دروس خارج فقه / صلاة / درس ۴۱: مرسله ای ابن ابی عمیر واشکالات آن مراد از (عمّن ذکره)
قائلین به وجوبِ صلاة المغرب وجواز الافطار با ذهاب حمره ای مشرقیه از جانب شرقی، به مرسله ابن ابی عمیر تمسک کرده اند. در مورد سند این روایت فرموده اند اگر ما ملتزم بشویم که ابن ابی عمیر«لایُرسل الا عن ثقة» فقط در مواردی است که مروی عنه ثقه است، اگر ما ملتزم به این بشویم باز هم این مرسله معتبر نمی شود ولو اینکه گفتیم:کثیر الروایة است و سهل ابن زیاد به این قائل بشویم باز هم این مرسله معتبر نمی شود ولو اینکه گفتیم: سهل ابن زیاد صحیح است ومرسله ابن ابی عمیر حجیت دارد. چرا؟ چون در سند این مرسله ابن ابی عمیر[۱]، کلینی۱نقل می کرد« عن علی بن محمد» علی بن محمد بن بندار است « عن سهل بن زیاد عن محمد بن عیسی عن ابن ابی عمیر عمن ذکره،» ابن ابی عمیر(عمن) از کسی که«ذکره» اگر فاعل «ذکر» فلان شخص باشد که به ابن ابی عمیر روایت کرد«عمن» از کسی که «ذکره» آن شخص به ابن ابی عمیر باشد از کسی نقل می کند که آن کس به ابن ابی عمیر نقل کرده است در این صورت مثل سائر مرسلات می شود. اما محتمل است روایت این جور شد«عمن ذکره ابن ابی عمیر» «هُ» آن شخص که از امام صادق۷ روایت می کند، چون محمد بن عیسی بن عبید آن شخص یادش نمانده است که ابن ابی عمیر تعلیم کرده یا به جهت نکته دیگر نمی خواهد اسم اورا بگوید، لذا محمد بن عیسی پدر احمد این جور می گوید که عن محمد بن عیسی که ابن ابی عمیر عمن ذکره ابن ابی عمیر آن شخص را که من یادم نیست، مثلاً او از ا مام صادق۷ این جور نقل می کرد. اشخاصی را که ابن ابی عمیر« عن بعض اصحابه» به عنوان مجهول ذکر نکرده است، اینها معتبر است واینجا شبهه مصداقیه است. در مانحن فیه معلوم نیست که ابن ابی عمیر ارسال کرده است. لذا در سند روایت، این مناقشه را فرموده اند.
نظر در مرسلات ابن ابی عمیر
به نظر قاصر ما این اشکال درست نیست اگر بنا بشود مرسلات ابن ابی عمیر معتبر بشود، این هم معتبر می شود، «ذکره» در این مقام نقل روایت می کند به معنای سمّی نیست«ذکرنی فلان حدیثاً» یعنی«حکی لی حدیثاً» ذکر به معنی حکی وروی به معنای نقل است. اینجا که مقام روایت است محمد بن عیسی وقتی می گوید عن ابن ابی عمیر عمن ذکره یعنی عمن حکاه از کسی نقل می کند که آن کس به ابن ابی عمیر حکایت کرد. از چه کسی حکایت کرد؟ از اباعبدالله۷ که فرمود: وقت سقوط قرص است. این معنای به معنای مسمّی نیست که ذکر یعنی مسمّی ابن ابی عمیر آن شخص را، این معنا در این مقام مناسبتی ندارد. علاوه بر ین احتیاج به تقدیر دارد. اگر در «عمن ذکره» ذکر به معنای حکاه باشد، عمن حکی آن شخص او یعنی ابن ابی عمیر را، در مانحن فیه هیچ تقدیری ندارد، حکی ابن ابی عمیر را عن ابی عبدالله۷ واما اگر به معنای سمّا باشد می شود «عمن سمّاه» از کسی که ابن ابی عمیر آن کس را تسمیه کرد بعد که حرف جارّ می آید« عن ابی عبدالله۷»، متعلق عن چیست؟ سمّی که نیست باید یروی مقدر کنید این جور می شود عمن سماه ابن ابی عمیر آن شخص را ویروی عن ابی عبدالله۷ ظاهرش این است که تقدیر نیست عمن ذکره عن ابی عبدالله۷، عمن حکاه اباعبدالله۷ این تقدیر خلاف ظاهر است. راوی وقتی درمقام نقل حدیث است از شخص به عنوان ذکره یا به عنوان حکایت یا رواه اینها مترادفین است. اگر شخص بگوید به معنای حکی باشد که می گویید نقل می کند از ابن ابی عمیر عمن حکاه ابن ابی عمیر عن أبی عبدالله۷، شاید اسم آن کس را محمد بن عیسی نگفته است. فرض کردیم که ذکر به معنای حکی شد عمن حکاه آن شخص ابن عمیر را عن ابی عبدالله۷ شاید اسم آن شخص را برای ابن ابی عمیر گفته ولی محمد بن عیسی یادش نبوده لذا نگفته است.
ارسال در مرسله ابن ابی عمیر
اگرکسی بگوید ارسال در مرسله ابن ابی عمیر از راویان بعدی است جواب چیست؟ می گوییم اگر اشکال این باشد که شاید ارسال ها از راویهای بعدی است که از ابن ابی عمیر روایت می کنند، این اشکال در تمام مرسلات ابن ابی عمیر می آید حتی آنجایی که بگوید محمد بن عیسی عن ابن ابی عمیر عن بعض اصحابه شاید آن بعض اصحاب را ابن ابی عمیر تعیین کرده ومحمد بن عیسی یادش نبوده ونگفته است. اگر قبول کردید که این ذکر درمقام نقل حدیث به معنای حکی یا روی است احتمال این که آن من را که موصول است ابن ابی عمیر معین کرده بود ولکن محمد بن عیسی یادش نبود وارسال کرده است، این در همه مرسلات می آید حتی در جایی که بگوید احمد بن محمد بن عیسی عن ابن ابی عمیر عن بعض اصحاب را ابن ابی عمیر تعیین کرده منتهی احمد بن محمد بن عیسی یادش نبوده وارسال کرده است. این اشکال در همه اش می آید ویک جواب دارد. در همان روایات ظاهر این است، کسی که از کسی عین کلامی را که به او روایت شده نقل می کند. این اساس مطلب است مثلا احمد بن عیسی نقل می کند از ابن ابی عمیر از عبدالله بن سنان که اوهم از امام صادق۷ نقل می کند. اینکه احمد بن محمد بن عیسی می گوید عن ابن ابی عمیر عن عبدالله بن سنان عن أبی عبدالله۷ ظاهر نقل این است که آن که به ابن ابی عمیر از عبدالله بن سنان (شیخش) رسیده او را همین جور احمدبن محمد بن عیسی نقل می کند، این قاعده است والاّ ممکن است او یک جور نقل کرده که این اشتباه کرده است.
اصل در باب سیره عقلا ئی هم همین جور است وقتی ثقه ای از ثقه ای نقل کرد این بنا می گذارد آنچه که آن ثقه گفته، همان را نقل می کند. لذا احتمال اینکه غفلت یا اشتباه کرده یا تغییر داده به اینها اعتنا نمی کنند. البته این سیره، طریق است، اگر یک جا معلوم شد که شخص اشتباه کرده است، نه آنجا دیگر عمل نمی کنند چون اعتبار نقل از باب طریقیت است با علم به واقع که این جور نبوده واشتباه کرده است، قیمتی ندارد، لذا وقتی ابن ابی عمیر کلامی را از شخص نقل می کند ظهور اولی این است که محمد بن عیسی به ما ویا به وراوی ا زخودش نقل می کند ظهور اولی این است که محمد بن عیسی به ما ویا به راوی بعدی خودش، آنجه را که از ابن ابی عمیر گرفته بود به همان نحو نقل می کند روی این اساس مرسلات ابن ابی عمیر می گویند، چون ابن ابی عمیر در نقلش راوی به خودش راتعیین نکرده است. اصل این است که راوی بعدی همان جور که بود نقل کند قهراً این مرسلات ، مرسلات ابن ابی عمیر می شود.
