دروس خارج فقه / صلاة / درس ۵۷: اشکال صاحب جواهر بر دائره هندیه و اهمیت فهم عرفی
صاحب عروه و دیگران فرمودهاند طریق دایرهی هندیّه أمتن و أدقّ است، صاحب جواهر بعد از این که اشکال صاحب وافی را متعرض شده، فرموده است: عمده این است که چنین طریقی اعتبار داشته باشد، شارع آن چیزهایی را اعتبار میکند که غالب مردم آنها را ملتفت می شوند،و الاّ حکم شامل آنها نمیشود و این طریق ثالث از این قبیل است، غالب افراد به آن ملتفت نمیشوند. لذا احوط این است که دو طریق سابق ـ که ظلّ شاخص بعد از نقصان رو به از دیاد بگذارد یا بعد از انعدام حادث بشودـ معتبر بشوند.
شارع تارةً بر عناوینی جعل حکم میکند، که دارای افرادی هستند و اهل عرف آنها را میفهمند. مثلاً شارع نجاست را بر دمْ اعتبار کرده است، دَمی که از حیوان دارای نفس سائله خارج شود، نجس است. این دَم افرادی دارد که عموم مردم آنها را میفهمند و افرادی دارد که بعض اشخاص آنها را کشف میکند، مثل آن که بعد از این که خون را شستهاند، لکهای د رپارچه میماند، به نظر عقل آن خون است، که به نحو لکه دیده میشود. چون میگویند: انتقال عرض از معروضی به معروض دیگر اغلب ممکن نیست، برهانش هم تمام است. پس این رنگ مال خون بوده، پارچه که این رنگ را نداشت. چنین فردی، حکمی ندارد و پاک است. چرا؟ برای این که این فرد فردی است که اگر به عرف بگویید: این لکهی خون از کجا آمد؟ عرف انکار میکند، و میگوید: این خون نیست. وقتی که عرف اشیائی را فردِ از موضوع حکمی ندید، اگر بابرهان هم بگویی و اثبات کنی، قبول نمی کند. لذا این افراد آن حکم را پیدا نمیکنند.
لکن ربّما عرف بعض اشیاء را فردِ از عنوان نمیبیند، ولکن اگر حالی اش کنی، تصدیق میکند و میگوید: راست میگویی، ملتفت میشود. مثلاً فرض کنید شخصی گندمی را که در بیابان جمع کرده است و به خانهاش آورده، به آسیاب بدهد که آرد کند تا بیاورد نان کند و بخورد. به اهل عرف بگویید: آخر این گونی گندم را که می ریزی، گرد بلند میشود، این گرد خاک است، بعض اجزاء تراب هم دیده میشود، خوردن خاک جایز نیست. میگوید: بله این خاک است وراست میگویی، ولکن به ما گفتهاند که خوردنش عیب ندارد. خاک متعارفی که با گندم میآید، خوردنش حرام نیست. متعارف این است و اگر خوردن این جور خاک متعارفی به گندم میآید، خوردنش حرام نیست. متعارف این است واگر خورد این جور خاک حرام بود شارع تنبیه میکرد و چون مسئله مبتلی به بود، می فرمود: این را باید بشویی، وبعد به آسیاب بدهی. این طور چیزی در روایات نیست. اگر امری نزد اکثر مردم مغفول عنه است این دلیل میشود که شارع این طور آرد کردن و پختن را تجویز کرده است اما اگر کسی گندمش را شسته و میخواست بهداشتی بشود، موقعی که آسیاب بُرد، یک کیلو خاک در آن ریخت، خوردن این، حرام است آنچه را شارع امضاء کرده است، خاکی است که از اول با گندم باشد، که متعارف است، و اما خاک بعدی دلیل بر تجویز او ندارد.
