دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۵: وقت فضیلت نماز ظهر ونافله ای آن
مراد از وقت فضیلت نماز ظهر
کلام در این بود که وقت فضیلت صلات ظهر به حسب روایات کدام وقت است؟ وقتِ فضیلت در مقابل تأخیر الصلاة الی آخر الوقت. معلوم است که صلات هر مقداری در اول وقت باشدـ چون وقت فضیلت صلات ظهر را در روایات تحدید کرده اند که فیء شاخص به اندازه مثلش برسدـ آن افضل است از این که انسان صلات ظهر را بعد از آن وقت بخواند، اوّل وقت نسبت به آخر وقت أفضل است، در این شبهه ای نیست، کلام این است که اول وقت فضیلت اتیان صلات ظهر، مبدأش چه موقع است؟ آیا به مجرد زوال شمس از دایره ای نصف نهار است یانه، بعد از اول وقت فضیلت داخل می شود؟
به حسب روایات اگر روز جمعه باشد که صلات نافله قبل از ظهر خوانده می شود،یا انسان مسافر باشد، که صلات ظهرش نافله ندارد، به مجرد زوال شمس وقت فضیلت شروع می شود،این در روایات مبارکات هم ذکر شده بود در باب صلات الجمعه بیان کردیم، ودر مانحن فیه هم بعضی از آن روایات را نقل می کنیم. این محل کلام نیست که روز جمعه ووقتی که انسان مسافر است وصلات ظهرش نافله ندارد، به مجرد زوال، همین که ظهر دخولش محقق شد ومکلف احراز کرد که ظهرش شده است، وقت فضیلت شروع می شود. انما الکلام فی سایر الایام است، که صلات ظهر نافله دارد، شروعِ وقت فضیلت، وقتی است که انسان از نافله ظهر فارغ بشود، اگر اول ظهر شروع کرد به نافله خواند، همین که نافله تمام شد وقت فضیلت ظهر برایش رسیده است ولواز فیء که بعد از ظهر حاصل می شود، یک قدم هم نگذشته باشد، نصف قدم هم نگذشته باشد، همین که نافله تمام شد، وقت فضیلت شروع می شود، این را از کجا می گوییم؟
به این معنا دلالت می کند روایات معتبره که در مانحن فیه ذکر می کنیم. این روایت[۱] اولی است ـ صلاتی که خدا بر ما فرض کرده است«اول مایحاسب به العبد» وابن محافظت ها(حافظوا علی الصلوات والصلوات الوسطی) است ـ به ائمه هدی:شکایت کرده اند که یابن رسول اللّه ما که مشغول نمازمی شویم آن حضور قلب را نداریم، امام۷ فرمود: اگر حضور قلب نداشته باشید صلاتش صلات حساب نمی شود، گفت: وای برما، که در صلات حضور قلب پیدا نمی کنیم، امام۷ فرموده است که نوافل را مواظبت کنید، اوجبران می کند این امر را، این به حسب قول ائمه: است، مواظبت کردن نوافل به جهت این است که نقصان فرائض را خداوند متعال با اشتغال به نوافل جبران می کند. روی این اساس در زمان سابق که زمان ائمه: هم داخل بود، به نوافل خیلی اهمیت می دادند چون جابر نقصان صلات هستند. لذا بحثش هم اهمیت دارد که انسان عن بصیرةٍ نوافل را اتیان کند.
یک جهت بصیرتش این است: آن اشخاصی که ما قول آنها را حجت می دانیم، ما امر شده ایم به اتباع آنها وقول آنها به واسطه اخباری که بر ما رسیده است، واخبار هم من حیث السند معتبر است، که حجت می شود آنها، عذر در تشکیک آنها نمی شود، مقتضای آنها این است که اگر انسان، در آنجایی که مکلف به نافله ظهر است، اول ظهر مشغول به نافله شد، همین که تمام شد، وقت فضیلت می رسد.
