دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۹: وقت مختص ومشترک نماز
وقت مختص ومشترک نماز ظهر وعصر
اکثر اصحابنا، بلکه معروف مابین اصحاب ما این است که هر یکی از صلاة ظهر وصلاة عصر یک وقت مختص ویک وقت مشترکی دارند. وقتی که زوال شمس از دائره نصف النهار می شود، تا به اندازه صلاة ظهر مقداری از وقت نگذشته باشد که مکلف می تواند صلاة ظهر را در آن مقدار بخواند، آن وقتِ مختص به ظهر است. در آخر قبل از غروب شمس مقداری به غروب شمس بماند که مکلف می تواند صلاة عصر را در آن مقدار بخواند، آن هم وقت مختصّ صلاة العصر است. ومابین دوتا وقت مختص وقت مشترک است. نتیجه این طور می شود که اگر شخصی اشتباه کرده بود وخیال می کرد ظهر شده وزوال شمس از ناحیه نصف النهار شده، صلاة ظهرش را خواند وبعد صلاة عصرش را خواند، بعد رفقایش، دیدند از مسجد بیرون می آید، گفتند چرا بیرون می آیی؟ گفت: نماز هایم را خواندم. گفتند: الان دو دقیقه است که زوال شمس از دایره نصف النهار شده است که معلوم شده این صلاة العصر را در وقت مختصّ به صلاة ظهر خوانده وهمه صلاة ظهر را قبل زوال خوانده، می گویند: این صلاة عصرش باطل است.
شرائط صحت نماز عصر از جهت زمان
در صلاة عصر دوشرط هست: یک شرط این است که باید در وقتش واقع بشود. یک شرط این است که باید بعد از صلاة ظهر واقع بشود. صلاة ظهر دیگر شرط دومی را ندارد که حتماً قبل از صلاة العصر واقع بشود. اگر کسی یک روزی صلاة ظهر خواند، عصرش را متعمداً نخواند، صلاة ظهرش صحیح است. صلاة عصر است که باید بعد از صلاة ظهر واقع بشود. پس یک شرط این است که این صلاة العصر در وقت واقع بشود ویک شرط این است که بعد از ظهر واقع بشود. این دوتا شرط است ولکن شرطیت ها مختلف است. شرطیّت وقت، شرطیت علی الاطلاق است. شخصی عالم باشد غافل باشد، جاهل باشد وقتی که صلاة در وقتش نشد محکوم به بطلان است. به خلاف شرط اینکه عصر باید بعد از ظهر بشود، آن شرطیتش عند الذکر است. شرطیت مطلقه ندارد، بدان جهت در حدیث لاتعاد« لاتعاد الصلاة الامن خمس» یعنی خللی که به صلواة از ناحیه شرایط واجزاء ومانع می رسد، آن خمس، یکی طهارت است، دیگری وقت است، وقت در حدیث لاتعاد در مستثنی ذکر شده است. ولکن ترتیب مابین صلاة الظهر العصر داخل مستثنی منه است. «لاتعاد الصلوة الامن خمس، الوقت والطهور والقبلة الرکوع والسجدتین» این پنج تا مستثنی است. واما بقیه داخل مستثنی منه است، یکی هم از آن بقیه ترتبی است. کسی خیال می کرد که ظهر شد که صلاة ظهر همه اش قبل از وقت واقع شده است وصلاةالعصر در وقت مختص ظهر واقع شده است. صلاةعصرش باطل است نه به جهت ترتیب، چون که ترتیب اینجا شرطیت ساقط است. چرا؟ چون اگر غافل بود، عمدی نبود، داخل مستثنی منه است. خیال کرده که صلاة ظهرش را خوانده است.
