دروس خارج فقه / صلاة / درس ۴۸: وقت اختیاری و انتهاء وقت نماز مغرب واقوال در آن
ادله انتهاء وقت نماز مغرب به نصف شب را بیان کردیم، آیا در مقابل این ادله مخالفی هست یانه؟ اگر هست علاج معارضه چگونه است؟ وآیا جمع عرفی دارند؟ روایات مخالف، طوایفی هستند: یک قسم روایاتی که دلالت می کنند وقتی حمره مغربیّة از افق مغرب زایل شد ـ که تعبیر به غیاب شفق می کنندـ وقت صلاةمغرب هم تمام می شود. کأنّ با غروب شمس که مغرب داخل شد« أوبذهاب الحمرة المشرقیة» تا شفق ساقط نشده، وقت مغرب است، وبا سقوط آن، وقت مغرب تمام می شود. چون نمی شود ملتزم شد که شفق وقتی غایب شد، مثلا انسان در ماة رمضان قبل از نماز مغرب افطار کرد افطارش هم یک ساعت هم طول کشید، تا نماز مغرب بخواند شفق ساقط شده است، نمی شود ملتزم شد که صلاتش صلاة قضایی است یا داخل وقت است.
بعضی ملتزم شده اند که آخر وقت نماز مغرب در حال اختیار،سقوط شفق است و اما وقتی که مضطرّ به تأخیر شد، یا عمداً تأخیر انداخت، وقت اضطراری است. مرحوم صاحب عروه گفته است: تانصف اللیل وقت اختیاری است اینها در مقابل گفته اند: شفق که تمام شد وقت اختیاری تمام میشود، وتا انتصاف اللیل، وقت اضطراری است. نتیجه اش چه می شود؟ این است که انسان اگر مضطر نشود جایز نیست تأخیر بیندازد وباید قبل از سقوط شفق بخواند، واما اگر خودش را به ااضطرار انداخت ونخواند، معصیت کرده ولکن صلاتش ادا است و وقت اضطراری است .
در مقابل اختیاری ها می گویند: وقت اختیاری صلاةمغرب، مغرب ـ چه مغرب به معنای غروب شمس، یا زوال حمره مشرقیه، یا سقوط القرص ـ الی انتصاف اللیل است واختیاراً می تواند تأخیر بیاندازد. معصیتنی هم در بین نیست. شیخ قدس سره، در تهذیب به اولی ملتزم است، که وقت اختیاری عند سقوط الشفق است واز استبصار ومبسوط نقل کرده اند که ایشان ملتزم شده است که سقوط الشفق آخر وقت اختیاری وبعد از آن وقت اضطراری می رسد.
طایفه اول روایات مربوط به انتهاء وقت نماز مغرب
روایاتی که دلالت می کند آخروقت نماز مغرب سقوط الشفق است، موثقه ذریح[۱] است: «وعنه» یعنی بااسناده عن حسن بن محمد بن سماعة عن عبدالله «بن جبله، عن ذریح» روایت به واسطه حسن بن محمد بن سماعه که واقفی است، موثقه می شود « عن ابی عبدالله علیه السلام ان جبرئیل أتی النبی صلی الله علیه وآله فی الوقت الثانی فی المغرب قبل سقوط الشفق» سابقاً در صحیحه زراره خواندیم، که جبرئیل وقت صلاة را دو دفعه آورده است، یک دفعه اول وقت را آورده است ویک دفعه هم آخر وقت را آورده است. در این روایت ایشان می فرماید: قبل از این که شفق ساقط شود جبرئیل آمده که آخر وقتش این است ، که دیگر شفق ساقط شد وقت مغرب تمام می شود.
در موثقه اسماعیل بن جابر[۲] که شیخ به سندش نقل می کند عن حسن بن محمد بن سماعه «عن صفوان بن یحیی عن اسماعیل بن جابر عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سألته عن وقت المغرب، قال: مابین غروب الشمس الی سقوط الشفق». این روایات دلالت بر وقت اختیاری نماز مغرب می کند.