یکی از آن روایات صحیحهِ منصور بن حازم[۲]وغیره تعبیر می شود«محمدبن یعقوب عن الحسین بن محمد» حسین بن محمدبن عامر اشعری است، که شیخ کلینی است«عن عبداللّه بن عامر،عن علی بن مهزیار، عن فضالة بن أیوب،عن الحسین بن عثمان، عن ابن مسکان» ابن مسکان نقل می کند از چند نفر،«عن حارث بن المغیره، وعمر بن حنظله، ومنصور بن حازم» منصور بن حازم کافی است، وعمر بن حنظله در اومخدوش است، ضرری ندارد« جمیعاً،قالوا: کنّا نقیس الشمس بالمدینة بالذراع» مادر مدینه که بودیم، فیء شمس را به ذراع اندازه می گرفتیم، که وقتی که به مقدار ذراع شد، آن وقت، وقت فضیلت صلات ظهر داخل می شود، که روایات ذراع وذراعین،ذراع بر صلات الظهر، ذراعین بر صلات العصر،درمقابل روایات قدم بر صلات الظهر، قدمین بر صلات العصر« فقال أبوعبدالله۷:الا أن أنبّئکم بأبیَن من هذا» به واضحتر از این طریقه وقت صلات ظهر را برای شما بیان کنیم؟ «اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الظهر» ظهر داخل شده است«الاّ أنّ بین یدیها سبحة» در جلوتر از صلات ظهر سبحه ای است، یعنی صلات نافله است، که همان هشت رکعت است«وذلک الیک» آن نافله، آن سبحه در اختیار تو است، مستحب است «وان شئت طوّلت» می توانی اورا طول بدهی، زمانش وسیع بشود«وان شئت قصّرت» که زود بخوانی وبه چهار رکعت اقتصار کنی، که در بعضی روایات هم هست که می توانی کوتاه بخوانی، وقتی این را تمام کردی، وقت صلات ظهر است. آن وقت فضیلتی که در صلات ظهر است این استکه این سبحه ـ این صلات نافله ـ مقدم بشود بر او، آن وقت آن وقت، صلات نافله می شود.
روایت دیگرصحیحه ای محمدبن أحمدبن یحیی[۳] است«باسناده» الشیخ« عن سعدبن عبدالله، عن محمدبن احمدبن یحیی» صاحب کتاب نوادر الحکمة است«قال: کتب بعض اصحابنا» بعص اصحاب ما نوشت «الی أبی الحسن۷» این شهادت برکتابت است که این اخبار، شهادت می دهد بر کتابت«روی عن آبائک القدم والقدمین» دروقت صلات ظهر یک قدم ودوقدم نقل شده است«والاربع چهار قدم هم ذکره شده است«والقامة» قامت هم ذکر شده است، که بعد از قامت صلات ظهر را بخوان که خواهیم گفت الان« والقامتین وظل مثلک، والذراع والذراعین» اینها روایت شده است، «فکتب۷لاالقدم ولاالقدمین، اذا زالت الشمس فقد دخل وقت صلاتین وبین یدیها سبحة»، جلوتر از این صلات ظهر صلات نافله است وهی ثمانی رکعات» هشت رکعت است«فان شئت طوّلت» به حسب زمان که با طمأنینه وآرام بخوانید«وان شئت قصّرت ثم صلّ الظهر» بعد صلات ظهر را بخوانید.
یکی از روایات باز صحیحه ذریح المحاربی است[۴] است که می گوید:«قلت لأبی عبداللّه۷: متی أصلّی الظهر»؟ صلات ظهر را کی بخوانم؟«فقال:صل الزوال ثمانیة» زوال الشمس شد هشت رکعت نافله رابخوان«ثم صلّ الظهر» سپس ظهررا بخوان. آن وقت در مانحن فیه است، در صلات عصرهم همین طور است«ثم صل سبحتک طالت اوقصرت ثم صل العصر» عصر را بخوان نافله اش را بخوان، وقت فضیلت صلات عصر است.
