دروس خارج فقه / صلاة / درس ۴۰: استدلال به روایات بر بطلان صلاة ظهر در وقت مختص عصر
عرض کردیم بعضی از اصحاب ما ملتزم شده اند که اگر قبل از غروب شمس به اندازه چهار رکعت وقت باقی ماده باشد، در جایی که شخص، مکلف به اربع رکعات صلاة عصر است، مثل غیر مسافر، یابه اندازه دورکعت، اگر مسافر باشد، آن وقت، وقت اختصاصی صلاة عصر است. مرادِ این جماعت این است که اگر در آن وقتِ اختصاصی صلات ظهر وقع بشود، محکوم به بطلان ست، ولو اینکه صلاةعصر را مکلف خوانده باشد، مثل این کسی که صلات عصرش را دوساعت به غروب شمس خوانده به اعتقاد این که اول ظهر صلات ظهر را خوانده و وقتی که شمس داشت غروب می کرد، یادش افتاد که اشتباه کرده وصلاة ظهر را نخوانده است. می گویند اگر در این وقت،چهار رکعت صلات ظهر بخواند باطل است، باید به عنوان قضا بخواند، به عنوان ادامحکوم به بطلان است. این مطلب از کجا استفاده می شود که این وقتِ به اندازه چهار رکعت مختص به صلات عصر است وصلاة ظهر در آن محکوم به بطلان است.
از همین روایت که گفته اند معروف به صحیحه حلبی[۱]است، استفاده می شود،« وباسناده» شیخ «عن الحسین بن سعید، عن ابن سنان، عن ابن مسکان، عن الحلبی فی حدیث قال: سألته» روایت، مضمره است، صدرش هم مضمره است، ولیکن حلبی که هست، اشکالی ندارد، مثل زراره است. «قال: سألته عن رجل نسی الاولیٰوالعصر جمیعاً» هر دوصلاة یادش رفته بود«ثم ذکر ذلک عند غروب الشمس» اینها را متذکر شد «فقال: انکان فی وقت لایخاف فوت احدهما»مثلا به اندازه هشت رکعت وقت باقی است، یاشش رکعت باقی است، یا پنج رکعت باقی است« فلیصلّ الظهر ثم یصلْ العصر وان هو خاف ان تفوته» اگر وقت چهار رکعت بیشتر نمانده است وبترسد که فوت بشود« فلیبدء بالعصر ولایؤخّرها» عصر را تأخیر نیندازد، ظهر را نخواندتا فتفوته» عصر فوت شود «فیکون قدفاتتاه جمیعاً» این مکلف هر دو صلات از او فوت می شود، یعنی ظهرش هم محکوم به بطلان است، چون در وقت مختصّ واقع شده است.« ولکن یصلّی العصر فیما قد بقی من وقتها، ثم یصلی الاولیٰ بعد ذلک علی أثرها» که قضا می شود، بعد از شب می شود این هم مستحب است صلاتی که قضا می شود فوراً اتیان بشود، در اول از منه امکان اتیان بشود، به این روایت استدلال کرده اند، این روایت، هم من حیث سند مناقشه دارد وهم از حیث الدلالة، اما من حیث السند برای این که در سندش هست حسین بن سعید عن ابن سنان عن ابن مسکان، این ابن سنان محمد بن سنان است، نه عبدالله بن سنان که بعضی ها اینجور خیال کرده اند، چون حسین بن سعید از عبدالله بن سنان روایتی ندارد، روایات حسین بن سعید همه از محمد بن سنان است، و راویِ از محمد بن سنان،راوی از عبدالله بن مسکان است، این دارد حسین بن سعید عن ابن مسکان، عبدالله بن مسکان است. هم راوی وهم مرویّ عنه قرینه است که این محمدبن سنان است، نه عبدالله بن سنان. حسین بن سعید از عبدالله بن سنان روایتی ندارد پس من حیث السند، محمد بن سنان ضعیف است.[۲]
اما من حیث الدلالة: اگر این روایت نبود وازما این مسأله را می پرسیدند که شخصی نماز ظهر وعصر را نخوانده است وآن وقتی متذکر شده است که چهار رکعت بیشتر به غروب شمس نمانده است، واین شخص هم باید اقلاًّ هشت رکعت بخواند، یا همه هشت رکعت را، در وقت، یا مثلاً فرض کنید بر این که پنج رکعت را در وقت وسه رکعتش را در خارج وقت که« من أدرک رکعة من الوقت» بشود. این شخص به اندازه هشت رکعت به غروب شمس وقت دارد، قبل از غروب شمس می تواند هشت رکعت را اتیان کند، یادش افتاد که صلاة ظهر وعصر را نخوانده است، شما چه فتوا می دهید؟ می گویید که هر دو نمازش را بخواند، اول ظهر را بخواند، چون عصر مشروط است به بعد از نماز ظهر، اول باید ظهر را بخواند« الاّ انّ هذه قبل هذه» بعد هم صلات عصرش را بخواند، این را اینجور جواب می دادید.
