دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۳: استقلال نماز غفیله یاعدم استقلال آن

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۳: استقلال نماز غفیله یاعدم استقلال آن

کلام در این بود که آیا صلات غفیله کما این که صاحب عروه وجماعتی فرمودند ومشهور است، آیا این صلات مستقله است یا به عنوان یک صلاة مستقله ثابت نیست؟عرض کردیم روایتی که از آن تعبیر به موثقه سماعه کردیم، از او این صلاة غفیله استفاده نمی شود. غایت مدلول او این است که نافله مغرب که چهار رکعت است ودر سایر روایات هم وارد است جواز التخفیف، می تواند شخص نوافل را اقتصار بر اقل بکند ولو به نحو تخفیف اتیان کند یعنی بلاسورة بخواند، نهایت مدلولش ا ین است. چون صلات مغرب کما اینکه گفتیم، تخفیف داده می شود به دورکعت ودر آن رکعت دورکعتی که می شود بلاسورة خواند بیشتر از این استفاده نمی شود. امام۷فرمود: رسول الله۹ فرموده است: «تنفلوا فی ساعة‌الغفلة ولوبرکعتین الخفیفتین»[۱] یعنی بیشتر از دورکعت باید بخواند ولکن اقتصار کند به دورکعت آن هم خفیفتین بلاسورة. این دلالتی بر صلاة غفیله نمی کند. لذا فقهایی که مثل صاحب عروه ملتزم شده اند صلاه غفیله صلات مستقله ای است، به این روایت مصباح المتهجد نظر دارند که شیخ نقل کرده است از هشام بن سالم[۲]«‌عن أبی عبداللّه۷ من صلی بین العشائین رکعتین یقرأ فی الاولی الحمد وذا النون ذهبا مغاضباً(الی قوله) وکذلک ننجی المؤمنین» این یقرء فی الاولی یعنی در رکعت اول بخواند« وفی الثانیة‌الحمد وقوله: وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو الی آخر الآیة، فاذا فرغ من القرائة رفع یدیه» که همان قنوت است«‌وقال: اللّهم انی اسئلک بمفاتح الغیب التی لایعلمها الا انت ان تصلی علی محمد وآل محمد (الی آخره) وتسأله حاجته» این صلات غفیله«وتسأله حاجته» از اقسام وانواع صلاة الحاجة است که موردش این است که در ساعت غفلت به این نحو خوانده می شود وظاهرش این است که صلات مستقله است.

کلام ابن طاووس; ومرحوم حکیم; در باره ای نمازغفیله

بدان جهت کسی که به این روایت نظر داشته باشد، می بیند که ابن طاووس هم این صلاة غفیله را بسنده نقل کرده است. می دانیم صلاتی که استحبابش ثابت باشد، با این روایت اثبات نمی شود چون این روایت من حیث السند تمام نیست. مرحوم حکیم۱ در مستمسک دارد که این روایت به حسب سند تمام است وظاهر می شود برای آن کسی که به فهرست شیخ رجوع کند. فهرستی که شیخ برای این کتب دارد. کسی که ملاحظه کند می بیند روایت من حیث السند تمام است. نظر ایشان این است که شیخ۱ در کتاب فهرست، وقتی که به هشام بن سالم رسیده است، فرموده است:«له اصل» برای او اصلی است. اصل با کتاب فرقی ندارد، کتاب نوعاً مبوّب می شود. باب به باب می شود ولکن در “اصل” روایات مخلوطه می شود که یکی به یکجا مربوط است ویکی جای دیگر مربوط است. فرموده است:«له اصل واخبرنا به، شیخ۱»سندش را به آن اصل نقل کرده است وآن سندش صحیح است. کأنّ نظر ایشان است که این روایت را که شیخ از هشام بن سالم نقل می کند، سندش در فهرست است. پس آن سندی را که به هشام ذکر کرده است، منضم می شود وروایت تمام می شود، این دأب فقهاء است.

