دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۷:حکم نماز مسافر در نمیه شب
اگر مسافر به اندازه سه رکعت به نیمه شب وقت دارد، اوّل صلاة عشاء را میخواند و بعد درآن یک رکعت، صلاة مغرب را میخواند. وقتی نماز عشاء با صلاة مغرب همراه نباشد، انتهای وقت مغرب انتصاف اللیل است. به قانون «من ادرک» مکلف است که صلاة مغرب را اداءً اتیان کند. اگر اشکال بشود که سه رکعت باقی مانده، صلاة عشاء دو رکعت است، این یک رکعت وقت مشترک است و مختص به عشاء نیست و باید در این رکعت مغرب خوانده بشود. میگوییم: قاعدهای «من ادرک» موجب بشود که صلاتی در وقت اختیاری و اضطراری فوت بشود، آن را نمیگیرد. مورد روایتِ مستند قاعده هم صلاة غداة بود. لذا در مانحن فیه صلاة مغرب را بعد بخواند.
حکم اقحام نمازی در نماز دیگر
بعضی از معلّقین عروه فرمودهاند: در آن یک رکعت، صلاة مغرب را بخواند، بعد از خواندن یک رکعت، صلاة عشاء را شروع کند، وقتی که صلاة عشاء را تمام کرد، دو رکعت باقیمانده از صلاة مغرب را اتیان کند، که به قانوم «من ادرک» صلاة مغرب را درک کرده است وصلاة عشاء هم فوت نشده است. محذور من ادرک این بود که صلاة عشاء فوت میشد، با این ترتیب نماز عشاء در وقت اتیان میشود. مثل طواف، که انسان مشغول طواف شد، صلاة اقامه شد، طوافش را قطع میکند، ولو قبل از رسیدن به نصف صلاتش را میخواند، بعد دنبال طواف را ا تیان میکند. اینجا هم وقتی که یک رکعت گذشت، صلاة مغرب را قطع میکند و صلاة عشاء را میخواند.
جماعتی قلیلی از اصحاب ما، ملتزم شدهاند که اقحام صلاتی در صلاة دیگر، اشکالی ندارد، مثلاً انسان صلاة ظهر را اتیان میکند، در وسط صلاة ظهر یادش آمد که دیروز صلاة صبح را نخوانده است، دو رکعت مانده صلاة ظهر را نگه میدارد، صبحش را میخواند، بعد دو رکعت دیگر صلاة ظهرش را میخواند. گفتهاند: این عیب ندارد.
دلیل قائلین به اقحام
دلیل اینها چیست؟ صلاة از عباداتی است که «من زاد فیه فعلیه اعادة الصلاة» کسی که صلاتش عمداً چیزی را زیاد کند، باید صلاة را اعاده کند. در مبحث اشتغال در اقلّ و اکثر ارتباطی که شیخ و مرحوم آخوند و دیگران فرمودهاند، زیاده در عبادت وقتی است که انسان به قصد جزئیت اتیان کند و الاّ اگر شخصی مثلاً در طواف، هفت شوط انجام داد، میگوید: الحمد لله هفت شوط را تمام کردم، امّا دلم میخواهد یک شوط دیگر هم طواف کنم اما نه به قصد آن طواف، چون طواف تمام شده است، اشکالی ندارد. چون قصد جزئیّت نکرده است «من زاد فی طوافه فعلیه الاعادة» در طواف زیاد نکرده است، مثل این است که انسان در صلاتش سرش را میخاراند، عیب ندارد. امّا اگر سر را بخاراند به قصد این که جزء نماز است، باطل میشود. اگر دست راتکتّف کند چون دستش میخارید، یکی را روی دیگر گذشت که خارِش آن رفع بشود، عیبی ندارد. امّا به قصد وظیفه صلاتی و جزء صلاة تکتّف کند صلاتش باطل میشود.
