دروس خارج فقه / نجاسات/ بول و غائط / جلسه ۳ : کل شیء یطیر فلاباس ببوله و خرئه

جلسه ۳ : کل شیء یطیر فلاباس ببوله و خرئه
قال:کل شیءٍ یَطیر فلا باس ببوله و خرئه
هر حیوانی که بپرد خواه ماکول اللحم یا غیر ماکول باشد بول و خرئش اشکالی ندارد.
این دو تا روایت، عام و خاص من وجه می شود،روایت صحیحه ،نسبت به غیر طیور ،ماده افتراق دارد.
روایت موثقه نسبت به طیور ماکول ،مثل حمامة،ماده افتراق دارد.
ماده اجتماع طیور غیرماکول است.
اصل در ما نحن فیه این است که باید به موثقه تمسک کرد چون دلالت موثقه به عموم وضعی (کل شیء)است اما دلالت صحیحه به اطلاق (ما لایوکل)است. با بودن دلالت وضعی نوبت به دلالت اطلاقی نمی رسد.
مَسلک آخوند:اگر مطلق در مقام تخاطب تمام باشد با عام وضعی ،شاخ به شاخ می شود چون مقدمات حکمت تمام است و اطلاق منعقدات لذا ظهور اطلاق دارد.
مشهور،عموم صحیحه را مقدم کردند بر موثقه . چند وجه آوردند:
صحیحة،أصحّ سنداً است.
۱- صحیحة،أصحّ سنداً است.
۲- صحیحه،موافق شهرت است. شهرت هم از مرجحات متعارضین است.
اما استاد شیخ جواد تبریزی می فرمایند که اینها دردی را دواء نمی کنند چون مراد از شهرت،شهرت فتوائی باشد مرجِّح نسیت. آن شهرت روائی است که مرجِّح است. شهرت روائی به معنای ظهور روایت است و صدور روایت از امام (ع) ظاهر است. شهرت، به معنای لغویّ است لذا در مقبوله، مجمع علیه تعبیر کردند. ( در مقبوله گفت که هردو روایت، مجمع علیه است بعضی نقل هردو روایت از شما، امر مسلّم است.)
معنای شهرت این است که طرفش روایت شاذّ باشد که لایَعرف الّا قلیل من اصحاب الحدیث. و صدورش از امام (ع) مسلّم نیست. روایت شاذّ،از مرجِّحات نیست. روایت مشهور ،از سنّت می شود و قول قطعی معصوم می شود. روایت شاذّ ،غیر سنّت می شود.
در ما نحن فیه ، شهرت روائی در بین نیست . دو تا روایت داریم که بینهما عامین من وجه است. هر دو خبر واحد هستند.
اما اینکه صحیحه،أصحّ سنداًً باشد اول کلام است. لو سلّمنا معذلک مرجِّح روایت نسیت.
صفات راوی،در باب قضا، مرجّح است نه باب افتاء
اگر قضاء قاضی در شبهه حکمیه باشد مثلاً زنی آمده و می گوید شوهرم مرده است و ادعاء می کند که از زمین شوهرم ارث می خواهم . پسرش می گوید که زن از زمین ارث نمی برد. شبهه حکمیه است.
اینجا جای بیّنه یمین نیست. حاکم شرع می بیند که در مساله دو تا روایت است یکی می گوید زن ارث می برد دیگری می گوید زن ارث نمی برد.اینجاست که حاکم باید در فصل خصومت ،روایتی که رواتش اعدل اوثق هستند مقدم بدارد. اما باب افتاء این است که مجتهد کبرای کلی معین می کند. صفات راوی در این جا مرجِّح نیست.
۳- شیخ اعظم (ره) در کتاب طهارت می فرماید: باید صحیحه یا حَسَنه را مقدم بر موثّقه بکنیم .
موثقه عمار بن موسی ساباطی داریم که علامه حلی این موثقه را در کتاب مختلف خودش از کتاب عمار بن موسی ساباطی نقل کرده است. این روایت، روایت ۲۰ باب ۹ از ابواب نجاسات
الحسن بن یوسف المطَّهر العلّامه فی المختلف نقلاً عن کتاب عمار بن موسی عن الصادق (ع) قال: خُرء الخطاف (پرستو) لاباس به هو مّما یُوکل لحمه ولکن کَرِهَ اکلُه (ذبح حیوان و خوردنش مکروه است) لانّه استجار بک (آن حیوان به خانه تو پناه آورده است) و آوی الی منزلک و کل طیرٍ یَستجیربک فأجِره ( هر پرنده ای که به تو پناه بیاورد او را امان بده نه اینکه ذبحش کنی )
این روایت شاهد این است که در محل اجتماع،صحیحه مقدم است. چرا؟
چون امام (ع)در مقام پاک بودن خرء خطاف، تعلیل فرمود به هو مّما یوکل لحمه یعنی ماکول اللحم است اگر خرء طیور( علی الاطلاق) پاک بود ( چه ماکول اللحم و چه غیر ماکول اللحم)
باید امام (ع)تعلیل به لانّه من الطیور می کردند نه اینکه بفرماید هو مما یؤکل لحمه .
