دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۶: وقت فضیلت نماز

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۶: وقت فضیلت نماز

 

افضل بودن وقت اول از وقت ثانی هر نماز

عرض کردیم: در روایات مبارکات از ائمه: نقل شده است که شارع مقدس این نماز هایی را که فرض کرده است، برای این‌ها دو وقت است مثل صلاة الجمعة استثناء شده بود. بیان کردیم که در مانحن فیه آن وقت اول، نسبت به آن وقت ثانی، افضل است و اگر انسان صلات را در اول وقت بخواند، بناءً علی مانذکره این صلات فضیلت پیدا می‌کند، اما کلام بود که در وقت اول که بخواند، چه وقت فضیلت پیدا می‌کند؟ آیا به مجرد این که در صلات ظهر زوال شمس از دایره نصف النهار شد؟ ما به حسب روایات، تفصیل دادیم. گفتیم: در موارد که نافله نیست، یا نافله را قبل از ظهر می شود خواند مثل یوم الجمعه، وقت فضیلت شروعش به زوال شمس از دایره ای نصف النهار است و اما در مواردی که مشروعیت نافله بعد از دخول وقت صلات است، این روایات فرموده اند: کسی که در اول وقت به مجرد ظهر نافله را بخواند، وقت فضیلت صلات ظهر وقتی است که نافله را تمام کند« طالت أوقصرت» و اما نسبت به کسی که نافله را به مجرد الزوال شروع نکرده است تا فیء به قدم یا قدمین ـ که دوپابه اندازه ذراع است ـ برسد، تا این حد، فرصت نافله است، بعد از اینکه ذراع شد وذراع تمام شد، وقت فضیلت صلات ظهر می رسد. الاّ در موردی مثل ایام الحرّ الشدید که در آنجا انسان تبرید به صلات بکند، بهتر است نماز ظهرش را به وقتی بیندازد که هواخنک است، وقتی که ظل به اندازه مثل شاخص رسید، دلیلش هم همان صحیحه زراره[۱] بود که خواندیم.

تفاوت وقت فضیلت در برخی زمان ها ودلیل آن

لکن در مانحن فیه، بعض روایاتی است که با این صحیحه که می گوید: در ایام شدة الحر، نماز بعد خوانده می شود، این روایات می گوید: فرقی ندارد، وقت فضیلت دخولش در ایام صیف وشتاء یک وقت است که باآن صحیحه ای که خواندیم تنافی دارد. در این صحیحه این طور بود:«أن زرارة سألنی عن وقت صلاة الظهر فی القیض فلم اخبره» وقت فضیلتش را به او خبر ندادم«فحرجت من ذلک» یعنی از اینکه جواب ندادم یک مقدار برای من حرجی شد« فأقرئه منی السلام وقل له: اذاکان ظلک مثلک، فصل الظهر» آن وقت ظهر را بخوان« واذا کان ظلک مثلیک فصل العصر» عصر بخوان.

اما در روایت محمد بن حکیم[۲] «وعنه» شیخ۱ این روایت نقل می کند از حسن بن محمد بن سماعة، اوهم نقل می کند« عن عبیس» عبیس بن وهب است« عن حمّاد» که حمّاد بن عثمان است. یا حمّاد بن عیسی است وظاهراً حمّاد بن عیسی است، «عن محمد بن حکیم، قال: سمعت العبد الصالح» که أباالحسن موسی بن جعفر۷ است که از ایشان تعبیر می کنند به عبدالصالح وبه شیخ« وهویقول ان اول وقت الظهر زوال الشمس وآخر وقتها قامة من الزوال واول وقت العصر قامة وآخر وقتها قامتان» یعنی در ظهر، قامت، وآخر وقت فضیلت قامتان می شود. «قلت فی الشتاء و الصیف سواء؟» تابستان وزمستانی یکی است؟ «قال: نعم» این معلوم می شودکه در بلاد عرب، نوعاً یا تابستان است یا زمستان، مثل قدم همینطور است؟ با آن موثقه زراره ای که نقل کردیم منافات دارد.