کلام در سند شیخ بن حسن بن محمدبن سماعه
این روایات وهکذا روایت بعدی را ، شیخ رحمه الله به سندش از حسن بن محمد بن سماعه نقل کرده است. حسن بن محمد بن سماعه واققی ولی ثقه است، روایت تمام است. لکن شیخ در سندی که از کتاب محمد بن سماعه نقل می کند این روایت را چون در اول تهذیب گفته ا ست: بدء می کنیم سند حدیث را به اسم شخصی نقل می کند که حدیث را از کتاب او اخذ کرده ام، این را از کتاب حسن بن محمد بن سماعه نقل می کند. سابقاً کتب این اصحاب به یک طبع نبود، شاگرد وآن کسی که روایت را اخذ می کرد، می نوشت یا می داد، می نوشتند فرقی نمی کند در این جهت نُسخ بود، باید شیخ از نسخه کتاب حسن بن محمدسماعه نقل کند. باید به او سند داشته باشد که دلالت کند بر این که اینها روایت حسن بن محمد سماعه است، از کتاب روایات او است، لذا شیخ (قدس سره) در آخر تهذیب سندش را به اصحاب کتب بیان کرده است مثلا من کتاب حسین بن سعید از چه کسانی اخذ کرده ام، وچگونه به دست من رسیده است، وکتاب حسن بن محمد سماعه به دست چه کسانی رسیده است، ودر بعضی هم اصلا سند را در آخر تهذیب نگفته، ولکن در فهرست وقتی که به اصحاب کتب متعرض می شد آنجا سندش را گفته است که کتابهای او به این سند به من رسیده است.
روی این اساس یک قسمتش رانه درمشیخه تهذیب ذکر کرده است که در آخر جلد ۱۰تهذیب است، ونه در فهرست معلوم می شود اینها روایاتی است که می گویند: از اعتبار می افتد چون سند شیخ به آن شخص معلوم نیست که چیست؟
این که در جامع الرواة مرحوم بروجردی(قدس الله نفسه الشریف) از اردبیلی نقل می کند که اردبیلی به جهت تصحیح این روایاتی که شیخ سندش را ذکر نکرده است، راهی پیدا کرده است. آن راه را نقل می کند واشکالی می کند واشکالش هم وارد ودرست است. غرض این است که آن روایاتی که از اعتبار می افتد، وکذاروایاتی که سند ذکر کرده است ولکن درسندش به آن کتاب بعضی هستند که غیر موثق هستند، وآن واسطه ضعیف است، آن هم از کار می افتد. بعضی در سندشیخ به کتاب حسن بن محمدبن سماعه مناقشه ای کرده اند که شیخ دو سند به کتاب حسن بن محمد بن سماعه در تهذیب نقل کرده است ودر فهرست طریق دیگری ذکر کرده است که روی هم رفته سه طریق می شود: طریقی که درمانحن فیه ذکر کرده است که شیخ رحمه الله سندش ابو عبدالله، مفید که استادش است وهکذا ابوعبدالله است یکی هم احمدبن عبدون است ویکی هم غضائری است، این سه تا نقل می کنند کتاب اورا عن حسین بن علی بن سفیان وحسین بن عی بن سفیان هم نقل می کند عن حمید بن زیاد که نینوایی است واستاد کلینی است عن حسن بن محمد بن سماعة راوی از حسن بن محمدبن سماعة، حمید بن زیاد است وراوی هم از حمید بن زیاد، حسین بن علی بن سفیان است که نقل کرده است.
حسین بن علی بن سفیان ثقه وجلیل القدر است وشخص مهمی است ولکن شیخ در کلامش در حسین بن سفیان گفته نه، حسین بن علی سفیان عن حمید بن زیاد، مناقشه کرده اند که حسین بن سفیان مجهول است، آن که توثیق دارد حسین بن علی بن سفیان است نه حسین بن سفیان، حسین بن سفیان توثیق ندارد، این حرف درست نیست، کسانی مناقشه کرده اند بعد خودشان این معنا را متذکر شده اند، چون در مانحن فیه قرینه قطعیه است که راوی از حمید بن زیاد، حسین بن علی بن سفیان است.