در این موارد اگر گفتید و ملتفت نشد، اعتبار ندارد. اگر گفتید و او ملتفت شد، و شارع هم آن مسامحهی عرفیه را اعتبار کرده باشد، باز آن حکم، حکمی ندارد، و اما اگر اعتبار نکرده باشد، دلیلی نداشته باشد، مثلاً انسان یک مقدار میخواهد گندم به آسیاب ببرد، یا یک مقدار گندم میخواهد بفروشد، میبیند که خیلی تمیز است وشسته است، یک مقدار خاک در آن میریزد که بفروشد، اینها حرام ا ست. قاعده در معتبرات شرعیه این است. و کلام صاحب جواهر در آن مواردی که عرف بفهمند و موضوعات حکم قرار میگیرند، همینطور است. دایره هندیّه، طریق عقلی وجدانی است، تعبدی نیست که شارع آن را جعل کرده باشد. موضوعی که شارع برایش جعل کرده زوال است ومعرفت زوال هم طرقی دارد. یک طریقش دایرهی هندیّه است، این را شارع اعتبار نکرده است، طریق وجدانی است. اگر هم شارع طریقی اعتبار کرده بود لوفرض که در بحث قبله می آید، که آن را همه نمیفهمند، بعض اشخاص میفهمند، عیب ندارد، چون اعتبار این طریق منافات با اعتبار طرق دیگر ندارد، طریق را زیاده میکند، این هم یک طریق است ولو لبعض الاشخاص شارع در مانحن فیه طریق را موضوع حکمی قرار نداده است، ا لاّ زوال خورشید از دایره نصف النهار را، که یک امر واقعی است و کشف او طرقی دارد.
کلام ایشان در مجعولاتی است که شارع جعل میکند حکماً لموضوعاتها، و اما در جائی که مجعول شارع نیست و طریق آنها علم وجدانی است، و موجب علم به احراز موضوع است، اینها ربطی به این مطالب ندارد.
شناخت اوقات نماز ها از حیث مبدأ و منتها
مبدأ و منتهای مغرب، عشاء و نیمه شب
«…. و یعرف المغرب بذهاب الحمرة المشرقیّة عن سمت الرأس، والاحوط زوالها من تمام ربع الفلک من طرف المشرق،….»[۱]
صاحب عروه(قدس سره) میفرماید: وقت نماز مغرب زوال حمرهی مشرقیه از سمت الرأس معلوم میشود أحوط استحبابی این است که حمره از تمام ربع الشرقی زایل شود، چون زمین به صورت دایرهای است که چهار ربع دارد سابقا در وقت نماز مغرب و عشاء بحث کردیم، و نتیجه اش این شد هر گاه حمرهی مشرقیه از سمت الرأس که مشرق است زائل بشود، مغرب شده است.
«…ویعرف نصف اللیل بالنجوم الطالعة اول الغروب اذا مالت عن دائرة نصف النهار الی طرف المغرب، و علی هذا فیکون المناط نصف مابین غروب الشمس و طلوعها، لکنّه لایخلو عن اشکال لاحتمال ان یکون نصف مابین الغروب و طلوع الفجر، کما علیه جماعة والأحوط مراعاة الاحتیاط هنا وفی صلاة اللیل اول وقتها بعد نصف اللیل،…[۲]».
کلام در نیمه شب است، مراد از نیمه شب چیست؟ و طریق معرفت نیمه شب چگونه است؟ جماعتی ملتزم شدهاند که شب شروع میشود از وقتی که خورشید درافق غربی یک بقعه و منطقه غروب کند، یعنی قَرْن خورشید در افق دیده نشود، آن لحظهای که هر دو قوس خورشید وراء الافق مخفی شده باشد، نقطهی غروب است، و فردا صبح که خورشید طلوع کند، یعنی از یک قرنش و از یک قوسش ولو در افق شیئی ظاهر شود، شیءً ما از این دو قوس در افق ظاهر بشود، روز شروع شده است. از حین غروب تا طلوع خورشید از افق، در این بقعه شب است.
قول بعضی این است که شب مقابل روز است، چون مابین شب و روز حدّ توسط نیست و متقابلین هستند. قهرا مابین غروب خورشید از افق در این بقعه تا آن وقتی که خروشید از افق شرقی طلوع کند، شب است.
