دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۵: تأیید نظریه وقت اختصاصی صاحب عروه

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۵: تأیید نظریه وقت اختصاصی صاحب عروه
صاحب عروه(ر ه) خلافاً للمشهور، وقت اختصاصی را به این معنا گرفت که اگر مکلّف نماز ظهرین یا مغرب و عشاء‌را نخوانده، و ملتفت است باید ظهر را اوّل اتیان کند. بعد ایشان(ره) جای دیگری راهم در وقت اختصاصی بیان می‌فرماید، و هر دو مطلب ایشان هم صحیح است.

رعایت ترتیب، مقدمه وجوب؛ مقتضای وجوب واجب، وجوب اتیان مقدمه

«…و علی ما ذکرنا یظهر فائدة الاختصاص فیهما اذا مضی من اول الوقت مقدار اربع رکعات فحاضت المرأة فان اللازم حینئذ قضاء خصوص الظهر و کذا اذا طهرت من الحیض، و لم یبق من الوقت الا مقدار اربع رکعات، فانّ اللازم حینئذ اتیان العصر فقط…».[۱]

مطلب اول این است؛ تکلیف وقتی که فعلی شد، معنایش این نیست که اتیان کردن آن فعل در این وقت صحیح است. چون آن فعل ممکن است شرطی داشته باشد و اتیان کردندش شرط قبل از آن لازم باشد، اگر بخواهد مکلّف نفس آن فعل را اتیان کند، شرطش موجود نیست، در روایت صحیحه وارد شده است «اذا زالت الشمس وجبت الصلاة و الطهور» هردو واجب می‌شود، معنای جمله، این نیست که می خواهد طهور را بیاور ویا می‌خواهی نماز را بیاور؟ تکلیف توقتی که فعلی شد و مقدمه‌داشت، یعنی عقل اقتضا می‌کند که مقدمه اتیان بشود. لذا وقتی که زوال الشمس از دایره نصف النهار شد، تکلیف نماز ظهر وعصر فعلی می‌شود،‌ و لکن نماز عصر مشروط است به تقدّم ظهر، لذا اصل تکلیف به نماز عصر، دعوت به اتیان به نماز ظهر اولاً، چون شرط صحت نماز عصر این است که بعد از ظهر واقع بشود.

ایشان می‌فرماید: چون نماز تدریجاً موجود می‌شود و نماز عصر هم مشروط به اتیان به نماز ظهر است، این که در اوّل وقت صلاتین واجب می‌شود، تدرّج نماز در وجود خارجی اقتضاء می‌کند که اوّل نماز ظهر باشد. لذا نماز عصر اگر تکلیف هم داشته باشد، دعوت به اتیان ظهر می‌کند، نه اتیان نماز عصر در اول ظهر.

فرض کنید زنی که اوّل ظهر، طاهر از حیض بود، به مقدار چهار رکعت از وقت نماز ظهر گذشت، و این حایض شد ایشان می‌فرماید: این زن بعد از مضیّ اربع رکعات با شرایطش، نماز ظهر و عصر را نخوانده است، وقتی که طاهر می‌شود، فقط نماز ظهر را قضاء می‌کند. چون دلیل دلالت کرده آن نمازی که در زمان حیض فوت شده قضاء‌ندارد، وآن نماز در زمان حیض، نماز عصر است. چون نماز عصر هم اگر امر داشته باشد، دعوت به اتیان نما ز ظهر می‌کند. چون شرط صحّت عصر است. و حال آ‌ن که امری ندارد. چرا؟ چون که حائض شد، معلوم می‌شود که اصلاً تکلیف به نماز عصر نداشت. لذا در مانحن فیه این زن نماز ظهر را قضاء می‌کند. در وقتش طاهر بود و می‌توانست ان را اتیان کند، فات عنها، لذا «یجب علی المکلّف ان یقتضی مافاته عنه» آن فریضه‌ای که فوت شده است، باید قضاءکند، امّا قضاء نماز عصر لزومی ندارد.