این که می گویند صلاة عصر باطل است، چون دروقتش خوانده نشده است، در وقت صلاة ظهر خوانده شده است. وقت صلاة عصر وقتی است که مقداری به اندازه وقت صلاة ظهر بگذرد. این خلاف است که فرض کنید این شخص صلاة ظهرش را قبل الزوال خوانده وخیال می کرده که زوال شمس شده وظهر شده است، بعد صلاة ظهرش را تمام کرد، بعد از ۵ ویا ۶ دقیقه صلاة عصرش را خواند، وقتی که صلاة عصرش تمام شد، اورا متنبّه کردند که تا ۵دقیقه است که زوال شمس از دائره نصف النهار شده است. یا در خارج مسجد به شاخص نگاه کرد، دید که ۵دقیقه است که زوال شمس شده، پس معلوم می شود که درما نحن فیه صلاة عصرش صحیح است. چرا؟ برای اینکه در مانحن فیه آن وقتی که یک چند دقیقه ای، فاصله شده بود، وقت صلاة ظهر داخل شده بود. پس وقت صلاة ظهر گذشته بود صلاة عصر را خواند. لاتعاد ترتیب را الغاء می کند، مستثنی منه در لاتعاد می گوید: ترتیب شرط نیست و وقت هم فوت نشده، آن را در وقتش اتیان کرده، مقداری از اول زوال گذشته بود، عصر را اتیان کرد، صلاة عصرش صحیح است. ظهر را بایداتیان کند. چرا؟ چون قبل از وقت انجام شده است.
حکم نماز ظهر در وقت اختصاصی نماز عصر
حضرات مشهور می گویند: به مقدار چهار رکعت، مختصّ به صلاة ظهر است. کما این که چهار رکعت از آخر وقت مختص به صلاة عصر است.
حال اگر هوا ابر بود، شخص شک کرد که ـ نماز ظهر وعصر راهم نخوانده ـ نمی داند که وقت هست یانه؟ نماز ظهر وعصر را بخواند یاوقت نیست، صلاة ظهرش را شروع کرد. وقتی که السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته گفت، هوا باز باشد، دید که شمس غروب کرده است، آن وقت که نماز ظهر را تمام کرد دید غروب کرد، صلاة ظهرش باطل است. چرا؟ چون در وقت مختص عصر واقع شده است. صلاة ظهر فاقد شرط دیگر نیست، چون قبل از عصر لازم نیست واقع بشود. عصر باید بعد از ظهر واقع بشود ولکن ظهر در وقت صلاة العصر خو انده، نمازش محکوم به بطلان است، مشهور این را می گویند.
استدلال علامهرحمه الله در بطلان ظهر در وقت مختص عصر
برای این مسلک مشهور استدلال کرده اند به وجوهی که بعض آن وجوه مثل آن وجهی که علامهقدس سره فرموده: وقتی که زوال شمس به دائره نصف النهار شد، نمی تواند شارع دوصلاة را واجب کند که بگوید: هم صلاة ظهر بر تو واجب است وهم صلاةعصر بر تو واجب است. چرا نمی تواند هر دو را واجب کند؟ چون در اول وقت نمی تواند دونماز را اتیان کند. وقتی که تکلیف آمد، در زمان تکلیف آن وقتی تکلیف متوجه می شود که در آن زمان قادر بر امتثال باشد، در اول وقت فقط متمکن از امتثال امر به ظهر است. امر به ظهر تکلیفش می آید. وقتی که بمقدار ظهر گذشت، امر به تکلیف صلاتی می آید امر کردن به صلاة معاً، معنایش این است که هر دو تا را بیاورد، هردوتا رانمی شود در اول وقت اتیان کرد. همان طوری که در صلاة ظهر اول باید