شیخ الطائقه در تهذیب، این روایت را با سند نقل کرد:
باسناد الشیخ عن محمد بن احمد بن یحیی عن احمد بن حسن بن فضّال عن عمرو بن سعید عن مصدّق بن صدقه عن عمار بن موسی عن ابی عبدالله(ع)
لکن در نقل شیخ الطائفه،لفظ خرء ساقط شده آمده : الخطّاف لابأس به و ربطی به خُرء ندارد.پس استدلال به روایت نا تمام است.
نقلی که سند ندارد لفظ خُرء دارد و نقلی که سند دارد لفظ خُرء ندارد.
اگر کسی اطمینان دارد که در نقل شیخ الطائفه،لفظ خُرء سقط شده است چون کسی گمان نمی دهد که خطاف از اعیان نجسه است. معذلک تعلیلی برای طهارت خُرء نداریم . دو تا حکم مستقل در روایت آمده است
الف) خرء خطاف پاک است
ب) خطاب، ماکول اللحم است ولی اکلش مکروه است.
در جمله و مما یوکل لحمه، واو حالیه نیست تا در مقام تعلیل باشد.

بعضی گفتند که در مقام تعارض باید موثقه بر صحیحه مقدم شود.
وجه اول: مطلق اگر با عام وضعی معارضه کرد باید عام وضعی مقدم شود. با بودن عموم وضعی ،نوبت به اطلاق نمی رسد.
وجه دوم: مرحوم حکیم فرمودند:اگر صحیحه را مقدم بداریم موثقه حمل بر فرد نادر یا فرد معدوم می شود.
چون طیور ماکول اللحم،بول ندارند و فقط مدفوع دارند. طیر ماکول اللحم که هم خرء و هم بول داشته باشد امر نادر است . اگر موثقه را حمل بکنیم بر طائر ماکول اللحم و بگوئیم بول او پاک است .
می گوئیم طائر ماکول اللحم بول ندارد یا خیلی نادر است . نمی شود روایت را حمل بر فرد معدوم یا نادر کرد . صحیحه می گوید: ابوال مالایوکل ،نجس است. موثقه می گوید:کل طیر پاک است بول و خرئش . اگر صحیحه مقدم شود پس طیر غیر ماکول اللحم ،نجس می شود و طیر ماکول اللحم نیز بول ندارند یا فرد نادر است.
خدشه در این وجه :طائر ماکول اللحم بلکه در مطلق طیور ،دو تا مَخرج برای بول و غائط ندارند. بلکه یک مَخرج است که خُرء مخلوط به بول خارج می شود. پس هم بول دارد و هم خُرء.
وجه سوم:مرحوم حکیم فرمود: اگر صحیحه مقدم شود عنوان طائر در موثقه لغو می شود.
در عامین من وجه،اگر احدهما بر دیگری مقدم شود موضوع دلیل دیگر،لغو نمی شود بلکه قید بر می دارد ولی اگر دلیل دیگر بر این دلیل مقدم بداریم عنوان موضوع در این دلیل، لغو می شود.
در ما نحن فیه اگر موثقه بر صحیحه مقدم شود صحیحه ،قید برمی دارد. اغسل ثوبک من ابوال مالایوکل لحمه ان لم یکن طائراً . اما اگر صحیحه بر موثقه مقدم شود موثقه،منحصر می شود به طیور ماکول اللحم چون طیور غیر ماکول،داخل صحیحه می شوند. پس عنوان طائر در موثقه ،لغو می شود. چون ماکول اللحم بول و رَوثش پاک است سواء کان طائراً او غیر طائر. پس عنوان طیران در موثقه،خصوصیتی ندارد بلکه چون ماکول اللحم است پاک است. در حالی که کل شیء یطیر،ظاهرش این است که طیران،مدخلیت دارد.
