دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۱: علامات طلوع فجر؛ فجر اوّل یا فجر کاذب

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۶۱: علامات طلوع فجر؛ فجر اوّل یا فجر کاذب

«….ویعرف طلوع الفجر باعتراض البیاض الحادث فی الافق المتصاعد فی السماء الذی تشابه ذنب السرحان، و یسمی بالفجر الکاذب. و انتشاره علی الافق و صیرورته کالقبطیّة البیضاء و کنهر سوریّ بحیث کلّما زدته نظراً أصدقک بزیادة حسنه، و بعبارة أخری انتشار البیاض علی الافق بعد کونه متصاعدا فی السماء».[۱]

صاحب عروه(رحمه‌الله) می‌فرماید: اگر طلوع فجر فعلیّت پیدا کرد، نماز صبح واجب می‌شود، انسان به چه چیزی طلع فجر را می‌شناسد؟ فجر به معنای شقّ و انشقاق است، به طلوع فجر، فجر می‌گویند، چون ظلمت شب شکسته می‌شود. ظلمت شب قبل از طلوع خورشید دو شق دارد: در دور زدن زمین به دور خوشید یابرعکس، یا خورشید از مقابل او دور می‌شود، پس خود زمین که ظلمت است هوا هم ظلمت است، وقتی که زمین یا خورشید حرکت کرد، خورشید در ورای قطعه‌ای است که ما ساکن هستیم، قهراً در طرف ما ظلمت و شب است، یواش یواش شب تمام می‌شود. یا زمین به دور خورشید حرکت می‌کند کما این که جدیدا‌ً معروف و مشهور این است، وقتی که زمین یواش به خورشید نزدیک می‌شود، اثر خورشید در افق پیدا می‌شود.

نزدیکی به خورشید به افق دو اثر دارد: یک اثری در افق مصطلح خورشید است دارد. بالافق نوری پیدا می‌شود که آن نور نازک ا ست و صعود عمود به سماء دارد، لذا آن را به دم گرگ، تشبیه می‌کنند همانطور که دم گرگ یا دم شیر بلند می‌شود، این نورهم به طرف آسمان بلند شده است.

دربعضی از عبارات «ذنب السرطان» است عوض«ذنب السرحان»، سرحان یعنی گرگ یا شیر، در بعضی از عبارات فقهاء، حتی در بعضی از نسخ عروه، ذنب السرطان است، عقرب آبی را سرطان می‌گویند، سرطان الماء دم ندارد، این که «ذنب السرطان» می‌گویند، لدقّته، چون آن نوری که بلند می‌شود، خیلی نازک است. در روایت هم سرحان است، که صحیح همین است، یعنی هم دقت و هم طولش را می‌رساند.

این نور نتیجه قرب خورشید به افق است، که این سفیدی پیدا می‌شود. صاحب عروه و جماعتی این طور گفته‌اند که این سفیدی که پیدا شده است «صُعداً بلند شده است است، ظلمت فاصله است، اگر پایینش را که آخرین نقطه افق است، نگاه کنید، ظلمت است سفیدی نیست، این سفیدی بالای آن است با افق فاصله دارد. اسم این را «فجرالکاذب» می‌گویند. این فجر کاذب وقتی که در طرف مشرق پیدا شد صعداً الی السماء» طلوع فجر ثابت نمی‌شود، این فجر فجرِ کاذب است.

فجر ثانی یا فجر صادق

آن طلوع الفجر که مبدأ و وجوب صوم و وجوب نماز فجر است، آن را فجر ثانی یا فجر صادق می‌گویند كه عکسِ این نور است که در افق می خوابد. وقتی که به آن افق (مطلع خورشید) نگاه کردید می‌بینید که روی افق خوابیده است. این معترض است، یعنی عرضاً خوابیده است وقتی این سفیدی پیدا شد، این شق دوم است. چون بعد از نور اول، در افق ظلمت می‌شود لذا آن را کاذب می‌گویند، همه افق بعد از آن ظلمت می‌شود. امّا این را که ثانیاً پیدا می‌شود، فجر صادق می‌گویند. چون در عرضش زیاد می‌شود، هم در افق منتشر می‌شود، و هم در آسمان منتشر می‌شود و می‌رود به بالا، عرضا و طولاً منتشر می‌شود.