وهکذا در روایات دیگر، یکی از آن روایات روایتی است که از مالک الجهنی[۵] نقل کرده است«انه سئل أباعبداللّه۷،عن وقت الظهر فقال: اذا زالت الشمس فقد دخل وقت الصلاتین، فاذا فرغت من سبحتک فصل الظهر متی ما بدالک» آن نافله اش را که هشت رکعت است، تمام کردی صلات ظهر را بخوان.
بنابر این که در صحیحه اولی که در صحیحه منصور بود، امام۷فرمود:«الاأُبنّئکم بأبین من هذا؟» امام۷ ذراع وذراعین را انکار نکرد که او اصل ندارد، آن که هست همین است که نافله بخوانی ظهر بخوانی وحصر نکرد، فرمود:«الاأنبئکم بأبین من هذا» ـ خصوصیات ر متوجه باشید ـ من واضحتر از این ذراع وذراعین رابر شما بیان کنم، یعنی دروقت فضیلت واضحتر، سبحه که همان نافله است را خواندی، ظهر را بخوان، قهراً آن کسی که اول ظهر مشغول به نافله می شود، او وقت فضیلتش در این روایات معلوم شد، این روایات هیچ معارضی ندارد.
پس روایات ذراع وذراعین چه می شوند؟ آن روایت ذراع وذراعین آنجایی می شوند که عند دخول الظهر نافله شروع نکرده است، ظهر گذشته است از بازار تا به منزل برسد یا به مسجد برسد، ظهر گذشت، این تحدیدی که شده است به جهت این است که نافله فوت نشود، ولو انسان در اول وقت نافله را درک نکرد، نافله صلات ظهر از اوفوت نشود، ولو انسان در اول وقت نافله را درک نکرد، نافله صلات ظهر از او فوت نشود، آن کسی که در قدم یعنی وقتی که فیء به اندازه ای قدم رسید، نافله را بخواند، بهتر است، چون مابقی وقت فضیلت می شود، اگر نتوانست در زمان به اندازه ای قدم بخواند، در قدمین بخواند که نافله ترک نشود، اینها به جهت این است که ائمه: که مبیّن شرع هستند، قصدشان این است که نافله ترک نشود، چون گفتیم نافله جبران می کند آن خللی را که در صلوت است، به جهت که این جابر از دست نرود ومکلف نیز نافله را بخواند تا قدمین عیب ندارد، قدمین که یک ذراع می شود، لذا در مانحن فیه وقتی انسان نافله را نخواند، تا ذراعین تمام شد، یا ذراع تمام شد، آن وقت شروع می کند به اصل صلات ظهر، نافله را رها می کند وصلات ظهر را می خواند، این وقت فضیلت یعنی ظهر به تنهائی فضیلت دارد، دیگر نافله در آن زمان به واسطه نافله وقت فضیلت یعنی تأخیر می افتد نه، تحدید می شود به ذراع، وقتی که سایه برگشت به مقدار ذراع رسید، دیگر نه ظهرش را بخواند، نافله خواند نمی شود، این را از کجا استفاده می کنیم؟
معیار در زوال و وقت صلاة قدم یا قدمین یا غیر آن
اینهایی که گفتیم، دال بر اینها چیست؟ اینکه اگر نافله را در اول زوال شمس شروع کند، معنای ذراعین نیست، اینها گذشت که صحیحه منصور، محمد بن احمد بن یحیی، وغیر ذلک به این معنا دلالت می کردند. اما وقتی که صلات با نافله شروع نشد، در یک روایت[۶] این است« محمد بن الحسین، باسناده عن الفضیل بن یسار» که سندش صحیح است« وزرارة بن أعین، وبکیر بن أعین ومحمدبن مسلم، وبرید بن معاویة العجلی، عن أبی عبداللّه۳» به این صحیحه فضلا می گویند، چون این روایت صحیحه را این چند نفر از امام۷ نقل می کنند، صحیحه ای فضلا می گویند به اعتبار تغلیب فضیل بن یسار« انهما قالا: وقت الظهر بعد الزّوال قدمان» دو قدم است که یک ذراع می شود« و وقت العصر بعد ذلک قدمان» این را شیخ هم توجه کرده ودر مانحن فیه فرموده است«ورواه الشیخ باسناده عن الحسین بن سعید، عن حماد بن عیسی، عن حریز بن عبداللّه عن الفضیل والجماعة المذکورین مثله» درروایت شیخ این است که«وهذا» یعنی وقتی که بعد از زوال قدمین شد«اول وقت» این اول وقت است« الی ان تمضی اربعة اقدام للعصر» این مال آن کسی است که نافله را نخوانده است، نافله را تا این وقت می تواند بخواند.