مواردی از وقوع نماز در وقت اختصاصی نماز دیگر

بعد می‌گوید: «و کذا» ثمره‌وقت اختصاصی آنجایی ظاهر می‌شود که زن از اول ظهر در حال حیض بود، قبل از غروب پاک شد. به حیثی که فقط با طهارت می‌تواند نماز عصر را اتیان کند نماز ظهر و عصر را نمی تواند اتیان کند، تکلیفش این است که نماز عصر را بخواند. چرا ایشان این جور می‌گوید؟ می‌گوید: در نماز، تدرّج در وجود است، صلاتین تدریجاً موجود می‌شود و اگر شخص تا قبل از غروب شمس مقدار از نماز را نخوانده باشد، آخرین رکعت نماز عصر بایدقبل از غروب تمام بشود، رکعت ثالثه، یک رکعت مانده به غروب باید تمام بشود، این تکلیف است و تأخیر جائز نیست چون وقت نماز ادا می‌گذرد، نماز ظهر هم باید قبل از این که چهار رکعت به غروب خورشید مانده تمام بشود، رکعت ثالثه، یک رکعت مانده به غروب باید تمام بشود، این تکلیف است و تأخیر جایز نیست چون وقت نماز ادا می‌گذرد، نماز ظهر هم باید قبل از این که چهار رکعت به عروب خورشید مانده تمام بشود. لذا وقتی که این زن نه نماز ظهر را خوانده و نه عصر را، الان پاک شد و فقط به اندازه چهار رکعت مانده است، از او نماز ظهر فوت شده است، یعنی در زمان حیض فوت شده است و قضاء‌ندارد. اصلاً مکلّف به نماز ظهر نبود، چرا مکلف نبود؟ چون این وقت أخیری به حسب جعل شارع «حتی تغرب الشمس» این مال نماز عصر است، از کسی که مکلّف به صلاتین است، این شخص در صورتی که مکلّف به صلاتین هم بشود در این زمان باید عصر خوانده بشود، فکیف بر این که به واسطه حیضش مکلف به نماز ظهر نیست، مکلف به نماز عصر هست؟ پس تکلیف به نماز عصر فی وقتها است. مثل آن که اوّل، مکلف به نماز ظهر فی وقتها بود، این هم تکلیف به نماز عصر فی وقتها است، لذا اگر نماز عصر را در این برهه نخواند، بعد باید نماز عصر را قضاء کند. امّا نماز ظهر در زمان حیض بوده است، لذا «لاتقض المرئة مافات» آن که در زمان حیض بوده است، او را قضاء نمی‌کند، و در مانحن فیه، باید نماز عصر را ادا بخواند، و اگر نماز عصر را نخواند، باید قضاءً بخواند.

التزام به وقت مختص مشروط به اداء یا قضاء بودن صلاتین

بعد ایشان می‌فرماید: این آثار وقت مختص ا ست، چون نماز تدریجی است وشارع اوّل و آخر وجوب را تحدید کرده است، به حسب تحدید شارع ‌آن اخیری به نماز عصر می‌افتد، اولی به نماز ظهر می‌افتد، چون نماز عصر مشروط است به اتیان نماز ظهر، اوّلی وقت نماز ظهر می‌شود کما این که آخری مختص به نماز عصر می‌شود. اگر بگویید:‌ نماز عصر آن وقت مشروط به تقدّم ظهر است، که ظهر قضاء نشده باشد، و الاّ نمازعصر اداء بشود و نماز ظهر قضا ء بشود، شرطیّتی نیست. شرطیّت در دو صورت است: که هر دو اداءً (ظهر و عصر) واجب بشوند، یا هر دو قضاءً فی یومٍ واحد واجب بشوند، یک روزی نه ظهر و نه عصر را نخوانده است، بعد بخواهد اول عصرش را قضاء‌کند، نمی‌شود. امّا روزی ظهر نخوانده است، و یک روزی عصر نخوانده است، عصر را منفرداً قضاء می‌کند، ‌عیبی ندارد. چون عصر آن روز مشروط بود به اتیان ظهر، ظهرش را اتیان کرده است، و آن روزی که ظهر را اتیان نکرده است، عصرش را صحیحاً اتیان کرده است، چون غافل بوده، خیال می‌کرده که ظهر را خوانده است.

