دروس خارج فقه / صلاة / درس ۴۳: انتظار ارتفاع حمره مشرقیه و احتیاط برای دین

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۴۳: انتظار ارتفاع حمره مشرقیه و احتیاط برای دین

 از روایاتی استظهار کرده بودند که وجوب نماز مغرب در اول وقت، به ذهاب حمره ای مشرقیّه فعلی می‌شود. در حقیقت غروب شمس دو مرحله داشت: موضوع حکم در وجوب نماز مغرب و جواز افطار در مرحله ثانیه غروب است نه مجرّد این که مرحله اول واقع شود که تمام قرص شمس پشت افق قرار می‌گیرد. بر این مطلب به روایتی استدلال کرده‌اند که من حیث السند معتبر است. روایت عبدالله بن وضّاح[۱] دارد: «وعنه» یعنی شیخ نقل می‌کرد از حسن بن محمد بن سماعه« عن سلیمان بن داود» منقری« عن عبدالله بن وضّاح» که ثقة است، عبدالله می‌گوید: کتبت الی العبد الصالحعلیه السلام، یتواری القرص ویقبل اللیل ثم یزید اللیل ارتفاعاً وتستتر عنّا الشمس وترتفع فوق الجبل حمرة ویؤذن عندنا المؤذون، أفاصلّی حینئذ وأفطر ان کنت صائماً؟ او انتظر حتی یذهب الحمرة التی فوق الجبل؟ فکتب الیّ: أری لک أن تنتظر حتی تذهب الحمرة وتأخذ بالحائطة لدینک» گفته بودند: مراد از این جبل که«وترتفع فوق الجبل الحمرة» جبل در ناحیه مشرق است، قرص شمس در افق مخفی شده وهوا تاریک شده است، ولکن فوق الجبل در ناحیه مشرق، سرخی هست، می توانم نماز مغرب را بخوانم ومی توانم اگر روزه باشم افطار کنم؟ امام فرمود: منتظر بشود تا سرخی «اری لک ان تنتظر» این سرخی برود« وتأخذ بالحائطة لدینک» احتیاط را در دینت اخذ کن.

شبهه موضوعیه یا حکمیه، در روایت عبدالله بن وضّاح

سؤال از شبهه ای حکمیّه است که آیا غروب در مرحله اولی یا در مرحله ثانیه، موضوع حکم است، امامعلیه السلام باید بفرماید: نه، اینجا جای امر به احتیاط نیست. باید بگوید: یا مجرد تواری کافی است یا بگویدباید صبر بشود تا حمره مشرقیّه برود« أری لک ان تنتظر» مصلحت تورا در این می دانم که منتظر بشوی«حتی تذهب الحمرة المشرقیة تأخذ بالحائطة لدینه» امامعلیه السلام در جواب احتیاط، نمی گوید، در شبهات حکمیّه باید شبهه را بر دارد. گفته اند: این که امام تعبیر فرموده است «أری لک ان تنتظر وتأخذ بالحائطة» جهت رعایت تقیّه از عامه است. آنها وقتی که قرص شمس مستور شد، اذان نماز مغرب را می گویند وافطار می کنند. در مقابل این استدلال جماعتی گفته اند: حمل به احتیاط در شبهه حکمیّه«لرعایة التقیة» وجهی ندارد، می شود این روایت را حمل به شبهه موضوعیه کرد که جای امر به احتیاط است، وآن این است که ملتزم بشویم به مجرّد اینکه قرص شمس در افق مغربی پنهان شد، لیل داخل شده ونماز مغرب واجب می شود وافطار هم جایز می شود، هیچ اشکالی ندارد. همان روایات صحیحه که دلالت می کرد، «اذا غربت الشمس وجبت الصلاة والافطار». این ظهورِ غربت مرحله اولی بود،‌ این روایت هم فرض کرده است که به مجرد غروب نماز مغرب واجب می شود وافطار هم جایز می شود. منتها این جبلی که فرض شده است، این جبل در ناحیه مغرب است، افق غربی در جلوش کوه است. قرص شمس غایب شده است، نمی دانیم قرص که غایب شده، وراء الافق است یا فوق الجبل است، یا وراء الجبل است، اگر وراء الجبل باشد که غروب نشده است اصلاً روز است. این مسأله محل ابتلأ آن شهرستانها وقرائی است که در طرف مغرب آنها کوه بلندی هست، شمس نیست، در طرف مشرق اینها شمس نیست ولکن شک در این است که قرص شمس از افق پایین رفته است«قرص الشمس» که آن قوس اخیر است هم از افق پایین رفته است، یا اینکه قرص شمس پشت کوه است، لکن ما نمی بینیم«تواری عنا القرص» در این صورت است فوق جبل وقتی که سرخی پیدا شد، احتمال می دهیم قرص شمس پایین رفته، این حمره شعاع افق است که« وراء الافق» افتاده است قرص شمس بالاست، این شعاع از آن است.

