دروس خارج فقه / صلاة / درس ۵۸: الحاق طلوع فجر به روز تا غروب خورشید، در بیان صاحب جواهر
محلّ کلام در ظهور « نصف اللیل» و «اللیل» است که از مسائل امهّات است. اگر در مواردی در خطاب شرعی لفظ لیل یا نصف اللیل موضوع حکمی بشود، به حسب متفاهم عرفی و قطع نظر از قرائن، ظهور این لفظ در چیست؟ قطع نظر از این که قرینهای در بین باشد، این ظهورش چیست؟ از این، به ظهور وضعی یا ظهور اطلاقی تعبیر میکنند. در مواردی که قرینهای در بین نباشد ، ظاهر آن کلام چه ظهور وضعی و چه ظهور اطلاقی باشد، تبعیت میشود، از اینجا نکتهای ظاهر میشود این که بعضی مثل صاحب جواهر(قدس سرّه) مواردی را که از شب مابین غروب خورشید و طلوع فجر اراده شده اشاره فرموده است. مثل لیالی مبیت در منیٰ و مثل شبهایی ماه مبارک، و هکذا غسل جمعه در روز جمعه که وقتش از طلوع فجر شروع میشود و مثل وقتی که شخص زوجات متعدده دارد، هر کدام حقالقَسم دارند، حق القسم یعنی این شب باید پیش او باشد و مبیت کند، آن شب تا طلوع فجر است، و مواردی دیگر که ایشان شمرده است.
ایشان از اول این معنا را شروع کرده است که کسی سزاوار نیست شک کند در این که روز از طلوع فجر شروع میشود و بین طلوع فجر تا طلوع خورشید منضمّ به روز است. در آیاتی که در آنها شب و روز عنوان داشته است، اگر به تفسیر و کلام مفسرین رجوع شود و هکذا به کلام لغویّین علی مانقل عنهم، جای شکی نمی ماند که مبدأ روز از طلوع فجر تا غروب خورشید و شب از غروب خورشید شروع میشود و به طلوع فجر منتهی میشود.
ردّ بر صاحب جواهر و الحاق مابین الطلوعین به شب
ولی استدلال ایشان تامّ نیست. چرا؟ مواردی در اصول منقّح است، که علم به مراد متکلم محرز است، اگر شک داریم که متکلّم کلامش را به نحو عنایت اراده کرده یا مرادش استعمال حقیقی لفظ است؟ بواسطهی این که لفظ در اینجا در مراد متکلم استعمال شده است. ظهور وضعی و اطلاقی درست نمیکند. چرا؟ چون بعضی ملتزم شدهاند و ما هم ملتزم خواهیم شد که مبدأ شب، غروب خورشید است و منتهایش طلوع خورشید است و مبدأ روز طلوع خورشید تا غروب خورشید است و منتهایش طلوع خورشید است. ما قبول داریم که در موارد کثیرهای شب در مابین غروب و طلوع فجر استعمال شده است. و یوم در مابین طلوع فجر تا غروب خورشید، استعمال شده است؛ این را کسی منکر نیست.
در این موارد استعمال بالعنایة است و حکم، حکم الحاقی است، یعنی یشارع در صوم که در ایّام شهر رمضان، یوم از طلوع فجر تا غروب خورشید است، این الحاق است که شارع بین الطلوعین را در حکم به روز الحاق کرده است. ربّما شارع این الحاق را میفرماید و مرادش از شب تا طلوع فجر است، که قرینهای داخلیه و خارجیّه دارد.
کلام ما در مواردی است که قرینه داخلیّه و خارجیه نباشد، ما باشیم و عنوان یوم یا عنوان نهار، آیا عنوان یوم را باید از طلوع فجر و یا طلوع خورشید، حساب کنیم؟ مثل این که وارد شده است که اقلّ حیض سه روز است، آیا این سه روز از طلوع خورشید حساب میشود؟ زنی در طلوع خورشید حایض شد، مستمرّ شد تا آخر روز سوم، وقتی که شب شد قطع شد، اگر بناء باشد مبدأ یوم از طلوع فجر باشد، این سه روز خون ندیده، چون اقلّ از سه روز است. یوم از طلوع فجر تا غروب خورشید است، این زن از طلوع فجر تا غروب خورشید سومین روز اینجور نبود، بلکه فقط در روز « من الفجر» است و در روز اول از طلوع خورشید حیض بود.