بدان جهت هر قدر انسان به آن نگاه بکند، یقینش بر صدق بیشتر می‌شود که بله طلوع فجر شده است، چون مثل اولی نیست، این را طلوع فجر ثانی می‌گویند.

انصراف فجر در فجر صادق

در هر خطاب، آیه و روایت که فجر (طلوع فجر) موضوع حکم بشود، منصرف به فجر ثانی است. فجر اوّل را اراده کردن، احتیاج به قرینه دارد. مثل ماء که اگر مطلق باشد، منصرف به آب مطلق می‌شود، اگر اراده‌ی مضاف بکنند، باید قید بگذارند. در روایات ما تصریح شده است که مراد از فجر در «حتی مطلع الفجر» یا مثلاً (کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَکُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ)[۲] مراد خیط معترض است، نه آن خیطی که صعود می‌کند. علاوه بر این که فجر منصرف است به فجر صادق، خود روایات دلالت کرده‌اند که مراد از این خیط، بیاض معترض است، نه آن بیاضی که به آسمان صعود می‌کند «ویسمّی بالفجر الکاذب».

نظر صاحب عروه بر وحدت فجر کاذب و صادق

اینکه صاحب عروه(رحمه‌الله) در عروه و جماعتی دیگر می‌گویند: آن بیاضی که اوّل پیدا شد وصعود به آسمان می‌کرد «کَذَنبِ السَرحان أو السَرطان» خود آن دُم مبدّل می‌شود به بیاض معترض، خود آن بیاضی که شعاع خورشید بود، با نزدیک شدن خورشید به افق، به بیاض معترض علی الافق، مبدل می‌شود، مانند تبدیل شدن جوجه به مرغ.

و لکن گفتیم: اینها که می‌گویند حمره‌ی مشرقیّة از بالای سر رد بشود، یعنی حمره‌ی مشرقیه‌ای که در افق شرعی بود، رد نمی‌شود، بلکه مضمحل می‌شود، این حمره و شعاع دیگری از خورشید است، این هم همینطور است. آن سرطانی که مثل دُم سرطان موجود شده بود، قاعده‌اش این است که او منعدم و بیاض دیگر معترض در افق که انعکاس شعاع دیگری از خورشید است، پیدا می‌شود. ایشان فرموده است: آن بیاض که در افق معترض می‌شود، مبدل می‌شود. علی کل تقدیر، این بیاض معترض است. روایاتی است که از آنها این معنی استفاده می‌شود که این بیاض معترض است.

روایت اوّلی[۳] «محمد بن علی بن الحسین باسناده عن عاصم بن حمید» سند صدوق کما اینکه در مشیخه‌ی فقیه است، روایاتی را که از عاصم بن حمید نقل کرده است، سندش صحیح است. عاصم بن حمید هم نقل می‌کند « عن أبی بصیر لیث المرادی» که صدوق (رحمه‌الله) أبی بصیر را توصیف کرده است، اسمش را لیث مرادی بیان کرده است، «قال: سألت أباعبدالله‌علیه‌السلام أبی بصیر می‌گوید که از امام سؤال کردم: «متی یحرم الطعام و الشراب‌علی الصائم؟» کی طعام و شراب در ماه رمضان بر صائم حرام می‌شود؟ یعنی وجوب صوم فعلیّت پیدا می‌کند و تحل الصلاة صلاة الفجر؟» وقت نماز صبح فرا می‌رسد؟ «فقال: اذا اعترض الفجر» فجر همان شق‌و سفیدی است انشقاق به سفیدی معترض می شود «فکان کالقُبطیة البیضاء، یا کالقبطیّة البیضاء» قبطیّة (قبطی) عباسی مصر را می‌گویند که منسوب به قبط است، قُبطیّة به ضم، لباس سفیدی است که در مصر درست می‌شود. وقتی که فجر معترض شد، مثل آن پارچه‌ای سفیدی که به افق کشیده است، آن پارچه‌ای که منتسب به مصر است، جمع آن را قباطیٰ می‌گویند، مفردش را قِبطی یا قُبطی می‌گویند، «فثمّ یحرم الطعام علی الصائم و تحلّ الصلاة صلاة الفجر» این ذیلش مربوط به ما نیست‌«قلت: أفلَسْنا فی وقت الی أن یطلع الشعاع الشمس‌‌؟» اگر ما نماز را بعد بخوانیم به چه صورت است؟ فرمود: هیهات أین یذهب بک» کجا می‌روی؟ «تلک صلاة الصبیان» تأخیر انداختن نماز صبح مال بچه ها است، انسان مؤمن باید عند طلوع الفجر بخواند.

