دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۹: تفریق بین الفریضتین

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۹: تفریق بین الفریضتین

صاحب عروه(ره) می‌فرماید: تفریق بین فریضتینِ مترتبتین افضل است، کأنّ ترک تفریق مفضول است و مکروه است، کراهت در عبادت به معنای منقصت در ثواب است. عرض کردیم تارةً تفریق، اطلاق می‌شود و از آن اراده می‌شود که انسان وقت فضیلت کلّ منهما را درک کند، مثل این که اوّل اللیل که صلاة‌مغرب را خواند،‌ بلافاصله عشاء را بخواند، انیجا وقت فضیلت عشاء فوت شده است. چون وقت فضیلت عشاء، بعد از سقوط شفق به آن سرخی در ناحیه افق غربی می‌گویند. اینجور ترک التفریق که موجب می‌شود وقت فضیلت احدی الصلاتین فوت بشود، مفضول ا ست نسبت به این که صلاة‌عشاء را بعد از سقوط شفق بخواند. وقت فضیلت عصر مثل وقت فضیلت صلاة ظهر، بعد از زوال شمس داخل می‌شود، منتها وقت فضیلت صلاة ظهر کم است، وقت فضیلت صلاة‌ عصر ممتدّ و زیاد است. اگر شخصی بعد از زوال، نماز ظهر و عصر را در وقت فضیلت بلاتفریقٍ بخواند، چنانچه نافله عصر را می‌خواند و تفریق می‌کرد، افضل است از جمع آن که بعد از نماز ظهر، نماز عصر را خوانده است. لکن این نحوه فضیلت، مستلزم تفریق خارجی نیست، که خارجاً بین دو نماز فاصله بیندازد. فرض کنید سه رکعت مانده به سقوط شفق نماز مغرب را خواند، سقوط شفق شد و نماز عشاء را هم خواند، وقت فضیلت هر دو نماز را درک کرده است، و لکن اگر نافله مغرب را نخوانده باشد، مفضولیّت از ناحیه ترک نافله است. عرض این است که اگر مراد از استحباب تفریق، ادراک وقت فضیلت کل من الصلاتین باشد یانافله احدی الصلاتین اتیان شود، این جای حرف نیست؛ چون نافله افضل و مستحب است، و اتیان در وقتِ هم، افضل است.

افضلیّت تفریق خارجی از نظر عروه

ولکن صریح کلام صاحب عروه این است که انسان ولو هر دو نماز را در وقت فضیلتش بخواند، مع ذلک تفریق خارجی افضل است. نماز مغرب را قبل از سقوط شفق بخواند، نماز عشاء را بعد از سقوط شفق بخواند، ولکن بینشان فاصله بگذارد، ولو نافله نخواند، افضل است. دو شخص نماز مغرب و عشاء را می‌خوانند، یکی سه رکعت مانده به سقوط شفق مغرب را خواند و بدون نافله پشت سرش عشاء را خواند ولکن شخص دوّمی در همان وقت مغرب را خواند،‌ و بعد از سقوط شفق مقدار مکث و صبر کرد، بعد نماز عشاء را خواند، نماز شخص دومی از اولی افضل است. این تفریق خارجی، تفریقی که عامه می‌گویند، نیست. آنها مابین مغرب و عشاء و مابین ظهر و عصر، خیلی فاصله می‌دهند. ایشان می‌گویند: مسمّی التفریق؛ که بگویند: مابین دو نماز، یک زمانی فاصله انداخت، این افضل است.

عدم صحّت نسبتِ تفریق به مشهور

کلام در دلیل استحباب این تفریق خارجی در مقابل خارجی است که کسی نماز را ولو در وقت فضیلت فاصله می‌اندازد و نافله هم نمی‌خواند، این افضل است از کسی که دو نمار را در وقت فضیلت می‌خواند و لکن فاصله نمی‌اندازد. این مسلک را که نسبت به مشهور داده‌اند که تفریق مستحب است، اگر کسی کلمات فقهاء را تتبع کند، این معنا از آنها معلوم نمی‌شود. حتی ما کتبی را از فقهاء فحص کرده‌ایم و این معنا در کتاب آنها نیست. همچنین کسی که نافله نمی‌خواند و جمع می‌کند، این تفریق فی نفسه برای صلاتین، افضلیت می‌آورد صاحب عروه هم فتوا می‌دهد و جماعتی هم این معنا ملتزم شده‌اند، ولکن نسبت به مشهور ثابت نشده است.