این سیره فقها در باب حجیت اخبار ثقات است که اگر راوی خبر ثقه باشد وفرض کردیم همین جور است ، همانی را که به او رسیده بود نقل کند. خلاصه کلام این که این روایت از مرسلات ابن ابی عمیر است، مرسلات ابن ابی عمیر را سابقاً گفتیم، در صدرش هم که سهل بن زیاد بود که تضعیف شده است وکثرت روایتش، دلیل بر اعتبار او نمی شود.
اشکالات درمدلول روایت مرسله ابن ابی عمیر
اگر در این روایت سندش از تمام جهات صحیح بود ومناقشه ای نداشت در دلالت آن دو اشکال است دو بزرگوار(طابت ثراهما) هرکدام یک اشکال کرده اند: اشکال اول: این روایت مرسله مقطوع البطلان است« عن ابن ابی عمیر عمن ذکره عن ابی عبدالله۷ قال: وقت سقوط القرص و جوب الافطار» که قرص ساقط می شود وافطار واجب می شود آنجا امام۷ فرموده است: «من الصیام ان تقوم بحذاء القبلة» مقابل قبله بایستی «وتتفقّد الحمرة التی ترتفع من المشرق» آن حمره راکه از مشرق بلند می شود پیدا کنی« فاذا جازت قمّة الرأس الی ناحیة المغرب» وقتی که آن حمره از سرت رد شد در آن صورت «فقد وجب الافطار وسقط القرص» افطار واجب می شود وقرص ساقط می شود. فرموده اند این حمره مشرقیه مثل قرص شمس نیست.
فرق مابین سحر وصبح ومراد امام از غروب
سابقاً ذکر کردیم سحر به قبل از طلوع فجر اطلاق می شود وقتی که طلوع فجر نشده، اطلاق سحر می کنند، لذا می گویند سحور به آنچه قبل از طلوع فجر خورده می شود. صبح بعد از طلوع فجر است، اصبح می گویند یعنی دَخَلَ الصبح. در طرف صبح وقتی به مبدأ افق شرعی نگاه کنید قرص شمس شیئاً فشئاً از افق بالا می آید اینکه می گوییم شمس بالا می آیدـ نه اینکه می خواهیم بگوییم شمس حرکت می کند بلکه در حس این جور است که شمس حرکت می کندـ وقتی انسان در طرف صبح به افق شرعی نگاه کند می بیند که قرص شمس شیئاً فشیئاً بالا می آید. قرص فوق افق می شود باز می آید تحرک پیدا می کند، تا مغرب این حرکت را ادامه می دهد، لذا وقتی که از نصف النهار گذشت نصف روز شد علی ماسیأتی که اگر موفق شدیم نصف النهار را تعیین خواهیم کرد، در قرص شمس این جور است، ـ حمره مشرقیه که قرص شمس نیست که اول در افق پیدا بشودـ در هنگام غروب، وقتی شمس در طرف مغرب غروب پیدا می کند، طرف شرق یک حمره پیدا می شود این حمره یواش یواش بالامی آید تا از سر انسان بگذرد.