مراد از ابی بصیر در اخبار

این روایت را صدوق به ابی بصیر لیث مرادی تعبیر کرده است. این تعبیر لیث مرادی از صاحب وسائل نیست، صدوق این جور فرموده است، ولکن شیخ الطائفه که این روایت را در تهذیب نقل کرده است، فرموده است: عاصم بن حمید عن أبی بصیرِ مکفوف، یعنی نابینا. ابی بصیر مشترک میان دو نفر است: یکی لیث المرادی که در جلالتش شکی نیست، یکی ابی بصیر بن یحیی بن القاسم الاسدی المکفوف که از اول نابینا بود. می‌گویند: دو دفعه چشمهایش را باز کرد و دنیا را دیده است، یکی را از امام صادق ویکی را از امام بعدی،کشی د رحقش اینجور نقل کرده است. این ابی بصیر مکفوف که اسدی و کوفی است، یحیی بن ابی القاسم است، بعضیها در او مناقشه کرده‌اند‌که این ضعیف است، لذا در این روایت اشکال شده است که این لیث مرادی را که شیخ صدوق نقل کرده است، شیخ در (تهذیب) ابی بصیر را مطلق گذاشته است است، گفته است: عن عاصم بن حمید عن ابی بصیر، روایت را نقل کرده است.

جواب ما از مناقشه‌ی در ابی بصیر اسدی

لکن جای مناقشه نیست به دو جهت که عمده این جهتی است که می‌گویم. ابی بصیر که مورد مناقشه است که واقفی است و مذهبش فاسد است، این حرفها درست نیست. ابی بصیر الاسدی را کشی از آن شش نفری ذکر کرده است که «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم» گفتیم: معنای اجماع این است که اگر کسی مناقشه بکند، مثلا این واقفی است و یا چه غلوّ دارد، اعتنائی به اینها نمی‌شود «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم» شش نفر اولی یکی ابی بصیر است، بدان جهت این ابی بصیر مرادی باید یا اسدی باشد، هر کدام باشد روایت من حیث السند معتبر است.

و امر ثانی این است: آنهایی که طبقات را تمام کرده‌اند، گفته‌اند که اگر ابی بصیر عاصم بن حمید یا عبدالله بن مسکان نقل بکند، آن ابی بصیر لیث المرادی است، پس اینجا لیث مرادی می‌شود. لذا اسدی معتبر است و اشکالی ندارد. یحیی بن القاسم هم از معاریف است، کسی در حق او قدحی نکرده است. قدح در علی بن ابی حمزه است. لذا روایت من حیث السند معتبر است. مدلولش هم همین است.