ماباید مدرک این کلام را ملاحظه کنیم، اگر مدرک مساعد شد، ما هم مثل صاحب عروه ملتزم می‌شویم ولو مشهور نگفته باشد، نسبتش را به شهرت داد‌ه‌اند،‌ اگرمدرک تمام نشد، ما ملتزم نمی‌شویم، دلیل می‌خواهد که استحباب افضیلت دارد. ما دلیل و خطاب شرعی یا روایت معتبره‌ای می‌خواهیم که بگوید: با وجود این که دو نماز در وقت فضیلت اتیان می‌شود، یکی فاصله می‌اندازد و دیگری فاصله نمی‌اندازد، این که فاصله انداخته است، از کسی که فاصله نینداخته، افضل است، ولو هیچ کدام نافله نخوانده‌اند.

و اما روایاتی که به تفرقه، امر می‌کند به جهت درک فضیلت «کلّ من الصلاتین فی وقتها» مثل این که مغرب را عند غروب الشمس بخواند، وقتی که حمره مشرقیه زائل شد عشاء را هم بعد از سقوط شفق بخواند، این دلیل نمی‌شود. چون درک فضیلت وقتین را کرده است. یا روایتی بگوید: نماز ظهر را که خواندی، مشغول نمازعصر نشود و نافله عصر بخواند، بعد عصر را بخوان، این دلیل برای تفریق خارجی نمی‌شود.

روایات دالّ بر استصحباب تفریق بین صلاتین

به روایاتی استدلال کره‌اند که از آنها استفاده می‌شود که تفریق افضل است. دو روایت عمده است: یک روایت[۱] را شهید اوّل نقل کرده است «محمد بن مکی‌الشهید (فی الذکری) نقلاً من کتاب عبدالله بن سنان» شهید در ذکری نقل کرده است از کتاب عبدالله بن سنان که از اصحاب امام صادق‌ علیه‌السلام است « عن أبی عبدالله علیه‌السلام انّ رسول الله صلی‌الله علیه وآله کان فی السفر بین المغرب و العشاء و الظهر و العصر، انمّا یفعل ذلک اذا کان مستعجلاً قال: و قال علیه‌السلام» یعنی امام صادق علیه‌السلام «و تفریقهما افضل» رسول الله صلی الله علیه وآله اینجور در سفر جمع می‌کرد، ولکن امام می‌فرماید: تفریق افضل است. «کان فی السفر یجمع بین المغرب و العشاء» اگر تا اینجا بود «انما یفعل ذلک اذا کان مستعجلا و قال: تفریقهما افضل» اگر این مقدار بود و ظهر و عصر نبود، می‌گفتیم: این به جهت این بود که اگر جمع کند نماز مغرب و عشاء را وقت فضیلت عشاء را درک نمی‌کند. چون وقت فضیلت عشاء بعد از سقوط شفق است وباید زمانی را منتظر بشود. رسول الله صلی الله علیه و آله عند الاستعجال اینکار را می‌کرد. ولکن این روایت ظهر و عصر را هم دارد «انّ رسول الله صلی الله علیه وآله کان فی السفر یجمع بین المغرب و العشاء و الظهر و العصر» در سفر ظهر و عشاء نافله ندارد، وقت که زوال شمس شد، وقت فضیلت نماز ظهر و عصر داخل می‌شود. گفته‌اند: اگر تفریق خارجی مستحب نبود امام علیه‌السلام نمی‌فرمود: در ظهر و عصر «انّ تفریقهما افضل» چون اگر تفریق خارجی افضل نبود، انسان نماز ظهر وعصر را هم اوّل زوال در سفر بخواند، وقت فضیلت هر دو را درک کرده است، نافله هم که ندارد، در سفر فرق نمی‌کند. این که امام‌ علیه السلام فرموده است: در سفر هم افضل ا ست که تفریق بیندازند، معلوم می‌شود که قطع نظر از نافله وقطع نظر از درک وقت فضیلت، خود تفریق بما هو تفریق خارجی افضیلت دارد.