فرض کنید در خطابات شرعیّه اقلّ طُهر ده روز است، زنی هنگام طلوع خورشید پاک شد، این طهر نُه روز ادامه داشت و روزی که از طلوع خورشید است. باید بگوییم: این اقلّ طُهر نشده است. چرا؟ چون یک روزش از طلوع خورشید است باید از طلوع فجر بشود. یا فرض کنید مسافر «اذا دخلت بلدةً و عزمت الاقامة عشرة ایام» ده روز باید قصد اقامة شود، از ده روز یک ساعت یا نصف ساعت کم شد، مسافر است، نباید قصد ده روز کند. شخصی هنگام طلوع خورشید وارد قم شد روز دهم هم که غروب خورشید شد ، رفت باید بگوییم: قصر بخواند قصد اقامه نکرده چرا؟ چون ده روز تمام نشد، یک روز از طلوع خورشید بود. کلام این است، این موارد که یوم یا نهار در خطاب شارع موضوع حکمی شده است وقرینهای نیست، در این موارد، ظهور چیست؟
ظهور عرفیِ یوم از طلوع خورشید حساب میشود، لذا وقتی که خورشید در روز به دایرهای نصف النهار رسید، میگوییم: «منتصف النهار» اگر بنا شود روز از طلوع فجر حساب شود، این «منتصف النهار» نیست. منتصف وقتی است که نصف ثانی با نصف اول متساوی شود، این ظهور عرفی نیست؟ «منتصف النهار یعنی روز دو قست متساوی میشود. اگر روز از طلوع فجر، که تقریبا یک ساعت و نیم حساب میکنند؛ بر نصف ثانی زاید میشود، در مانحن فیه روز آن وقت منتصف میشد که سه ربع ساعت جلوتر باشد که سه ربعش را به نصف اول بدهیم وسه ربعش را به نصف ثانی بدهیم. شب که بلااشکال به غروب خورشید داخل میشود، چه غروب را سقوط حسی بگیریم، یا ذهاب حمرهی مشرقیه بگوییم، چون ذهاب حمرهی مشرقیه را از باب الحاق گفتیم، الحاق حکمی در بعضی موارد است، در باب صوم و صیام وقتی که غروب خورشید شد، روز تمام شده است، منتها شارع بواسطهی روایات، افطار و شروع به نماز مغرب را در مانحن فیه تأخیر انداخته است، تا ذهاب حمرهی مشرقیه را در حکم، الحاق به روز کرده است.
بلا اشکال «انتصاف النهار» موقع ظهر است که نماز ظهر است که نماز ظهر و عصر واجب میشود. اگر بنا باشد که طلوع فجر تا طلوع خورشید حقیقتاً، جزء نهار باشد، دایرهی نصف النهار منتصف نهار نمیشود. آن وقت نصف ثانی از نصف اوّل کمتر میشود. روایت حلبی[۱]میگوید: «عن علی بن ابراهیم» کلینی نقل میکند «عن ابیه عن ابن عن ابی عمیر، عن حماد عن الحلبی عن ابی عبداللهعلیهالسلام أنّه سُئل عن الرجل یخرج من بیته و هو یرید السفر و هو صائم» ماه رمضان است و روزه است «قال: فقال: ان خرج من قبل ان ینتصف النهار» قبل از این که نصف روز شود «فلیفطر و لیقض ذلک الیوم»، آن روز را قضا کند «و ان خرج بعد الزوال فلیتمّ یومه» زوال خورشید از دایرهی نصف النهار را منتصف النهار گرفته است. پس این منتصف النهار بودن، مقتضایش این است که روز از طلوع خورشید باشد.
در روایت محمد بن مسلم[۲] دارد: «محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن صفوان، عن العلاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن ابی عبداللهعلیهالسلام قال: اذا سافر الرجل فی شهر رمضان فخرج بعد نصف النهار فعلیه صیام ذلک الیوم، و یعتدّ به من شهر رمضان» متفاهم عرفی از نصف چیست؟ ظاهرش این است که شیء منتصف به قسمین متساویین بشود.