در جواب می گوییم: اولاً این روایت « من حیث السند»درست نیست چون توثیق محمد بن حکیم ثابت نشده است ولی آن روایت موثقه است لذا أخذ به او می شود. ودیگر اینکه گفته می شود: این روایت متضمن دخول الوقت است که دخول وقت ظهر از اول زوال می شود. متضمن این معنا نمی شود که وقت فضیلت کجاست؟ ولکن در آخر که گفته است:«وآخر وقتها قامة» از این می فهمیم که وقت فضیلت را می گوید که تا قامت است ولکن این با موثقه زراره منافات ندارد، چون در موثقه زراره کلمه «قیظ» بود، «قیظ یعنی شدة الحر» ولی این مطلق الصیف است، صیف یعنی تا بستان، تابستان همه اش گرم نیست وشدة الحر ندارد، کما اینکه شتاء همه اش شدت سرما ندارد. این روایت اگر من حیث السند هم صحیح بود واشکالی نداشت، به موثقه تقیید می خورد، چون موثقه مال قیظ وشدة الحر است که در آن وقت می شود« الاّ شدة الحر فی الصیف» که در آن صورت بعد از قامت خوانده می شود، این منافاتی ندارد. «وکیف ماکان» أخذ به موثقه زراره می شود واشکالی هم ندارد.

ملاک اندازه ذراع، قدم وقامت درمقدار اندازه سایه

این قدم وذراع وقامت که ملاک شده اند، ملاک اینها چیست؟ قدم، یعنی یک پا، ذراع هم دوپا می شود، چون ذراع به حد دوپا است قاعدتاً. تشخیص این که آفتاب یک قدم شده است، در شاخصهای مختلف است، شاخصی طولش بلند ودومقابل این ستون است، یک شاخصی نیم متر است است. وقتی شمس طلوع می کند به این دو شاخص می افتد، وقت الظهر، فیء در شاخص کوچک اگر به اندازه یک قدم بشود، در دیگری به اندازه صد قدم می شود، چون آن صد مقابل این است. روی این اصل که اندازه ای فیء در شاخصها مختلف است، چطور فهمیده می شود که سایه به اندازه قدم شده است؟ ضابطه اش چیست؟

در روایات، از ائمه: این معنارا پرسیده اند، اول آن روایت را نقل می کنم تا بعد که مطلب معلوم شود. روایت زراره[۳]«وعنه» شیخ نقل می کند به سندش از حسن بن محمد بن سماعه این«عنه» ها عطف هستند به «وباسناده عن حسن بن محمد بن سماعه» که به واسطه اوتعبیر به موثقه کردیم« عن ابن رباط عن ابن مسکان عن زرارة قال:سمعت اباجعفر۷ یقول: کان حائط مسجد رسول الله۹ قامة، فاذا مضی من فیئه ذراع، صلّی الظهر واذا مضی من فیئه ذراعان صلی العصر، ثم قال: أتدری لم جُعِلَ الذرع والذراعان؟ قلت:لا. قال: من أجل الفریضة، اذا دخل وقت الذراع والذراعین بدأت بالفریضة وترکت النافلة». وهکذا روایتی که پرسیده اند از امام۷ که این ذراع وذراعین به حسب شاخصها مختلف می شود که روایتش را می خوانم.

ظاهر قامت، قد انسان است«کان مسجد رسول الله۹ بقدر القامة» یعنی به قدر قامت انسان بود منتها انسان متعارف ، چون انسان هادر قد باهم اختلاف دارند، ملاک متعارف است وحمل به متعارف می شود، به مقدار قدر متعارف از انسان متعارف بود.

عرض کردم: آن حسابی که کرده اند، قدانسان متعارف به اندازه هفت قدم است، هفت قدم متعارف، شما اگر قدمتان راکه متعارف است اندازه بگیرید با قدتان که متعارف است، می بینید هفت قدم می شود. قدم، سُبع ـ یک هفتم ـ شاخص می شود، لذا اگر شاخص شما خیلی بلند یا خیلی کوتاه بشود، اورا اگر هفت قسمت کردید، آن یک قسمتش قدم است، یک قسمت شاخص که به اندازه یک هفتم شاخص است، وقتی سایه به آن مقدار برگشت، ظل یک قدم شده است، وقتی به اندازه دو سُبعش گذشت، ذراع شده است وهکذا، وقتی به اندازه خود شاخص گذشت، قامت شده است. اگر شاخص نیم متر باشد، سایه ای که بر می گردد اگر یک متر شد، دوقامت می شود، واگر به اندازه نیم متر بشود، قامت درست شده است، به اندازه یک هفتم بود، قدم شده است، به اندازه ای دوهفتم بود ذراع شده است، ملاکش این است. ملاک نسبت است. منتها چون حائط مسجد رسول اللّه۹ به اندازه قامت بود، وقتی به اندازه قامت شد. این ملاک است.