در مقابل این قول، قول دیگر است که صاحب جواهر و غیر صاحب جواهر نسبت به مشهور دادهاند، و آن این است که شب از حین غروب خورشید تا طلوع فجر شروع میشود، طلوع خورشید غایت شب نیست، وقتی که از افق شرقی فجر صادق طلوع کرد شب تمام شده است. پس مبدأ شب، غروب و منتهایش طلوع فجر است. از طلوع فجر تا طلوع خورشید به چه چیزی منظم میشود؟ به روز منضمّ میشود، و میگویند: روز از طلوع فجر است تا غروب خورشید، و از غروب خورشید تا طلوع خورشید هم شب است. بعضی (قدّس الله اسرارهم) از آن کسانی که گفتهاند:غایت شب طلوع فجر صادق است، ملتزم هستند که بین طلوع فجر خورشید، نه شب است و نه روز.
اینهایی که غایت شب را طلوع فجر میدانند، دو فرقه هستند: یک فرقه میگویند: از طلوع فجر تا طلوع خورشید جزء روز است، چون روز از طلوع فجر تا غروب خورشید است. و بعضی میگویند: از طلوع فجر تاطلوع خورشید نه شب و نه روز است، بلکه مقابل شب و روز است، آن ساعتی نه از شب و نه از روز است، مابین طلوع فجر تا طلوع خورشید است، اینها را طبق مدرک میگویند.
شروع و انتهاء شب بنابر دو قول متفاوت
اگر کسی ثابت کرد که شب از غروب خورشید تا طلوع فجر است، با قولی که از غروب خورشید تا طلوع خورشید است، شب بنابر قولین فرق میکند. بنابر مسلک طلوع فجر، نیمه شب تقریبا سه ربع ساعت جلوتر میشود. چون مابین طلوع فجرت طلوع خورشید تقریبا یک ساعت و نیم است، اگر گفتیم: بعد از طلوع فجر از شب نیست، یعنی نصف شب به سه ربع ساعت جلوتر میشود، لذا یک ساعت و نیم به طلوع خورشید مانده، شب تمام میشود. نصف شب کی تمام میشود، لذا یک ساعت و نیم به طلوع خورشید مانده، شب تمام میشود. نصف شب کی تمام میشود؟آن وقتی که سه ربع با آن نصفی که بنابر قول آخر است، مانده باشد تمام میشود. اگر کسی نتوانست از ادله استفاده کند که نصف شب طلوع خورشید حساب میشود، یا نصف شب طلوع فجر حساب میشود و خواست احتیاط کند یا ملنزم شد که وظیفه احتیاط است، نماز مغرب و عشاء را نمی تواند از آن سه ربع ساعتی که نیمه شب جلو کشیده شده است، تأخیر بیندازند، باید قبل از نیمه شب که مبدأش غروب و منتهایش طلوع فجر حساب شده است، نماز مغرب و عشاء را بخواند، و اما کسی که میگوید: غروب خورشید و طلوع خورشید است، میگوید به نصف شب، سه ربع ساعت وقت است، و هکذا این شخص سه ربع ساعت به نصف شب مانده است، به حسب غروب خورشید و طلوع خورشید، میخواهد نماز شب بخواند، ملنزم شد که شب مابین طلوع فجر و غروب خورشید است، نماز شب را میخواند، چون نصف شب شده است. و اما آن شخصی که میگوید: نصف شب از غروب تا طلوع خورشید است، هنوز نصف شب نشده است، نماز شب را نمی تواند عند عدم العذر اتیان کند، و نماز قبل از وقت میشود.
مرحوم آیة الله بروجردی(طاب ثرا) در حاشیهاشدارد: کسی که نماز مغرب و عشاء را نخوانده است، نمی تواند به آن نصف که تا طلوع خورشید حساب میشود تأخیر بیندازد، باید زود تر بخواند، و اما نماز شب را میتواند بخواند، چون نیمه شب شده است. ایشان احتیاط هم نکرده است وفرموده است اقوی این است که جایز نیست نماز مغرب و عشاء را به نیمه شب تأخیر بیندازد و لکن نماز شب را میتواند بخواند، چون نیمه شب شده است.