منتصف النهار این است که وقتی که قرص خورشید طلوع میکند، ساعت را نگاه کنید، در طرف غروب هم همینطور وقتی که تمام قرص دو قرنش رفت، زمان را نصف کنید، میشود منتصف النهار.
در مانحن فیه که حدّ منتصف النهار میگویند، اگر بخواهید بگویید: روز از طلوع فجر است، این منتصف النهار نمی شود، الا ادعائاً و مجازاً. مثلاً فرض کنید شخصی کاسهای از دستش افتاد و دو تکه شد یک کوچک و یکی بزرگ، میگوید: دو نصف شد، در اینجا اطلاق «نصف» مجازی است.
موارد الحاق مابین الطلوعین به روز
در مانحن فیه باید ملتزم به الحاق شویم، در باب صوم بگوییم: از طلوع فجر تا طلوع خورشید را ملحق به روز کرده است. مثلا در باب مبیت درمنیٰ، ملحق به روز کرده است، مبیت شب به طلوع فجر تمام میشود. لکن در رمی اینجور نیست وباید خورشید طلوع کند و روز بشود، این را الحاق نکرده است. روی این حساب هر جایی بر خلاف این دلیل قائم شد، الحاق حکمی میشود و ملتزم میشویم، و لو مواردش هم کثیر باشد، هرجا قرینهای پیدا نکردیم ولو مواردش قلیل باشد نسبت به آنها به همان ظهور اوّل ملتزم میشویم، وقتی که نصف النهار این شد، نصف اللیل هم مقابل این است. شب هم مقابل روز است شب از غروب خورشید تا طلوع خورشید میشود، نصف اللیل هم نصف مابین غروب خورشید و طلوع خورشید میشود.
یک جا شارع نصف اللیل را جلوتر قرار داده است، مثلاً نسبت به مبیت، نصف اللیل از غروب خورشید تا طلوع فجر حساب میشود. این الحاق حکمی است که بعضی از نصف ثانی را ملحق به نصف اول، یا بالعکس کرده است و الاّ در جاهایی که قرینهای نباشد، بلا اشکال گاهی اطلاق عرف تسامحی است، مثل این که کسی یک ساعت از طلوع خورشید گذشته بود، به این شهر آمد و هنگام غروب روز دهم رفت. میگوییم: چند روز ماندی؟ میگوید: ده روز ماندم: ده روز تمام ماندی؟ میگوید: نه، یک ساعت گذشته بود از آفتاب که رسیدم، این همان تسامح عرفی است که گفتیم: اعتنا نمی شود.
در باب عشرة ایام و اقلّ طهر که ده روز است و اقل حیض که سه روز است، تسامح، دلیل ندارد. لذا میگویند: اگر نصف ساعت هم کمتر شد از ده روز، آن قصد اقامت نیست، از اوّل قصد کند از طلوع خورشید رسیده، یک ساعت به غروب خورشید مانده روز دهم، با با قطار از اینجا میرویم، این قصد اقامة نیست. بله اگر اول قصد کند وبعد رأیش بر گردد، آن مطلب دیگری است، کلام در این است که از اوّل قصد کند، ده روز تمام باید باشد، این که گفتیم: مسامحات عرفیه که بگویی عرف حالی میشود و اقرار میکند میگوید: راست میگویی نیم ساعت از آفتاب گذشته بود که به شهر رسیدیم به این مسامحات اعتنا نمیشود. مگر در جایی که دلیل خاصی باشد، مثل قضیهی خوردن خاک باگندم و امثال ذلک که آنها دلیل خاصی دارد.
مراد از استظهار فهم عرفی برای فقیه
اینکه میگویند: فقیه باید به فهم عرفی خطابات را استظهار کند واین الفاظ که بدون قرینه عند العرف گفته میشود اینجور است. وقتی که در خطاب شارع گفته بشود و قرینه نباشد، به همین معنا حملمیشود، این که میگویند: فهم عرفی در روایات معتبر است، نه این که فقیه خودش کتاب را ببندد، برود از بقال بپرسد که از این لفظ چه میفهمی؟ این غلط است. یعنی فقیه به فهم عرفی خودش، چون خودش از اهل عرف است، روایات را استظهار میکند. اگر آن دم را به معنای فلسفی استظهار کند که لکه همان خون است، اعتبار ندارد.