امامعلیه السلاممی فرماید:«أری لک ان تنتظر حتی تذهب الحمرة» تاسرخی برود ویقین پیدا کند که شمس پایین رفته است. این احتیاط در شبهه موضوعیّه است واحتیاطش هم درست است، انسان شک کند که غروب شمس شده یانه؟ نمی تواند افطار کند، باید غروب شمس را احراز کند. غروب در مرحله اولی راباید احراز کند واین روایت ناظر بر او است وهیچ دلالتی بر قول مشهور ندارد. لذا (فی ما نعلم) اکثر کسانی که به این روایت متعرض شده اند، گفته اند: این روایت ذو احتمالین است. احتمال دارد که جبل در مشرق فرض بشود وحمره مشرقیّه مراد بشود ومحتمل است جبل در مغرب بشود ومراد غیبوبت قرص از افق باشد که احراز کنیم فوق الجبل از قرص شمس چیزی باقی نماده است بلکه از افق پایین رفته است. این شبهه موضوعیّه می شود ودر شبهه موضوعیّه امام امر به احتیاط می کند. اینجا احتیاط است چون جای استصحاب بقاء نهار واستصحاب عدم غروب شمس است. به شبهه موضوعيّه نمی دانیم قرص پایین رفته است یانه؟ استصحاب می گوید: نرفته است ونهار باقی است مقتضایش این است که باید احتیاط بکند.

ظهور این روایت مناسبت با شبهه حکمیه دارد که امامعلیه السلام امر به احتیاط می کند لرعاة التقیّه، سرخی اگر در ناحیه مغرب جبل است «وترتفع فوق الجبل حمرة» سرخی شفق نیست، یعنی این قرمزی در آسمان افق غربی نیست، چرا؟ چون وقتی سرخی از طرف مغر زایل بشود تمام بشودع اصلاً وقت فضیلت مغرب عندنا و وقت وجوب عند العامه تمام می شود. محتمل نیست که« وترفع فوق الجبل» سرخی در آسمانی که فوق کوه است، از آن جاشفق مرتفع بشود، در طرف غرب است. شفق اگر زایل بشود، واز بین برود وقت فضیلت نماز مغرب تمام می شود. سؤال از شروع نماز مغرب می کند. واگر صائم بودم افطار کنم یا نه؟ پس مراد از سرخی، سرخی است که فوق جبل در ناحیه مغرب است، باید سرخی در سطح فوقانی جبل پیدا بشود.