اسناد بعضی ازروایا به جدّ، به جای پدر
مقدمه ای بگویم: در بعضی روایات داریم که راوی را نسبت به پدرش نمی دهند، بلکه به جدش نسبت می دهند، مثل محمد بن سنان، که معروف است، سنان جدّ محمد است، محمد بن حسن بن سنان است، ولکن می گویند: محمدبن سنان چرا؟ چون جدش معروف بود، یا خصوصیت دیگری داشت مثلا چون این شخص پدرش را اول از دست داده، پیش جدش بوده است، به این لحاظ اسناد محمدبن سنان را به جدش می دهند، این که شیخ فرموده: حسین بن سفیان نظیر محمد بن سنان است، حسین بن علی بن سفیان است، چرا؟ چون تمام رجالیین نقل کرده اند که این حمید بن زیاد، نینوایی که شیخ کلینی است وکلینی از او روایاتی دارد، این شخص کتبی داشته است، خود رجالیین نقل کرده اند که راوی کتب حمید بن زیاد نینوایی،حسین بن علی بن سفیان است، حسین بن سفیان نقل از حمید بن زیاد می کند، که حمید بن زیاد نینوایی از حسن بن محمد سماعه نقل می کند، اکثر رجالیین از قدما فضلا عن المتأخرین این معنا را متذکر شده اند، که روای کتب حس بن محمد بن سماعه، حمید بن زیاد است، درکافی راوی کتب حسن بن محمد سماعه، حمید بن زیاد نینوایی است چون همه احادیثی را که از حمید بن زیاد واز حسن محمد بن سماعاه نقل کرده به واسطه حمید بن زیاد است، فرموده: حمید بن زیاد عن حسن بن محمد یعنی سماعه، یا عن حسن بن سماعه، همین حسن بن محمد سماعه است. پس خود حمید بن زیاد راوی کتاب حسن بن محمد سماعه است، وراوی کتب حمید بن زیاد نینوایی،حسین بن علی سفیان است، لذا این که شیخ گفته: حسین بن سفیان است این به جهت اختصار واسناد به جد است که در بعضی روات دیگر هست. لذا این روایت از این جهت اشکالی ندارد، حمید بن زیاد بودنش در اینروایت که حسین بن سفیان از او نقل می کند، قرینه قطعیه است که این حسین بن علی بن سفیان است، وحسین بن سفیان اصلاً در کتب رجال نیست، بلکه آنچه در کتب رجال است، حسین بن علی سفیان است که راوی کتب احمدبن زیاد نینوایی است. لذا این روایت دلالت می کند بر این که باسقوط شفق وقت نماز مغرب تمام می شود. این روایات ونحو اینها دلالت می کنند آخر وقت مغرب سقوط الشفق است.
نظر در توجیه روایات در تحدید وقت فضیلت
می گوییم: به این روایات اخذ می کنیم ولکن در خود این روایات قرینه است که این وقت مال وقت فضیلت است وهمه ملتزم هستند. آنهایی که تا نصف اللیل می دانند، می گویند: نماز مغرب یک وقت فضیلت دارد که کم است یعنی تاوقتی که شفق زائل شود وقت فضیلت تمام می شود، انشاء الله در عروه می آید، وبعد از آن تا انتصاف اللیل وقت اجزاء است. ماهم می گوییم مدلول این روایات ین است که وقت فضیلت را به مغرب تحدید می کنند. کسی بگوید: به چه قرینه این روایات دلالت می کنند که تحدید، تحدید وقت فضیلت است؟ می گوییم از خود این روایات استفاده می شود. بلا شبهه تأخیر صلاة العشاء الی انتصاف اللیل جایز است، در روایات ذکر شده است که اول وقت دخول صلاة العشاء، سقوط الشفق است، وقتی که وقت فضیلت مغرب تمام شد. روایاتی داریم که وقتی که شفق ساقط شد، وجب العتمة، وجب الصلاة العشاء، نماز عشاء واجب می شود، وقت آن تا نصف اللیل امتداد دارد. واگر کسی صلاة العشاء را قبل از سقوط الشفق خواند، مرسوم هم این است که اول مغرب، شفق ساقط نشده، مغرب وعشاء را می خوانیم، آن چه طوری است؟ روایات معتبره دلالت می کند که وقت فضیلت عشاء نیست وتا قبل از سقوط الشفق مانع ندارد، اگر بخوانیم وقت اجزاء است.