به دست آوردن وقت نیمهی شب
اگر قائل شدیم که شب بین غروب خورشید و طلوع خورشید است، به دست آوردن نیمه شب، خیلی آسان است. طریقش چیست؟ مرحوم صاحب عروه هم میگوید: نیمه شب مابین غروب خورشید است، «بالنجوم اذا انحدرت» وقتی که نجوم منحدر شدند، یعنی از خط نصف النهار گذشتند.
توضیحش این است:وقتی که خورشید در آن طرف مغرب، غروب میکند. ستاره هایی هست که طلوع آنها با غروب خورشید ملازم است، خورشید که دارد در افق غربی غروب میکند و قوس آخرش وراء الافق میرود، این ستارهها در افق شرقی پیدا میشوند، همیشه در هر فصلی در هر نقطهای از زمین غروب خورشید ملازم با طلوع این ستاره ها است، لذا اگر در محل و بقعهکهای که هستیم خورشید غروب کرد آن ستاره پیدا میشود، در بقعهی دیگر هم اهل آن زمین میدانند، وقتی که شمسشان غروب کرد، این ستاره در افق پیدا میشود. میل این ستاره مثل میل خورشید است، وقتی این ستاره به خط نصف النهار رسید می فهمیم که نصف النهار شب شده است، غروب خورشید ملازم با طلوع این ستاره است. پس معلوم میشود در هر بقعهی خورشید غروب کند، این ستاره در افق شرقی طلوع میکند. سیر و مدار این ستاره با خورشید در مدار سیر مساوی است، چون هر جا غروب شد این طلوع میکند. وقتی که به نصف النهار رسید، می فهمیم که نصف شده است، برای آنهایی که اهل نماز شب هستند، و برای آنهایی که نماز مغرب وعشاء را نخواندهاند وقتش گذشت است. در خورشید از دایرهی نصف النهار میفهمیم که خورشید زوال پیدا کرده است. از این ستاره چطور بفهمیم که از دایره نصف النهار گذشته؟ است؟ در طریق ثانی این طور است که انسان رو به نقطه جنوب بایستد، به صورتی که نقطهی جنوب بین العینین است اگر ببیند که این ستاره محاذی حاجب أیمن است، میفهمد که نصف شب شده است.
آن ستارهای که علامت دارد (وَ عَلاَمَاتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ[۳])مردم از اول به واسطهی ستاره می فهمیدند، اهلش تشخیص میدهد که کدام ستاره است؟ آن را در آسمان پیدا میکند.
لازم نیست که یک ستاره باشد چند ستاره پیدا میشود، که شکل خاصی دارند، آن ستاره ها در افق شرقی پیدا میشوند و پیدا شدن آنها ملازم با غروب است، وقتی از دایره نصف النهار گذشتند، معلوم میشود نصف شب شده است.
در خورشید ما نقطهای جنوب را بین العینین قرار می دادیم، اینجا هم نقطهی جنوب را بین العینین قرار می دهیم همان طور که خورشید به طرف حاجب ایمن رد میشد، این ستاره هم به حاجب ایمن مایل شده است، گفتیم: این طریق، طریق تقریبی است. چرا؟ به دو دلیل: یک دلیل این است که ما محاذی نقطه جنوب ایستاده ایم، به نحوی که اگر یک خط از بین الحاجبین خارج بشود، به همان نقطهای می رسد که دو قوس غربی جنوبی تا شرقی جنوب ی با هم تلاقی میکنند، به آن نقطه اصابت میکنند، این تقریبی است. دیگری هم، خورشید که زائل شد، مدتی طول میکشد تا انسان حس کند، لذا گفتیم: این طریق تقریبی است، و اگر محاذی نفسه جنوب ایستادن، ممکن باشد حقیقتا چون وقتی که دایره هندیه درست کند، و خط نصف النهار را تعیین کند روی آن خط جوری بایستد که بدنش متعادل باشد، نصف بدنش در یمین آن خط و نصف در یسار آن خط است، بالدقة محاذی نقطه جنوب میشود. و لکن جهت دوم که مدتی طول میکشد تا انسان احساس کند، باقی است لذا طریق تقریبی میشود. این که بعضی فقهاء اجلاّء فرمودهاند: بنابر این که نیمه شب بین غروب خورشید و طلوع خورشید بشود، این نحوه از طریق، تقریبی است سرّش معلوم شد، چون مواجههی با نقطه جنوب، ستاره سایه ندارد که مثل خورشید تشخیص بدهیم.