چگونگی تعیین وقت فضیلت در بلاد مختلف

این راهم بدانید که بلاد مختلف است، یک بلادی هست که در بعض فصول، سایه وقت ظهر از شاخص منعدم می شود، آنهایی که در خط استوا هستند دو دفعه، آنهایی که در غیر خط استوا در نقاط شمالی تر هستند، یک دفعه منعدم می شود. وقتی آفتاب طلوع در غیر خط استوا در نقاط شمالی تر هستند، یک دفعه منعدم می شود. وقتی آفتاب طلوع کرد وافتاد به شاخص، شاخص یک ظلی دارد که از او به فیء اول تعبیر می کنند، که یک فیء طولانی است، وقتی که در بلادی که در خط استوا هستند، شمس به حد نصف النهار رسید، سایه شاخص منعدم می شود به خلاف اکثر البلاد، که در آن بلاد، در اکثر الایام ظل منعدم نمی شود یعنی ظل او وقت ظهر منعدم نمی شود، می ماند پای همان شاخص، منتها بلاد مختلف است،‌سایه در بعضی از بلاد خیلی ودر بعضی کم می ماند، فصول هم مختلف است، در بعضی فصول خیلی ودر بعض فصول کم می ماند.

آنجا ها ملاک در اینکه افتاب یک قدم برگشته یا یک ذراع برگشته است، یا به اندازه ای قامت خودش شده است چیست؟ ملاک در آنجاها میل الفیء است. چون وقتی که فیء وظل اول حادث شده بود، وقتی که ظهر می رسد ظل در مثل این بلاد در طرف مغرب است، چون بلاد مختلف است وربما در طرف مغرب نمی شود ولکن در مثل این بلاد، در طرف مغرب است، وقتی خورشید از مشرق طلوع کرد ظل در طرف مغرب است، این ظلی که به طرف مغرب افتاده است، این ظل کم می شود، کم می شود، تا به حدی می رسید که بعد از او از طرف مغرب ظل به طرف مشرق می آید، یا آمدنش به طرف مشرق میل به این ظل است، این میل ظل اگر به اندازه سُبع شاخص شد، قدم شده است، این میل به طرف مشرق به اندزه سُبعین شد، ذراع شده است، به اندازه ای خود شاخص شد، مثل شده است. در آن مواردی که ظل منعدم می شود، حدوث الظل ملاک است، در فیء ثانی، اما در مواردی که ظل منعدم نمی شود بلکه میل می کند، مقدار میل اوست وقتی که شما میل اورا اندازه گرفتید اگر میل به اندازه سُبع شاخص شد، قدم می شود، اگر سُبعین شد ذراع می شود، به اندازه خود شاخص شده قامت می شود. قامت را که در روایات گفته اند، یعنی قامت متعارف. ذراع گفته اند،‌چون ذراع دوسُبع او می شود. قدم گفته اند،‌چون یک سُبع قام می شود. روی این حساب است وملاک به این نسبت گفته اند، چون قدم یک سُبع قامت می شود، وقتی که این ملاک شده این امر مضبوطی است وهیچ اختلاف ندارد، هم در آن بلادی که ظل منعدم می شود، هم در بلادی که ظل منعدم نمی شود، بلکه میل می کنداز طرف مشرق به مغرب یا شمال به جنوب، که آن میلش ملاک است. بدان جهت درمانحن فیه مسأله از این حیث روشن وصاف می شود.