روایت زراره[۷]را می خوانم«وباسناده» باز«عن زرارة» سند صدوق به زراره صحیح است« عن أبی جعفر۷قال: سألته عن وقت الظهر» سؤال کردم از وقت ظهر«فقال: ذراع من زوال الشمس وقت العصر ذراعان من وقت الظهر فذاک اربعة اقدام من زوال الشمس» چون هر ذراع دو قدم است، وقتی ذراعین شد، اربعة اقدام می شود«ثم قال: انّ حائط مسجد رسول اللّه۹ کان قامة» به اندازه ای قامت انسان بود که خواهیم گفت«وکان اذا مضی منه ذراع صلّی الظهر» رسول اللّه۹ به جهت رعایت مردم که نافله شان را بخوانند، ذراع که می گذشت صلات ظهر را شروع می کرد. «واذا مضی منه ذراعان صل العصر، ثم قال: أتدری لم جعل الذراع الذرعان؟» عند زوال الشمس وقت ظهر داخل می شود، چرا تأخیر انداختند؟«قلت: لم جعل ذلک» من که نمی دانم شما بفرمایید، قال: لمکان النافلة» یعنی اگر کسی نافله را نخوانده در این وقت بخواند«لک ان تتنفل من زوال الشمس» یعنی نافله ظهر را«الی ان یمضی ذراع، فاذا بلغ فیئک ذراعان من الزوال بدأت بالفریضة وترکت النافلة» شروع به فریضه می کند ونافله را رها می کنید، این به جهت این است که در مانحن فیه نافله از بین نرود، در صلات العصر هم که اربعه اقدام شده است، به جهت این است که نافله صلات عصر از بین نرود لذا اگر انسان زود تر بخواند نافله را ودر قدم تمام کند، آن روایاتی که اول خواندم شاهد هستند که وقتی که انسان از نافله فارغ شد وقت فضیلت صلات ظهر می رسد، ولو یک القدم باشد« الا انا أنبّئکم بأبین من هذا»[۸] اگرنه ، اول نخواند یا تاقدم تمام نکرد تا قدمین می تواند بخواند، قدمین یک ذراع می شود، قدم مقداری از شبر بیشتر است، دوشبر بیشتر، باز آن زیادی به اندازه ذراع می شود، اگر تا آن ذراع نافله راتمام بکنید به فضیلت صلات ظهر رسیده اید، اما وقتی ذراعین شد ونافله راهم نخوانده اید، نافله رارهاکن وصلات ظهر بخوان، لذا مقتضای جمع بین روایات ذراع وقدمین معلوم شد که قدمین، عین الذراع است، باهم تنافی ندارد، ذراع هم عین القدمین است، قدم هم که در بعضی روایات هست که دارد حتی کمتر از قدم مطلوب و«أحب » است.