معنای نصف اللیل، انتصاف اللیل میشود، یعنی شب چون که مقابل روز است، متقابلین هستند، از غروب خورشید تا طلوع خورشید شب است، یوم روز از طلوع خورشید تا غروب خورشید میشوند، منتصف اللیل بین غروب خورشید وطلوع خورشید میشود. لذا اگر کسی بخواهد نماز مغرب وعشاء را قبل از انتصاف بخواند، معصیتی نکرده است، نمازش فضیلتی ندارد، آخر وقت خوانده است، قبل از انتصاف اللیل هر دو را خوانده است. به خلاف فرمایش مرحوم بروجردی(رحمه الله) فتوا میدهد، کما این که اکثر فقهای ما فتوا دادهاند، بلکه مشهور بر این است که نماز شب در انتصاف الیل تمام میشود، یعنی شب از غروب خورشید تا طلوع فجر است.
علائم انتصاف اللیل و مقدار دلالت آنها
بعضی گفتهاند: در روایات وارد است انتصاف اللیل به انحدار نجوم وارد میشود و این تحدید تقریبی است، دو سه ساعت از انحدار نجوم از خط نصف النهار که گذشت، نصف اللیل معلوم میشود، یا یکی دو ساعت قبل انتصاف اللیل میشود منافات ندارد. تحدید تقریبی است. چرا میفرماید: برای این که خورشید موقعی که در افق شرقی غروب میکند، ستاره پیدا میشود، لکن انسان نمی داند که آن ستاره چه موقع از نصف النهار گذشت، آن را گم میکند. مثل این است که در رمی جمره ـ خدا قسمت کند ـ این ریگها را که انداختید بین بقیه گم میشود. چرا؟ چون تشخیص نمیدهید که ریگهای شما کدام است؟ علامتی که نداشته، مثل دیگران است که رمی میکند. گفتهاند: آن ستاره چه علامتی دارد؟ ستاره ها که زیاد میشود ما از کجا نصف اللیل را بفهمیم؟ میگوییم اولاّ خصوص آن ستاره لازم نیست، چون این ستاره را تشبیه به اشکال میکنند که بُرجها از این شکل تولید شدهاند میگویند برج حمل، برج سرطان یا برج فلان، ستارها وقتی که جمع میشوند، یک شکلی درس میکند و لو شکل وهمی است. این شکل هنگام غروب خورشید پیدا نمیشود وقتی مقدار گذشت این ستاره ها شکل پیدا میکنند، مثل ستاره جَدْی که شکل پیدا میکند. وقتی که شکل پیدا کرد، فاصله اش از افق چقدر است؟ آنرا اندازه میگیرد، میبیند که ربع قوس دایره است اینقدر فاصله دارد، پس خورشید که غروب کرد، اینقدر از افق فاصله دارد. بعد حساب می کند این ربعِ ربعِ قوس به نصف ربع قوس است. میبیند در عرضها چهار ساعت به اینجا رسیده است. بعد وقتی این ستاره به این شکل از دایرهی نصف النهار گذشت، میفهمد نصف اللیل شده است، چون قرتی خورشید از این طرف طلوع میکند، باز این مقدار فاصله دارد با افق که صبح هم این مقدار فاصله داشت، قطعه قطعهی این قوسها را حساب میکند و میفهمد که این هنگام غروب خورشید طلوع میکند و هنگام طلوع خورشید از آن طرف غروب میکند، این به این نحو به دست میآید. منتها ای حساب تخمینی میشود، گفتیم: گذشتن ستارهها از دایرهنصف النهار تخمینی است، حقیقی نیست.