اما این جور نیست، اگر کسی این جور خیال کند خیال فاسدی است چون قرص شمس با نقطه مشرق مماسمه دارد مقابل همدیگر هستند وقتی شمس آنجا غروب کند شعاعش در طرف مشرق حمره می شود وقتی که رفت، آن شعاع منهدم می شود، در بحث قبل گفتیم جون شمس متصل به کره ارض نیست وفاصله بین اینها است هر چه پایین می رود یک شعاع پیدا می شود، آن شعاع هر چه پایین می رود، این شعاع جای دیگر می رو د، سیر نیست، حمرة است اینکه حمره مشرقیه شخصی باشد که از بالای سر بگذرد، حرف باطلی است، مدلول این روایت همان حرف باطل است. روایت می گوید که «وقت سقوط القرص و وجوب الافطار ان تقوم بحذاء القبلة وتتفقّد حمرة التی ترتفع من المشرق» آنی که مترفع می شود خودش« فاذا جازت» وقتی که همان حمره ای که تو پیدا کردی، از قمّه الرأس الی ناحیة المغرب گذشت«فقد وجب والافطار وسقط القرص» این روایت فرض کرده است حمره مشرقیه حرکت شخصیه دارد با وجود اینکه حمره شخصیه دلالت صحیح ندارد. لذا این روایت من حیث المجموع باطل است چون مدلولش خلاف واقع است لذا روایت اعتباری ندارد ولو راویش صحیح وثقه باشد.
این اشکال که ایشان (قدّس الله نفسه) در مدلول فرموده اند به نظر قاصر وفاتر ما وارد نیست. حرکت شمس، حسی است، به نظر عرف آن حمره که آنجا بود از آنجا رفت واینجا پیدا شد. در دومرحله غروب این اشکال درست نیست، چرا؟ چون غروب دو مرحله دارد: یک مرحله همان غروب حسّی است وقتی که با افق غربی نگاه کردید وحاجب ومانعی نبود می بیند قرص شمس رفته است ودیگر پیدا نیست، گفتیم این غروب، معنای عرفی است« اذا غربت الشمس» یک مرحله دیگر از غروب هست که سرخی ـ حمره ای مشرقیه ـ در جانب شرق یعنی در شرق الارض دیده نمی شود، گفتیم که اینها با همدیگر فرق دارند، یعنی در طرف شرق که از قمّه الرأس می گذرد ، در آنجا دیده نمی شود امام می فرماید نگاه کنید، وقتی دیدید که در افق غربی قرص شمس نیست« فقد وجب الافطار و وجبت صلاة المغرب» آیا قبول می کنید که در این قضیه شرطیه، امام۷طریق العلم را بیان کرده است، ترتّب خارجی نیست.
لیکن اگر مراد از غروب شمس مرحله اولیه بود این که بیان طریق نمی خواست، نگاه کن وببین که هست یا نیست، آن که بیان طریق می خواهد چیست؟ مرحله دوم غروب است که او اگر موضوعِ حکمی باشد ما ورای حکم را که نمی دانیم، از اثرش می فهمیم، وقتی دیدیم حمره مشرقیه نیست می فهمیم مرحله دوم حاصل شده. روی این اساس شارع زوال حمره مشرقیه را موضوع قرار داده، یعنی د رحقیقت، این طریق الی کشف الموضوع است. موضوع، مرحله دوم غروب است، چون مرحله اول طریق نمی خواهد. اینکه امام۷ در این روایت و روایات بعدی فرموده است: «اذا جازت الحمرة المشرقیة فقد غابت الشمس» غربت الشمس، سقط الشمس اینها رابیان فرموده است، فقها فهمیده اند که این قضیه شرطیه، بیان طریق است به غروبی که مرحله دوم وموضوع حکم است، لذا اگر در غروب اول موضوع محقق بشود، دیگر احتیاج به بیان طریق ندارد. لذا در مانحن فیه این اشکالی هم که فرموده اند درست نیست، به این بیان واضع شد، روایات دیگری هست که ان شاءالله متعرض بعضی از آنها خواهیم شد.
—————————————————————————
[۱]. وسائل الشیعة، ج۳، باب۱۶ از ابواب المواقیت، ح۴٫