رکعت اول را اتیان کرد، بعد رکعت ثانیه را، بعد رکعت ثالثه را ، بعد رابعه را، در صلاة ظهر وعصر هم باید ظهررا این چهار رکعت را اول اتیان کرد. چون اول اتیان کردنش، چهار رکعت واجب است، امر به صلاة ظهر دارید. می گوییم: اینکه دلیلی نمی شود. چون که نمی گوید: در اول در آن ۵دقیقه هر دو صلاة را بیاورد، هم ظهر را بیاورد هم عصر را بیاورد که زمان کمتر از فعل باشد. این که نمی گوید زمان وسیع است. اول ظهر می گوید این دوتا صلاة را بر تو واجب کرده است، کما ذکرنا مراراً در مواردی که امر به صلاة می شود صرف وجود ا لصلاة بین الحدّین مطلوب است. شارع هر وجود را نمی خواهد. لذا اگر کسی اول ظهر را نماز ظهر بخواند با این قصد که شارع خصوص انی را بر من واجب کرده است، تشریع است وعملش باطل است. شارع صرف وجود صلاة ظهر را بین الحدّین خواسته است. امر متعلق به آن صرف الوجود شده است. کما اینکه نسبت به صلاة عصر هم امر متعلق شده است به صرف الوجود صلاة العصر بین الحدّین، یعنی بین الزوال وبین غروب الشمس و از آن طرف هم فرموده که صلاة العصر یک شرط زائد دارد. شرطش این است که باید بعد از ظهر واقع بشود. وقتی که من به هردو قادر هستم که امتثال بکنم. آیا دوتا صرف الوجود را در این وقت موسع نمی توانم اتیان کنم؟ آن که شرط در تکلیف است، قدرت بر امتثال در ظرف تکلیف است. ظرف تکلیف بین المبدأ والمنتهی است. ومتعلّق التکلیف صرف الوجود است. من می توانم این را صرف والوجود را اتیان کنم وآن صرف الوجود راهم اتیان کنم وهیچ تکلیف مالا یطاقی لازم نمی آید. تکلیف به غیر الممکن نمی شود. ایشان فرموده: اگر صلاة ظهر وعصر را معاً بخواهد بیاورد، این تکلیف به مالایطاق است. تکلیف به غیر ممکن است. دوتا ۴رکعت را نمی شود در اول وقت هردو را شروع کرد واتیان کرد. اگر این است که هر کدام را می خواهی مخیر هستی بیاوری، این خلاف تسالم اصحاب است که می گویند ظهر را باید اول بیاورید. آن وقت فرموده: پس اول ظهرِ واجب، بعد عصر واجب ، این استدلال باطل می شود. چون که مطلوب، صرف الوجوب بین الحدّین است ومکلف قادر به صرف الوجود بین الحدّین است مع الاشتراک. مثل کسی که اول ظهر تکلیف به صلاة می آید، وضو ندارد باید وضو بگیرد، بدون وضو صلاه را اتیان کردن نمی شود ممکن نیست. ولکن مطلوب صرف وجود صلاة است، وضو بگیرد صرف وجود را اتیان کند، محذوری در او ندارد.
وهکذا وجه دیگری هم صاحب مدارکقدس سره فرموده است که تطویل بلاطائل است. عمده در مسلک مشهور واکثر اصحاب قدیماً وحدیثاً قائل به این قول هستند. این نسبتش را به مشهور می دهیم، به واسطه کلمات اصحاب است که نسبت را به مشهور داده اند. اگر این قول مشهور هم نباشد، اکثر اصحاب قائل به این قول هستند بوقت الاختصاص. حتی صاحب عروه هم نسبت به مشهور داده است این قول به وقت اختصاصی را در عبارتش که می آید.