روایات در بیان نیمهای شب
در مانحن فیه سه طایفه روایت داریم: یک طایفه از روایات مؤید این است که نصف اللیل همان نصف دایره مابین غروب خورشید و مابین طلوع خورشید است. اما طایفهی ثانیه روایاتی است که دلالت میکند بین طلوع فجر و طلوع خورشید منضّم به روز است. یعنی شب همان است که صاحب جواهر و مشهور فرمودند، هنگام طلوع فجر، شب تمام میشود. روایاتش را میخوانیم: روایت یحیی بن اکثم[۳] چنین است: صدوق(رحمهالله) نقل میکند «باسناده عن یحیی بن اکثم القاضی» در سامرّا قاضی بود « انّه سأل أبالحسن الاول» یحیی بن اکثم از امام موسی بن جعفرعلیهالسلام، سوال کرد« عن صلاة الفجر ِلمَ یُجْهَر فیها بالقرائة؟» از امام کأنّ سؤال میکند که نماز صبح را چرا مردها بلند و به جهر میخوانند؟ «وهی من صلوات النهار» حال آن که نماز صبح از روز است؟ «و انّما یجهر فی صلاة اللیل؟» در نماز شب جهر خوانده میشود، در نماز صبح چرا جهر خوانده شود؟ «فقال» کأنّ امامعلیهالسلام اینطور جواب دادند «لأنّ النبی صلیالله علیه وآله کان یغلس بها فقرّبها من اللیل»، رسواللهصلیالله علیه وآله عجله میکرد، طلوع فجر میشد شروع به این نماز میکرد، « فقرّبها من اللیل» این را شب نزدیک کرد.
پس معلوم میشود که وقتی طلوع فجر شد، روز میشود، این را رسولالله صلیالله علیه وآله به شب نزدیک کرده است، چون زود میخواند، لذا جهر خوانده میشود، و الاّ اگر آن جوری بود که ما میگفتیم، روز از طلوع خورشید حساب میشود، میگفت: ای یحیی بن اکثم!! خود نماز فجر هم از نماز شب است، چون آن وقت جزء روز نیست، از طلوع خورشید روز است. این که امامعلیهالسلام به الحاق جواب داده است « علی تقدیر صدورها منه» معلوم میشود به جهت این است که شب به طلوع فجر تمام میشود، روز بودن مسلّم بود. ا ین دو اشکال دارد: اشکال اوّلش این است که یحیی بن اکثم قاضی جور بود، عامّه شب را از غروب خورشید تا طلوع فجر میدانند، امامعلیهالسلام برای او جواب الزامی داده است، به مذهبش کاری ندارد، کأنّ بنابر مذهب تُوهَم همینطور است و جهر خواندن به جهت این است. عامّه وقتی که طلوع فجر شد مسلّم میگرفتند که روز شده است و امامعلیهالسلام اینجور جواب داد.
اشکال ثانی این است که روایت من حیث السند ضعیف است. چرا؟ چون صدوق در مشایخش، سندش را به یحیی بن اکثم نگفته است، لکن در (علل) اینجور روایت را نقل کرده است «وفی العلل عن ابیه» از پدرش نقل میکند «عن عبدالله بن جعفر» الحمیری، نقل میکند «عن علی بن بشّار عن موسی عن اخیه عن علی بن محمد علیهالسلام این را هم گفتهاند که این درست است چون که این معاصر باعلی بن محمد علیهالسلام بوده است، اگر این هم باشد مثل آن را نقل کرده است. این هم دو جواب دارد: یک جوابش مثل آن جواب است که او عامه بود لذا اینجور گفته است. دوّمی هم این که سند این ضعیف است. چون علی بن بشّار، ولو در موسی عن اخیه عن علی بن محمد، اشکال نکنیم، چون که بگوییم: این موسی، موسی بن علی بن محمد است این عن اخیه نیست، برادر خود علی بن محمد علیهالسلام است، برادر امام است، سند این جور است، اگر اینها را اینجور تصحیح کنیم، علی بن بشار توثیقی ندارد. لذا این روایات که گفته شد با طلوع فجر، روز تمام میشود، مستند به این روایت نمیشود.
—————————————————————————–
[۱]ـ وسائل الشیعه، ج۷، ابواب من یصح منه الصوم، باب۵، ح۲٫
[۲]ـ وسائل الشیعه، ج۷، ابواب من یصح منه الصوم، باب۵، ح۱٫
[۳]ـ وسائل الشیعة، ج۴، ابواب القرئة فی الصلاة، باب۲۵، ح۳٫