اینجا اگر از شمامسأله ای دیگر را پرسیدند، مسأله دیگر این است که وقت فقط برای چهار رکعت دارد که می تواند قبل از غروب شمس بخواند، ظهر را بخواند یا عصر را بخواند، در اینجا چه می گفتید؟ اینجا اگر فقیه بشوید می گویید که باید عصر را بخواند، ظهر هیچ، چرا؟ برای این که شارع فرموده است«اذا زال الشمس وجبت الصلاتان أی الظهر والعصر ثمّ انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس».
می دانید که رکعات صلات ظهر وصلاة عصر متدرّج الوجود هستند، تدریجاً موجود می شود، اول رکعت اول، بعد رکعت دوم، بعد سوم وبعد چهارم. رکعات در زمان پخش، وتدریجاً موجود می شوند. امام۷ که فرمود: «الاّ انّ هذه قبل هذه» در اینجا باید صلات هشت رکعت منتشر بشود به زمن ومفروض این است که درمانحن فیه غیر از چهار رکعت وقت زائد ندارد مکلف، نه ظهر را خوانده ونه عصر را چهار رکعت هم وقت دارد. این هشت رکعت اگر پخش به زمان بشود، زمان صلات ظهر تمام شده است، چون شخص باید به هشت رکعت منبعث بشود مثلاً به هشت دقیقه، هر یک رکعتی یک دقیقه، این چهار دقیقه بیشتر نمانده به غروب شمس، آن زمانی که منبسطِ به ظهر باید بشود آن زمان گذشته است، بدان جهت باید عصر را بخواند، الا بخواهد بگوید که هم ظهر را بخوان وهم عصر را بخوان، این تکلیف به ما لایطاق است، چون نمی شود چهار رکعت بیشتر خواند، اگر در مانحن فیه بگوید ظهر را بخوان مفروض این است که آن وقتی که صلاة عصر منبسط به او شده است آن باقی است، آن وقت زمانی که صلاة الظهر به او منبسط می شود، او باقی نیست، لذا علی القاعده این جور است.
ادعای اجمال خطابات تعیین وقت صلات ظهر وعصر
ممکن است کسی پیدا بشود وبگوید: نه، امام۷ فرموده است: «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان الظهر والعصر ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» یعنی« فی وقت من الظهر وفی وقت من العصر وفی وقت من العصر حتی تغیب الشمس» یعنی مقتضای خطابات این است که در این وقت هم ظهر را وهم عصر را می شود خواند، خوب هر دو نماز را که نمی شود خواند. نه، کسی می گوید که چون هر دو را نمی شود خواند وخطابات هم صلات ظهر را واجب عینی کرده است وصلات عصر را هم واجب کرده است. پس این خطابات که می گوید« اذازالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» مجمل است در این فرضی که مکلف صلات ظهر وعصر را نخوانده است. دلیلی بر تعیین نیست. چون وجوب هر دو صلات هم تعیینی است، لذا در مانحن فیه اینکه ما کدام یک را اتیان کنیم مجمل است، غایت الامر این است.