مقدار تفریق میان دو نماز و نقد بر روایت عبد الله بن سنان

تفریق حدّش چقدر است؟ حدّش صدق عرفی است. بگویند بین دو نماز فاصله انداخت، این همان مسمّای است که صاحب عروه فتوا داده است.

اما روایت عبدالله بن سنان من حیث الدلالة اشکال دارد چون وقت فضیلت عصر، عند الزوال حاصل می‌شود، نه این که وقت فضیلت ظهر بگذرد، بنابر این قول، این روایت دلیل نمی‌شود. چرا؟ برای این که مغرب و عشاء را هم تفریق کردن به درک وقت فضیلت، مستحب بود، ظهر و عصر را هم تفریق کردن مستحب می‌شود، ظهر را تا، ظلّ به اندازه مثل برسد، تمام کند، بعد عصر را اتیان کند، ولکن بنابر ما ذکرنا که صاحب عروه هم مسلکش این بود، وقت فضیلتِ هر دو در یک وقت داخل می‌شود، در ظهر و عصر، این دلیل می‌شود.

از لحاظ سند هم شهید نمی‌تواند کتاب عبدالله بن سنان را به دست بیاورد الاّ به واسطه، چون سابقاً کتب به صورت طبع نبوده که از زمانی به زمان دیگر بماند، نوشتنی بود. اگر مثلاً شهید کتابی پیدا کند که نوشته باشد کتاب عبدالله بن سنان، اعتباری ندارد؛ چه کسی گفته ا ست که این کتاب عبدالله بن سنان است؟ شاید جعلی باشد. کتاب راوی امام، باید به وسایط به ید شخصی برسد، که آن وسایط عدول و یا اقلاً ثقات باشند، یا اقلاً حسان باشند، یعنی اشخاص معروف به خوبی باشند، اینجور روایات عند العقلاء حجّیت دارد، شار، هم این را قبول کرده است، علی ما قرر فی بحث الاصول، که در حجیت خبر واحد و ثقه عدل بیان شده است.

شهید اوّل عبدالله بن سنان را به کدام وسایط به دست آورده است؟ ما نمی‌دانیم. لذا این روایت من حیث السند اشکال دارد. بعضی فرموده‌اند: اطمینان داریم که چنین کتابی برای عبدالله بن سنان نیست. کتاب العمل فی الیوم و اللیلة دارد، کتاب الصلاة دارد امام اطمینان هست بر این که اینجور کتابی ندارد. چرا؟ برای این که اگر اینجور کتابی بود، این روایت را اقلاً یکی از مشایخ روات نقل می‌کرد. چون کُتب اصحاب در ید کلینی بود، در ید صدوق بود، صدوق روایت متعدده‌ای از عبدالله بن سنان دارد. کتب اینها در ید شیخ (ره) بود، اگر اینجور کتابی هم بود، اولی بود که به ید اینها برسد، و آنها این روایت را نقل می‌کردند.

لکن ما این حرف را قبول نداریم. چرا؟ چون کسی تتبع کند می‌بیند که کتب اصحاب در ید شیخ الطائقه (ره) یا در ید کلینی و صدوق (ره) بود، اینجور نیست که تمام روایات آن کتاب را ایشان نقل کند بعض اصحاب کتاب دارند، شیخ در تهذیب از اوّل تا آخر سه روایت از آن کتاب نقل کرده است. چون تهذیب می‌گوید: من بدء می‌کنیم سند را به اسم کسی که از کتاب او نقل می‌کنم. شاید ابن سنان این کتاب را داشته و اینها نقل نکرده ‌اند. چرا؟ می‌گویند: احتیاج به این نیست، این حکم از سایر روایات هم استفاده می‌شود، دیگر حاجتی به این نیست که روایتی را هم که سند ندارد نقل کنیم.

