عرض کرديم وجدان شاهد است که در مواردي که اغتسل للجمعه و الجنابة گفته در اغتسل در دو معني استعمال نشده است و در معني مجاز استعمال نشده چون اگر اگر براي طلب وجوبي وضع شده و دو مطلق الطلب استعمال بشود بايد اعمال عنايت بشود و در حاليکه ما مجري وجداناً اعمال معنايش و لحاظ علاقه کما اينکه تعدّد در مستعمل فيه هر ديه نميشود اگر خارج بود صيغه افعل وشع شده است براي طلب وجودي لا محاله احد الامرين لازم بود يا استعمال بشود در دو معني که معني اغتسل نيست به غسل جمعه استحباب است و نسبت به غسل جنابه واجب … و يا در جامع استعمال بشود بلعنايه و هيچکدام ازينها نيست اين شاهد قطعي است که صيغه افعل وضع شده براي طلب وجوبي بخلاف مادة الامر در موارد استحباب حقيقة أمَرَ صدقي نميکند صدق ميکند که لم يأمر از من شقّ علي شي اُمرتهم باسواک يعني ما امرتهم امر نکردم با وجوديکه طلب ندي است مرحوم اخوند که گفت صيغه افعل در وجوب ظهور وضعي دارد بعد متعرض ميشود به کلام معالم. که صاحب معالم هم ميگويد صيغه افعل ….دو وجود دارد مع ذلک اين اوامر فرعودات موجود است بمجرّد ديدن حکم به وجوب نميشود کرد چونکه استعمال صيغه افعل در اخبار در طلب ندبي کثير است واين موجب شد است که آن ظهور وضعي از اعتبار بافتد و مجاز مشهور بشود. اخوند اشکال ميکند برين که مجرّد اينکه صيغه افعل در اخبار کثيراً استعمال در ندب شدهاست موجب نميشود که لفظ بشود يا ظهور در معني مجازي پيدا کند چون اوّلاً در صورتي است که استعمال شود در بعضي حقيقي نادر باشد در حاليکه استعمال صيغه افعل در موارد وجوب هم کثير است. و ثانياً آنکه علماء گفتند آنجائي که لفظ در غير معني موضوع اش مع الوينه المنفصلة کثيراً استعمال بشود آنجا است که يا لفظ مجمل ميشود يا طور در معني مجازي پيدا ميکند که در معني حقيقي استعمال اش نادر باشد و امّا اگر لفظ با قرينه متصله استعمال شد معني مجازي موجب طور در معني ثاني و اجمال نميشود سرّش اينست که اين خيال يا ظهور در معني ثاني بواسطه انس الاذهان ميشود که اذهان مردم از اين لفظ انس پيدا ميکنند به معني ثاني اين اُنس در صورتي است که لفظ را بلد قرينه ذکر بکند بعد در خارج مرادش را بفهماند که اين جور استعمال مکرّمه بشود تا بحدّي برسد (که در وضع تعييني گفته که غير معقول است) که انس حاصل بشود ما بين نفس اللفظ و المعني الثاني. و امّا اگر دائما لو غالباً قرينه متصله ذکر شد اين انس حاصل نميشود اخوند ميگويد اي صاحب المعالم شما از کساني هستي که ميگوئيد تخصيص المعالم موجب استعمال اداة عموم است در غير موضوع له پس شما نميبيني که استعمال عام و تخصيص در عموم شائع است بنحويکه گفته شده است ما من عام الّا و قدخصّ. مع ذلک در باب عام و خاص گفتي اگر عام وارد بشود و ظفر به مخصّص نشود حمل بر عموم ميکنيم سرّاش اينست که مجرّد استعمال لفظ در غير موضوع له کثير مع القرينه المتصله موجب انصراف و توقف نميشود. گفته شود که اين نقض اخوند بر معالم جدلياست چون بر مسلک خود معالم است و نگوئيد که بناء بر جدل هم درست نيست چون مراتب تخصيص مختلف است طبيعي التخصيص شافع است پس تخصيص از حيث مراتب غلبه ندارد و فرق دارد با استعمال صيغه در ندب که اين جا خصوص ندب مجاز مشهور است و در عمومات خصوص مراتب تخصيص مجاز مشهور نيست. اين را نگوئيد چون اخوند جواب خواهد داد که ژغرض ما هم اينست که اگر اصل تخصيص مجاز مشهور شد اين غلبه موجب ميشود که لفظ مجمل بوشد ولو در خصوص مرتبه تخصيص غلبه نبوده باشد.