طرف شرق یا طرف غرب بودن نسبت به جبل وفرق آنها

اگر سرخی در سطح فوقانی حبل باشد، از طرف شرق نوعاً دیده نمی شود. چون شعاع آفتاب به طرف غرب جبل می افتد. لذا درمانحن فیه این که می گوید: این سرخی در فوق جبل هست. در عبارت«یتواری القرص» قرص متواری می شود، نمی گوید که «یتواری القرص وفی المغرب جبل» ظاهرش این است که قرص رفته است، قرص در افق غربی پیدا نیست، سائل این قدر می داند که افق غربی نباید پیدا باشد. «یتواری» این را می گوید که در افق غربی شمس نیست« وترفع فوق الجبل حمرة » سرخی فوق جبل حادث می شود. اگر جبل در افق غربی باشد، سرخی فوق او حادث نمی شود. آن طرفش، همه اش سرخی است. اگر این طور باشد، سرخی در افق حادث نمی شود. همه آن طرف جبل، سرخی دارد به جهت اینکه در مانحن فیه وراء جبل، شمس است، شعاع شمس به پیش جبل می افتد. وقتی که سرخی فوق جبل رفت، معلوم می شود که قرص از افق پایین رفته است، والا اگر پیشت جبل بماند، همه اش سرخی می شود. وقتی که این از وراء الجبل پایین رفت، سرخی، فوق جبل می شود.

معنایش این است که فرض کرده است که در مانحن فیه جبل در افق شرقی باشد، یعنی حمره مشرقیّه می شود. اگر درافق غربی باشد احتمال بدهیم که قرص شمس پشت جبل است، «ترفع الحمرة فوق الجبل» این درست نیست، آن طرف جبل را که شرقِ جبل می شود، ما نمی بینیم، ولکن این قدر می دانیم که شمس اگر پشت چبل باشد، طرف غربی جبل همه اش سرخی است. وقتی که قرص شمس پایین رفت، سرخی در بالایش پیدا می شود. فرض این که سائل سوال می کند ونمی داند این قرص شمس از افق پایین رفته است، پایین وراء افق است، یا پشت جبل است، با این فرض جور در نمی آید این«ترتفع فوق الجبل حمرة» یعنی در سایر جاهای جبل نیست، فوقش فقط سرخی است، یعنی قرص از افق پایین رفته است. چون قرص از افق پایین رفته است، شعاعش به افق می افتد، اگر بنا باشد« وراء الجبل» باشد، همه آن طرف جبل سرخی است، از تحت تا فوق وترتفع یعنی سرخی در فوق حادث می شود، اگر جبل در مغرب باشد، معنایش این است که غروب شمس شده است، مرحله اولیه محقق شده است، ومفروض این است که شما شک می کنید مرحله اولیه شده است یانه؟ جبل اگر در ناحیه افق غربی بشود واحتمال بدهیم که قرص پشت جبل است، از آن طرف جبل که رو بروی قرص شمس است همه اش سرخی می شود، تا مادامی که قرص نرفته است همه اش سرخی می شود.

این «ترفع» یعنی حادث می شود. چون مقابل قرص شمس است، آن طرفش سرخی دارد. این که می گوید:« وترفع فوق الجبل حمرة» یعنی حادث می شود. شمس در آن طرف است، ما از این طرف چطور آن را می بینیم؟

ما که آن طرف را نمی بینیم، «فوق‌الجبل» سرخی می شود، این سرخی اگر در طرف جبل در طرف مشرق باشد، سرخی را ما می بینیم، در پایینش سرخی نیست تمام شده است در فوقش سرخی است، منتها به نظر عرفی همان سرخی سابقی است، به نظر دقی سرخی در فوقش حادث شده است. واما این جبل اگر در طرف مغرب باشد ما که آن طرف را نمی بینیم، فوق جبل هم آن طرفی است که از ما مستور است سرخی آنجا می افتد. این سائل فرض کرده است که ما در فوق جبل سرخی حادثه را می بینیم.