می‌فرماید: آن ثمره‌ای که مترتب می‌شود بر وقت اختصاصی، در جایی که هر دو نماز اداءً واجب هستند. برای رعایت ترتیب باید اول خوانده بشود، در غیر این صورت، ثمره این وقت اختصاصی آن جائی است که انسان در اول وقت مکلّف به نماز اولی بشود، و نه در وسط وقت، در اول وقت مکلف بشود به نماز اولی، اداءً اتیان می‌کند، و اگر نیاورد قضاء می‌کند. در ‌آخر وقت اگر مکلف شد به نماز شد به نماز عصر به آن بیانی که گفتم، اورا بیان می‌کند، اگر اتیان نکزد قضاء می‌کند.

فرق مسلک مشهور با مسلک صاحب عروه

فرق مابین مشهور و ایشان این است که اگر زن هشت رکعت مانده به غروب شمس پاک بشود، به خیال این که ظهر را خوانده است، عصر را اول شروع کند، وقتی که تمام شد متوجه بشود که ظهر را نخوانده عصر را خوانده است، مشهور می‌گویند: آن نماز ظهر که نخوانده، اگر در آخر وقت بخواند با طل است. چون وقت مختص است، ولکن صاحب عروه می‌گوید:‌باید نماز ظهر را بخواند، اگر نماز عصر را خوانده است، امّا مشهور می‌گویند: فرق نمی‌کند، نماز ظهر در آخر وقت محکوم به بطلان است، ولو عصر را قبلا خوانده باشد.

بلوغ صبّی قبل از غروب خورشید

ایشان می‌فرماید: از این قبیل است اگر صبیّی چهار رکعت به غروب شمس باقی مانده، بالغ بشود، قبل از این که شمس غروب کند، به اندازه اربع رکعات، طفل بالغ بشود، مثل این که فرض کنید تاریخ تولد و ساعت تولّد را می‌دانست، در این ساعت، ۱۵سالش تمام شد، ایشان می‌فرماید: در این صورت نماز عصر را می‌خواند. برای این که فقط نماز عصر بر او واجب است. وقت نماز ظهر گذشته است، کسی که نماز ظهر و عصر را نخوانده باشد،‌قبل از اربع رکعات وقت نماز ظهر تمام می‌شود، چون این نماز تقسیط می‌شود. لذا مکلف می‌شود نماز عصر را بخواند و شرط هم نیست که قبلاً ظهر را بخو اند، ظهرش قضاء گرفته است، منتهی قضای استحبابی است، چون اصل تکلیف استحبابی بود، مستحب است بر صبی آن که در زمان ممیز بودن فوت شده است، را قضاء‌کند، قضاء لزومی ندارد.

لذا ایشان می‌فرماید وقت مختص معنایش این است که کسی دو نماز بر او هست، نماز عصرش مزاحمت با نماز ظهرش نکند. یعنی اگر مکلف به نماز ظهر است، عصر با او مزاحمت نکند، صاحب عروه وقت اختصاصی را می‌گوید شریکه با آن نماز اولی مزاحمت نمی‌کند، اوّل ظهر، درمانحن فیه عصر را نمی‌شود خوا ند، مزاحمت نمی‌کند، اوّل ظهر باشد، در مانحن فیه عصر را نمی‌شود خواند، مزاحمت نمی‌تواند بکند. اگر عصر اصلاً مکلف نیست، مثل آن زنی که حایض شده است، نما عصر مزاحمت با نماز ظهر نمی‌کند، باید صاحبة الوقت را بیاورد، چون نماز تقسیط شده است حتی در صورتی که شریکه تکلیف داشته باشد و یا تکلیف نداشته با شد. لذا نماز ظهر هنگام زوال، صاحبة الوقت است، عصر هیچ وقت مزاحمت با این ندارد، چه تکلیف به عصر داشته باشد و چه نداشته باشد، مثل آن زن حایض، مزاحمت نمی‌کند، مزاحمت هم عند التفات می‌شود.