روایت دوّمی[۴] که صدوق(رحمه‌الله) نقل می‌کند «و باسناده عن علی بن عطیّة عن أبی عبدالله‌علیه‌السلام أنّه قال: الصبح (الفجر)» صبح مرادف با فجر است، یعنی وقتی که فجر شد، صبح هم محقق می‌شود. الصبح نسخه بدل فجر است «هو الذی اذا رأیته کان معترضا» اگر آن را نگاه کنیم آن بیاض معترض است و به افق خوابیده است « کأنّه بیاض نهر سوراء» کأنّ این بیاض نهر سوراء است، سوراء اسم مکانی در عراق است. نهر سوراء هم نهری است در آن مکان، البته این بیاض یک مقدار به ذهن نمی‌رسد چون در نهر بیاض نمی‌شود. لذا صاحب وافی این روایت را نقل کرده، هم از صدوق و هم از شیخ و هم از کلینی، نباض نقل کرده است نه بیاض، نباض، جریان الماء را می‌گویند، «نبض الماء ای جری الماء»،« نباض نهر سوراء» چطور که آب جاری می‌شود و می رود، کأنّ این بیاضی است که می‌رود، یعنی وسعت پیدا می‌کند، سعه پیدا می‌کند هم طولانی و هم عرضاً همان سفیدی است که منتشر می‌شود، تا همه جا را روشن می‌کند «کأنّه نباض نهر سوراء».

علی بن عطیة دو برادر دیگر داشت محمد و حسن، حسن بن عطیة و محمد بن عطیه و علی بن عطیة، این هر سه راوی ثقات هستند، نجاشی و غیر نجاشی، هر سه برادر را توثیق کرده است، پدرشان عطیه هم توثیق دارد، روی این حساب سند صدوق به علی بن عطیه، همین طور است. صدوق این است که از پدر بزرگوارش نقل می‌کند، پدر بزرگوارش از محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد بن عیسی، یا از سعد نقل می کند، عن أحمد بن محمد بن عیسی، پدرش نقل می‌کند یا از سعد بن عبدالله، ظاهراً پدر صدوق از سعد بن عبدالله نقل می‌کند، «عن أبیه عن سعد بن عبدالله، عن احمد بن محمد بن عیسی، عن علی بن حسان عن علی بن عطیة»، راوی از علی بن عطیة، علی بن حسان است که در سند صدوق.

شبهه‌ی در علی بن حسان و جواب ما از آن

علی بن حسان دو نفر است: یکی علی بن حسان هاشمی و یکی هم علی بن حسان واسطی، هر دو در یک زمان بوده‌اند و هر دو هم راوی حدیث بوده‌اند، ولکن هاشمی شخص ضعیفی بود ولی واسطی شخص موثقی بود. بعضی مناقشه‌ کرده‌آند که علی بن حسانی که راوی از علی بن عطیه است در سند صدوق، این معلوم نیست، هاشمی یا واسطی است؟ شبهه مصداقیه خبر ثقة می‌شود، لذا اعتباری ندارد. این شبهه مثل شبهه سابقه درست نیست. چرا؟ چون درست است که علی بن حسان دو نفر است، هاشمی صعیف است و علی بن حسان واسطی صحیح است، د رنقل کشی هست که محمد بن مسعود عیاشی‌(رحمه‌الله) می‌گوید: از علی بن حسن فضّال سؤال کردم مثل این که بصیر بود روایات رجالی پیشش بود، این علی بن حسان چه طور است؟ ایشان در جواب گفته است:‌ کدام را می‌گوئی؟ علی بن حسان هاشمی که لیس بشیء، و هو ضعیفٌ، ولی اگر علی بن حسان واسطی را می‌گویی که آن ثقه است. عل بن فضال از کسانی است که قول او مسموع است،‌ چون اینها را به عنوان خبر نقل می‌کرده است. بدانجهت مثل نجاشی یعنی مقدم بر نجاشی هست. هرچند که این روایت شبهه‌ی مصداقیه می‌شود، و لکن در همان روایتی که علی بن حسن بن فضال، علی بن حسان هاشمی را تضعیف کرده، اینطور گفته: عیاشی! کدامش را می‌پرسی؟ «امّا الذی یروی عن عبدالرحمن؟» یا واسطی عبدالرحمن بن کثیر است، همیشه از او نقل می‌کند «اما الذی یروی عن عمّه عبدالرحمن» که عبدالرحمن کثیر است یا واسطی را می‌گوی؟ آن کسی که از عمّش نقل می‌کند، ضعیف است، یکی روایت پیدا بشود که علی بن حسان هاشمی از غیر عمّش نقل کند، چنین روایتی پیدا نشده است. او تقیید به عمّ دارد. در مانحن فیه هم که مروی عنه عبدالرحمن نیست، علی بن حسان است، لذا از این حیث سند معتبر می‌شود.