لذا قرص شمس اگر پایین رفته باشد، سرخی از آن فوق مرتفع می شود. اگر قرص، پایین نرفته باشد ومقابل افق باشد، سرخی نمی رود. اگر این جبل را در طرف مغرب فرض کنید، باید وراء جبلِ آن طرف را حساب کنید. الکلام الکلام، اگر امام بفرماید: آن حمرة اگر زایل بشود، معنایش این است که سرخی مشرقیه برود، چون آن طرف جبل نسبت به قرص شمس، حمره مشرقیّه است، ما هم اگر ببینیم وعادتاً ممکن باشد، همان حمره مشرقیّة را می بینیم که نسبت به جبل است. حمرة مغربیّه نیست، مشرقیّه است، وراء الجبل است. چه جبل را در مغرب فرض کنید وچه در مشرق فرض کنید، این حمره حمره مشرقیه است. حمره مشرقیه وقتی که زایل شد می گوییم: وقت نماز مغرب است. ولکن تا مادامی که حمره از آن طرف جبل زایل نشده است وهنوز حمره مشرقیّه است وقت نشده است.

کلام ما این است که فرض در این است که حمره، حمره مشرقیّه است، چه جبل در مشرق بشود وچه جبل در مغرب بشود وحمره مشرقیّة فوق الجبل است، حمره ای مشرقیّه، آن وقت زایل می شود که شمس از افق پایین برود ودیگر شعاعش برداشته بشود، این حمره، حمره مشرقیّه است.

اولاً روایات را یکی یکی حساب می کنند، این روایت من حیث المدلول، این است که قضیه استمراریّه است که عادت هم این است،«یتواری القرص» ظاهرش این است که قرص از طرف مغرب تواری ومخفی شده است«ویقبل اللیل» لیل هم اقبال می کند، یقبل اللیل با غروب شمس می شود. ظاهر روایت فرض کرده است که غروب شده است دلیل می آید. لیل هم مرتفع می شود، «وتستر عنا الشمس» نه معنایش این است که یعنی آن استتاری که محقق غروب شمس است موجود شده است،«وترفع فوق الجبل حمرة ویؤذن عند المؤذن أفاصلی؟» آنها غروب شمس را ملاک می دانند، می گویند: غروب شمس است اذا می گویند، این می گوید: أفاصلی حینئذ او افطر ان کنت صائماً؟ او انتظر حتی تذهب الحمرة التی فوق الجبل» امامعلیه السلام می فرماید: أری لک أن تنتظر حتی تذهب الحمرة التی فوق الجبل» امامعلیه السلاممی فرماید: «أری لک ان تنتظر حتی تذهب الحمرة» عرض من این است که جبل در مغرب یا مشرق باشد، حمره اش حمره مشرقیّه است. چون شعاع شمس این است که جبل در مغرب یا مشرق باشد، حمره اش حمره مشرقیّه است. چون شعاش در آن طرف جبل است، وقتی حمره از بالای جبل رفت، آن رفت از بالای جبل مثل جبلی است که در مشرق است هیچ فرقی ندارد. اگر بنا شد سرخی از جبل در شرق بالا برود، دلیل می شود که نماز مغرب واجب شد وافطار جایز شد این موضوع حکم است، اگر از فوق جبل، چون سرخی در طرف غروب آن جبل است، سرخی برود، حمره مشرقیّه قرص رفته است، غروب بالمرحلة الثانیة می شود. طبق این روایت جبل را در مشرق یا در مغرب فرض کنید، علی کل تقدیر ظاهرش این است که حمره مشرقیه زایل بشود، آن وقت امامعلیه السلام تعبیر بالاحتیاط کرده است این رعایت تقیّه است، ایها الناس شما بی خود نماز می خوانید، بی خود افطار می کنید، هنوز غروب نشده است، نماز واجب نیست، افطار جایز نیست، امامعلیه السلام به جهت این که مردم ضعیف القلب هستند می روند این حرف را نقل می کنند وپخش می شود ، به جهت مستور گذاشتن این مطلب که شیعه تخطئه نشود، می گوید:« أری لک»، تو این کار را بکن، به دیگران کاری نداشته باش. برای تو مصلحت می بینم که منتظر باشی تا حمره برود. این روایت دلیل بر حمره مشرقیّه است.