استدلال به روایات در کفایت صرف الوجود صلاة ظهرین بین الحدین
عمده مدرکی که بعضی در این قول دارند روایت مرسله داود بن فرقد[۱] است «و عنه» شیخقدس سره این روایت را نقل می کند از کتاب سعد بن عبدالله اشعری«وعنه» ضمیرش بر می گردد به سعد که سعد بن عبدالله اشعری است. سعد بن عبدالله اشعری قمّی هم نقل می کند« عن أحمد بن محمد بن عیسی وموسی بن جعفر بن ابی جعفر» این موسی بن جعفر بن أبی جعفر با احمد بن محمد بن عیسی است. عدم توثیق او ضرری نمی رساند. چون احمد بن محمد عیسی خودش تنها کافی است. «جمیعاً» این دوتا نقل کردند از عبدالله بن الصلت که از اجلاء است واز اصحاب امام رضاعلیه السلام است «وعن الحسن بن علی بن فضال عن داود بن ابی یزید» که هما داود بن فرقد است که قبلاً گفتم. داود بن ابی یزید فرقد از اجلاّء است. حسن بن علی بن فضال هم که شخص جلیل است. بعد اینجور است که«عن بعض اصحابنا عن ابی عبداللهعلیه السلام قال: اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر» وقتی که زوال شمس از دائره نصف النهار شد، ظهر داخل می شود« حتی یمضی مقدار ما یصلّی المصلّی اربع رکعات» تا آن مقدار بگذرد که مکلف می تواند چهار رکعت بخواند«فاذا مضیٰ ذلک» وقتی که مقدار چهار رکعت گذشت، نه اینکه بخواند، خواندن شرط نیست که چهار رکعت را بخواند. این مقدار از وقت بگذر ذلک المقدار، «فقد دخل وقت الظهروالعصر» وقت ظهر وعصر هردو داخل می شود. یعنی وقت عصر هم داخل می شود. چون ظهر قبلا داخل شده بود« حتی یبقی من الشمس مقدار ما یصلّی المصلّی اربع رکعات» اولی وقت مختص ظهر بود، این وقت مختص عصر است در آخر. وقت هر دو داخل می شود این وقت مشترک است تا مقدار مایصلی المصلی اربعة رکعات « فاذا بقی مقدار ذلک فقد خرج وقت الظهر» وقت ظهر خارج شده است «وبقی وقت العصر» وقت عصر باقی می ماند« حتی تغیب الشمس» یعنی آخر هم مختص به صلاة عصر است.
فرض کنید اگر کسی خیال می کرد وقت وسیع است، نماز ظهر خواند ودید شمس غروب کرد، معلوم شد صلاة ظهر را در وقتی خوانده که اربع رکعات مانده بود به غروب شمس، پس صلاة ظهرش باطل است. این بطلان صلاة ظهر نه به جهت ترتیب است، چون ترتیب ندارد، صلاة ظهر اول است، ترتیب شرط در صلاة عصر است. این بطلان به جهت این است که صلاة ظهر را در وقتی خوانده که وقتش خارج شده بود، وقت مختص صلاة عصر بود. بدان جهت در مانحن فیه این روایت دلیل بر مشهور می شود. ولکن در مانحن فیه این اشکال است که این روایت من حیث السند مرسله است. داود بن فرقد، ابی یزید از بعض اصحابنا نقل می کند. آن«بعض اصحابنا» را ما نمی شناسیم.
وقت اختصاصی صلاة ظهر، مقتضای قاعده بنابر قول بعض علماء
بعضی مثل صاحب جواهر ودیگران فرموده اند: این ضعف دارای تأثیر نیست چون مشهور قدیماً وحدیثاً به این روایت عمل کرده اند. با عمل مشهور ضعف روایت جبران می شود. می گوییم: اگر مشهور در مانحن فیه بر طبق این روایت عمل کنند، معلوم نیست که مشهور دلیلشان این روایت بود، بلکه از استدلال علامه وغیر علاّمه ظاهر می شود که اصل این وقت اختصاصی علی القاعده است. چون علامه گفت: اگر در اول وقت زوال شد، هردو صلاة در همان«آن» واجب شود، تکلیف به مالایطاق می شود، چون نمی شود۸رکعت را یکدفعه اتیان کرد. بگوید: هشت رکعت را از حالا اتیان بکن، تکلیف به ما لایطاق است. اگر معنایش این است که اول عصر را اتیان بکن، بعد ظهر را یا ظهر را اتیان کن یا عصر را، مخیر هستی که یکی لابعینه واجب است، جامع واجب است، این هم خلاف اجماع است. پس اول ظهر واجب می شود، بعد عصر واجب می شود. ما به این استدلال کردیم که، قت مختص علی القاعده است. پس چطور می توانیم بگوییم: مشهور که این ادله را ذکر کرده اند، حتی صاحب حدائق که اخباری است، وجه عقلی دیگری در مقام گفته، گفته است: در حال عمد باید صلاة ظهر قبل از عصر خوانده شود، عصر را باید بعد خواند، دیگر حال عمد با حال خطاب ونسیان فرقی نمی کند. «حدیث لاتعاد» می گفتیم، فرقی نمی کند شرطیت مطلقا ثابت می شود.