شروع وقت فضیلت

تا حال، معلوم شد که هر صلاتی دو وقت دارد: یک وقت اول، یک وقت ثانی. اول وقت صلاة ظهر را منحصر کردیم به قامت که امام۷ در صحیحه احمد بن عمر فرمود: وقت صلاة ظهر«اذازاغت الشمس» یعنی اذا زالت الشمس، از دایره نصف النهار«الی القامة» تا قامت است، یعنی« صیرورة‌الشاخص مثله» فیء اش مثلش بشود وبعد ذلک دیگر وقت فضیلت تمام می شود «الا فی الایام القیظ» که گفتیم: در موثقه ای زراره بودکه در آن ایام اصل وقت فضیلت بعد از این است که ظل شاخص به اندازه مثل بشود ـ یعنی وقتی که وقت صلاة جمعه تمام می شودـ وثانی الوقتین بعد از اوست الی غروب الشمس، تا وقتی که می تواند صلات ظهررا اتیان کند.

منتها قبلاً گفتیم وقت فضیلت کی شروع می شود؟ وقتی که ظل به اندازه قدم بود یا فراغ از نافله بود وذراع بود. این حرف مشهور متأخرین بلکه مسلّم بین المتأخرین شده است وجماعتی از قدماء ملتزم شده اند که وقت اول ، وقت فضیلت است و وقت ثانی، وقت اجزاء است. یعنی اگر صلات را انسان به آخر و به وقت ثانی بیندازد، آن فضیلت اول وقت از دستش می رود ولکن مجزی است.

علی هذا الاساس نزد جماعتی از قدما مشهور مابین المتأخرین که شاید به نحو شهرتی باشدکه قریب به تسالم است، وقت اول، وقت فضیلت است، بعد از آن وقت ثانی وقت اجزاء می شود، یعنی اگر صلات را بخوانیم، تکلیف را امتثال کرده ایم ودر وقتش اتیان کرده ایم اشکالی هم ندارد. پس در مانحن فیه، وقت اول فضیلت است وقت دوم مجزی است منتها اول وقت فضیلت کی شروع می شود؟ نفصیلش را گفتیم.

کلام صاحب حدائق; دروقت اختیاری واضطراری صلاة

ولکن در مقابل مشهور مابین المتأخرین،بعضی از متأخرین مثل صاحب حدائق وجماعتی از متقدمین پیدا شده اند که آنها ملتزم شده اند که نه این طور نیست، وقت اول، وقت صلات اختیاری است ، بر مکلف واجب است صلاة را در آن وقت اول اتیان کند، یعنی ظهر را از زوال تا وقتی که ظل به اندازه قامت برسد باید تمام کند ودر آنوقت باید اتیان بکند، اگر تأخیر انداخت وبعد از قامت خواند، صلاتش مجزی است ولکن معاقب است وکار خلاف شرع کرده است.

به عبارة اخری همان‌طوری که ما خوانده ایم«من ادرک رکعة‌من الصلاة فقد ادرکها» کسی یک رکعت از وقت را در وقت صلات درک کند، صلاتش صحیح است، وقت را درک کرده است ولکن کسی عمداً ومتعمداً نمازش را نمی خواند تایک رکعت بماند آیا صحیح است؟ نه، جایز نیست، کار خلاف شرع کرده است. چرا؟ برای شما قاعده ای گفتیم که ظاهر اوامر اضطراریه این استکه شخصی که مختار است نمی تواند خودش را عاجز کند، باید مأمور به اولی را اتیا کند«ومن ادرک من الوقت رکعة» یعنی کسی نمی تواند اتیان کند، درک این مقدار را کرد، بیشتر از این نتوانست درک کند، در این صورت«کمن ادرکها» است. و از همین باب است اگر انسان عمداً و متعمداً در مشعرالحرام ـ که خدا قسمت کندـ که باید « من طلوع الفجر الی طلوع الشمس» وقوف کند، عمداً و متعمداً ترک کرد و در منیٰ ماند، یا در عرفات ماند، گفت: وقتی طلوع شمس شد، من می‌روم در مشعر الحرام وقوف اضطراری را اتیان می کنم، چون وقوف اضطراری مزدلفه« من طلوع الشمس الی زوال الشمس» است یوم العید، یک اضطراری دیگرهم داردکه فقط لیله ای مزدلفه وقوف کند مثل زنها وامثال ذلک که قبل از طلوع الفجر کوچ می کنند به سوی منیٰ ، این شخصی که خودش را عمداً عاجز کرد حجش باطل است.