چون شیخ۱در تهذیب ربّما سندی را در مشیخه به کتاب شخصی ذکر می کند وسند آن ضعیف است ولکن شیخ سند دیگری به آن کتاب دارد که آن سندی دیگری صحیح است لذا آن را صحیحه می گویند چون سند دیگر دارد. یا بعض رواتی که شیخ از کتاب آنها در مشیخه تهذیب نقل روایت کرده اصلاً سندش را به او نگفته ولکن در فهرست ذکر کرده است، پس آن روایت معتبره می شود.

ولی این به صورت مطلق مطلب درستی نیست. شیخ۱ وقتی تهذیب را می نوشت در اوایل آن روایتی که نقل می کند نوعاً به تمام سند نقل می کند. یعنی از شیخ خودش که مفید۱ است تا زراره مثلاً برسد، سند را به تمامه نقل می کند ولکن این طریقه فقط در جلد اولی است که فعلاً مطبوع است. وقتی که به جلد ثانی می رسید، حتی در کثیری از موارد در جلد اول دیگر سند را تماماً نقل می کند. خودش فرموده است: من سند را بدأ می کنم در این تهذیبین، در استبصار هم همینطور است، سند را بدأْ می کنم به اسم کسی که از کتاب او این روایت را نقل می کنم. مثلاً بدأ می کند به حسین بن سعید، عن فضالة بن ایوب، عن الحلبی، عن أبی عبداللّه۷٫ این روایت را بنا به گفته خودش از کتاب حسین بن سعید نقل می کند که این کتب پیش شیخ طوسی۱ بوده است. بعد در آخر مشیخه تهذیب می گوید: آن اشخاصی که من از کتب آنهاکه به صورت نسخ بودند. یعنی آن نسخه ای که در ید من بود به اسم کتاب حسین بن سعید به واسطه این اشخاص به من رسیده بود. اینها واسطه بودند در نقل آن نسخه برای من به عنوان کتاب حسین بن سعید، اگر این اشخاص همه از اجلاّ باشند، مثلاً مفید نقل می کند از احمد بن یحیی، محمد بن یحیی از احمد بن محمد بن عیسی،‌آن از حسین بن سعید،‌در این صورت می گوییم که روایت صحیح است. ولکن برای کتبی که سند نقل کرده است ولکن در سندش بعضی ضعفها است، علیرغم این که روایت صحیح است چون سند شیخ به کتاب این شخص که خودش هم جلیل است واشخاص جلیل نقل می کند، ضعیف است به دلیل این که به صورت نسخه بوده، لذا کتاب او کتاب قطعی نبود، چون نسخه می رسید لذا از کار می افتد وروایت ضعیف می شودبا این که می گویند در سندش سهل بن زیاد یا محمد بن سنان است، روایت از اعتبار می افتد با این که سهل بن زیاد ومحمد بن سنان از مشاهیر هستند ولکن اینها قعطاً تضعیف دارند. روی این اساس شیخ برای اصل هشام بن سالم در تهذیب، سند نقل کرده است، با مراجعه ای به فهرست سندش هم صحیح است.

تفصیل استاد وچگونگی تصحیح روایات شیخ

ولکن این حرف در آن روایاتی که شیخ درتهذیب واستبصار دارد، این سند اگر در آن فهرست صحیح بشود، آن روایات را تصحیح می کند که روایات تهذیبین از کتاب این اشخاص است وشیخ در فهرست به کتاب این اشخاص سند نقل کرده است.

چون فهرست، مال رواتی است که اصحاب کتب بودند، بعد آنها را که ذکر می کند، سندش را به کتب آنها نقل می کند.

در تهذیب واستبصار که می گویند: من از کتب آنها نقل می کنم، اگر در مشیخه سندی که ذکر کرده به آن کتاب ضعیف باشد، در فهرست گفته: من به آن کتاب سند دیگری هم دارم که آن صحیحه است، لذا روایت معتبره می شود. یا اصلاً در مشیخه سند برای او نگفته ولکن در فهرست گفته، در تهذیب سند نگفته ولکن در فهرست سندش را به کتاب آن شخص ذکر کرده است. روایت زنده معتبره می شود البته اگر سندش معتبر شد.