این روایت هم به این معنا دلالت می کند، موثقه ذریح المحاربی[۹] است:«شیخ باسناده عن الحسین بن محمد بن سماعة»، «عنه» عطف است به حسن بن محمدبن سماعة که به واسطه او گفتیم موثقه است« عن عبداللّه بن جبله، عن ذریح المحاربی، عن أبی عبدالله۷ قال:سأل أباعبدالله۷ أناس وانا حاضر(الی ان قال:» فقال بعض القوم: انا نصلی الاولی اذاکانت علی قدمین والعصر علی اربعة اقدام» این طور می خوانیم «فقالأبو عبداللّه۷: النصف من ذلک احبّ الیّ»، تایک قدمی بخوانید احبّ من این است. این دلیل بر این است که نافله را هر قدر زودتر بخوانید، پشت سرش صلات ظهر را بخوانید این أحبّ است. روایت من حیث السند موثقه ومن حیث دلالت هم واضح است. این که فرموده یک قدم باشد بهتر است، این معلوم می شود که تحدید به قدم، قدمین به جهت این است که نافله راتا قدم تمام کردن افضل است که از شروع به صلات ظهر کردن، افضل است از اینکه در دوقدمی نافله راتمام کنی بعد صلات ظهر را بخوانی، دلالت اینها واضح است.
این سه طایفه روایت که روایت اولی «الاأبیّن لکن بأبین من هذا؟» بود. بعد در طایفه ای ثانیه ذراع وذراعین که می دانید چرا وذراعین وقت فضیلت صلات ظهر قرار داده شد؟ به جهت نافله اش. این روایت هم که قدم احب الیّ» است. پس بدان جهت شروع کردن در اول ظهر بهتر است ودر یک قدمی تمام کردن از دو قدمی تمام کردن اولی تر است، در دوقدمی هم تمام کردن وقت فضیلت صلات ظهر با نافله تمام می شود، این وقت فضیلت نافله است، والا این نافله رابعد می شود خواند، کسی که صلات ظهر را در آخر روز می خواند، نافله بخواند یا نخواند، آن بحث دیگر است که خواهیم گفت. آن اطلاق روایاتی که می گوید: نافله ظهر هشت رکعت است، وقبل از ظهر خوانده می شود، روایاتی که در باب اعداد الفرائض خواندیم، آنها اطلاق دارد ولوقبل الغروب هشت رکعت رابخوانی، صلات ظهر را در وقت فضیلت با نافله ای که وقت فضیلت نافله است، بخواهی درک کنی این طور است، والا اگر کسی از خواب بلند شده است، می خواهد صلات ظهر بخواند، خیلی هم گذشت است، آن اشکالی ندارد نافله را بخواند صلات ظهرش را بخواند، مقتضای مطلقات این است، اینها وقت فضیلت را می گوید.
عیب ندارد«ترکنا النافلة» یعنی صلات ظهر را خواندن افضل است، نه اینکه اگر صلات نافله بخوانی باطل می شود، این طور نیست. یعنی فضیلت ظهر را بخواهی درک کنی، همان را بخوان.
تحدید وقت ظهر به قامت در برخی روایات
معنای ذراع وقدمین وقدم واضح شد، ولکن مطلبی که در مانحن مهم است وباید گفته بشود، این است که درمانحن فیه روایات دیگری داریم، آن روایات دیگر تحدید به قامت کرده، که در صحیحه محمدبن احمدبن یحیی الأشعری هم از امام۷ پرسید که:« روی عن آبائک القدمین والاربعة والقامة والقامتین» یعنی صلات الظهر یک قامت وصلات العصر دوقامت است، این روایاتی که درقامت وارد شده است، علی طائفتین هستند. یک قسم از روایات دلالت می کند که وقت ظهر که شد وقت صلات ظهر می رسد، ودر وقتی که فیء به اندازه قامت شد، صلات ظهر وقت فضیلتش تمام میشود که ادله اش راخواندیم. این یک قسم از روایات است مدلولشان این است که وقتی زوال شمس شد وقت صلات ظهر داخل می شود، و وقتی که این چنین