پس باید با این عامین من وجه،معامله عام و خاص مطلق شود چون با تقدیم احدهما بر دیگری ، موضوع دیگری قید بر می دارد ولی با عکس آن،موضوع دیگری لغو می شود لذا این دلیل که موضوع در آن لغو می شود. به منزله خاص می شود. ولذا با موثقه ، معامله خاص می شود . و هذا مطلب صحیح.
اگر کسی،مسلک آخوند را قبول کند وبگوید که عام وضعی بر عموم اطلاقی مقدم نمی شود بلکه معارضه می کنند چون اگر اطلاق تمام باشد به منزله عام وضعی می شود و با خطاب دیگر که عموم وضعی دارد معارضه می کند و بگوید با عامین من وجه،معامله عام و خاص مطلق نمی شود بله همان عامین من وجه می شوند و متعارضین می شوند
معذلک باز جواب می دهیم که هر دو دلیل در ماده اجتماع تعارض می کنند و شک می کنیم بول طائر غیر ماکول وخرئش پاک است یا نجس؟ رجوع به اصالة الطهارة می شود. سنّی و شیعه ،کل شیء طاهر را قبول دارند.
در مقابل این قول که در صورت تعارض،رجوع به اصالة الطهارة میشود، قول دیگری است که وقتی دلیلین ،تعارض کردند باید به مرجّحات رجوع کنیم . روایت صحیحه عبدالله بن سنان ،مرجِّح داردو مرجِّح آن،موافقت با سنّت است حیث اینکه روایاتی دلالت می کند که بول قذر و نجس است و بول اگر اصابت به جسد کرد صُبَّ علیه الماء مرتین این روایات ،مطلق بول را می گیرد. پس مطلق بول نجس است .پس صحیحه عبدالله بن سنان مقدم می شود.
ادعاء کردند که اگر روایتیین تعارض کردند معذلک مَرجع ،اصل عملی (اصالة الطهارة) (استحصاب عدم جعل نجاست)
نیست بلکه مَرجح در مانحن فیه ،عامّ فوق است. وقتی دو تا عامّ کوچک تعارض و تساقط کردند رجوع به عامّ بزرگ می شود.
در مانحن فیه ،دلیل داریم که بول ،مطلقا محکوم به نجاست است. اگر ما باشیم با این مطلقات ،می گفتیم ماکول و غیر ماکول ،انسان و غیر انسان ،طائر و غیر طائر،بول همه اینها نجس است.
اما دو روایت داریم که اخص از عموم فوق است یک روایت آمده که بول غیر ماکول ،نجس است و اخص از مطلق بول است. دیگری در مورد بول طائر آمد که اخصّ از مطلقات و عمومات بول است . دو تا روایت در مورد بول طائر غیر ماکول ، تعارض می کنند و رجوع به عام فوق می شود.
لکن این دو ادعاء هر دو ضعیف است . اولاً چند تا روایت داریم که مطلق بول را نجس می دانست.آن سه تا چهار روایت . سنّت نمی شود،سنّت،کلام قطعی است که از معصوم صادر شود و ظهور درمعنایی داشته باشد. هر خبرِ متعارضی که با آن ظهور سنّت ،موافق بود آن خبر متعارض بر خبر دیگر،مقدم می شود.آن چند تا روایت : ۱- صبّ علیه الماء مرتین ۲- اغسل الثوب عن البول مرتین ۳- ان غسلته فی المر کن فمرّتین . اما صحیحه داود بن فرقد که قدوسّع الله علیکم باوسع ما بین السماء و الارض و جعل لکم الماء طهوراً ،فی الجمله دلالت بر نجاست بول می کند. اما آیا فقط بول انسان بود یا مطلق بول بود، اطلاق ندارد. در مقام بیان نجاست بول نبود بلکه در مقام بیان مطهُّریت الماء است که بول و غیر بول بوسیله ماء پاک می شود. و علی هذا، این سه روایت، سنّت نمی شود بلکه خبر واحد است . سنّت آن است که صدورش قطعی باشد
اگر کسی گفته است که علم اجمالی به صدور بعضی از این سه خبر دارم. آدم خوش باور باشد و بگوید تواتر اجمالی دارد و تواتر اجمالی داخل سنّت می شود. باز جواب می دهیم که فایده ندارد . چون این روایات،منصرف به بول انسان است و اگر این انصراف را نگوئیم اطلاقی هم نخواهند داشت چون می گوید:سالته عن البول یصیب الثوبَ ظهور روایت در بول انسان است و الّا بایستی قید می کرد و می گفت بول الهّرة یا بول العقاب…
پس وقتی ظاهر در بول انسان داشت سوال راوی از کیفیت تطهیر ثوب است. بول انسان را نجس می دانست اما به چه کیفیتی باید تطهیر شود. امام(ع)فرمود:اغسل الثوب مرتین . صبّ علیه الماء مرتین. اگر این انصراف به بول انسان را نگوئیم اطلاق هم نخواهد داشت.