ردّ اجمال خطاب واثبات تعیین وقت صلات ظهر وعصر
گفتیم در این حرف اجمال نیست، متفاهم عرفی این است که در اجزاء زمان این هشت رکعت، منبسط می شود چون تدریجی الوجود است. آخرین زمانی که صلات ظهر به او منبسط می شود، تمام شده است، باید صلات ظهر تکلیفش ساقط شود. مقتضای ظهر خطابات این است، الان یک پله آمدیم پائین، گفتیم: از این رفع ید کردیم، جمود کردیم بر حرفِ این طرف، که می گوید: نه، «ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» «منهما» یعنی از صلات ظهر وعصر، تا غروب هم از آن صلات در وقت هستی وهم از این صلات، در مانحن فیه من دو تا را که نمی توانم اتیان کنم، تکلیفِ به دو تا هم که نمی شود، وجوب هم در هر کدام عینی است، وجون وجوبِ عینی است، تخییری ممکن نیست ومدلول خطابات هم نیست. وجوب عینی تا غروب الشمس است در هر کدام خطاب در این صورت مجمل می شود، چون نمی توانیم از خطاب استفاده کنیم.
این را در اصول خوانده اید که اگر خطاب در یک حیثی مجمل بشود، اما خطاب دیگری هم باشد که این خطاب دیگر اطلاق دارد و در او اجمالی نیست به اطلاق وعموم آن خطاب، این اجمال از خطاب برداشته می شود. یکی از صغریات این قاعده در مانحن فیه است. در مانحن فیه، در صحیحه محمّد بن یحیی[۳] این جور است «وباسناده» شیخ « عن سعد، عن أحمد بن محمد، عن عبدلله بن محمد الحجّال، عن ثعلبة بن میمون، عن معمّر بن یحیی قال: سمعت أبا جعفر۷ یقول: وقت العصر الی غروب الشمس» وقت عصر تا غروب شمس است، اطلاق دارد، چه ظهر خوانده باشد وجه نخوانده باشد. حتی در فرض ما که ظهر را نخوانده اید وقت صلات عصر تا غروب شمس است، در این خطاب، صلات ظهر که وارد نیست، فقط صلات عصر وارد است، که این اطلاق هم دارد، وقت صلات عصر تا غروب شمس است، چه ظهر بخوانید وجه نخوانید، ومفروض این است که در این صورت، آن خطابات مجمل بود، مثل «ثمّ انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» در فرضی که انسان صلات ظهر وعصر را نخوانده، مجمل است. آنها معارضه که نمی کنند، آنها مجمل هستند. این روایت مبارکه، اطلاقش در مورد اجمال آنها محکم می شود که وقت صلات عصر است ولو اینکه ظهر نخوانده باشی عصر راباید اتیان کنید. لذا در مانحن فیه شبهه واشکالی نیست که در جایی که صلات عصر وظهر انخوانده وفقط چهار رکعت به غروب شمس باقی است باید صلوة عصر را بخواند ما به این روایت حلبی که گفتیم در سندش محمدبن سنان است تمسّک نکردیم. در مانحن فیه علی القاعده، قطع نظر از روایتی که مسمّی به صحیحه است وصحیحه نیست، قطع نظر از آن روایت حکمش در این صورت این است که باید صلاة العصر خوانده بشود.
وقت اختصاصی در نماز ظهر وعصر
بنابر این می گوییم: آنچه در روایت حلبی وارد شده است دلالت بر وقتِ اختصاصی نمی کند که وقت چهار رکعت مختصّ به عصر است. موردِ این روایت در صورتی بودکه مکلف ظهر وعصر را نخوانده است و وقت هم وافی به هردو نیست، در این صورت می گوییم: باید عصر را بخواند. ما که قائل به وقت اختصاصی نیستیم در این صورت ملتزم هستیم که عصر باید خوانده شود. وقت اختصاصی این است که انسان عصر را خوانده به خیال این که ظهر را قبلاً خوانده بود، بعد غروب یادش آمد که صلات ظهر را نخوانده بود، الان هم چهار رکعت به غروب شمس باقی مانده، در این صورت تکلیف به صلات عصر نیست، چون حدیث« لاتعاد» ترتیب را اسقاط کرد، صلات عصرش که قبلاً خوانده صحیح است، صلات ظهرش باقی است، می گوییم: «ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» صلات ظهر را بیاورید. این وقت اختصاصی را ما قائل نیستیم، که بگوییم: اگر صلات ظهر را در آنوقت چهار رکعت آخر اتیان کند مطلقا باطل است چون وقتِ اختصاصی عصر است،این احکام بار نمی شود،فقط در یک صورت که ظهر وعصر را نخوانده است وچهار رکعت هم بیشتر به غروب شمس باقی نماندهه است گفتیم: علی القاعده در مانحن فیه عصر باید خوانده بشود، علی القاعده کسی گفت که مجمل است ودلالت نمی کند، می گوییم: نه، مقتضای صحیحه معمّر بن یحیی این است که باید عصر خوانده شود.