امّا ا گر شخص ملتفت نبودع خیال کرد که نماز ظهر را قبلا خوانده است، چون خیلی وقت قبل خیال می‌کرد که زوال شمس شده است، ظهر را آن وقت خوانده بود، عصر را هم خواند، عصرش صحیح است. چون مزاحمت نکرده است، غافل از وجوب نماز ظهر بود، نماز ظهرش را باید بعداً قضاء کند، قبل ازوقت خوانده است، تمامش را بناء بر حرف مشهور ویا بعض از آن را قبل از وقت خوانده باشد، بنائاً علی مانذکر، که آن شریکه با صاحبة الوقت مزاحمت نمی‌کند. آن وقت به حسب تقسیط است، لذا در نماز عصر هم همینطور است. کسی که نماز ظهر وعصر را نخوانده است الان این چهار رکعت اخیری که به غروب مانده است، مال عصر است،‌ شریکه‌ای آن با آن مزاحمت نمی‌کند، باید عصر را اتیان کند. بله غافل بود از نماز عصر، یا نماز عصر را قبلا صحیحاً اتیان کرده بود، نه نماز ظهر د روقتش است، می‌تواند بخواند.

این فرق مابین مشهور است که وقت اختصاصی قائل هستند، می‌گویند: در هر حال اگر مکلّف نماز بعدی را در اول وقت نماز اولی بخواند، نماز باطل است، چرا؟ چون «لاتعاد الاّ من خمس» یکی وقت است. وقتش وقت ظهر است، وقت عصر نبود، لذا باید اعاده کند، آخرش هم همینجور است، ولو نماز عصر را قبلاً انسان صحیح اتیان کرده بود، چون خیال می‌کرد نماز ظهر را در وقت مشترک نماز عصر خوانده است، چهار رکعت مانده به غروب شمس، بخواند نماز ظهر را بخواند، قضاء است، نمی‌تواند نیّت اداء کند. چرا؟ چون ‌آن وقت،‌مختص به نماز عصر است.

توضیح مبنای متأخرین و صاحب عروه

مبنای مشهور این است، و صاحب عروه می گویند: این طور وقت اختصاصی از ادلّه استفاده نمی‌شود، آن که از تقسیط و از این که ترتیب شرط است، استفاده می‌شود، معنایش این است که اصلاً وقت، عصر با ظهر مزاحمت نمی کند، در آخر وقت هم ظهر با عصر مزاحمت نمی‌کند. اما اگر مزاحمت نباشد، خیال کرد که نماز ظهر را خوانده و غافل از وجوب نماز ظهر است، نماز عصر را خواند، مزاحمت نکرده است، آن تکلیف نبود، غافل بود، نماز عصرش صحیح است. آخر وقت هم اگر نماز عصرش را قبلا خوانده یا خیال می کند قبلا خ وانده ظهر را بخواند صحیح است. چون ظهر مزاحمت با عصر نکرده است. این مزاحمت فقط از ادله استفاده می‌شود، از این که «الاّ أنّ هذه قبل هذه» ترتیب در زمان ذُکر، است شرط است، و یکی هم از این تقسیط به این بیانی که عرض کردیم استفاده می‌شود، این که مزاحمت نمی‌شود و اگر مزاحمتی نشد، نماز در وقتش واقع شده است.

«… و کذا اذا بلغ الصبیّ و لم یبق الا اربع رکعات، فان الواجب علیه خصوص العصر فقط، و اما اذا فرضنا عدم زیادة الوقت ا لمشترک عن اربع رکعات فلا یختص باحدهما، بل یمکن ان یقال بالتخییر بینهما کما اذا افاق المجنون الادواریّ فی الوقت المشترک مقدار اربع رکعات، او بلغ الصبیّ فی الوقت المشترک ثمّ جنّ او مات بعد مضی مقدار اربع رکعات و نحو ذلک».[۲]

اگر طفلی هم در آخر وقت، چهار رکعت به غروب شمس مانده بالغ شد، باید نماز عصر را بخواند. چون به حسب تقسیط، این وقت نماز عصر ا ست، نماز ظهر نمی‌تواند با او مزاحمت کند، چون مزاحمت نمی‌تواند بکند، نماز عصر را باید بخواند.