جوابش این است که فرق پیدا می کند. یک وقت جزء وشرط در حال ذکر جزء وشرط می شود. لذا اگر نسیاناً وغفلتاً ضرر رساند، صلاة باطل نمی شود. یک وقت شرطیت مطلقه پیدا می کند. پس اینکه مشهور به این را روایت استناد کرده اند، نه، ما این را احراز نکردیم. لذا مشهور تمسک کرده اند که این حکم علی القاعده است وما هم خواهیم گفت که علی القاعده نیست وگفتیم: صرف الوجود بین الحدّین مطلوب است، این اتیان کردن آن در اوّل واجب نیست وشخص متمکن است دوتا صرف الوجود را باشرایط بین الحدین اتیان کند، هیچ محذوری ندارد. لذا در مانحن فیه این روایت به درد نمی خورد.
نظر شیخ انصاریرحمه الله در روایات بنی فضال
شیخ انصاریقدس سرهدربعض موارد کلامی فرموده است، هم درمکاسب محرمه وهم در کتاب الصلاة دارد، بعضی از کلام در شیخ استفاده کرده اند ودرست هم هست، استفاده می شود که ایشان قائل است اصل هر روایتی که در سند اوبنی فضال باشد، آن ضعفی که در آن روایت قبل از بنی فضال است، آن حساب نمی شود. بنی فضال طائفه ای بودند که مذهبشان فطحی بود، در آخر برگشت، نوه ای زراره شهادت داد که حین الموت از مذهب فطحی بودن برگشت. گفت: اسم عبدالله بن فطح را در روایات پیدا نکردیم و او امامتی نداشت. پسر این حسن بن علی بن فضال که علی بن فضال که شیخ از او روایات نقل می کندنوه، زرارة را متهم کرد که از خودش می گوید، پدر من همین طور فطحی ماند. داستانش مفصل است.
ضعف از بنی فضال تا به طرف ما نیست. سعد بن عبدالله نقل می کند از احمد بن محمد بن عیسی واحمدبن محمد بن عیسی نقل می کند از حسن بن علی بن فضال، در طرف نقل ما ضعفی نیست. ضعف به طرف امام است، که این حسن بن علی بن فضال نقل می کند از داود بن ابی فرقد، داود بن ابی فرقد هم نقل می کند از بعض رجال، که ضعف در بعض رجال است. آن طرفی که حسن بن علی بن فضال از او نقل می کند تا به امامعلیه السلام برسد، اگر در آنها ضعف شد، ضرری به صحت روایت نمی رساند. همان طوری که در روایات ابن ابی عمیر می گویند که«لایروی ولایرسل الا عن ثقة» یعنی اگر روایت ابن ابی عمیر به دست ما به وجه معتبر رسید، بعد از ابن ابی عمیر اگر از هر شخصی نقل کند، آن روایت صحیح می شود. چرا؟ چون« لایروی ولایرسل الاّ عن ثقة».
اینجا هم گفته اند: در روایاتی که حسن بن علی بن فضال است، اگر ضعفی در آن روایت تا امامعلیه السلام باشد، آن ضعف نیست وبه آن اعتناء نمی شود. چرا؟ به جهت اینکه گفته اند: کتب بنی فضال را به امامعلیه السلام نشان دادند، امامعلیه السلام امر کرد که «خذوا ما رووا وذروا مارأوا» عقیده شان را دور بیندازید، روایاتشان که کتبشان است، اخذ کنید. وقتی که کتاب حسن بن علی بن فضال به واسطه احمد بن محمد بن عیسی وبه واسطه سعد بن شیخ عبدالله رسیده، وروایت شیخ هم به ما رسیده است، روایاتی که در کتاب حسن بن علی بن فضال به ما رسیده، به طریق صحیح رسیده است، ضعف بعد از آن است، امامعلیه السلام فرموده: به روایات حسن علی بن فضال عمل کنید. لذا شیخقدس سره در مکاسب محرمه یک جادارد که روایت از حیث سند بعد از علی بن فضال ضعیف است، می گوید: «فان فی سند ها بنی فضال» با وجود اینکه ضعف دارد، می گوید: اعتنا نمی شود، چون سندش بنی فضال است.