نگویید: «من ادرک المشعر یوم العید قبل الزوال فقد ادرک الفرض»‌ اوظاهرش کسی است که نمی توانست وقوف اختیاری را درک کند، ظاهر ادله اضطراریه این استکه آن برای شخص مکلف است چون قادر است مأموربه اختیاری را اتیان کند، این اضطراری است، آن وقت که نمی داند ونمی تواند مثل تیمم(فلم تجدوا ماءً فتیمموا[۴]) اینحاهم جماعتی گفته اند که این امر به مأمور به های اضطراری است وصلات را در وقت ثانی اتیان کردن تفویتش جایز نیست. فقط با ان مأمور به های اضطراری یک فرق دارد که مأمور به های اضطراری خدا نگذشته است و وعده ای عفو نداده است، ولکن درمانحن فیه خدا وعده ای عفو داده است. اگر کسی تأخیر بیندازد خلاف شرع کرده است ولکن خدا عقابش نمی کند، وعده عفو داده است که بر این نافرمانی توعقابت نمی کنم. لذا می گویند:«اول الوقت فرض الله وثانی الوقت غفران الله» یعنی خداوند گناهش را می بخشد، ولکن معصیت کرده است. جماعتی هم از قدما ومثل صاحب حدائق که از متأخرین است اصرار دارند که مستفاد از این روایات این است.

کلام ما در مانحن فیه در این مسأله مهم است که باید صاف بشود آیا همین طور بود که ما تاحال می گفتیم: مستفاد از ادله این استکه وقتی که زوال شمس از دایره ای نصف النهار شد، وقت ظهرین داخل می شود«ثم المکلف» در وقتش می تواند نمازش را بخواند«حتی تغرب الشمس».

ادله هم یکی معتبره ای زراره[۵]بود. وشیخ «عنه» یعنی عن حسین بن سعید«عن فضالة بن ایوب، عن موسی بن بکر» که گفتیم از معاریف است، «عن زرارة،‌ قال: قال أبوجعفر۷: أحبّ الوقت الی الله عزوجلّ اوله، حین یدخل وقت الصلاة» آن وقتی که صلات وقتش داخل می شود، احب وقت، آن وقت است«حین یدخله وقت الصلاة فصلّ الفریضة» آن وقتی که صلات داخل شد فریضه را بخوان، «فان لم تفعل» اگر نکردی، در این صورت «فانک فی وقت منهما حتی تغیب الشمس».

آن وقت احب است، ‌احب، افعل تفضیل است، یعنی احب اوست یکی محبوب است. تا حال می گفتیم: احب او است، اگر آن احب را نکردی محبوب این است که صلات را بخوانی« حتی تغیب الشمس» ما تا حال این طور می گفتیم. اما از این باید رفع ید بشود اگر مثل صاحب حدائق گفتیم: مستفاد از روایات که او می گوید: جزماً روایات این را می گوید، که وقت اول، وقت فریضه است، دومی وقت غفران است وبرای عاجز است شخص مختار نمی تواند تأخیر بیندازد. صاحب حدائق آن چیزی را که در این مقام ممکن بود که قابل این قول به آن تمسک کند، همه را متعرض شده است در مقابل این روایاتی که خواندیم،‌مثل این روایات که می گوید: وقت ظهر ممتد است«الی ان تغرب الشمس» در مقابل اینها، همه روایاتی که آن روایات قید می زند این روایات را اگر تمام بشود، یا معارضه می کند، تمام آن ورایات را متعرض شده است ومصرّ هم هست که مستفاد از آنهای است.