شد آن وقت صلات ظهر تمام می شود. روایاتی که دلالت می کند بر این معنا، این روایات است:صحیحه ای اسماعیل بن عبدالخالق[۱۰] «و باسناده عن عن الحسین بن سعید، عن فضالة، عن حسین بن عثمان، عن عبداللّه بن مسکان ، عن اسماعیل بن عبدالخالق» این طور دارد«قال: سألت أباعبداللّه۷ عن وقت الظهر، فقال: بعد الزوال بقدم او نحو ذلک» او نحو ذلک یعنی بیشتر یا کمتر از قدم که نافله تمام بشود. «الا فی یوم الجمعة او فی السفر، فان وقتها» یعنی وقت فضیلتش «حین تزول» است. این هم از روایاتی است که وقت فضیلت در صلات ظهر را تأخیر انداخته شده است که به جهت نافله است، درروز جمعه که نافله قبل از ظهر خوانده می شود، در سفر هم که اصلاً نافله نیست، حین زوال شروع می شود. آن دسته از روایاتی که دلالت می کند وقتی که فیء به اندازه قامت رسید، وقت فضیلت ظهر تمام می شود، یکی صحیحه احمدبن عمر[۱۱] است«محمدبن الحسن» که شیخ است« باسنده عن سعد بن عبدالله عن یعقوب بن یزید» کاتب« عن الحسن بن علی الوشّاء، عن أحمدبن عمر» احمدبن عمر هم از ثقات است«عن أبی الحسن۷» از موسی بن جعفر۷«قال سألته عن وقت الظهر والعصر سوال کردم از وقت ظهر وعصر، معلوم است که سؤال از وقت فضیلت می کند«فقال:وقت الظهر اذا زاغت الشمس الی ان یذهب الظلّ قامة» حتی اینکه ظل حادث به اندازه ای قامت برسد، قامت یعنی قامت انسان، که خواهیم گفت«و وقت العصر قامة ونصف الی قامتین»وقت فضیلت عصر هم تا دوقامت است، از یک قامت شروع می شود، تا دوتا تمام بشود، این که می گوییم: وقت فضیلت در صلات جمعه همان وقت فضیلت صلات ظهر است که شاخص ظلش به مقدار مثلش برسد، یعنی شاخصش اگر به اندازه قامت انسان است، مثلش برسد وقت فضیلت ظهر ووقت صلات جمعه هم تمام می شود، یعنی وقت اجزائش. این روایت دلالت می کند که وقت صلات ظهر یعنی فضیلتش تا این مقدار است. معلوم است که در مانحن فیه این فرق نمی کند درسفر یا در حضر باشد روز جمعه یاغیر جمعه باشد، وقتش این مقدار است، منتها آن روایات گفتند:در وقت فضیلت، درک کنید.
وقت فضیلت واجزای نماز
این را بگوییم: وقت فضیل به دو اعتبار اطلاق می شود: اول، ابتدای وقت فضیلت است به اعتبار آخروقت، این وقت فضیلت در این روایت ، درمقابل وقت فضیلت در آخر الوقت است، که آخر الوقت، وقت فضیلت نیست، ظلّ که مثلش رسید دیگر وقت فضیلت نیست. دوم، یک وقت فضیلت در خود این قامت است که ظل، وقتی که به اندازه قامت برسد، صلات ظهر در این حد در کلام افضل است؟ این آن وقتی است که نافله راتمام کند، یا به اندازه ای قدم یا به قدمین برسد که ذراع است، آنوقت نه، فضیلت ظهر می رسد این فضیلت ظهر به اضافه خود وقت فضیلت است، خود وقت فضیلت هم اگر سابقاً گفتیم: مراتبی دارد، این فضیلت بودن نسبت به وقت فضیلت است که تأخیر تأخیر الی ذراعین اولی قدمین، والاتمام این وقت نسبت به آخر الوقت، فضیلت است، باهم دیگر هم تنافی ندارد.
این قسم از روایات دلالت می کند که وقت صلات ظهر الی قامت است، منتها چون وقت اجزاء تا غروب الشمس است، مراد وقت فضیلت می شود، وبعید است که اینها وقت اجزا را ندانسته باشند تا زمان امام موسی بن جعفر۷، این معلوم می شود که سؤال از وقت فضیلت است.