روایات صریحه دلالت بر این معنا می کند. در صحیحه زراره[۳] چنین است: «وعنه» شیخ نقل می کند به اسنادش از احمدبن محمد که سندش به او صحیح است «عن علی بن حکم عن عبدالله بن بکیر عن زراره عن أبی عبدالله علیه السلام قال: صلی رسول الله صلی الله علیه وآله بالناس المغرب والعشاء الاخرة قبل الشفق» خود رسول الله نماز مغرب والعشاء را قبل از سقوط شفق خواند «من غیر علة فی جماعة» اضطرار هم نبود، اختیاراً نماز مغرب والعشاء را قبل سقوط شفق خواند وفی جماعة خواند، رسول الله چرا این جور خواند؟ فضیلت را ترک کرد چون فضیلت این است که عشاء بعد خوانده شود«وانما فعل ذلک لیتسع الوقت علی امته» تا آن که بیان کند که وقت وسیع است. قبل از سقوط شفق وقت شروع نمی شود، قبلش هم وقتش است. اگر نبی اکرم افضل را به جهت این که اظهار کند اجزاء وجواز راترک کند، مانعی ندارد. لذا خواندن من غیر علة جایز است.
مراد از«لعلة لابأس» برای تقدیم صلاة عشاء به قبل از سقوط شفق
ملاحظه کنید این روایت را، در روایت جمیل بن دراج[۴] است: «وعنه» شیخ از محمدبن علی بن محبوب از سعد بن عبدالله«عن احمدبن محمد» از سعید بن عبدالله نقل می کند، سعید بن عبدالله هم از احمدبن محمد بن عیسی نقل می کند، احمدبن محمد بن عیسی هم« عن الحسن بن علی بن فضال» نقل می کند، حسن بن علی بن فضال هم « عن جمیل بن دراج» نقل می کند، به واسطه علی بن حسن بن فضال روایت موثقه است «قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام» جمیل که از اجلا است می گویند: به امام صادق علیه السلام عرض کردیم: «ماتقول فی الرجل یصلی المغرب بعد ما یسقط الشفق؟» وقتی سقوط شفق شد آیا شخص می تواند نماز مغربش را بخواند؟« فقال: لعلة لابأس» اگر علتی داشته باشد مثلا کسل است وخوابش می آید یا مثلا گرسنه است ومی خواهد نهارش را بخورد، مراد این است نه اضطرار، «قلت: فالرجل یصلی العشاء والآخرة قبل ان یسقط الشفق» مردی صلاة عشاء را قبل از شفق می خواند« قال: لعلة لابأس» علت داشته باشد بأسی نیست. علت در اینجا یقیناً به معنای اضطرار نیست چون رسول الله صلی الله علیه وآله قبل از این که سقوط شفق شود صلاة عشاء را خواند « لیتسع الوقت علی امته» در حال اختیار من غیر علة این جور خواند، پس لعلة در عشاء به معنای وجه است یعنی وجه داشته باشد که افضل را ترک کند عیب ندارد. اضطرار نیست، در مغرب هم همان علت است، گفت «لعلة لابأس» این علت، در هر دو جا یک معنا دارد، علت مانع از انجام افضل است در عشاء هم همینطور می شود این قرینه است. پس روایاتی که دلالت می کند آخر وقت مغرب سقوط الشفق است، یعنی وقت فضیلت تمام می شود بدان جهت مشهور هم ملتزم هستند که وقت فضیلت نماز مغرب کوتاه است.
کلام در طایقه اول است که مضمونش این بود که آخروقت سقوط الشفق است، قرینه پیدا کردیم که فوت نمی شود. صلاة فضیلت دارد فوت می شود دلیلش قرینه ای بود که خواندم روایت معتبره موثقه که عشاء، قبل ازسقوط الشفق مجزی است من غیز اضطرار «صلی رسول لله» قبل از سقوط شفق بخوانم فرمود: «لعلة لابأس» علت در هردو یکی است، آن علت که به معنای علت فوت أفضل شد، اینجا هم همینطور می شود، نتیجه اش این می شود که اگر سقوط شفق بشود افضلیت فوت می شود، نه اصل طبیعی که وقت اجزا است.
