذلک أحب الیّ» نصف از این قدم قدمین. این را امام علیهالسلام مقدم داشت. نصف از قدمین که قدم باشد برای ظهر، نصف از اربعه اقدام که قدمین باشد برای ظهر عصر، این را امام علیهالسلام مقدم داشت.
روایات دال بر وقت فضیلت به ذراع و ذراعین
مرتبه سوم همان ذراع و ذراعین است که روایاتی از آنها میخوانم: شیخ (ره) نقل میکند[۸] «باسناده عنه» یعنی حسن بن محمد بن سماعه، عن ابن مسکان، عن زراره عن أبی جعفر علیهالسلام» میشود موثقه زراره «قال: أتدری لم جُعِلَ الذراع و الذراعان؟» درک برای ظهر و ذراعان برای صلاة العصر است «قلت: لم؟ قال: لمکان الفریضة، لک أن تنفل من زوال الشمس الی أن تبلغ ذراعاً، فاذا بلغت ذراعاً بدأت بالفریضة و ترکت النافلة» نافله را ترک میکنی.
اوضح از این روایت صحیحه زراره[۹] است: «و باسناده» الصدوق «عن زراره» سند صدوقبه زراره صحیح است اما به محمد بن مسلم ضعف دارد «عن أبی جعفر علیهالسلام قال: سألت عن وقت الظهر فقال: ذراع من زوال الشمس، و وقت العصر ذراعان من وقت ظهر فذا اربعة اقدام من زوال الشمس ذراعین اربعة اقدام میشود، قدمین ذراعین است، امام فرمود: النصف أحبّ الیّ، قال: أن حائط مسجد رسول الله صلیالله علیه وآله، کان قامة» قامت، مثل است، قامت یعنی قامت انسان که خودش شاخص میشود «و کان اذا مضی منه ذراع» از فیئش ذراع میگذشت «صلّی الظهر» رسول الله ظهر را میخواند «و اذا کان مضی منه ذراعان صلیّ العصر، ثم قال: أتدری لم جعل الذراعان؟ قلت: لم جعل ذلک؟ قال: لمکان النافلة» مردم که میرسند به مسجد فرصت داشته باشند، نافله بخوانند، نافله ترک نشود «لک أن تتنفل من زوال الشمس الی أن یمضی ذراع، فاذا بلغ فیئک ذراعاً من الزوال بدأت بالفریضة» صلاة ظهر را میخوانی «و ترکت النافلة».
وقت فضیلت سومی که ذراع و ذراعین است، حکمش این است که نافله را تا این وقت نخوانده باشد، افضل این است که نافله راترک کند و شروع به صلاة ظهر و عصر کند. منتهی اتیان این نافله بعد از نماز مستحب است، مشروع است که بعد از صلاة بخواند، در این صورتی که فیء با اینجا رسید، به ذراع و ذراعین رسید، نافله را رها میکند و صلاة را میخواند.
روایات دالّ بر وقت فضیلت به قامت و قامتین
وقت فضیلت چهارمی که قامت وقامتین است، روایات بر آن دلالت دارد: یکی از آنها صحیحه احمدبن عمر حلال[۱۰] است: «محمدبن الحسن باسناده عن سعد بن عبدالله، عن یعقوب بن یزید، عن الحسن بن علیّ بن الوشا، عن أحمد بن عمر»، عمر بن حلال است، حلال و خلّال به او میگویند «عن أبی الحسن علیهالسلام قال: سألته عن وقت الظهر و العصر، فقال: وقت الظهر اذا زاغت الشمس الی أن یذهب الظلّ قامة» ظلّی که حادث میشود به اندازه قامت بشود، که همان حرف مشهور است «و وقت العصر قامة و نصف الی قامتین» تا قامتین است.
روایت دیگری هم صحیحه بزنطی[۱۱] است که هیچ شبههای هم ندارد «و عنه شیخ (ره) نقل میکند به سندش از حسین بن سعید «عن احمد بن محمد یعنی ابن ابی نصر» ابی نصر بزنطی «قال: سألته عن وقت صلاة الظهر و العصر فکتب قامة للظهر و قامة للعصر». قامتی هم بعد، از برای عصر است. روی این حساب یعنی وقت فضیلت عصر ادامه دارد، نه این که یعنی وقت فضیلت آن بعد از قامت بعدی حادث میشود، مشهود حمل کردهاند وقت فضیلت بعد از قامت حادث میشود. روایات متقدمه صریح بود که وقت فضیلت آن قبل است و حتی نافلهاش ترک میشود و شروع به فریضه میشود.
روی این حرف که وقت فضیلت اینجور است و خود صاحب عروه قبول کرد که وقت فضیلت عصر بعد از زوال حاصل میشود، چطور میشود تأخیر أحوط بشود؟ در روایت هم فرمود: نافله را ترک کند و فریضه را بخواند و در روایاتی وارد شده است کسی که صلاة عصر و صلاتی ظهر ار هر چه زود تر بخواند أفضل است. در صحیحه عبدالله بن سنان فرمود: «اول الوقت افضل» در صحیحه زراره فرمود: «افضل وقت عجّلت به الصلاة فی وقتها» اگر انسان صلاة را تا مثل بگذارد، ترک الافضل است، و لکن فضیلت چهارمی را درک کرده است. لذا اگر انسان بگوید: احوط این است که صلاة العصر بعد از مثل بخواند، برای درک وقت فضیلت، این خلاف احتیاط است نه احوط.
خودش فرمود: اقوی است که وقت فضیلت از اوّل داخل میشود، پس اظهر این میشود که جلوتر بخواند «خیر الخیر ما عجّلت به، اول الوقت افضل، ما قارب الصلاة من اول وفتها فهو افضل» نه این که افضل احتیاط این میشود که در مثل بخوانی، احتیاط در خلاف آن میشود.
و الحمد لله رب العالمین
——————————————————————-
[۱]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۳۳، ح۲٫
[۲]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۳۳، ح۲٫
[۳]ـ عروة، ج۱، ص۵۲۲، مسأله۸٫
[۴]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۳۳، ح۲
[۵]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۵، ح۳
[۶]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۵، ح۱۳٫
[۷]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۸، ح۲۲٫
[۸]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۸، ح۲۰٫
[۹]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۸، ح۳٫
[۱۰]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۸، ح۹٫
[۱۱]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۸، ح۱۲٫