در صحیحه ای احمد بن محمد بن ابی نصر[۱۲] است، شیخ نقل می کند«وعنه» یعنی باسناده عن حسین بن سعید«عن أحمد بن محمد» این احمدبن محمد، که حسین بن سعید از اونقل می کند، ابی نصر بزنطی است، این «یعنی ابن ابی نصر» این توضیح از خود صاحب وسائل است، آن احمد بن محمد بن عیسی، او راوی از حسین بن سعید است، طبقه اومقدم است، احمد بن محمد بن عیسی از احمد بن محمد بن أبی نصر بزنطی هم روایت دارد، اما این حسین بن سعید که از احمد بن محمد نقل می کند، این احمد بن محمد بن أبی نصر بزنطی است. «قال: سألته عن وقت صلاةالظهر والعصر، فکتب قامةللظهر وقامة للعصر» یک وقت برای ظهر ویک قامت هم بعد از آن برای عصر است، وقت فضلیتش. یک قسم از روایات این طور است که وقت فضیلت ظهر تا این مقدار است. روایات متقدمه با این قسم از روایات تنافی ندارد، چون این وقت فضیلت ظهر است، درمقابل تأخیر ظهر به بعد ذلک به آخر الوقت است، آن روایات ناظر نبودند به این جهت، آن روایات ناظر بودند که دروقت فضیلت ظهر در کدام جزء نماز شروع کردن به صلات ظهر افضل است؟ او می گفت: نه، بعد از تمام نافله، یا بعد از اینکه ذراعین شد اگر نافله را اول نخوانده ای، ذراع شد، یا قدم شد ظهر را بخوانی«احب الیّ» . این طایفه ای از روایات قدم که وقت فضیلت ظهر را بیان می کنند، منافاتی با اخبار متقدمه ندارد این وقت فضیلت درمقابل آخر وقت است، آن روایات در خود وقت فضیلت است، که کدام جزئش افضل است؟ پس اینها باهم تنافی ندارند.
یک قسم ثانی از این روایات، این است که وقت فضیلت ظهر بعد از اینکه سایه به اندازه قدم رسید، شروع می شود، یعنی صلات ظهر را تاقامت نخوان، نخوان وقت فیء به اندازه ای قامت شد، آن وقت شما شروع کنید به خواندن. روایت موثقه زراره[۱۳] است:«وباسناده عن سعد بن عبدالله» شیخ بن سندش از سعد بن عبداللّه،این طور نقل می کند:«عن احمدبن محمد» که أحمد بن محمد بن عیسی است«عن محمد بن عبدالجبار» الاشعری«عن الحسن بن علی بن فضال، عن عبدالله بن بکیر، عن زرارة» روایت من حیث السند موثقه است، زرارة می گوید:«قال:سألت أباعبدالله۷ عن وقت الظهر فی القیظ» سؤال کردم از امام صادق۷ وقت صلات ظهر در قیظ همان شدت حرارت آفتاب در تابستان که هواشدیداً گرم می شود است، صلات ظهر کجا خوانده می شود؟ اینکه می گفتم در بعض روایات یک استثنایی دارد که صلات ظهر خوانده می شود؟ «فلم یجبنی» امام۷ جواب نداد«فلما ان کان بعد ذلک» مقداری گذشت، «قال» امام۷، زرارة خودش می گوید، من در آمدم، روایت دیگر هم دارد، که کتاب باز کرده بودم بنویسم که چه می گوید، امام۷ که جواب نداد، من بستم اورا، که الان می خوانم، گفتیم وظیفه ای ما سؤال کردن است، اگر جواب نداد، اگر جواب نگویید ما هم چیزی به شما نمی گوییم، الان روایتش را می خوانم«فلما ان کان بعد ذلک قال لعمربن سعید بن هلال» امام صادق۷ به عمربن سعید هلال گفت: اِنّ زرارة سألنی عن وقت صلاة الظهر فی القیظ» در شدت حرارت تابستان، که امام۷ خودش آن قید را اعاده کردـ عرض دارم ـ «فلم أخبره» من خبر ندادم وبه اوچیز نگفتم، در این صورت«فحرجت من ذلک» اینکه به زراره جواب نگفتم از این به ضیق افتادم، خرجت درست نیست، امام می گوید به ضیق افتادم، یعنی منفعل شدم، در روایت دیگر هم دارد«فاقرءه منّی السلام وقل له : اذاکان ظلک مثلک فصل الظهر» وقتی که سایه ای تو به اندازه ای خودت شد صلات ظهر را بخوان«واذاکان ظلک مثلیک فصل العصر» ظلت دو مقابل شد صلات عصر را بخوان، یعنی در قیظ.