لکن آن روایاتی را که شیخ از اشخاص در غیر تهذیبین نقل می کند، مثل مصباح المتهجد، فهرست به درد اینها نمی خورد. از کجا معلوم می شود که شیخ این روایت را از اصل هشام بن سالم نقل می کند؟ شاید این روایت را که نقل می کند در کتاب احمد بن محمد بن سعید وابن عقده بود که آن بواسطه اش از هشام نقل کرده بود شیخ هم این روایت را در مصباح المتهجد که کتاب دعا وزیارت است آورده است ودأبش به نقل کردن سند نیست، از هشام نقل کرده است. پس این سندی را که به کتاب هشام گفته است به درد این روایت نمی خورد. چون معلوم ومحرز نیست که شیخ این روایت را از کتاب هشام بن سالم نقل می کند. به دلیل این که ایشان در مصباح المتهجد نگفته است که من هرچه در این کتاب از این اشخاص نقل می کنم از کتابشان نقل می کنم. اگر این را درفهرست از کتاب هشام بن سالم، بر اصلش سند ذکره کرده بود، روایت صحیحه می شد.

اینکه مرحوم حکیم۱ فرموده است: فهرست، این سند را تصحیح می کند، این درست نیست. چون چنین نداریم که شیخ در مصباح المتهجد از کسی که روایات را نقل می کند، از کتاب خودِ آن شخص روایت می کند. این فقط در کتاب تهذیبین است یعنی تهذیب واستبصار است که هرکسی را بدأ کند سندرا به او، از کتاب او نقل می کند. آن وقت اگر این سند در مشیخه ضعیف باشد یا نباشد، در فهرست سند دیگر ذکر کند یا سند ذکر کند به آنکه سند ذکر کرده بود، آن روایت صحیح می شود. چون به کتاب او سند دارد. این یک نکته. پس این معنا در مانحن فیه سند این را اثبات نمی کند.

یک نکته دیگر هم هست، شیخ۱ درکتاب فهرست دوجور سند ذکر کرده است، مثلاً می گوید: هشام بن سالم«له اصلٌ» یا کتابٌ اخبرنا به آن کتاب این اشخاص. در این صورت سند بر کتاب هشام بن سالم معلوم می شود، سند معتبر باشد واگر رواتی را شیخ در تهذیبین از آن کتاب نقل کند، معتبر می شود. واما اگر در غیر تهذیبین از آن شخص روایتی را نقل کند وسند ذکر نکند آن فهرست به درد نمی خورد، این یک نحوه بود. ایشان یک نحوه ای دیگر هم دارد،‌مثلا در فهرست می گوید:«له کتاب یا کتب، اخبرنا بجمیع کتبه روایاته» این روایات را عطف کرده ست «اخبرنا بجمیع کتبه وروایاته» اگر خود شیخ الطایفه در غیر تهذیبین از این شخص روایتی را نقل کند آن چه در فهرست دارد، این ضعف را تدارک وسندش ر درست می کند. چرا؟ چون خود شیخ می گوید: «وفی المصباح عن هشام» این روایت را از هشام نقل می کند ومفروض این است که در آن فهرست گفته است: «اخبرنا بجمیع کتبه و روایاتی»، که در علی بن جعفر وغیر علی بن جعفر که جمع کرده ایم، عدّه ای هستند مثل محمد بن علی بن محبوب، مثل حسن بن محبوب در آنها دارد:«أخبرنا بجمیع کتبه وروایاته» لذا در مصباح که از کتب دعا است یا در کتاب دیگر غیر از تهذیبین،اگر رواتی را شیخ نقل کند از حسن بن محبوب، می گوییم: آن رو ایت صحیحه است ولو در غیر تهذیبین باشد. چون ایشان در تهذیبین گفته است: «أخبرنا بجمیع کتبه و روایاته» این روایات از هشام نقل می کند.