لذا ظهر را اگر نخوانده باشد قبل از غروب،ولی عصر را خوانده باشد، ظهر را باید بخواند، اداء هم هست وتأخیرش هم جایز نیست. روایت هم که می گوید: ظهر وعصر فوت می شود صلات عصر بخواند، این هم طبق قاعده است. گفتیم که این روایت به وقتِ اختصاصی دلالت ندارد، اگر روایت این جور می گفت که اگر تو صلات عصر را خوانده بودی به اعتماد این که ظهر را خوانده ای، بعد عند الغروب متوجه شدی که ظهر را نخوانده ای وبیشتر از چهار رکعت هم وقت نیست، واگر ظهر را بخوانی ظهرت فوت می شود او دلالت به وقت اختصاصی می کرد، اما مورد روایت که صلات ظهر فوت می شود درصورتی است که عصر را نخوانده وظهر را هم نخوانده است، چهار رکعت هم بیشتر وقت نیست، اگر عصر بخواند صحیح است، اگر ظهر را بخواند باطل است، ما این را ملتزم هستیم وملتزم به وقت اختصاصی نیستیم « هذا تمام الکلام فی مانحن فیه».
فرق غروب ومغرب
درمانحن فیه در عبارت عروه این است که « و وقت الظهرین مابین الزوال والمغرب» غروب ندارد، اگر عبارت آن را درست نگاه کردید می بینید که مغرب است. «وقت صلاة الظهرین بین الزوال والمغرب»، وصاحب العروة۱ درمسأله بعدی که مسأله دومی است، می رسد به این مسأله که زوال شمس از دایره نصف النهار به چه چیزی معلوم می شود ومغرب به چه چیزی معلوم می شود، آنجا این جور می گویند: «ویعرف المغرب بزوال الحمرة المشرقیة» به این معلوم می شود که حمره ای مشرقیه زائل بشود.
در غروب ومغرب میان اصحاب ما اختلاف است،بعضی ها می گویند: مراد از غروب شمس، مجرّد استتار قرص در وراء افق نیست، مجرّد اینکه قرض شمس رفت در افق دیده نشد، غروب نیست. غروب آن وقتی می شود که آن طوری که دلو به چاه می افتد قرص شمس هم به آن پشت افق بیفتد. افتادنش سقوط قرص عن الافق است، نه «غیبوبة القرص عن الافق». فرق است بین «غیبوبة القرص وراء الافق» وبین «سقوط القرص عن الافق». سقوط معنایش این است که یک خرده ته برود، این اگر باشد مشهور می گویند: اسمش مغرب است، که این هم معلوم می شود به زوال حمره مشرقیه از طرف مشرق، وقتی که از طرف مشرق، حمره زائل شد وگذشت به طرف مغرب معلوم می شود که قرص شمس پائین رفته است. لذا مغرب را این جور می دانند، بلکه می گویند روایات که فرموده است: « اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقت منهما حتی تغرب الشمس» تغرب هم مراد همین است، یعنی ساقط بشود آن قرص شمس. این قول بعضی، بلکه مشهور بین اصحاب ماست، نسبت به صلات مغرب، که صلات مغرب باید بعد از ذهاب حمره مشرقیه خوانده بشود. مغرب اوست اگر غروب هم به معنای غیبوبةقرص شمس باشد، صلات مغرب را نمی شود خواند،روز تمام شده است ولکن صلات مغرب را نمی شود خواند.