ردّ برکلام شیخ وتفصیل در قبول روایات بنی فضال
من تعلیقه ای نوشتم بر مکاسب، مفصل هم بحث کردیم درکلام ایشان که این کلام شیخ درست نیست. چون امامعلیه السلام اگر فرموده باشد، «خذوا ما رووا وذروا مارأوا» معنایش این است که روایاتشان روایات معتبره است، فساد عقیده به رویات آنها ضرر نمی رساند. یعنی بنی فضال در روایت، شخص معتبری هستند، اشکالی ندارد. یعنی امامعلیه السلام می فرماید: فساد عقیده روایاتشان را باطل نمی کند. نه اینکه دیگر بنی فضال از زراره رفت بالاتر! زرارة اگر از شخص ضعیفی نقل کرد وآن شخص ضعیف از امامعلیه السلامنقل کرد می گوییم: روایت ضعیف است. چرا؟ چون زراره نقل می کند«عن رجل عن ابی جعفرعلیه السلام» روایت مرسله است، دیگر کتب بنی فضال بالاتر از او نمی شود. بنی فضال هم روایاتشان به ملاک نقل روایت معتبر است، اخذ به او می شود، یعنی اگر از شخص معتبری نقل کنند، نه اینکه از هرکسی نقل کردند، ولو کذاب باشد ومعلوم شود که دروغ می گوید، به مجرد احتمال صدق روایتش معتبر می شود، چون امامعلیه السلام فرمود، این اولا، وثانیاً اصل اینکه امامعلیه السلام این را در باره روایات بنی فضال فرموده باشد، ثابت نیست. این را شلمغانی نقل کرده اند است که امامعلیه السلام این طور فرموده است، ودر روایت شلمغانی، راوی آن ضعیف است.
در نظر این است که یک روایت معتبره ای نسبت به کتب بنی فضال پیدا کردیم، نه به روایاتش که امامعلیه السلام به کتب آنها اخذ کرده است، یعنی به کتب آنها به آن نحوی که میران اخذ روایت است.
بدان جهت در مانحن فیه این روایت نمی شود، وکلام مشهور را در اینکه اول زوال مختص به ظهر بوده است کنار می گذاریم. چرا؟ چون که این دلیل ندارد که اول وقت مقدار اداء صلاة مختص به وقت ظهر است، عصر داخل نمی شود. دلیل ندارد، این روایت ضعیف شد. مضافاً بر اینکه انسان بعید نیست که بگوید: قرینه قطعیه است که این درست نیست. چون مردم که اول ظهر نماز ظهر می خوانند، مختلف است یکی تند می خواند، یکی مسافر است دو رکعت می خواند، هنوز یک دقیقه طول نکشید، نماز ظهرش را تمام کرد، بگوییم: وقت صلاة عصر در حق این بعد از از یک دقیقه است. یکی صلاة ظهر را با طمأنینه می خواند که متعارف صلاتش با طمأنیه است، حاضر هم هست صلاة ظهرش ۱۰ دقیقه طول می کشد، می گوییم: در حق آن یک دقیقه بعد از یک دقیقه نماز واجب می شود، وقت داخل می شود در حق این بعد از ۱۰دقیقه. همینطور اشخاص مختلف هستند.
این صلاة عصر به عدد مکلف وقت دخولش وقت دارد، وقت دخولش نسب به هرمکلفی مختلف است، یک وقت داخل می شود، این معنا در ذهن نیست. «لک صلاة وقتان» یک وقت فضیلت بود در حق همه، یک وقت اجزاء بود در حق همه، کما تقدم در رایات. این را نمی شود ملتزم شد.
