درس ۱۹: دنباله كلام ما و ـ كلام آخوند در خبر و انشاء
شما اگر بخواهيد حرف ما را تصديق كنيد كه آن خصوصياتى كه حروف به مدخولشان مى دهند تحت عناوين كليه مندرج است عناوينى كه براى آنها اسم وضع شده مثل ظرفية، ابتدائية و… ما مى گوئيم اگر كسى بگويد مشيت من البصرة الى الكوفة و كسى ديگر بگويد كان ابتداء مشى اى البصرة و انهاء الكوفة اين دو عبارت با هم چه فرقى دارند؟ هيچ فرقى بين اين دو جمله پيدا نمى كنيد. خوب مِن چه كار را كرده؟ من كار ابتداء، مشي را كرده و« الى» كار انتهاد را. وقتى اين جور شد مى فهميم مِن معناى ابتداء و الى معناى انتهاء را مى رساند. ابتدا و انتهاء معناى اسمى اند و خودشان مبدأية ندارند. چون مبدأيّة نسبة است. لذا وقتى مِن داخل بصرة شد دلالت مى كند بصرة مصداق مبداءية است. كه در جمله دوّم الی دلالت بر اين نسبت مى كرد. و اينها دلالت مى كنند كه بصرة خارجى مبتداى سير من كوفه انتهاى سير من است. معناى مِن و اِلى متدلّى است به بصره و كوفة. لذا اگر كسى گفت قتل زيدٌ فى المسحد و ديگرى گفت قتل زيد و كان مكان قتله المسجد اين دو هم با هم فرقى ندارند، در مضمون. معلوم مى شود كه في وضع شده براى دلالت بر ظرفية مدخولش. تنها فشان اين است كه معناى اسميه خطوريه اند و معانى حرفيه متدليّاتند. و لعلّ وضع حروف براى اختصار كلام است. آنى كه ما تامّل كرديم اين بود كه غير حرف مرحوم نائينى و كمپانى و آخوند است. ولو احتمال دارد كه كلام نائينى همان كلام ما باشد. بنابر اينكه ما گفتيم وضع حروف عام و موضوع له خاص مى باشد. بعد مرحوم آخوند كلامى دارند كه امروز فقط مى خواهم آن را توضيح دهم. مى فرمايد: ثم لا يبعدان يكون الفرق بين الخبر و الانشاء كذلك. يعنى همان فرقى را كه بين معناى اسمى و حرفى گذاشتيم بين خبر و انشاء هم همين فرق باشد.
يعنى اختلاف خبر و انشاء هم در ناحيه وضع بوده باشند. يعنى اضرب با طلبت منك الضرب بعنوان خبر، فرقشان تنها در وضع است والاّموضوع له و مستعمل فيه اشان يكى است. بعضى ديده اند كه نمى شود اين دو يكى باشند گفته اند مراد مرحوم آخوند جُمَلى است كه در اخبار و انشاء بكار مى رود مثل اطلب منك الضرب يا مثل بعتُ كه چه خبر قصد كنى چه انشاء، مستعمل فيه او يكى است. نه مى گوئيم منحصر به اين مورد نيست. ايشان مى خواهد بگويد مطلق كلامى كه به آن كلام انشائى بگويند ولو وضع براى انشاء شود مثل صيغه افعل و مطلق كلامى كه به آن كلام خبرى گويند ولو وضع براى خصوص خبر شود مثل زيد قائمٌ مدعاى ايشان اين است كه فرقى بين اين دو در ناحيه موضوع له و مستعمل فيه نيست فرق اينها فقط در شرط الوضع است. توضيح مراد، ايشان مى فرمايند موجوداتى كه در خارج موجود مى شوند صورى در نفس دارند (كلام ما فعلاً در صور مركّبات است) قيامى كه در خارج براى زيد ثابت است يك نحوه ثبوتى است و ضربى كه هم كه براى زيد ثابت است نحوه ديگرى است كه ثبوبت صدورى است. بياض هم براى جسم ثابت است ولى ثبوت حلولى است. يا قتلى كه در مسجد مى شود اين يك نحو تلبّس به مكان فعل است.
تلبّس زمان به فعل، آلة به فعل و كلام يك نحو از تلبّس است، تمام اينها كه در خارج هستند صورى عند النفس دارند. در صورتى كه جمله خبريه در آن صورة استعمال مى شود بعينه همان صورتى است كه جمله انشائيه براى او وضع شده است. اگر كسى بگويد اضرب زيداً و كسى ديگر بگويد اطب منك ضرب زيد در مقام خبر بگويد نه انشاء، مستعمل فيه اين دو كلام يكى است و آن ثبوت الطلب للطالب به آن صورتى كه دارد، اضرب هم براى همان وضع شده است، اختلافشان تنها در ناحيه وضع است چون من كه صورت ثبوت طلب را در ذهن شما حاضر مى كنم دوتا داعى مى توانم داشته باشم يكى اينكه صورت را در ذهن شما حاضر مى كنم كه از ذو صورة حكايت كند و يك وقت صورة را حاضر مى كنم كه صورة ذو الصورة پيدا مى كند، يعنى ذوالصورة صورة موجود شود. هر وقت خواستم طلب را در خارج موجود كنم كه صورة اطلب ذو الطالب موجود شود مى گويم اضرب يا اطلب منك الضرب بقصد انشاء و هر وقت خواستم حكايت كنم از ذو الصورتى كه در خارج است مى گويم اطلب منك ضرب زيد كه اخبار مى شود اينها در ناحيه وضع انشاء و خبر مختلف هستند. داعى استعمال مختلف است. كه در بعت انشائى و خبرى مطلب خيلى واضح است. منتهى در عبارت كفايه يك تسامحى است گفته خبر وضع شده در اراده حكاية ولى جمله انشائيه وضع شده فى قصد الانشاء اين في تسامح است چون گفتيم قصد انشاء داخل موضوع له نيست لذا بايد «في» تبديل به لام شود يعنى خبر وضع شده لقصد الحكاية و جمله انشائيه وضع شده لقصد الانشاء.