حکم زیادت در مرکّبات اعتباریه
زیادت در مرکّبات اعتباریه، به قصد میشود. قصد کند زیادت و جزء یا تتمه آن عمل بودن را، آن وقت باطل میشود. روی این اساس اینها گفتهاند: وقتی صلاة مغرب را شروع کرد، به قصد صلاة مغرب است، بعد که رکعت اولی تمام شد، تکبیرة الاحرام میگوید، به قصد صلاة عشاء و حمد و سوره و رکوع و سجود دو رکعت را به قصد عشاء میخواند، این «لم یزد فی صلاة مغربه» و ناقص هم نکرده، چون بعد از این که صلاة عشاء را تمام کرد، دو رکعت باقی از صلاة مغرب را خواند، نماز تمام شد. مثل این که بعد از این که یک رکعت صلاة مغرب را خواند، در رکعت دوم بلند شد و بعد حمد سورهای را شروع کرد که ده دقیقه طول میکشد، این عیبی ندارد. فصل به واسطه این مقدار ضررش بر صلاة ندارد. لذا صلاة نه زیاد شده و نه ناقص شده و صحیح است.
صحّت اقحام در نوافل و عدم جواز آن در نماز واجب
مسأله اقحام صلاةٍ فیصلاة آخر، در صلاة نافله عیب ندارد، فرض کنید رکعت سومی صلاة لیل است، یادش افتاد که من صلاة صبح را نخواندهام، میتواند صلاة لیل را قطع کند و قضای صلاة صبح را بخواند، بعد بقیّه صلاة لیل را بخواند. اقحام فریضة فی الفریضة، مبطل فریضه است. اگر بخواهد فریضهای را داخل فریضهای بکند، این صلاة باطل میشود. چرا؟ چون در مواردی که انسان باید بعد از سوره حمد، یک سورهای از قرآن بخواند، از امام علیهالسلام سؤال شده است: یابن رسول الله صلیالله علیه وآله مصلّی میتواند عوض سورهای که باید بخواند بشود یکی از سور عزائم را بخواند که در تلاوت آن سجده واجب است، سجده مال قرائت آن آیه است، چون باید سوره را به نحو کامل بخواند، قهراً آیه سجده هم خوانده میشود. امام علیهالسلام فرموده است که نمیتواند سوره عزیمه را در صلاة بخواند. چرا؟ «لأنّ السجود زیادة» برای این که باید سجده کند و سجدهای که میکند به قصد سجده تلاوت است، نه به قصد جزء صلاة، امام علیهالسلام فرمودند: این هم مبطل است. از این روایاتی که وارد شده است، فهمیدهایم که سجود ولو به قصد جزء صلاتی که اتیان میکند، نباشد، مبطل صلاة است «لانّ السجود زیادةً فی الفریضة». اگر یک سجده مبطل باشد، یک رکوع به طریق اولی مبطل میشود. چون یک سجده سهو مبطل سجده نیست، یک سجده عمدی مبطل است، ولی یک رکوع عمداً و سهواً مبطل است. رکوع نه ا ین که خم بشود که تسبیحش را بر دارد، یا بجه را آن طرف بکشد، آن عنوان رکوع نیست. عمل را به عنوان رکوع اتیان کند، ولو رکوع این صلاةرا قصد نکند، یا سجود این نماز را قصدنکند، صلاة فریضه باطل میشود، لذا میگوییم این تعلیقه تمام نیست. چرا؟ برای این که وقتی که یک رکعت صلاةمغرب را خواند، صلاة عشایش را اگر بخواند، صلاة مغرب باطل میشود، چون صلاةعشاء رکوع و سجود دارد، صلاةمغرب را باطل میکند. ولو به قصد رکوع و سجودِ صلاة عشاء اتیان میکند، لکن مبطل صلاة مغرب میشود.
در نماز آیات منصوص است. اگر در نماز آیات واقع شد، که وقتش ضیق است، آن منصوص است، و استثناء خورده است.
نمیشود سجده کرد، با چشم اشاره میشود و بعد از صلاة سجده را ا تیان میکند، کلام در قرائت خودش بود.