عدم دلالت ترک نقل از کتابی، بر عدم وجود آن کتاب

کلام این است که این ترک النقل دلیل بر اطمینان به عدم وجود آن کتاب نمی‌شود، ممکن است باشد و این روایت را هم داشته باشد. اتفاقا شهید (ره) در موارد متعدّده‌ای روایاتی از کتاب اصحاب نقل کرده است که در کتب اربعه نیست. پیش ایشان، آن کُتب بود، منتها ما سندش را نمی‌دانیم. سابقاً کُتب را به دست می‌نوشتند، ‌آن نسخه‌ای که به دست کسی می‌رسید، که مثلاً کتاب عبدالله بن سنان یا کتاب بزنطی یا محمد بن ابی عمیر است، باید سند داشته باشد. چون این سند را در اینجا نداریم حجیّت ندارد.

دلالت موثقه زراره بر استصحاب تفریق و اشکال دلالی آن

روایت دیگر موثقه‌ حسنه زراره[۲] است: «و باسناده عن الحسن بن محمد بن سماعة» چون شیخ (ره) در تهذیبین روایات متعدده‌ای از کتاب حسن بن محمد بن سماعه نقل می‌کند که واقفی است، این هم از آنجاست «و باسناده الشیخ عن حسن بن محمد بن سماعه عن محمد بن زیاد» یعنی ابن ابی عمیر «عن عبدالله بن یحیی الکاهلی عن زرارة قال: قلت لأبی عبدالله علیه ‌السلام: أصوم و لا أقیل حتی تزول الشمس» من روزه می‌گیرم ولی قیلوله نمی‌کنم یعنی قبل از ظهر نمی‌خوابم، مثل اکثر مردم «فاذا زالت الشمس صلّیت» ظهر که شد نمازم را می‌خوانم «صلّیت نوافلی» نوافل ظهر را می‌خوانم. چون نوافل ظهر باید قبل از ظهر خوانده شود «ثم صلّیت العصر ثم نمت» بعد از آن می‌خوابم « ذلک قبل از یصلی الناس» این کا رمن قبل از این است که عامه نماز عصرشان را بخوانند «فقال: یا زراره اذا زالت ا لشمس فقد دخل الوقت» وقتی که ظهر شد وقت نماز ظهر و عصر داخل است «و لکنّی اکره لک أن تتخذه وقتاً دائماً ولکن من مکروه می دارم که همیشه این طور انجام دهی، یعنی همیشه بین ظهر و عصر این نحو جمع کنی، گفته‌اند بر این که در مانحن فیه زراره که نافله را خوانده است، و لکن فاصله نافله زمانی نیانداخته است، و لکن امام علیه‌السلام فرموده: من این را مکروه می‌دارم. صاحب عروه که می‌گوید: «و فی النافلة اشکالٌ» فصل لازم است، آیا نافله فاصله بشود کافی است یانه؟ در همین مسأله فرمود: اشکال دلیلش یکی همین روایت است که من حیث السند اشکال ندارد. چون از حسن بن محمد بن سماعه که ثقه است، محمد بن ابی عمیر هم که ظاهر است، عبدالله بن یحیی الکاهلی اقلّش این است که ممدوح است. زراره هم جلاتش واضح است. لذا دلالت می‌کند که تفریق بین الصلاتین مستحب است.