خلاصه:اصلاً سنّت نداریم چون این سه روایت،خبر واحد است. صحیحه محمد بن مسلم حَسَنه حسین بن ابی علاءو صحیحه عبدالله بن ابی یعفور است. این روایات . باب ۱ از ابواب النجاسات ج ۳ وسائل حدیث ۲
این سه روایت،نجاست بول را مفروغ عنه گرفت و کیفیت تطهیر را بیان می کند.
بولی که مفروغ عنه بین امام (ع)وسائل است بول انسان است و اگر انصراف هم نداشت اطلاق به مطلق بول هم ندارد.
در تنقیح آمده است: اگر فرض کنیم که این سه روایت ،سُنّت هستندو سنّت هم اطلاق به مطلق بول دارد. معذلک صحیحه عبدالله بن سنان ،موافق سنّت نمی شود. چرا؟
چون خبری موافق کتاب وسنّت می شود که سنّت و کتاب، به مدلول لفظی دلالت بر مدلول خبر کند. وقتی که به مدلول لفظی ، دلالت بر مفاد احدالخبرین المتعارضین کرد آن خبر، موافق کتاب وسنت می شود. اما دلالت اطلاقی، داخل کتاب و سنّت نیست. اطلاق ،حکم عقل است . وقتی که مقدمات حکمت تمام شد عقل می گوید که مولی،مطلق بول را قصد کرده است.
تنظیر: احلّ الله البیع . عقل می گوید که مولی ،مطلق بیع را حلال کرده است .
احلّ الله کل البیع به دلالت لفظی،تمام بیع حلال شده است . طبق این دلیل دوم ،اگر دو تا خبر تعارض کردند و احدهما ،موافق این عموم بود موافق کتاب و سنّت می شود .
اوفو بالعقود نیز چون مدلولی لفظی دارد لذا اگر احدالمتعارضین موافق آن بود موافق کتاب وسنّت می شود. اما جایی که کتاب یا سنت ،مطلق باشد عقل می گوید که حکم ،عامُ است و حکم عقل ،مربوط به کتاب وسنّت نیست. وقتی حکم عقل ،خارج از کتاب و سنت شد موافقت احد المتعارضین با حکم عقل،سبب نمی شود که موافق کتاب وسنّت شود . (مرحوم خوئی در کتاب تعادل و تراجیح این مطلب را مفصُّل بیان کردند)
جواب به کلام تنقیح: این حرف درست نیست برای اینکه دلالت اطلاقی،دلالت ظهوری است
اینکه مقدمات حکمت تمام شد عقل نمی گوید در مقام ثبوت مولی تمام بیع را اراده کرده است .
حکم عقلی واطلاق ،مال مقام ثبوت است. کتاب وسنت ،مال مقام دلالت است.
آیه دلالت دراد یعنی دلالت استعمالی دارد،مراد از موافقت احدالخبرین با کتاب و سنت این است که موافق با دلالت استعمالی و ظهور کتاب و سنت باشد . کاری با مقام ثبوت(علم الله)ندارد.
اما مقدمات حکمت بعد از تمام شدنش،سبب می شود که لفظ،ظهور پیدا کند. یعنی کلام مولی ظهور پیدا می کند منتهی مدرِک این معنا،عقل است. عقل می گوید که مقدمات حکمت تمام شد و لفظ در اطلاق ،ظهور پیدا می کند.
شاهد بر این دعوی که شیعه وسنّی قبول دارند: بعد از تمام شدن مقدمات حکمت،نسبت دادن اظهار مطلق به مولی صحیح است. مثلاً می گوئیم که مولی،تمام بیع را حلال کرده است. اگر حکم عقل،فقط در مقام ثبوت بود مولی این کلام را اظهار نکرده بود چون عقل گفته بود . اما اینکه عند العرف نسبت به مولی می دهیم و می گوئیم مولی به ما اظهار کرده است که مطلق بیع حلال است معلوم می شود که لفظ ،ظهور دارد. البته نمی دانیم که مطابق با مراد جدّی است ،اما این قدر را می دانیم که مولی،تمام بیوع را اظهار کرده است خود این اظهار . دلیل می شود که اطلاق ظهور لفظی پیدا کرده است اطلاق به کلام ظهور می دهد وقتی که ظهور داد داخل در مدلول کلام می شود. وقتی که داخل مدلول کلام شد خبر موافق با او ،داخل موافق کتاب و سنت می شود.