عدم صحّت عدول از نماز سابق به لاحق
«لایجوز العدول من السابقة الی اللاحقة، و یجوز العکس، فلو دخل فی الصلاة بنیّة ا لظهر ثمّ تبیّن له فی الأثناء أنه صلّاها لایجوز له العدول الی العصر بل بقطع و یشرع فی العصر، بخلاف ما اذا تخیّل أنه صلی الظهر فدخل فی العصر ثم تذکّر أنه ما یصلّی الظهر فانه یعدل الیها».[۱]
مسئله بعدی، میفرماید: عدول از صلاة سابق به صلاة لاحقه جوازی ندارد، یعنی این عدول، صلاة لاحقه را صحیح نمی کند. اگر انسان صلاة ظهر را شروع کرد و مقداری که خوانده بود، یادش افتاد صالةظهر را خواند، نمیتواند به صلاة عصر عدول کند، صلاتی را که شروع کرده باطل است، باید قطع کند و صلات عصر را شروع کند. صلوات عناوین قصدیّة هستند، یعنی به قصدِ عنوان صلاة ظهر، ظهر، و به قصد عنوان صلاة عصر عصر میشود و به قصد نافله صبح، دو رکعت نافله صبح، فریضه میشود. صلوات که عناوین قصدیّه هستند، عنوان قصدی باید از اول قصد بشود و مستمر باشد. لذا اگر فعلی که عنوان قصدی است بخواهد موجود کند، باید از حین شروع، تا آخر آن فعل، قصد عنوان را اتیان کند، این شأن عنوان قصدی است. اگر بخواهیم صلاتی داخل در وسط صلاة دیگر بشود، احتیاج به دلیل شرعی دارد. شارع تعبد کرده باشد که عدول به صلاة دیگری میشود. این تعبّد در عدول از لاحقه به سابقه هست، که انسان شروع به صلاة لاحقه کند، بعد یادش بیفتد که صلاة سابقه دارد، شارع در مثل ظهرین تجویز کرده است. چون هر دو چهار رکعت است. علی الاطلاق در اثناء میتواند عدول کند. امّا در مثل عشائین مادامی که محل عدول نگذشته است و به رکوع رکعت چهارمی داخل نشده است، میتواند به صلاة مغرب عدول کند. این تعبّد در عدول از لاحقه به سابقه هست، امّا هیجکدام از روایات به عدول از سابقه با لاحقه دلالتی ندارد. لذا قاعده اولیّه میماند که عناوین قصدیّه است، انسان که شروع به قصد ظهر کرد، مثلاً در رکعت اول ولو قبل از رکعت حمد یادش آمدکه صلاة ظهر را خواندهام، عدول به صلاة عصر نمیشود وباطل است و باید نمازصر را از اوّل استینافاً با قصد، موجود کند.
روایات در عدول در اثناء، در جایی است که در صلاة لاحقه متذکر شود لذا صلاة سابقه را میخواند، حتی این روایات در قضا و اداء هم هست. کسی که صلاة ظهر میخواند اگر یادش آمد که امروز صلاة صبح نخوانده و هنوز محل عدول نگذشته، میتواند عدول به قضاء صبح بکند. عدول از اداء به قضاء و عدول از اداء به اداء،در صورتی که آن اداء اولی سابق فوت شده است و ادای فعل ادای لاحق میباشد، اینها روایات معتبره دارند. احتمال خصوصیّت هم هست. لذا ملتزم میشویم که عدول از لاحقه به سابقه اشکالی ندارد ولی عدول از سابقه به لاحقه نمیشود.
ادله صحّت عدول از لاحق به سابق بعد از فراغ
کلام در این است که اگر از صلاة عصر فارغ شد و متذکر شد که ظهر را نخوانده، میتواند به صلاة ظهر عدول کند که آن صلاتی که به عنوان عصر خوانده از سر تا پا بشود صلاة ظهر و عصر را دوباره از اوّل بخواند، جواز این، در دو صحیحه وارد شده است: یکی از این دو صحیحهای که خواندیم، صحیحه زراره[۲] بود، که «اذا نسیت الظهر حتی صليت العصر فذکرتها و انت فی الصلاة او بعد فراغک، فانوها الاولی» بعد از فراغ نیّت کن که اولی بشود «ثم صلّ العصر» این روایت عدول بعد از فراغ را هم تجویز میکند «فانّما هی اربع مکان اربع» این جهار رکعت، جای آن چهار رکعت را میگیرد. این به جهت تقریب است، تعلیل حقیقی نیست و الاّ اینجور باشد، انسان عمداً عصر را خواند و عبد از فراغ گفت: این شهر بشود «انّما هی اربع مکان اربع» روایت در فرض نسیان است، وقتی که خصوصیات روایت شد، هذه اول اربع عصر است، و امّا اوّل ظهر را خواند، فاسدخواند، چون خیال کرد نخوانده است، دوباره ظهر را خواند، بعد الفراغ قصد کند که این عصر بشود، شارع این طور تنظیر نکرده است «انّما هذه» یعنی صلاة عصری که اشتباهاً عصر خوانده شده که باید ظهر خوانده میشود، این ظهر حساب میشود. این روایت به این معنا دلالت میکند. بعد روایت حلبی است، صحیحه حلبی[۳] هم همینطور است «و باسناده الشیخ، عن الحسین بن سعید عن ابن سنان، عن ابن مسکان، عن الحلبی» این خبر صحیحه نیست، ابن سنان، محمد بن سنان است، روایت من حیث السند ضعیف است، لذا صحیحه که تعبیر کردهاند اشتباه است. «سألته عن رجل نسی أن یصلی الاولی» یاشد رفت نماز ظهر را بخواند «حتی یصلّی العصر، قال: فلیجعل صلاته التی صلّی، الاولی» نمازی که عصراً خوانده است، آن را اولی قرار بدهد «ثم لیستأنف العصر» عصر را از اول بخواند. چطور میشود که ظهر را عصر قرار داد؟ لذا این روایت من حیث السند ضعیف است.