در صحیحه عمران بن علی الحلبی[۵] چنین است : «محمدبن یعقوب عن محمدبن یحیی عن احمدبن محمد عن عبدالله بن محمد الحجّال» که از اجلاء است « عن ثعلبة بن میمون عن عمران بن علی الحلبی قال: سألت أباعبدالله علیه السلام متی تجب العتمة؟» چه وقت صلاة عشاء واجب می شود؟ «قال اذاغاب الشفق» وقتی شفق ساقط شد چه می شود؟ یعنی فرد فضیلتش کی ثابت می شود؟ چون رسول الله صلی الله علیه وآله قبلا تصریح کرده تا «لیتسع علی امته» می فرماید: «اذا غاب الشفق، والشفق الحمرة» شفق همان سرخی است نه اصفراری که بعد از سرخی می ماند «فقال عبید الله» عمران می گوید که عبیدالله الحلبی گفت:«اصلحک الله أنّه یبقی بعد ذهاب الحمرة ضوء شدید معترض» سرخی رفته، ولی آن نور شدید می ماند «فقال أبو عبدالله علیه السلام: ان الشفق انما هو الحمرة» شفق همان سرخی است وقت فضیلت مغرب کم می شود، وقتی که سرخی زائل شد شفق زائل شده است «ولیس الضوء من الشفق» آن زردی از شفق نیست. روایت که دارد: «تجب صلاة العتمة» بعد از سقوط مراد ثبوت وقت فضیلت صلاة عتمة یعنی عشاء است. طایفه ثانی از روایات دلالت می کند که مغرب یک وقت بیشتر ندارد، عروه هم نظرش همین است.
وقت فضیلت یاواحد بودن وقت نماز مغرب
(عروه:) «و وقت فضیلة المغرب من المغرب الی ذهاب الشفق، ای الحمرة المغربیة».
از اینها استفاده شده است که هر صلاتی دوتا وقت دارد ولی صلاةمغرب یک وقت دارد که عبارت از غروب الشمس الی سقوط الشفق است. در روایت صحیحه[۶] دارد: «وبالاسناد عن حریز» محمدبن یعقوب عن حسین بن محمد بن عامر عن علی بن مهزیار، عن حماد بن عیسی « عن حریز» کلینی (قدس سره) در کافی در جاهایی که احادیث را به یک سند نقل می کند وسند در همه یکی است، این جور تعبیر می کند که اول سندرا حدیثی می گوید، بعد می گوید بعد می گوید« وعنه» عنه یعنی روایت اولی را از آن کسی که نقل می کند، این را هم از او نقل می کند گاهی می گوید وبالاسناد یعنی به همن سند سابقه ربما در سند کافی هم عنه می گوید، یعنی از راوی اخیر در سند سابق، از او نقل می کند کسی که تتبع کند کافی را می فهمد. در مواردی عنه می گوید، از آن سند اول که نقل کرده به آن بر می گرداند وربما عنه می گوید از آن که اخیر نقل می کند به آن سند سابق نقل می کند. اینجا هم «وبالاسناد عن حریز» وبه همان سند از حریز «عن زراره والفضیل قالا: قال أبوجعفر علیه السلام: لکل صلاة وقتین غیر المغرب فان وقتها واحد» وقتش وقت واحد است «و وقتها وقت وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق» وقتش وقت وجوبش ااست وقت فوتش هم سقوط شفق است.