اگرجبل در طرف مغرب باشد، حمره مشرقیّه آن فوق جبل باشد، ارتفاع اللیل از طرف مشرق این شخص است. آن طرف هم باشد درست است. یعنی لیل شروع کرد آمدن، چون که شمس رفت لیل شروع کرد به بالاآمدن.

چگونه جمع بین روایات

کلام در این روایات است که بعضی من حیث السند ومن حیث الظهور تمام بود، جمع مابین اینها ومابین صحاح متعدده چگونه است که می گوید: « اذاغاب قرصها» قرص شمس اگر مخفی شد مثل صحیحه عبدالله بن سنان[۲]است:« سمعته یقول: وقت المغرب اذاغربت الشمس فغاب قرصها» روایات متعدده ای ظاهرش این است که مجرد«‌تواری القرص» در افق غربی محقق دخول لیل است ونماز مغرب واجب وافطار جایز می شود. جمع مابین این دو دسته روایات که مجرد غروب شمس را موضوع قرار داده است واین طایفه که ذهاب حمره مشرقیّه را قرار داده است، چگونه می شود؟ یک جمع را از صاحب حدائق نقل کردیم وگفتیم: درست نیست، ایشان می گوید: روایاتی که می گوید«اذاغابت الحمرة فقد غابت الشمس» حاکم بر آن روایاتی است که می گوید غروب شمس با پائین رفتن قرص است. غروب شمس یعنی غروب شمس را از مرحله دوم. گفتیم: این درست نیست، چون در بعضی اخبار دارد«تواری قرصها» مخفی بشود، معنایش این است تواری وقتی حادث شد لیل است. این جمع عرفی نیست.

حمل به استحباب در تأخیر از غروب آفتاب

جماعتی این روایت حمره مشرقیّه را به استحباب، حمل کردند، گفتند: غروب شمس که شد لیل داخل می شود وافطار جایز می شود ولکن مستحب است. انسان افطار ونماز مغرب را تأخیر بیندازد. اما چرا حمل به استحباب کنیم؟ اینها گفته اند در مانحن فیه هم جمع عرفی اقتضای آن را می کند، علاوه بر جمع عرفی دلیل هم داریم: روایت یعقوب بن شعیب[۳] که شیخ نقل می کند«وعنه» یعنی از حسن بن محمد بن سماعه« عن صفوان بن یحیی» که از اجلّا است« عن یعقوب بن شعیب» که ثقه است. موثقه می شود، چون حسن بن محمد بن سماعه واقفی است« عن أبی عبداللهعلیه السلام قال لی» یعقوب بن شعیب می گوید: امام صادقعلیه السلام فرمود: «مسّوا بالمغرب قلیلاً» نماز مغرب را کمی تأخیر بیندازید. یعنی از غروب شمس که مردم نماز می خوانند« مسّوا بالمغرب قلیلاً» زمان کمی از مغرب«مسّوا» یعنی امساء کنید، یعنی تأخیر بیندازید. در روایت هم داشت که رسول اللّهصل الله علیه وآله تأخیر می انداخت« مسّوا بالمغرب قلیلاً» منتها یک تعلیل دارد« فان الشمس تغیب من عندکم قبل ان تغیب من عندنا» چون شمس قبل از این که از ما غروب کند از شما غروب می کند. چرا این «مسّوا» راحمل بر استحباب کردید؟ به قرینه تعلیل، چون تعلیلش است که شمس از افق شما جلوتر غروب می کند، بعد از افق ما غروب می کند. آن جائی که جلوتر غروب می کند در صلوات ودر افطار هرکس تابع افق خودش است«انما علیکم افقکم شرقاً وغرباً» هرکس بلدش را نگاه می کند. مثل« هلال هلّ» نیست، مثل هلال رمضان، که آنجا قول معتبر این است که افقها فرق ندارد، در صلوات ودر صوم، افقها تابع است، منصوص هم است که می آید انشاء الله می خوانیم. امامعلیه السلام می فرماید: تأخیر بیاندازید چون شمس از افق شما جلوتر غروب می کند، واز ما بعد غروب می کند.