مشهور به صحیحه زراره که دلالتش واضح است، عمل نکردهاند. معلوم میشود در این قید یک خدشهای هست، آن خدشه چیست؟ نمیدانیم. احتمال میدهیم که صحیحهای در آن این کلمه زیاد است، نسخه بدل بوده است، اگر جائی اعراض مشهور موجب وهن روایت بشود، روایت از اعتبار میافتد. ما مشهور بین القدما را میگوییم، چون در ید مشهور بین المتأخرین چیزی نبود که به ید ما نرسیده باشد. کمترین چیزی که میتواند گفت این است که در آن زمان تسالم بوده است که این معنا درست نیست که انسان نمازی را تمام کند و بعد عدول کند، معلوم میشود که این روایت یا خلل داشته و یا معارض داشته است. لذا در آنجا رفع ید میکنیم.
اینجا هم که مشهور در اثناء فتوا دادهاند و بعد فراغ فتوا ندادهاند؛ معلوم میشود که به جهت خلاف قاعده نیست، چون در خلاف قاعده قبلش فتوا دادهاند که در اثناء عدول میشود. ما در این موارد از مشهور نمیگذریم، نه این که بر طبق فتوا میدهیم، در این موارد احتیاط میکنیم. دأب ما در فقه این است.
قصد اقامه مسافر در اثناء نماز
صاحب عروه مسألهای را بر این مسأله مترتب میکند که مسافری در بلدهای وارد شده بود، نماز ظهر و عصر را نخوانده است، میبیند به اندازه چهار رکعت به غروب شمس مانده، قصد اقامه کرد، وظیفهاش چیست؟ گفتیم وظیفهاش اتیان صلاه عصر به چهار رکعت کرد، یک رکعت خوانده بود، از قصد اقامه برگشت، صاحب عروه میگوید: به ظهر عدول میکند، این عدول از لاحقه به سابقه است.
امّا اگر این جور نبود شخص مسافر اوّل به صلاة ظهر قصراً شروع کرد، قصد اقامه هم نداشت، چهار رکعت به غروب شمس مانده، قصد اقامه کرد، اول باید ظهر بعد عصر بخواند، وقتی که از صلاة ظهر یک رکعت ویا دو رکعتش را خوانده بود، قصد اقامه کرد، «فبدا له فقصد الاقامة» ایشان میگوید: این صلاتی که خوانده، باطل است، باید آن را قطع کند و صلاة عصر را شروع کند. چرا؟ چون باقصد اقامه، وظیفه او تمام میشود، مکلف به صلاة عصر نیست، در آن صلاة ظهر که خوانده عدول به عصر نمیتواند بکند، عدول از سابقه به لاحقه نمیشود. لذا اگر مسافر قصد اقامه نداشت، چهار رکعت به غروب مانده، صلاة ظهر را شروع کرد، در اثناء «بدا له قصد الاقامة» آن نماز ظهرش باطل است، چون از آن عدول به عصر نمیشود، امّا اگر عکس این بود، اول قصد اقامه پیدا کرده بود، صلاة عصر را شروع کرد، در اثناء از قصد اقامه برگشت، میفرماید: عدول به ظهر میکند. این مسأله اهمّ از مسائل سابقه است.
الحمد لله رب العالمین
———————————————————-
[۱]ـ عروه، ج۱، ص۵۲۲، مأله۵٫
[۲]ـ وسائل الشعیة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۳، ح۱٫
[۳]ـ وسائل الشعیة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۳، ح۴٫