می ماند صلاة عصر، در صلاة عصر هم محذوری است، وآن محذور، این است که کسی صلاة ظهر وعصر را نخوانده، خواب بود، از اوخواب بلند شد، نگاه به آفتاب کرد، دید چهار رکعت مانده تا شمس غروب کند، یعنی از افق ساقط بشود، ۴دقیقه یا ۳دقیقه مانده که غروب کند، در این ۳دقیقه یک صلاة عصر را می تواند اتیان کند. در آنجایی که ببیند می شود ۵ رکعت خواند، اول باید ظهرش را بخواند، بعد صلاة عصر را بخواند. چون آن یک رکعت وقت ظهر است، «من ادرک من الوقت رکعة فقد ادرکها» از صلاة عصر هم که یک رکعت درک می کند، کأنّ صلاة عصر را در وقتش درک کرده است، آن اشکال ندارد. اشکال این است که فقط به اندازه چهار رکعت مانده، صلاة ظهر وعصر را نخوانده، اشکال این است که فقط به اندازه چهار رکعت مانده، صلاة ظهر وعصر را نخوانده، اگر کسی بپرسد ایها الناس شما که قائل به وقت مختص نیستید، این شخص وظیفه اش چیست؟ هم بخواند ظهر وهم عصر بخواند. می گویند که این التزام به وقت مختص است. این التزام به این استکه اربع رکعات اخیری مختص به صلاة عصر است. اگر گفتیم: مختص به صلاة عصر است.
اگر گفتیم: مختص به صلاة عصر است، وقت مختص می شود، آثارش بار می شود. در مانحن فیه ما این را نمی گوییم:وقت مختص نیست. یعنی چه؟ یعنی اگر کسی خیال کرد که۸ رکعت وقت دارد، صلاة ظهر راتمام کرد، دید شمس غروب کرد، می گوئیم: صلاة ظهر را تمام کرد، می گوییم صلاة ظهرش صحیح است، صاحب عروه هم می گوید: صحیح است. پس آن وقت به ما نقص می شود که وقتی که صلوة ظهر نخوانده، عصر نخوانده، چرا عصر را بخواند؟ وقت مختص که که شما ملتزم نیستید.
درجواب از این، دو حرف گفته اند. یک حرف این است که ملتزم شده اند که عصر وقت مختص دارد، روایت داود بن فرقد ضعیف است، روایت ابن فرقد را نمی خواهیم. در مانحن فیه روایت دیگری است که آن دیگری برای وقت عصر وقت مختص تعیین می کند. آن روایت دیگر در بعض کلمات به صحیحه[۲] معروف است«وباسناده الشیخ عن الحسین بن سعبد عن بن سنان عن ابن مسکان عن الحلبی فی حدیث قال: سألته عن رجل نسی الاولی والعصر جمیعاً» مردی که صلاة ظهر وعصر را یادش رفته بود بخواند، نخوانده بود«ثمّ ذکرذلک عند غروب الشمس آن وقت که شمس غروب پیدا می کرد، یادش افتاد که ظهرین را نخوانده «فقال: ان کان فی وقت» اگر یک وقت دارد که هردو صلاة را می تواند درک کند یک رکعت درک کند «من ادرک رکعة» می گوید: «فقد ادرکها» عصر را درک کرده است « ان هوخالف ان تفوته» فقط چهار رکعت وقت است، در این صورت فلیبدأ بالعصر» صلاة عصر را شروع کند« ولایؤخرها» صلاة عصر را تأخیر نیندازد، ظهر را نخواند، صلاة عصر را بخواند«فتفوته» صلاة عصر از او فوت بشود« فیکون قد فاتتاه جمیعاً» اگر صلاة ظهر را بخواند، هردو صلاة فوت می شود. یعنی صلاة ظهرش هم باطل می شود. چون در وقت مختص است «ولکن یصلّی العصر فیما بقی من وقتها ثمّ لیصلی الاولی بعد ذلک علی أثرها» قضاء صلاة ظهر را بخواند. گفته اند این صحیحه دلالت می کند که آخر وقت، وقت مختص است.
————————————————————-
[۱]. وسائل الشیعة، ج۳، باب۴ازابواب المواقیت،ح۷٫
[۲] . وسائل الشیعة، ج۳، باب۴ از ابواب المواقیت، ح۱۸٫