طفلی قبل از بلوغ یادش افتاد که نماز ظهرش باطل بوده است، گفت:‌من بچه هستم، تکلیفی بر من نیست، در یک رکعتش رکوع نکرد، و نمازش ظهر را اعاده نکرد. وقت که بالغ شد، گفت: نماز بر من واجب بوده است، ظهر را باید اتیان کند، چون نماز ظهر مزاحمت با نماز عصر نمی‌کند. عصرش را قبلا صحیحاً خوانده وچون قبلاً صحیحاً خوانده است، دو تا عصر واجب و مشروع نمی‌شود، نماز ظهرش را اتیان می‌کنند، مزاحمتی نیست. امّا فی الوقت ا لمشترک، این تقسیط از کجا در آمده بود؟ این تقسیط مقدمه‌اش این بود که نماز تدریجی است و این دو نماز هشت رکعت است، و جوب دو نماز برای مکلّف بین الحدّین اقتضاء می‌کند تقسیط در وقت را به این نحو که گفتیم.

عاقل شدن مجنون به اندازه خواندن یک نماز

اگر کسی در یک فتره‌ای از وقت مشترک از چهار رکعت، متمکن شد، مثلاً دیوانه‌ای ادواری بودن، دو ساعت از ظهر گذشته عاقل شد، عقلش به اندازه چهار رکعت طول کشید، در زمان عاقل بودن، مکلف به نماز است، درحق این مجنون یک نماز بیشتر واجب نیست، واجب نیست، کدام یکی واجب می‌شود؟ تعیین ندارد. چون آن غروب را که می‌گفتیم، آن را تحدید شارع بین زوال وقبل از غروب استفاده شده است، این که نسبت به افاقه تحدیدی نیست. این شخص وقتی در اثناء افاقه پیدا کرد ایشان می‌گوید: مخیر است، چه ظهر بخواند یا عصر بخواند. «الاّ ان هذه قبل هذه» هم مال دو تکلیف است، و در ما نحن فیه یک تکلیف بیشتر ندارد. چون هشت رکعت را واجب کردن، تکلیف به مالا یطاق است، این که یک را واجب کند، معیِّن ندارد. مخیر است هر کدام را می‌خواهد اتیان کند، می‌خواهد نماز عصر را اتیان کند یانماز ظهر را اتیان کند.

ما حکم فرض نادر را می‌گوییم، آیا مسائلی که فرض نادر دارد، نباید بحث کنیم؟ خطاب را نمی‌شود بر فرض نادر حمل کرد، خطابی که وارد بشود، کلّی آنجا موضوع حکم بشود، این را نمی‌شود گفت: فقط فرد نادرش را می‌گوید، اما اگر خطاب خودش در فرد نادر وارد شده باشد، روی چشممان می‌گذاریم، کلام ما این است که این فرد نادر اگر اتفاق افتاد حکمش چیست؟

در این مقام، تزاحم است در مقام تزاحم اوّلاً (حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی[۳]) در مانحن فیه شبهه ‌مصداقیّه است که آیا وقت نماز ظهر باقی مانده است یانه؟ لذا آنجای که شخص مکلّف به نماز وسطی است، باید به او محافظت کند. مرحوم صاحب عروه (ره) می‌فرماید: اصلاً این تکلیف به صلاة الوسطی معلوم نیست، تکلیف به جامع است جامع بین صلاة الوسطی و غیره آن آیه و روایتی که در تفسیرش وارد شده است به نماز ظهر، در صورتی است که شخص مکلف به صلات وسطی بشود، در خصوص او، امّا در مانحن فیه یک جامع واجب است، د رواجب تأخیری ارباب اصول می‌دانند که شارع جامع را واجب می کند وآن که انسان اتیان می‌کند فردِ واجب است نه خود واجب.

باب تزاحم این است که انسان دو تکلیف داشته با شد، هم به آن نماز آیات و هم به نماز یومیّه،‌ منتهی آیه در وقت واقع شده است که انسان نماز ظهر وعصر را و یا نماز عصر را نخوانده است، امر دائر است که نماز ظهر را بخواند یا نماز آیات را جمع بینهما را نمی تواند، در مانحن فیه شارع در حق این مجنون نمی‌تواند بیشتر از یک تکلیف بکند، در زمان تکلیف ثانی دیوانه است، باید یک تکلیف داشته باشد، شرط تکلیف را ندارد. باب تزاحم این است که قدرت بر جمع بین کلا التکلیفین را تعارض می‌گویند. لذا در مانحن فیه، آن که مایقین داریم، این است که یکی از صلاتین می‌خواند، لذا ایشان می‌گویند: مخیّر است، هر کدام را که اختیار کند، درست است.