از آن روایتی که ایشان استدلال کرده است یکی صحیحه عبداللّه بن سنان[۶] است. اینروایت را صاحب وسائل از کلینی نقل می کند«وعنه» یعنی محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم« عن محمد بن عیسی» این علی بن ابراهیم درکافی، که محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم نقل می کند، روایات کثیره ای دارد، خیلی زیاد«عن محمد بن عیسی بن عبید» که از یونس بن عبدالرحمان نقل می کند آن وقت به یونس سه سند می شود«محمد بن یعقوب» نقل می کند عن علی بن ابراهیم، عن عیسی بن عبید«عن یونس بن عبدالرحمان، عن ابی الحسن۷» در این صورت سه واسطه می شود.در بعضی از روایات کافی داردکه علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن محمد بن عیسی بن عبید، این روایات علی الظاهر غلط نسخه است،‌چون روایاتی که علی بن ابراهیم از محمدبن عیسی بن عبید نقل کرده است، آن روایات شاهد است ولذا در بعضی از نسخ هم اختلاف است«ابیه» را ندارد«ابیه» را بعضی از نسخ دارد، آن بعض نسخ، معلوم می شود که اشتباه است، چوت عاده کرده اند عادت ما هم همینطور بود، از بس که کلینی از علی بن ابراهیم، از «أبیه» روایات دارد، انسان که روایاتی کلینی را از علی بن ابراهیم می نویسد یک «ابیه» هم می نویسد. این اشتباه است این روی عادت است،‌والاّ روایاتی را که علی بن ابراهیم از محمد بن عیسی بن عبید بلاواسطه نقل می کند، روایاتی خیلی کثیره ای است که این هم از محمد بن عیسی بن عبید بلاواسطه نقل می کند روایات خیلی کثیره ای است که این هم یکی از آنها است، «علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی» بن عبید«عن یونس بن عبدالرحمان، عن عبدالله بن سنان» که روایت من حیث السند صحیحه است« عن أبی عبدالله۷قال: سمعته یقول: لکل صلاة وقتان» امام صادق۷ می فرمود: هر صلاتی دو وقت دارد «و اول الوقت أفضله» اول وقت افضل است«ولیس لاحد ان یجعل آخر الوقتین وقتاً» کسی حق نداردکه وقت دوم را که آخر الوقتین است آن را وقت قراربدهد«الاّ فی عذر، من غیر علة»، «‌من غیر علة» هم بدل از « الاّ فی عذر» است، یعنی«لیس لاحد ان یجعل آخر الوقتین وقتاً من غیر علّة» بدون علت وبدون اضطرار نمی تواند آن را تأخیر بیندازد.

صاحب وسایل چطور از این روایت استفاده کرده است؟ چون اول فرمود:«لکل صلاة وقتان و اول الوقت افصله» اول وقت افضل است، این «اول الوقت» یعنی وقت اول، او افضل است. وقتی که او افضل شد، دومی چه می شود؟ آن هم فضیلت دارد می شود، منتها فضیلتش کم می شود. این طور می شود، این عکس مطلوب را دلالت می کند مطلوب این است می گوییم: در وقت دوم نمی تواند بخواند. این را صاحب حدایق فرموده است:«ولیس لاحد» اینکه در ذیل دارد، کسی حق ندارد«ان یجعل آخر الوقتین وقتاً» که وقت دوم را وقت قرار بدهد«الاّ فی عذر والاّ فی علة» این ذیل قرینه است که آن که می فرماید: «و اول الوقت افضله» یعنی اول وقت اول، آن اول وقت اول، افضل است، نه ا ینکه این دو وقت یکی اش افضل است، این نیست، ذیل قرینه است که برای وقت دوم نمی شود گذاشت، صلات را در آن دومی نمی شود خواند.« ولیس لاحد ان یجعل آخر الوقتین وقتاً الاّ فی عذر من غیر علة»، «لیس له» به معنای عدم جواز است، اگر می گفت: «لیس علیه» یعنی واجب نیست بر او«لیس له» یعنی برله اش نیست، در مقابل جواز که «له» می گویند، «له کذا» این «لیس لاحد» یعنی کسی حق ندارد، نمی تواند صلاتش را به وقت دومی بگذارد، مگر این که مضطر باشد که صلات اضطرار می شود وصلات در وقت اضطراری. وقت این طور شد« علی القاعده» می شود که باید در اول وقت بخواند، آن اول الوقت افضل است. ایشان روایت را این طور معنا کرده است«لکل صلاة وقتان» یعنی وقت اختیاری و وقت اضطرای « و اول الوقت افضله» آن وقت اولی،‌اولش افضل است، دومی اش هم عیب ندارد، فضیلت دارد اما «لیس لأحد ان یجعل آخر الوقتین وقتاً الاّ فی عذر من غیر علة» یک روایت را اینطور معنا کرده است.