خلاصه اینکه عمده در اینجا که گفتند صحیحه عبدالله بن سنان موافق کتاب و سنت است ردّش این است که در اینجا سنّت وجود ندارد. و اگر سنّت هم محقق باشد اطلاقی به مطلق بول ندارند چون منصرف به بول انسان هستند. لذا در مقام بیان کیفیت تطهیر است نه در بیان نجاست بول.
بعد از فراغ از نجاست بول، سوال از کیفیت تطهیر شد و امام (ع) هم کیفیت تطهیر را بیان کرد ولی اطلاقی در بیان بول نجس نیست تا مطلق بول را شامل شود.
جواب دیگر :اصل این معنا که اگر متعارضین در مقام افتاء موافق با سنّت شد مرجِّح می شود،این حرف را قبول نداریم . موافق با کتاب ،مرجِّح می شود و ما هم قبول داریم .
اما خود موافقت با سنّت درمقام افتاء،مرجِّح باشد قبول نداریم.
چون این حرف،منحصر به مقبوله عمر بن حنظله است وآن مقبوله هم درمقام قضاء و فصل خصومت است.
تمام الکلام فی باب التعارض.
پس بناء بر این شد که بول طائر غیر ماکول اللحم،پاک باشد لتقدیم موثّقه ابی بصیر من وجهین اگر هم موثقه تمام نباشد اصالةالطهارةو استحباب و عدم جعل نجاست بول،دلالت بر طهارت بول آن می کند .
تا اینجا نسبت به بول غیر ماکول اللحم بود که بول غیر ماکول نجس است الّا بول طائر غیر ماکول.
اما خُرءغیر ماکول اللحم جه دلیلی دارد؟
روایتی داشته باشیم ک بگوید خرء غیر ماکولءمطلقا نجس است(نسبت به بول غیر ماکول،دلیل داشتیم که اغسل ثوبک من ابوال ما لایوکل لحمه) چنین روایتی نداریم. چون عذره در روایات،یا منصرف به عذره انسان است یا حیواناتی که مدفوع آنها بوی تعضّن دارند اما آیا مطلق مدفوع غیر ماکول اللحم را شامل می شود؟ از روایات درعذرة ،نمی توانیم استفاده کنیم .
بعضی روایات داریم که مدفوع غیر ماکول،فی الجمله نجس است.
یکی از آن روایات. فَضله فارة است که امام (ع)فرمود:آن مقداری که به شیء جامد اصابت کرد بیرون بیانداز. پس معلوم میشود که فَضله فارة،محکوم به نجاست است.
روایت دیگر که موثقه است که روایت ۱۲ باب ۹ از ابواب نجاسات.
شیخ طوسی سند را نقل می کند: عن المفید عن جعفر بن محمد(جعفر بن محمد بن قولویه)عن ابیه (محمد بن قولویه )عن سعد بن عبدالله عن احمد بن حسن(احمد بن حسن بن علی بن فضّال است که سعد بن عبدالله از او روایات کثیره دارد) عن عمرو بن سعید مَدائنی (فطحّی هستند)عن مصدّق بن صدقه عن ابی عبدالله (ع) محمد بن قولویه (پدر) در قم مدفون است. جعفر بن محمد بن قولویه (پسر) در عراق مدفون است.
قال:کل ما اکل لحمه فلا باس بما یَخرج منه .
هر چیزی که ماکول اللحم شد بأس نیست به مایَخرج آن . ما یخرج،مدفوع را می گیرد.
این روایت،دلالت می کند که فی الجمله غیر ماکول اللحم این چنین نیست. والّا اگر کل حیوان،بأس به مایَخرج آن نبود مقیَّد به عنوان ماکول اللحم نمی شد. پس فی الجمله دلالت دارد. پس اطلاق ندارد بلکه فی الجمله می گوید که مدفوع غیر ماکول ،نجس است.
اما احتیاجی به این مباحث نداریم چون مانوس در اذهان این است که وقتی بول انسان ، نجس شد مدفوع هم مثل بول است . دعوای اجماع شده است ولکن اجماع،مَنشاش همان اُنس در اذهان باشد که احتمال فرق بین بول حیوان و خرء حیوان و در طهارت و نجاست نیست.