اما می‌گوییم: این روایت دلیل نمی‌شود، چرا؟ چون اگر معنایش این جور باشد که شما می‌گویید که تفریق مستحب است، می‌گفت: «ولکنّی اکره ان تتخذه وقتاً دائماً» و «لک» نمی‌گفت، زراره خصوصیتی داشت، عمرش را در خانه امام باقر و امام صادق علیه‌السلام تمام کرده و از فقها مبرّز و شخص معروفی بوده و با جعفر بن محمد علیهما‌السلام مراوده داشت و از اصحاب خاصّ اوست. اگر این کا را دائماً می‌کرد، آن ناس که عبارت از عامه هستند بر زراره و یا امام اشکال می‌شود، می‌گفتند:‌ ببین! مخالفت با مسلمین می‌کند، همه نماز ها را اول وقت می‌خواند. این «اکره لک» بر تو مکروه می‌دانم که این کار را بکنی، اوّل فرمود: «اذا زالت الشمس فقد دخل الوقت» کارت خوب است، ولکن من برای تو این را مکروه می‌دارم، و الا اگر این نبود می‌گفت: «ولکنی اکره ان تتخذ هذا وقتا دائماً» این «لک» خصوصیت‌ دارد. لذا این روایت دومی ولو من حیث السند است. و لکلن من حیث الدلالة تمام نیست.

روایت دالّ بر افضلیّت تفریق به وسیله نوافل

اگر کسی علت این کار را از ما بپرسد. می‌گویم: روایاتی داریم که مدلولشان این است که اگر انسان بعد از زوال، نافله ظهر را بخواند، بعد ظهر بعد نافله عصر و بعد عصر را بخواند، این افضل است. یکی موثقه سماعة بن مهران[۳] است، «و عنه» شیخ از حسن بن محمد بن سماعه نقل می‌کند «عن جعفر بن المثنی العطار» که معروفین و از اجلاّی اصحاب ماست. از «حسین بن عثمان رواسی»، که هم خودش و هم برادرانش، ثقة هستند، « عن سماعة بن مهران»، که واقفی است و ثقة است «قال: قال لی ابو عبدلله علیه السلام: اذا زالت الشمس فصلّ ثمانی رکعات»، نماز را هشت رکعت خواندن که واجب نیست این فرد افضل را می‌گوید «ثم صلّ الفریضه اربعة، فاذا فرغت من سبحتک» (نافله عصر است) «قصّرت او طولت فصلّ العصر»، فقط ملاک مطلوبیّت نافله است، چه طول بدهی، چه زود نافله را بخوانی، بعد نماز عصر را بخوان. تفریقی که بین عامه است، در روایات مانیست، بلکه انکار شده است. و تفریقی که صاحب عروه می‌گوید، غیر از آن تفریقی است، ایشان فقط مجرد فاصله زمانی بین صلاتین را می‌گوید، و این هم دلیل ندارد، دلیلش همان روایتی بود که فرمود «ولکنی اکره لک»، یکی هم روایت عبدالله بن سنان بود که جهتش را عرض کردم.

زراره می‌گوید: من داخل مسجد می‌شوم می‌بینم که اصحاب ما یک قستمش نماز ظهر می‌خوانند و یک قسمتش نماز عصرش می‌خوانند، مخلوط است، امام می‌گوید: من امر کرده‌ام که همینطور بخواند که شناخته نشوند. چون زراره شناخته شده بود، که هر چه می‌کند از جعفر بن محمد یا ا ز پدر گرامی‌اش گرفته است اگر دائما این کار را می‌کرد، اسباب اذیت خودش یا حتی امام‌ علیه‌السلام، می‌شد.

روایت بعدی[۴] «وعنه عن عبدالله بن جبله عن ذریح المحاربی عن ابی عبدالله‌ علیه‌السلام قال سأل أبا عبدالله‌ علیه‌السلام اناس و انا حاضر» من هم حاضر بودم، «فقال: اذا زالت الشمس فهو فی ‌وفت لایحبسک منه» یعنی نمازت را در آن وقت بخوان، «الا سبحتک» مگر نافله آن صلاتی که می‌خوانی، «تطیلها أو تقصرها»، طول بدهی یا کوتاه بخوانی ملاک را نافله قرار داده نافله افضل است، امام‌ علیه‌السلام نفرمود: «هذا مکروه»، این که گفت «اکره لک» من برای تو مکروه می‌دارم، معلوم می‌شود خصوصیتی در خود زراره بود. لذا این دو روایت تمام نیست.

——————————————————————————–
[۱]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۳۱، ح۷٫
[۲]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۵، ح۱۰٫
[۳]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۵، ح۱۱٫
[۴]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۵، ح۱۲٫