پاسخ به کلام صاحب حدائق دروقت اختیاری واضطراری صلاة.

ما می گوییم که شما چرا عکس نمی کنید؟ این وقت را به معنای وقت اول چرا حمل کردید؟«واول الوقت افضله» یعنی وقت اول ، صلات دوتا وقت دارد یکی اولی، یکی دومی«واول الوقت افضله» اول وقت افضله است، آن وقت اول افضل است، دومی هم فضیلت پیدا می کند«ولیس لاحد» حکم استحبابی می شود«ولیس لاحد» یعنی مکروه می شود. چرا این قرینه بر او می گیرد؟ اولی را قرینه بر این بگیرد. این که فرمود: «و اول الوقت افضله» ظاهرش عبارت از این استکه وقت صلاتی که دوتاست اولی اش افضل است«ولیس لاحد» یعنی سزاوار نیست که انسان صلاتش را به وقت ثانی بگذارد«ولیس لأحد ان یجعل آخر الوقتین وقتاً» مگر اینکه عذر داشته باشد، شاهد بر معنای دوم، معنای روایت است اینکه شیخ این روایت را نقل کرده است، این نقل کافی بود.

دومعنا شد، یکی اینکه وقت اول اولش افضل است، یعنی دومین وقت اول هم فضیلت دارد که کلام صاحب حدایق است. وقت دومی از اول تا آخر«لیس لاحد» نمی تواند تأخیر بیندازد، یعنی صلات راباید در اول وقت بخواند، در آن وقت اول بخواند،‌این یک معنا بود که قرینه اش را«ولیس لاحد» گرفت، ما می گوییم: نه، محتمل است مراد این باشد، بلکه ظاهر این است، اول وقت افضل است یعنی دومی هم فضیلت دارد، منتها چون اولی افضل است «لیس لاحد» هر مؤمنی که امیدش را به صلات بسته است که«اول مایحاسب بها العبدیوم القیامة» است، این را به تأخیر نیندازد، «لیس لاحد».

شاهد بر اینکه این معنایی که ما می گوییم، مراد است اینکه این صحیحه عبدالله بن سنان را شیخ هم نقل کرده است، نقل شیخ[۷] چنین است«وباسناده» الشیخ« عن الحسین بن سعید عن النضر» بن سوید«وفضالة‌عن ابن سنان یعنی عبدالله» بن سنان« عن أبی عبدالله۷ ایشان فرمود:«فی(حدیث) قال: لکل صلاة وقتان» همان کلامی که کافی نقل کرد«واول الوقتین افضلهما» آن جا در اول الوقت بود، صاحب حدایق به وقت اول می زد، این«واول الوقتین افضلهما» است، معنایش این است دومی هم فضیلت دارد اولی هم عیب ندارد. بعد می فرماید: ولاینبغی تأخیر ذلک عمداً» وقتی که اول الوقتین افضل شد، سزاوار نیست این را تأخیر بیندازد. نمی گویم:« لاینبغی» ظهور در استحباب دارد. گفتیم«لاینبغی» در موارد وجوب هم استعمال می شود به معنای لغوی اش. این «لاینبغی تأخیرها» این استحباب است«ولکنه وقت من شغل، أونسی أوسهی أونام» همان کلام«ولیس لأحد أن یجعل آخر الوقتین وقتاً اینجا هم آمده، وقت دوم را وقت قرارندهد. پس علی هذا الاساس این روایت الی نمی شود. تا بقیه روایات را ببینیم.

———————————————————————-
[۱]. وسائل الشیعة، ج۳، باب۸ از ابواب المواقیت،ح۱۳٫
[۲]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۸ از وابواب المواقیت، ح۲۹٫
[۳]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۸ ازابواب المواقیت،ح۲۷٫
[۴].نساء/۴۳٫
[۵]. وسائل الشیعةج۳، باب۳ از ابواب المواقیت، ح۵٫
[۶]. وسائل الشیعةج۳، باب۳ ازوابواب المواقیت، ح۱۳٫
[۷]. وسائل الشیعة، ج۳،باب۳ از ابواب المواقیت، ح۴٫