یقین داریم که جامع را واجب کرده است، بیشتر از آن برائت جاری می‌شود.

وجوب نماز ظهر بر مجنون ادواری در وقت افاقه

ولکن جماعتی از فحول فتوای صاحب عروه را قبول نکرده‌اند، و گفته‌آند:‌این شخص که افاقه پیدا کرده است، متعیّن است نماز ظهر را اتیان کند. چرا؟ برای این دلیلی نداریم که شرطیّت ترتیب از نماز عصر در حقش ساقط شده است. چون سقوطِ شرطیّت ترتیب دلیل می‌خواهد، اگر حدیث «لاتعاد» گرفت، آن وقت می‌گوییم که ترتیب شرط نیست. حدیث «لاتعاد» آن وقتی است که نماز عصر را خوانده است وبعد از خواندن ملتفت شده است که نماز ظهر را نخوانده‌است، این شبهه، شبهه حکمی است، از اوّل نمی‌داند وظیفه نماز ظهر است و یا نماز عصر، ترتیب در این صورت شرطیّت دارد ولی در دو صورت ساقط می‌شود: یکی صورتی که احدی صلاتین قضاء بشود، که تکلیف به اداء به آ‌ن ندارد، یکی از صلاتین قضاء شده است، در مانحن فیه محرز نیست که نماز ظهر قضاء شده است، یکی هم در موردی که خلل برساند به ترتیب عن غفلة و عن عذرِ، در مانحن فیه، قبل از نماز، در وظیفه‌اش شک داریم، که آیا ترتیب نیست به نماز عصر، شرطیّت مطلقه دارد یاندارد؟ ارباب اصول می‌دانند، اگر شرطیّت مطلقه شد در حال عجز، تکلیف به آن شرط ساقط می‌شود.

طهارت شرطیّت مطلقه دارد، طهارت از حدث نسبت به نماز،‌ معنایش این است که اگر انسان متمکن از طهارت نشد، تکلیف نماز ساقط است، این شرطیّت مطلقه ممکن است که به اضافه نسبت به شیئی شرطیّت مطلقه نباشد، نسبت به شیء شرطیت مطلقه داشته باشد، این «الا ّ انّ هذه قبل هذه» نسبت به غفلت و نسیان و مواردی که خلل گذشته است یقین داریم نسبت به آنها مطلقاً شرطیّت ندارد. چون «لاتعاد الصلاة الا من خمس» نسبت به مواردی که یکی از صلاتین قضاء شده است، باز هم شرطیّت ندارد؟ چرا؟ چون آن که ما دلیل داریم، د رقضاء است که «اقضه کما فات» چون اگر عصر هم فوت بشود، باید که دلیل داریم، در قضاء است که «اقضه کمافات» چون اگر عصر هم فوت بشود، باید هر دو را، اول ظهر را وبعد عصر را قضا کرد، و امّا در مانحن فیه این طور نیست، یکی اداء است. تکلیف به نماز عصر ساقط است. مقتضای معنای شرطیّت مطلقه و جزئیت مطلقه این است که امر به کل مشروط هنگام تعذر از آن ساقط می‌شود.

در اینجا نماز عصر شرطش متعذر است، نماز ظهر می‌ماند، نه به جهت این که این وقت مختص نماز ظهر است، مثل اوّل وقت ، ولکن دلیل داریم، که این مکلف به نماز عصر نیست، مکلف به یک نماز است. پس مکلف به نماز ظهر می‌شود «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان»، یعنی نماز ظهر، شرط هم که ندارد، دلیل گفت: نماز عصر ساقط است، باید نماز ظهر را بخواند.

————————————————————-

[۱]ـ عروه، ج۱، ص۵۲۱، مسأله۳٫
[۲]ـ عروه، ج۱، ص۵۲۱، مسأله۳٫
[۳]ـ بقره/۲۳۸٫