کسی بگوید که من به این حرفها عقیده ندارم. روایت سند دیگری دارد، چون کلینی هم نقل کرده «علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر، عن علی بن عطیة» آن که کلینی نقل کرده در سندش علی بن حسان نیست، محمد بن أبی عمیر است که شأن وجلالتش واضح است. لذا این روایت به حسب سند وبه حسب دلالت تمام است.

در روایات معتبره، در یکی طلوع الفجر را به قبطیة البیضاء تشبیه فرمود و در یکی کالنهر السوراء تعبیر فرمود، حتی در مجمع البحرین می‌گوید: نهر سوراء تعبیر از نهر فرات می‌شود. آن سفیدی که در افق پیدا می‌شود معترضاً، عرضش خیلی نازک است که به افق خوابیده است، لکن خداوند متعال از آن تعبیر به خیط کرده است، (کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَکُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ)[۵]، آن اوّل مایبدو که سفیدی پیدا می‌شود، عرضش به اندازه عرض فرات نیست، یا پارچه قباط که عرض دارد. لذا جماعتی از علما گفته‌اند: طلوع الفجر ـ بعید هم نیست، به حسب میزان وظاهر آیه‌ی مبارکه همین است ـ به مجرد پیدا شدن این خیط ابیض است، یعنی این سفیدی است در افق.

کلام جواهر در ابتدای تشخیص خیط ابیض

صاحب جواهر(رحمه‌الله) کلامی دارد، معنایش اینجا پیدا می‌شود. در روایت که اینجور تفسیر کرده‌اند، چون خیط ابیض معترض را خیلی تشخیص نمی دهند، مگر این که عریض بشود. شما هم امتحان کنید، در بیابانی که مسطح است، نگاه به افق بکنید، خیلی کم می‌شود که انسان ملتفت بشود که این سفیدی پیدا شده است. این را ملتفت نمی شود مگر این که عرضش زیاد بشود، صعودش هم زیاد بشود، آنوقت می‌فهمد که طلوع فجر شده است. و من هنا گفته‌اند: طلوع فجر چیزی است که اگر به آن نگاه کنید، نظر را ممتد کنید، «اصدقک» تورا به صدق می‌آورد که طلوع فجر شده است «حتی کلّما نظرته ازدادک حسناً» روشنتر می‌شود خوبتر دیده می‌شود.