گفته شده است این تعلیل چون هرشخصی تابع افق خودش است، با استحباب تأخیر منافات دارد. معنایش این است که منتظر باشید آن افقی که قریب به آن افق وبعد از آن افق است، از آنجا هم غروب کند که تقربیاً مقدار کمی وقت می خواهد. «مسّوا بالمغرب قلیلاً فان الشمس تغیب من عندکم» از پیش شما غیبت پیدا می کند« قبل أن تغیب من عندنا» قبل از اینکه از پیش ما غایب بشود، گفته اند این تعلیل مناسبت با استحباب دارد. امامعلیه السلام حکمت رابیان می کند که چرا تأخیر بیاندازید؟ این نه به جهت اینکه خیال کنید که غروب شمس موضوع حکم نیست، نمی شود افطار کرد ونمی شود نماز مغرب خواند. نه، «مسّوا» یعنی مستحب است این تأخیر، این تعلیل مناسبت با استحباب دارد، با وجوب نمی شود، نتیجه این می شود که ملاک در دخول اللیل غروب شمس است در مرحله اولی، منتها تأخیر مستحب است.

جماعتی گفته اند: در این روایت تغیب هست« فان الشمس تغیب من عندکم قبل أن تغیب من عندنا» شمس از پیش شما جلوتر از اینکه از ما غایب بشود. یعنی مابین شما وما ولو افق یکی است ولکن جبلی حائل است. شمس که غیاب پیدا می کند شما خیال نکنید که شمس از افق غروب کرده است، افقها یکی است. منتها یک افقی جلویش حایل است، در بلد دیگر در همان افق حایل نیست. می گوید: شما عجله نکنید که به مجرد غیاب شمس نماز بخوانید، غاب وپنهان می شود قبل از اینکه از ما که حائل نداریم پنهان بشود. این شبهه موضوعیّه است است وامر به احتیاط است.

دو تا روستا است که وسطشان کوه است و روستای بعدی با افق حائل ندارد، اما آن با افق حائل دارد، در حالی که افقشان یکی است ولی غروب شمس فرقی نمی کند. من کلام غیر را نقل می کنم نمی گویم صحیح است یانه، این جور گفتند که افق یکی است، اینها موارد شک است، بعضیها این روایت را حمل کردند نه به استحباب، تأخیر فی نفسه مستحب است، بلکه به جهت این تأخیر در اینجا به عنوان احتیاط است.

در «مسوا بالمغرب قلیلاً فان الشمس تغیب من عندکم قبل ان تغیب من عندنا» تغیب من عندنا به معنای غروب است. خوب تغیب من عندکم معنایش غروب می شود، قهراً اختلاف افق می شود، آن وقت مناسبت پیدا می کند با استحباب تأخیر که این تأخیر مستحب است. این را هم نمی شود ملتزم شد. چرا؟