انحدار یعنی با قوس نزولی که به طرف مغرب میآید.
اما اگر از غروب خورشید تا طلوع فجر حساب بشود، این طریق قطعا تقریبی میشود. چون انسان باید حساب کند که به این دایره نصف النها رچه قدر میماند، در عرض سه ربع ساعت چه قدر سیر میکند، باید این را از خارج به دست بیاورد، آن مقدار که به این خط مانده است، وقتی به آن مقدار برسد میگوید: نصف شب شده است.
بنابر این که از غروب خورشید تا طلوع فجر باشد، سه ربع ساعت جلوتر از این که برسد به این خط نصف النهار، باید بگوید نصف شب و وقت نماز مغرب و عشاء تمام شده وقت نماز شب رسیده است. این که ایشان فرموده است: تأخیر نماز مغرب و عشاءبه این وقت جایز نیست، جلوتر باید خوانده شود، یعنی باید قبل از سه ربع ساعت نماز مغرب و عشاء تمام شود. در عرض این سه ربع نماز شب ممکن است خوانده شود چون بعد از نصف شب است.
فرق زمان مغرب وعشاء بنابر دو قول
اگر این قول را بگوییم که شب از غروب تا طلوع خوشید است، این در نماز مغرب و عشاء واضح است. چون خداوند متعال در قرآن مجید به (غسق اللیل)[۴] تعبیر کرده است، نه انتصاف اللیل، غسق اللیل یعنی آن وقتی که ظلمت شب شدید است، کما این که در کلمات علما هست. فرق معنای غسق اللیل «و اللیل اذا غسق یعنی اشتدّ ظلمته» ظلمت شب آن وقتی که شدید است که این ستاره در نصف النهار پیدا بشود، چون از قبل از این که خورشید طلوع کند، افق شرقی سفید میشود وظلمت بر طرف میشود. لذا مردم تعبیر به صبح میکنند و نزدیک طلوع فجر را سحر میگویند. مردم عجم، صبح را مقابل ظهر و عصر میدانند، صبح در کلام عرب« اصبح الرجل ای دخل بعد طلوع الفجر»، بعد از طلوع فجر، صبح اطلاق میشود.
لذا در مانحن فیه بنابر این که شب عبارت از غروب خورشید تا طلوع خورشید باشد، پر واضح است که نصف شب او است، و اما بنابر مسلک فجر هم اگر کسی ملتزم شد، معنایش این است که نیمه شب مراد در اینجا مابین غروب و طلوع خورشید است، آن نصف مراد است. چرا؟ برای این که خداوند متعال تعبیر به (غسق اللیل) کرده است (غسق اللیل)یعنی ظلمتش شدید بشود. همان طوری که قبل از طلوع فجر خورشید آن طرف روشن است، در غروب هم وقتی که خورشید غروب کرد، طرف مغرب روشن میشود. خورشید وقتی که نزدیک به افق میشود «لعظمة جرمه» روشنی اش بر دو طرف زمین مستولی میشود، یک مقدار از روشنی اش، ظلمت مخلوطه است، به خلاف غسق اللیل که ظملت محض میباشد و به آن در وقتی است که خورشید در نصف النهارِ وراء ما است چون در وراء ما بقاعی هست، که در نصف النهار آنهاست، نجم هم که سیرش مطابق خورشید است، پس این نجم هم به نصف النهار میآید. پس اگر کسی هم بگوید: لو فرض که شب انتهایش طلوع فجر است، باید ملتزم شود که در مانحن فیه مراد از نیمه شب، غسق اللیل است.
————————————————
[۱]ـ عروه، ج۱، ص۵۱۸، مسأله۱٫
[۲]ـ عروه ج۱، ص۵۱۸، مسئله۱٫
[۳]ـ ﴿النحل، ۱۶﴾
[۴]ـ اسراء/۷۸٫