این که مرحوم صاحب عروه۱ فرمود: مابین الزوال وبین المغرب، ومغرب را هم در مسأله بعدی این جور تفسیر می کند: « یعرف بزوال الحمرة المشرقیه» ظاهر عبارتین است که اگر قرص شمس، مخفی بشود وراء الافق، ولکن حمره مشرقیه هنوز زائل نشده است کسی که صلات ظهر وعصر را نخوانده باشد چنددقیقه طول می کشد تا حمره مشرقیه زائل بشود بعد از خفای قرص، صلات ظهر وعصر را بخواند اداء است.
آن چه در ورایا ما وارد است دو امر است: یکی این است که «اذا زالت الشمس وجبت الصلاتان ثم انت فی وقت منهما حتی تغیب الشمس» شمس غایب بشود، یعنی در فوق افق نمانده باشد، از افق غایب شده باشد. دیگری هم معنایش این است که قرص غروب کرده است، یعنی دیده نمی شود، رفته است. بدان جهت در مانحن فیه صلات ظهرین را بعد از «سقوط القرص عن الافق الحسّی وبعد غیبوبته» کسی نمی تواند این را به قصد ادا اتیان کند. مقتضای این ظاهرِ را نخوانده است، در این وقت که اتیان می کند باید به قصد ما فی الذمّه اتیان کند، که اعم از ادا وقضا است، والا به قصد اداء جزمی که ظاهر عبارت صاحب عروه۱ اقتضا می کند، این را نمی شود مساعدت کرد.
وقت نماز مغرب ومراد از انتصاب اللیل وزمان قضای نماز مغرب
(عروه(:«….ومابین المغرب ونصف اللیل وقت للمغرب والعشاء، ویختص المغرب بأوله بمقدار ادائه، والعشاء بآخره کذلک، هذا للمختار واما المضطر لنوم أونسیان او حیض أو نحو ذلک من أحوال الاضطرار فیتمدب وقتها الی طلوع الفجر».
اما در مسأله بعدی که زوال شمس را به چه چیز می شناسند، ایشان درمسأله بعدی متعرض می شود. ما تا به حال مبدأ وجوب صلات ظهرین را که زوال شمس ازدایره نصف النهار است ومابین منتهایش که غروب شمس است یا بنابر ظاهرِ عبارت مغرب است، بیان کردیم بعد از آن صاحب عروه متعرض وقت صلات مغرب وعشاء می شود مشهور بین اصحاب این است که وقت صلوة مغرب وعشاء بعد از غروب یا بعد از مغرب« علی ماسنذکر» می باشد« بعد الغروب أوبعد المغرب الی نصف اللیل» است، تا انتصاف اللیل است، وقتی شب شد آن وقت دیگر صلات مغرب وعشاء قضاء شده است، مشهور این را ملتزم می شوند. جماعتی درمقابل مشهور معذورین را استثناء کرده اند، آن جماعتی که مضطر بودنه اند در تأخیر صلات، مثل زنی که تا نصف اللیل دوم حیض داشت، خونش هنوز منقطع نشده بود وقتی که نصف اللیل شد خونش منقطع شد، امتحان کرد خودش را ودید که قطنه آورده نیست، گفته اند: وقت اضطراری مغرب و عشاء برای این حائض وآن که مثل حائض است، مثلا در سفر بود، ملتفت به وقت نبود، یکی وقتی متذکر شد، یا اینکه در بیابان مخوف بود ونمی توانست صلات بخواند، رسید به جایی که بتواند صلات بخواند، انتصاف اللیل شده بود، گفته اند: «وقت صلاة المغرب والعشاء للمضطرّ ممتدّ الی طلوع الفجر» است. جماعتی از اصحاب ما با وجود این که می گفتند: آخروقت، انتصاف اللیل است گفته اند: اگر شخصی مضطرّ شد، آخر وقت صلات المغرب والعشاء طلوع الفجر است. قبل از طلوع فجر می تواند بخواند.