واحد بودن وقت نماز مغرب

روایاتی داریم: «وفیه صحاح» که نماز مغرب یک وقت دارد، دو وقت ندارد که یکی اول وقت وجوب وبعدی وقت فضیلت باشد. یعنی وقتی که غروب شمس شد و وقت وجوب داخل می شود، ودر نماز ظهر همین طور است، اول که ظهر می شود وقت وجوب داخل می شود. بعد از گذشتن زمان نافله، وقت فضیلت داخل می شود نافله ظهر، بعد وقت فضیلت ظهر تمام می شود در مثل، بعد هم وقت اجزاء می رسد. د رنماز ظهر دو وقت است، در نماز عصر هم دو وقت است ودر نماز صبح دو وقت است، ولکن در نماز مغرب یک وقت بیشتر نداریم. یعنی به مجرّد وجوب وقت فضیلت داخل می شود. روایات متعدده ای داریم که لسان آنها چنین است: وقتی که اول وقت مغرب شد وقت فضیلتش همان است: مثل روایات موثقه زید الشحّام[۴]:« محمد بن یعقوب عن الحسین بن محمد» بن عامر الاشعری رحمه الله «عن عبدالله بن عامر که جدش است«عن علی بن مهزیار، عن حماد بن عیسی، عن حریز عن زید الشحام، قال:‌سألت أباعبداللهعلیه السلام عن وقت المغرب قال:‌ إنّ جبرئیل أتی النبیّصل الله علیه وآلهلکل صلاة بوقتین غیر صلاة المغرب، فان وقتها واحد انّ وقتها وجوبها» یعنی همان فضیلت عین وقت وجوب است، یعنی تأخیر مستحب نیست، چطور در نماز ظهر، در سفر، در نماز جمعه گفتیم که وقت فضیلتش عین زوال است، چون در سفر نماز ظهر نافله ندارد، نماز جمعه نافله اش قبل خوانده می شود. بدانجهت عین وقتِ فضیلتش است، نماز مغرب هم همین طور است. این معنایش این است که پس تأخیر مستحب نیست، چون عین وقت فضیلتش است.

این جور روایات با روایات مسّ، یعنی تأخیر، تنافی دارد. می گویند: مس را، اینجور نیست که تأخیر مستحب بشود، اول وقت نماز مغرب همانوقت فضیلتش است. پس اوّل وقت فضیلتش، اول وقت شد، این که امام امر کرده است به مسّ، معنایش این است که زوال حمره ای مشرقیّه معتبر است. وقتی که این جور شد مابین دو طایفه تعارض می افتد، آن روایات «اذاغربت الشمس» باروایات حمره مشرقیّه جمع عرفی پیدا نمی کنند، چون حمل بر استحباب نشد، حمل به احتیاط هم که نشد، حمل به احتیاط هم که نشد، این روایات می گوید: اول وقت وجوبش ذهاب حمره مشرقیّه است که از جبل زایل بشود، آن وقت که از غروب شمس قلیلی گذشت یا نجم پید شد وقت نماز مغرب می شود، آن روایات می گوید: به مجرد غروب، وقت داخل می شود، اینها باهم شاخ به شاخ هستند.

نظر مشهور در تأخیر نماز

این که صاحب وسائل۱ ودیگران گفته اند: این روایات جمع عرفی دارد به این نحوی که حمل به استحباب بشود، تأخیر در نماز مغرب مستحب بشود، نظرشان این است که جمع عرفی این جور ممکن نیست، شاخ به شاخ شده اند، وقتی که شاخ به شاخ شدند، روایات غروب حمل به تقیه می شود. چون اینها مخالف با تقیه هستند. آنها موافق با تقیه هستند، نتیجه این می شود. لذا اگر قول مشهور قدیماً وحدیثاً در ذهاب حمره مشرقیّه ظاهر نباشد به حسب الادله به این نحوی که بیان کردیم، لاأقلّ احتیاط وجوبی است. نمی شود رفع ید از این احتیاط کرد. لذا اگر انسان روزه باشد باید امساک کند تا حمره مشرقیه زایل بشود، نماز مغرب بخواند باید منتظر بشود تا حُمره مشرقیه زایل بشود واگر نماز ظهر وعصرش را نخوانده است، قبل از غروب شمس بالمعنی الاول آن را بخواند. اگر نخواند وبه این مرحله افتاد، لااقل باید به قصدما فی الذمه اتیان کند. هذا کله نسبت به اول وقت نماز مغرب.

———————————————————————-
[۱]. وسائل الشیعة،ج۳ ابواب المواقیت، باب۱۶، ح۱۴٫
[۲]. وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۶، ح۱۶٫
[۳]. وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۶، ح۱۳٫
[۴]. وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۱۸، ح۱٫