بعد اخوند ميفرمايد که در روايات خيلي است که طلب بيان ميشود به جمله خبريه.(جمله خبريه تارة جمله اسميه است که در مقام طلب الفعل استعمال شود مثل لافسوق و لارفث که در مقام طب الشرک جمله خبريه استعمال شده اين مراد نيست ما طلب الفعل را ميگوئيم اين استعمال جمله اسميه در طلب الفعل نادر است بلکه مثالي در ذهن ما نيست. آنکه جمله خبر درمقام طلب استعمال ميشود آن جمله خبريه فعليه است مثل يعيد و يغتسل) اين استعمال کثير است و کيف کان اشکال اينست که اگر ما يقين داشته باشيم که جمله فعليه در مقام اخبار استعمال ندشه بلکه در مقام طلب استعمال شده است اين مممکن است در طلب وجوبي استعمال ميکند و ممکن است در طلب ندبي استعمال بکند و ممکن در جامع استعمال بکند کلام اينست که در جمله خبريه که قطع داريم در مقام اخبار استعمال نشدهاست بلک در مقام انشاء استعمال شده آيا اين جور در طلب وجوبي ندارد فقط ظهور در اصل مطلوبيه فعل دارد يا ظهور دارد در خصوص جامع يا در خصوص ندب يا درخصوص طلب وجوبي اخوند ميفرمايد اين محل خلاف است بين الاعلام. يک حرف ميگويد که خيلي دخل ندارد در نتيجه ابعث ميگويد جمله خبريه وقتي درمقام انشاء استعمال ميشود بعينه در همان معني استعمال ميشود که در مستعمل فيه فرقي ندارد. اين حرف اعاده حرف سابق است که ادّعاء فرموده که فرق مابين الاخبار و الانشاء در ناحيه دالي است و در مستعمل فيه فرقي ندارد. اين جا هم همين را گفته که مستعمل فيه فرق سات يک معني است و آن عبارت از ثوبت اعاده است و انشاب الماده است به شخص به انتساب در مقابل انتساب تحققي در بعيد. تعبير به انتساب است به قيمت اسمي ولکن هيئت بعيد دلالت ميکند بر واضع انتساب ترقّي معني آنکه به حمل شائع انتساب ترقّي که مدلول ……است فقط در همان معني استعمال ميشود. تارةً غرض متکلم از اين انکشاف الواقع و حکايت للواقع است و اخري غرض از انتساب ترتيبي بعث طرف است به نحو الفعل که فعل ايشان کند اخوند ميفرمايد که اين جمله خبريه که در مقام انشاء الطلب استعمال ميشود ظهور درطلب وجوبي دارد چون شدت شوق دارد مستقبل را تعبير به ماضي ميکند که حتيمة الوقوع است بعد اخوند بر خودش اشکال ميکند که اگر اين جور شد بعيد فرموده و کسي اعاده نکرد اين دروغ ميشود. ميفرمايد اين دروغ نميشود چون ملک در اتصاف کلام به صدق مکذب مدلول استعمال نيست بلکه داعي و غرض است در موارد کفايه شما ملاحظه کنيد زيد کثير الرماد و عمر و مهزول الصيل اين کفايه از کثرت سخاء اين است اگر سخاء داشته باشد کلام صادق است ولي رما دو شتر نداشته باشد واگر هر دو را دشاته باشد سخاء نداشته باشد اين کلام کرب است در ما نحن فيه هم ملاک صدق و کذب مدلول استعمال نيست لذا اگر کسي اعاده هم نکند کلام کاذب نميشود نسبت به داعي که انشاء است در طلب وجوبي و اگر اين ظهور انصراقي نداشته باشد آيا ظهور اخلاقي است يا نيست ظهور انصرافي احتياج به مقدمات حکمة ندارد مثل ظهور وضعي مثل حيوان مطلق منحرف ميشود به غير الانسان صلوة در اجزاء حيوان غير ماکول اللحم باطل است حکم مختص به حيوان است که به انسان شامل نميشود بسبب همين انصارف. اخوند ميفرمايد اگر ظهور انصرافي هم نباشد لااقلّ آن وصفي که گفتيم مناسبت دارد اخبار به وقوع شي با شدت طلب او موجب ميشود که ظهور اطلاق داشته باشد يعني مولي در مقام بيان طلبي را به جملهخبريهبکند و قيدي بر ترخيص نآرد اين موجب ميشود که ظهورش باشد در طلب وجوبي بلکه صيغه افعل ظهورش کثر است از ظهور جمله خبريه در طلب وجوب اين حاصل حرف اخوند.اين که ايشان فرمود که جمله در نظام انشاء استعمال در همان معني شده است که در اخبار ميشود اين حرف صحيح است امّا اينکه فرموده ظهور اش از صيغه افعل شدّ است اين را ما قبول نداريم خوب اين جمله خبريه در مقام انشاء استعمال شده است وجه استعمال اش اختلاف داعي است استعمال در غير موضوع له نشده چه جور ظهورش از صيغه افعل اشدّ ميشود ما اين را نفهميديم.