گفته اند دلالت می کند که دو وقت فضیلت نیست، سابقاً گفتیم این که می گوید نماز مغرب یکوقت دارد، یعنی مثل سایر صلوات نیست، مثل صلاة الظهر وصلاة العصر نیست. چون در صلاة ظهر وقت فضیلت بعد مضیّ وقت نافله داخل می شود، به مجرد این که الله اکبر گفت وقت فضیلت ظهر داخل نمی شود، چون نافله دارد آن وقت که به اندازه ذراع شد أو ذراعین، یعنی وقت نافله وسیع است وقتی تمام شد وقت فضیلت ظهر داخل می شود. در صلاة عشاء هم همین طور است، چون نافله ندارد گفتیم آن وتیره بدل صلاة الوتر است، اینجا می گوید نماز مغرب ونماز صبح مثلا نافله اش قبلش بدان جهت اگر اذان گفتند ونافله را خواند، آن وقت فضیلت صلاة الصبح می شود، ولو جایز است که نافله اش را قبل بخواند و وقت فضیلتش عند طلوع الفجر می شود « لکل صلاة وقتان الاالمغرب» یعنی مغرب در جلویش وقت فضیلت ندارد، وقتی نماز مغرب شد وقت فضیلت است چون نافله قبلی ندارد.
نماز مغرب به مجرد دلیل واجب می شود یعنی وقت فضیلتش داخل می شود، این یک وقت است، وقت فضیلتش به چه چیز تمام می شود؟ به سقوط شفق، به خلاف سایر صلوات خواهیم گفت که در سایر صلوات دو وقت فضیلت است که ان شاء الله بیان خواهیم کرد، دو وقت اجزاء هست. در این روایت که دارد: « و وقت فوتها سقوط الشفق» یعنی سقوط فرد افضل، این معنایش این می شود چون روایات معتبره داریم که وقت اجزایش می ماند.
طایفه ثالثه می گوید که وقت مغرب آن وقتی تمام می شود که اشتباک نجوم بشود، وقتی سقوط الشفق شد، نوعا اشتباک نجوم می شود. هوا تاریک می شود در مشرق ونجوم مشتبک می شوند، بر گشت این به شقوط شفق است در همان زمان وقت فضیلت تمام می شود.
طایفه رابعه دلالت می کند بر این که نماز مغرب وقت که ثلث لیل برسد، وقتش تمام می شود. این روایات هم آن رو ایت متقدمه را نفی می کند چون روایات متقدمه می گفت شفق که ساقط شد مغرب تمام می شود، اینها می گوید وقت که ثلث اللیل شد، نماز مغرب وقتش تمام شود، یکی از اینها صحیحه عمر بن یزید[۷] است: «محمدبن یعقوب عن الحسین بن محمدبن عن عبدالله بن عامر عن علی بن مهزیار عن فضالة بن ایوب عن أبان» بن عثمان« عن عمر بن یزید قال: قال أبوعبد الله علیه السلام: وقت المغرب فی السفر الی ثلث اللیل» وقت المغرب در سفر تا ثلث شب است، یعنی وقت فضیلت در سفر اگر در وقت فضیلیت عذر داشته باشد، تا ثلثل اللیل است. گفتیم عذر، نه اضطرار، به مجرد عذری مثلاً گرسنه یا مسافر است، نمی خواهد قبل از غروب شفق بخواند، این روایت می گوید: اگر در سفر عذری داشته باشد تا ثلث اللیل بخواند. روایت دیگری صحیحه عمر بن یزید[۸] است:« وعنه» یعنی عن آحمدبن محمد «عن الحسین بن سعید عن فضاله عن ابان بن عثمان عن عمر بن یزید» به همان سند است «قال: قال أبوعبدالله علیه السلام:وقت المغرب فی السفر الی ربع اللیل» معلوم است که حمل به مراتب فضل می شود. هر چه به اول وقت نزدیک بشود أفضل است. بدان جهت ربعش مقدم بر ثلثش است، ثلثش مقدم بر نصف اللیل است این روایات حمل بر افضل می شود وتعیّن وتقییدی در مطلقات سابقه نمی آورد.
——————————————————————–
[۱] . وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۸، ح۱۳٫
[۲] . وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۸، ح۱۴٫
[۳] . وسائل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۲۲، ح۲٫
[۴] . وسائل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۹، ح۱۳٫
[۵] وسائل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۲۳، ح۱٫
[۶] . وسائل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۸، ح۲٫
[۷]. وسائل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۹، ح۱٫
[۸] وسائل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۹، ح۵٫