دروس خارج اصول / درس ۱۱۱: ردّ نظر موفظه در باب افعال عباد

دروس خارج اصول / درس ۱۱۱: ردّ نظر موفظه در باب افعال عباد

نتیجه حرف ما این شد که اراده خداوند به فعل العباد متعلق نمی‌شود بلکه به فعل خودش متعلق می‌شود که ایجاب و طلب است و این اراده هم از صفات الافعال است. اینجا آخوند در وهم و دفع می‌فرماید: وهم که لعلّک تقول بعد از اینکه اراده تشریعیه در ذات باری عین علم‌اش به صلاح عبد شد منتهی آن اراده در ذات حق شوق مؤکّد نیست توهم اگر بکنید که در موارد ایجاب که خداوند طلب را انشاء می‌کند خود مُنشاء علم‌اش بوده باشد و حال اینکه در خطابات شرعیه علم فهمیده نمی‌شود و نه علم قابل انشاء است. دفع می‌کند که ما آنکه گفتیم که اراده تشریعیه علم به صلاه است یعنی در خارج اراده تشریع باین علم همین هم هستند و می‌دانید که منشأ در موارد طلب همین این است نه اراده خارجیه انشاء می‌شود و نه طلب حقیقی. آنکه انشاء می‌شود در موارد مفهوم است و ما نگفتیم اراده تشریعیه را به علم به صلاح مفهوماً یکی هستند بلکه اینها متباینان هستند و این اختصاص به اراده وعلم ندارد و تمام صفات ذات اینجور هستند این کلام آخوند است خوب کسی از مرحوم آخوند بپرسد این کلام که اینجا فرض نمودیم با سابق نمی‌سازد شما اینجا اراده تشریعیه را به علم به صلاح، مفهوماً دو تا شمردید که مفهوم جدا دارد مثل سائر صفات ذات در سابق شما گفتی که وقتی تعریف کردی اراده تشریعیه را به علم به صلاح فرمودی و مقتضای تعریف اینست که حدّ و محدود در مفهوم یکی باشند وقتی یکی شدند همین وهم که این جا شده برمی‌گردد و باید آخوند در رفع این شبهه این جور بگوید که ما که سابقاً گفتیم اراده تشریعیه با علم مفهوماً و وجوداً یکی هستند ولکن صیغه افعل وضع نشده است که اراده تشریعیه با و انشاء بشود. سابقاً فرمود آخوند که صیغه وضع شده است انشاء مفهوم الطلب و یک قسم از طلب که طلب نفسانی است و اسم‌اش اراده تشریعیه است او را گفتیم با علم به صلاح یکی است و آن اراده تشریعیه که در نفس است قابل انشاء نیست به لفظ موجود نمی‌شود و امّا در مانحن فیه آنکه به صیغه افعل او بماده الامر انشاء می‌شود مفهوم الطلب است یعنی مفهوم الاراده است نه اراده تشریعیه. آن اراده که در نفس است و انشاء نمی‌شود تا علم انشاء بشود.

بعد آخوند شروع می‌کند بحث صیغه امر را گفته شده است صیغه امر استعمال شده است در معانی متعدده در حاشیه معالم پانزده معنی فرموده یکی از آنها طلب است آخوند می‌فرماید: که غیر از طلب انشاء معانی دیگر در بین بوده باشد برای صیغه افعل از تمنی و تمسخر و تهدید و غیره در اینها هم استعمال شده باشد اصلاً حقیقت ندارد تا بحث کنیم که در آنها حقیقیه است یا مشترک و غیره می‌فرماید این معانی مستعمل فیه نیست برای صیغه، بلکه اشتباه داعی به مستعمل فیه، شده چون انشاء الطلب کلی از افعال است و هر فعل داعی لازم دارد غرض، تاره انبعاث نحوالفعل است از انشاء الطلب و این می‌شود طلب انشائی که طلب حقیقی است طلب فعلی خود آخوند در جلد ثانی تصریح کرده است که آن طلب حقیقی طلب فعلی است، فعلیه یعنی اراده مولی متعلق به آن بشود. در جاهای که انسان صیغه افعل را استعمال می‌کند در مقام تعجیز مثلاً این جا هم انشاء طلب شده امّا غرض، انبعاث نیست بلکه غرض، اظهار عجز است اینها اختلاف داعی را، فکر کردند اختلاف در مستعمل فیه، وجدان شاهد است که در موارد مختلف، صیغه افعل آنکه لفظ در آن استعمال می‌شود معنی واحد است اختلاف در داعی است. منتهی واضع اوّل وضع کرده که یا صیغه افعل، انشاء طلب می‌شود در جائی که غرض انبعاث نحوالفعل است بعد استعمال شد در همان معنی به داعی آخر مثل اهانه و تهدید. آخوند می‌فرماید این را ممکن است کسی ادّعا کند اگر کس این را بگوید این ظهور را، انصراف ناشی از اطلاق است که بقیه دواعی اگر باشد احتیاج به ظهور و بیان و قرینه دارند امّا طلب به داعی انبعاث مقتضای اطلاق است.

در مقابل کلام آخوند فرمودند که اینکه ایشان فرموده: صیغه افعل فقط در یک معنی استعمال می‌شود و اختلاف در دواعی است این بناء بر مسلک مشهور و مسلک خود کفایه است که انشاء معنی‌اش معنی ایجادی است و اگر گفتیم انشاء ایجاد نیست که انشاء ابراز امر اعتباری است اگر این شد دیگر انشاء‌ایکه در موارد تمنی است غیرا آن است که در موارد تمنّی است و هکذا. چون ذات مُبرزات متعدد هم هستند آن وقت معانی هم متعدد می‌شوند. این که ایشان این فرمایش را فرموده ما تا امروز نفهمیدیم یعنی چه. فرقی ندارد ابراز باشد یا معنی ایجادی صیغه وضع شده است برای ابراز شیء واحد شیء واحد که ابراز می‌شود تارهً دواعی مختلف است وتارهً یکی است. شیء واحد که ابرازی می‌شود چون حقیقهً او ثبوت دارد مثلاً فرض کنید حقیقهً فعل را مولی در ذمه عبد اعتبار کرده و مشغول الذمه کرده است زید را آن فعل، بعد می‌گوید: بر اینکه کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. لله علی الناس حج البیت. غرض‌اش از این ابراز ثبوت فی الذمه است این می‌شود طلب. و یک وقت باز ابراز می‌کند که فعل در ذمه تو است نه به جهت اینکه فعل را در ذمه اعتبار کردم آن ابرازش به جهت اهانت است و تهدید و تمسخر و غیرها ولکن مستعمل فیه یک چیز است و برای تصدیق این حکم مثال است زید کثیر الرماد یک وقت واقعاً زید کثیرالرماد است این ابراز می‌شود چون ثبوت واقعی دارد و یک وقت کنایه از سخاوت زید، می‌گوئید: زید کثیرالرماد مستعمل فیه در هر دو مقام یکی است غرض مختلف است این جا غرض این نیست که در خارج رماد زیاد دارد غرض بیان سخائش است، مستعمل فیه یکی است. معنی را انشائی و ایجادی بگیریم یا ابرازی می‌گیرم این دخل در مطلب ندارد این تفصیل بلاطائل است.