در روایت زریق[۶] «و فی المجالس و الاخبار بالاسناد الآتی» که خواندیم «عن أبی عبدالله‌علیه‌السلام، أنّ ابی عبدالله‌علیه‌السلام کان یصلّی الغداة بغلس» نماز صبح را در تاریکی می‌خواند، عند طلوع الفجر الصادق می‌خواند، اول مایبدو می‌خواند، قبل ان یستعرض می‌خواند، عند طلوع الفجر استعراض پیدا بکند، یعنی پخش بشود، یعنی مثل آن نهر سوراء بشود یا مثل پارچه‌ی قبطیّه بشود، قبل از این می‌خواند «کان یصلّی الغداة بغلس عند طلوع الفجر الصادق، اوّل مایبدو قبل ان یستعرض، و کان یقول: (وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً)[۷]. در روایت علی بن مهزیار[۸] دارد: «محمد بن یعقوب، عن علی بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن علی بن مهزیار، قال:» در سند سهل بن زیاد است. علی بن مهزیار می‌گوید: «کتب أبوالحسن بن الحصین الی ابی جعفر الثانی‌علیه‌السلام» که امام جواد‌علیه‌السلام است «معی» بامن یک کتابی فرستاد، آن کتاب را نوشت به أبی جعفر ثانی، کتاب این بود، «جعلت فداک قد اختلف موالوک (موالیک) فی صلاة الفجر، فمنهم من یصلّی اذا طلع الفجر الاول المستطیل فی‌ السماء» آن که مستطیل فی السماء است که فجر کاذب است، آن وقت می‌خواند «و منهم من یصلّی اذا اعترض فی أسفل الافق» وقتی که آن سفیدی از پایین فجر عرض پیدا کرد: یعنی به افق خوابید «و استبان» ظاهر شد «و لست أعرف أفضل الوقتین» نمی دانیم کدام یک از دو وقت افضل است، «فأصلّی فیه، فان رأیت أن تعلّمنی أفضل الوقتین» که به صلاح من باشد بفرمایید: «و تحدّه لی» حدش به من بگویید، چه کنم؟

تشخیص خیط ابیض در شبهای ماهتابی

در مسأله بعد خواهد آمد که در أیّامی که قمر، پانزده شبه یا شانزده یا چهارده شبه است، چه باید کرد.

اما در لیالی ضیاء قمر که ماه پیدا نمی شود «و کیف مع القمر و الفجر لا یتبیّن (تبین) معه، حتی یحمرّ و یصبح» تا آن قرمزی پیدا می‌شود که می‌فهمم که طلوع فجر شده است «و کیف أصنع مع الغیم» با غیم چکار کنم؟ «و ما حدّ ذلک فی السفر و الحضر» این را به من تعلیم کن، اگر صلاح باشد فعلت ان شاء الله» من هم به آن عمل می‌کنم «فکتب‌علیه السلام بخطه وقرأته: الفجر یرحمک الله هو الخیط الابیض المعترض، و لیس هو الابیض صُعداً» آن که به آسمان بلند می‌شود «فلا تصلّ فی سفر ولاحضر حتی تبیّنه» تا آن فجر واضح بشود، «فانّ الله تبارک و تعالی لم یجعل خلقه فی شبهة من هذا، فقال: (وکُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَکُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ث)[۹] فالخیط الابیض هو ا لمعترض» آن خیط ابیضی که معترض است و بر اُفق خوابیده است، آن بیاض معترض است «الذی یحرم به الأکل و الشرب فی الصوم» که اکل و شرب در هنگام روزه، حرام شده و نماز واجب می‌شود «و کذلک هو الذی یوجب به الصلاة» مجرّد بیاض عریض که در اسفلِ افق شد،‌ طلوع فجر است. پس در روایاتی که کالقبطیّة البیضاء، کالنهر السوراء، داشت، لزومی ندارد.

و من هنا صاحب جواهر هم فرموده است: تشبیه کردن امام‌‌علیه‌السلام در آن دو روایت به قبطیّه البیضاء، و به نهر سوراء تنبیه به این است که باید طلوع فجر احراز بشود. این به جهت این است که اگر سفیدی اینجور بلند شد، معلوم می‌شود. پس طلوع فجر همان مجرّد پیدا شدن سفیدی در افق است، سفیدیِ خوابیده در مطلع خورشید، نه آن حالتی که بلند شده به آسمان، وقتی معترض شد، طلوع فجر است.

——————————————————————-
[۱]ـ عروه، ج۱، ص۵۱۹، مسأله۱٫
[۲]ـ ﴿البقرة، ۱۸۷﴾
[۳]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۲۷، ح۱٫
[۴]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۲۷، ح۲٫
[۵]ـ ﴿البقرة، ۱۸۷﴾
[۶]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۲۸، ح۳٫
[۷]ـ ﴿الإسراء، ۷۸﴾
[۸]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۲۷، ح۴٫
[۹]ـ ﴿البقرة، ۱۸۷﴾