خود شیخ بنا به اعتراف خودش، این روایت هشام بن سالم است ولو از کتاب دیگر اخذ کرده باشد ولکن این روایت از اوست ومی گوید: تمام روایات این شخص وکتب او به این اشخاص به دست من رسیده است. معلوم می شود در مانحن فیه آن که در فهرست گفته است، سندش این است. لذا شما اگر به فهرست نگاه کنید، ندارد که هشام بن سالم « اخبرنا بجمیع کتبه ورایاته» تا حرف صاحب المستمسک۱ تمام بشود. بلکه گفته است:‌در مانحن فیه هشام بن سالم له اصل اخبرنا به» عده ای ذکره کرده است. آن وقت اشکال می شود در مصباح المتهجد از کجا معلوم از اصل هشام بن سالم نقل می کند؟ بله اگر در تهذیبین بگوید: هشام بن سالم عن أبی عبداللّه۷،‌معتبر می شود آن سند می شود. چون در تهذیبین متعهد شده است به حسب آن که کلام خودش است، بدأ می کنم سندش را در این کتب تهذیب وهکذا در استبصار به اسم شخصی که این روایت را از کتاب او نقل می کنم. بدان جهت در مانحن فیه این روایت من حیث السند ضعیف است،‌روایتی را هم که ابن طاووس نقل کرده است آن روایت هم من حیث السند ضعیف است. بنابر این حکم به این که صلاة‌غفیله، صلاة‌مستقله مستحبه است، مبتی است بر قبول اخبار تسامح در ادله سنن، که کسی به گوید: در مستحبات چون اخباری وارد شده است که آن اخبار، صحیحه است که به اخبار تسامح در ادله سنن معروفند، یعنی در ادله مستحبات،‌تسامح می شود.

مفاد اخبار من بلغ وبیان دومسلک در آنها

در این اخبار در اصول بحثی شده است که مفاد این اخبار چیست؟ بعضی قائل شده اند که مفاد این اخبار این است که در آن احکام الزامیّه که باید سند معتبر باشد وثقه باشند، در مستحبات این لازم نیست. بمجرد اینکه خبری بر استحباب شیئی رسید، آن عمل مستحب بودنش ثابت می شود، یک مسلک این است . بدان جهت می گویند که این نماز غفیله جزو مستحبات است،‌ ملاحظه سند ثقات لازم نیست. مجرد اینکه خبری رسید منتها احتمال صدق بدهیم یک وقت خبری را نقل کرده اند که می دانیم دروغ است،‌مثل بعضی از نقل هائی که اهل منبر می کنند، آن اعتبار خبر وحجیتش از باب طریقیت است. طریق، آن وقتی که می شود که احتمال صدق داده بشود. کسانی که اهل اصول هستند می دانند. خبر اگر من حیث السند اعلی هم باشد، بدانیم که راوی اشتباه کرده است، اعتباری ندارد. چرا؟ چون حجیت خبر از باب طریقیت است. وقتیکه علم داریم که واقع این طور نیست قیمتی ندارد. لذا اگر خبری صحیح وأعلائی رسیده است، لکن مدلولش حکم تقیه است، می گوید:« امسح علی الخفّ» در وضو بر جورابت مسح کن. می دانیم که این حکم تقیه ای است ومطابق با واقع نیست، این خبر قیمتی ندارد.