صاحب عروه۱می فرماید: اقوی این است که انسان مختار هم اگر صلات مغرب وعشاء را تا انتصاف اللیل نخواند قبل طلوع الفجر باید بخواند، مثل زن حائض. وفرق بین زن حائض ومسافر مضطرّ این است که کسی که مختار باشد وعمداً ومتعمّداً تأخیر بیندازد صلاتش را به بعد از انتصاب اللیل وقبل الفجر معصیت کرده است ولکن صلاتش فی الوقت است مثل« من أدرک من اول الوقت رکعة کمن أدرکها» جایز نیست تأخیر انداختن، ولکن اگر تأخیر انداخت، معصیت کرده است ولکن صلاتش اداء است. ایشان می گوید که اقوی این است که کسی که مختار است صلاتش بعد از انتصاف اللیل قبل از طلوع فجر اداء است ولو اینکه احوط این است که به قصد ما فی الذّمه اتیان کند، احتیاط، احتیاط مستحبی می شود. بلکه می گوید: مضطرّ هم به قصد ما فی الذمّه اتیان کند، هردو احتیاط، استحبابی می شود. بعضی ها گفته اند که صلات مغرب وقتش ضیّق است، تا انتصاف اللیل نیست، صلاة المغرب نه صلاة العشاء، صلاة مغرب آخر وقتش سقوطِ شفق است، وقتی که آفتاب غروب کرد و زوال حمره مشرقیه شد به طرف مغرب بالای افق یک روشنی دیده می شود، آن شفق است، وقتی صلاة المغرب وقتش تمام می شود که شفق از مغرب برود، از افق مغرب که رفت صلات مغرب وقتش تمام می شود، خیلی زود هم می رود.
بدان جهت در روایات دارد « که صلاة المغرب ضیّقٌ»، صلات مغرب ضیّق است جماعتی این جور ملتزم شده اند. این اقوال در مسأله است، ویکی قول هم در مسأله این است که صلات مغرب ممتدّ می شود«الی ربع الیل»، بعضی گفته اند:»الی ثلث الیل» می دانید که این جور تحدیدات در آخر وقت اختلاف شده است؟ آیا این روایات باهم معارضه دارند؟ یا اینها قرینه وذی القرینه هستند؟ آیا جمع عرفی است؟ نتیجه چه می شود؟ که انشاء الله متعرض می شویم.
—————————————————————-
[۱]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۴ از ابواب المواقیت،ح۱۸٫
[۲]. طریقه شناخت محمد بن سنان از عبدالله بن سنان این است که اگر روایات را تتبع کنید می بینید که احمد بن محمد بن عیسی عن ابن سنان، حسین بن سعید از ابن سنان، هم در محمدبن سنان، ابن سنان می گویند،روایات ابن سنان عن الرضا۷ یعنی محمد بن سنان، در عبدالله هم همین جور اس، ابن سنان عن أبی عبدالله۷٫ چون محمدبن سنان روایتی از امام صادق۷ ندارد، راوی از عبدالله بن سنان است، می بینید که صاحب وسائل در روایت می گوید: یعنی عبدالله بن سنان. این بواسطه قرینه خارجی است، هم در عبدالله بن سنان وهم در محمد بن سنان تعبیر به ابن سنان خیلی کثیر است. کسی که متبحّر در طبقات روات بشود می بیند که چقدر ابن سنان وجود دارد، چون بنابر اختصار بوده، مثل این که آنها این جور فکر نمی کردند که یک زمانی بشود که موجب شبهه بشود برای بعضی ها. کسی که طبقه را می شناسد، ابن سنان گفته بشود یا محمد بن سنان فرقی ندارد، راوی از عبدالله بن مسکان، محمدبن سنان است، کسی که از امام صادق۷ نقل کند آن عبدالله بن سنان است. این روایت من حیث سند مناقشه دارد، این را که خدمت شما عرض کردم این نتیجه سالتها تتبّع است در روایات، در سندِ روایات، که آن کسی که راویِ از محمد بن سنان است عبدالله بن مسکان است، وحسین بن سعید از عبدالله بن سنان روایتی ندارد، اگر روایتی هم داشته باشد به واسطه فضالة است. فضالة بن ایوب وامثال فضالة، که به واسطه آنها نقل می کند از عبداللّه بن سنان.
.[۳] وسائل الشیعة، ج۳، باب۰ از ابواب المواقیت، ح۱۳٫