روایت ابن بکیر[۱۴] هم چنین است، کشی نقل می کند« محمدبن عمر بن عبدالعزیز الکشی فی کتاب« الرجال» عن حمدویه، عن محمد بن عیسی، عن القاسم بن عروة عن ابن بکیر قال: دخل زرارة علی أبی عبدالله۷ فقال: انکم قلتم لنا: فی الظهر والعصر علی ذراع وذراعین، ثم قلتم: أبردوا بها فی الصیف» زرارة سوال می کند که در صیف نماز را در زمان بارد بخوانید«فکیف الابراد بها؟» چطور ابراد می شود به صلات ظهر؟ «وفتح ألواحه» زرارة آن اوراقش را باز کرد«لیکتب ما یقول فلم یجبه ابو عبدالله۷ بشیء» جواب نگفت بشیءٍ فأطبق ألواحه» اوکتابهایش را بست«وقال: انما علینا ان نسألکم» وظیفه ای ما سؤال کردن بود«وانتم اعلم بما علیکم» خودتان می دانید که وظیفه تان چیست«وخرج» بلند شد، این که دیگر اعتراضی کند یا اوقات تلخی که من پیر مرد این قدر زحمت کشیده ام، معامله اش با امام۷ این طور نبود«ودخل أبوبصیر علی ابی عبدالله۷ فقال امام۷: ان زرارة سألنی عن شیء فلم أجبه» می فرماید که به ضیق افتادم که نگفتم جواب را «فاذهب انت رسولی الیه فقل: صل الظهر فی الصیف اذاکان ظلّک مثلک العصر اذاکان مثلیک وکان زراراة هکذا یصلی فی الصیف، لم أسمع احداً من اصحابنا یفعل ذلک غیره وغیر ابن یکبر».
————————————————————————-
[۱]. وسائل الشیعة ج۳، باب۵ ابواب المواقیت ح۱٫
[۲]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۵ از ابواب المواقیت،ح۱٫
[۳]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۱۵ از ابواب المواقیت،ح۱۳٫
[۴]. وسائل الشیعة،ج۳،باب۵ از ابواب المواقیت، ح۳٫
[۵]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۵ از ابواب المواقیت،ح۷٫
[۶].وسائل الشیعة، ج۳، باب۸ از ابواب المواقیت، ح۱٫
[۷]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۸ از ابواب المواقیت،ح۱٫
[۸]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۵ ازوابواب المواقیت ح۱٫
[۹]. وسائل الشیعة، ج۳ باب ۸از ابواب المواقیت ، ح۲۲ .
[۱۰]. وسائل الشیعه، ج۳، باب۸ از ابواب المواقیت، ح۱۱٫
[۱۱]. وسائل الشیعه، ج۳، باب۸ از ابواب المواقیت، ح۹٫
[۱۲].وسائل الشیعة،ج۳، باب۸ ازابواب المواقیت،ح۱۲٫
[۱۳]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۸ ازابواب المواقیت، ح۱۳٫
[۱۴]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۸ از ابواب المواقیت، ح۳۳٫