«بول الخفاش و خُرئه »
مِن هنا یُعلَم که حرف صاحب مدارک که فرمود: خُرء طائر غیر ماکول،پاک است. چون دلیلی بر نجاست خُرء نداریم بلکه فقط اجماع است و اجماع هم طائر غیر ماکول را نمی گیرد . اما در بول طائر غیر ماکول،مردَّد شد چون موثقه ابی بصیر با صحیحه عبدالله بن سنان تعارض می کنند .
جواب می دهیم که اگر تردُّد باشد باید هم در بول و هم در خُرء تردد باشد چون احتمال فرق وجود ندارد اگر تردّد نباشد باید در هر دو تردّد نباشد.
الخُفّاش: طائر لایکادُ یُبصِرُ بالنهار فیه ثلاث لُغاتٍ: خُفّاش –خُفّاش- خِفّاش مصباح المنیر ماده خَفَش
الخُشّاف: طائر من طَیر اللیلِ . قال الفارابیّ: الخُشّاف اتی الخُطَاف
قال الصَغانِیّ: الخُشّاف مقلوبٌ. بتقدیم الشین اَفصَحُ مصباح المیز ماده خِشف
بول الخُفّاش و خُرئه :صاحب عروة می فرماید : بول طائر غیر ماکول ،پاک است ولی احوط ،اجتناب است خصوصاً الخُفّاش یعنی خصوصاً احتیاط و اجتناب در بول خفاش،آکَد است.
و من هنا بعضی ها که بول طائر غیر ماکول را پاک می دانند اما در بول خفاش ،ملتزم به احتیاط شدند مانند مرحوم بروجردی. و بعضی از علماء فتوی به نجاست بول خفاش دادند.
علامه در المختلف می فرماید: بول وخُر خفاش نجس است چون اجماع است که موثقه ابی بصیر که دلالت بر طهارت بول و خرء طائر می کند. مخصَّص شده است. یعنی بالاجماع آن موثقه ،تخصیص خورده است.
شیخ طوسی در مبسوط می فرماید: بول و خُرء خفاش نجس است . چرا؟ روایت دارد داوود رقی را ذکر کرد.
روایت ۴ باب ۱۰ از ابواب نجاسات .
شیخ الطوسی باسناده عن محمدبن احمد بن بحیی عن موسی بن عمرو عن یحیی بن عمرو عن داود الرقیّ (داود رقی، از اجلاء است.)کلام در موسی بن عُمر و یحیی بن عُمَر است که اینها توثیق ندارند.
سالت ابا عبدالله (ع) عن بول الخَشاشیف(همان بول خُفّاش است که در اصطلاح ، خُشّاف می گویند) یصیب ثوبی فاطلبُه فلا اَجدُه (نکاه می کنم ولی پیدا نمی کنم ولی می دانم که اصابت به ثوب کرد)
قال(ع) : اغسل ثوبک. پس دلالت می کند که ثوب ،نجس شد.
این روایت داود رقیّ،معارض دارد. معارض آن ،روایت ۵ در همان باب است.

باسناد الشیخ عن احمد بن محمد(احمد بن محمد بن عیسی) عن محمد بن یحیی عن غیاث عن جعفر عن ابیه ( از امام صادق(ع) یعنی جعفر بن محمد(ع) نقل می کند).
لا بأس بدم البراغیث و البَقّ و بول الخشاشیف.
شیخ طوسی در مبسوط، بعد از آنکه به داود رقّی استدلی کرد و حکم کرد که بول خفاش نجس است، این روایت غیاث را متعرض شد و فرمود: این روایت، شاذّ است و حمل بر تقیه می شود.
نکته: مرحوم حکیم و مرحوم خوئی و دیگران فرمودند که بول خفاش را امتحان کردیم و دیدیم دم سائله ندارند. اصل خفّاش ، دم سائله ندارد لذا خودش و فضلاتش پاک است، حتی میته خُفاش هم پاک است مثل سمک. پس علی هذا نسبت به بول خفاش، باید دو جا را قید بزنیم؟
۱- ما لیس له دَم سائلة پاک است الّا الخفاش
۲- کل طائر یطیر پاک است الّا الخفاش. البته در این جا، نسبت به نفس سائله، مطلق است. پس باید دو دلیل را تقیید بزنیم.
در مقابل کلمات علامه حلی و شیخ طوسی، کلماتی از صاحب حدائق و صاحب مدارک و دیگران است.

و الحمد لله رب العالمین.