بنابر این در مانحن فیه در مستحبات هم اگر انسان بداند بر اینکه این مطابق با واقع نیست، کذب است به واسطه قرائن بفمند، آن فایده ندارد. آن خبری که محتمل الصدق است، ملاحظه سند در اول لازم نیست در استحباب آن شیء کافی است، این که گفتیم: باید احتمال صدق داده بشود این که نکته در خو روایات تسامح در ادله سنن ذکره شده است،‌چیزی که در نهادش همین است که احتمال صدق باید داده بشود. در تمام طرق همین طور است. مثلاً یکی از طرق عدالت، حسن ظاهر است، انسان مدتی با کسی معاشرت می کند، ‌غیر از مواظبت برعبادت وعمل بر واجبات وپرهیز از محرمات نمی بیند ولکن می داند که این ظاهر سازی است، از باطنش خبر دارد که چه کارها می کند، این حسن ظاهر قیمتی ندارد. حسن ظاهر به عدالت واقعی است. وقتی انسان می داند که عدالت واقعاً نیست، پوچ است، این حسن ظاهر طریق به عدالت واقعی است. وقتی انسان می داند که عدالت واقعاً نیست، پوچ است، این حسن ظاهر به چیزی نمی ارزد. روی این اساس بعضی ها در اخبار تسامح سنن گفته اند که این مستحب است وبعضی ها گفته اند: نه خود قیام خبر این طوری که احتمال صدق در آن است خود عمل را مستحب می کند، کأنّ خودِ قیام خبر اینطور که احتمال صدق در آن است، خود عمل را مستحب می کند، کأنّ خودِ قیام خبر بر استحباب بر ثواب داشتن فعلی، خود از عناوین ثانویّه است، فعلی را مستحب می کند که اضعف الاقوال است.

مختار استاد در مفاد اخبار من بلغ

قول صحیح کما ذکرنا این است که در اخبار تسامح در ادله سنن، یک خصوصیتی است که خداوند متعال به واسطه نبی اکرم۹ وائمه هدیٰ:لطفی بر عباد کرده است،‌آن لطف عبارت از اعطای ثواب خاص است. مثلاً روایتی رسیده است که ما احتمال می دهیم که صدق بشود ولی سندش تمام نیست، احتمال صدق می دهیم، کسی اگر رجاءً به این خبر عمل کرد که احتمال صدق دارد وشاید مطابق با واقع باشد، یا آن خبری که اگر کسی صلّی بین المغرب والعشاء رکعتین، خداوند به او دار الکرامه را قیامت اعطاء می کند که دارالکرامه، دار السلام است وبه بهشت می رود ،اگر کسی به آن عمل کند که شاید این خبر راست باشد که به ما رسیده است. بر اساس اخبار تسامح در ادله سنن می گوییم، خداوند متعال به واسطه نبی اکرم۹ وبه واسطه ائمه: لطفی بر عباد کرده که اگر کسی به عنوان رجاء عمل کند، همین ثواب را به او می دهد ولوخبر در واقع راست در نیاید. ولو خبرغیر معتبر یا ضعیف بوده ومطابق با واقع در نیاید، کسی که این را اتیان کند به رجاء این که شاید در واقع همینطور است، خداوند متعال همان ثواب را می دهد. لذا می گویند”اخبار من بلغ”ثواب بر احتیاط را ذکر می کند.

معلوم شد این که بعضیها می گویند که ثواب بر احتیاط روایت نمی خواهد، عقل خودش مستقل است کسی اگر انقیاد کند، مستحق ثواب می شود. نه ، این اشخاص اشتباه می کنند. ثوابِ خاص وعده داده شده است«‌من بلغ ثواب علی عمله» یعنی ثواب خاص بر عملی رسیده باشد وآن عمل را انجام بدهد طلباً لقول رسول الله۹،«‌اعطی وان لم یقله النبی صلی الله علیه وآله» ولو خبر راست نباشد. در این صورت آن ثواب داده می شود با احتمال صدق، طلباً لقول النبی می آورد. این ثواب داده می شود. اخبار من بلغ مدلولش این است.

روی این اساس در مانحن فیه کسی اگر این صلاه غفیله را رجاءً اتیان کند بین المغرب والعشاء، اعطی له آن ثواب را ، اگر ثوابش دار السلام بود یا کذا بود آن ثواب را بله می شود. نافله مغرب را انسان چهار رکعت می خواند، دورکعت را به عنوان نافله مغرب، دورکعتش را به قصد اعم از نافله مغرب وصلات غفله، اگر صلاه غفیله صلات مستحبی است، مستقل است که نافله مغرب را دورکعت خواندن مشروع است. گفتیم: روایات کثیره ای هست که می شود مغرب نافله اش را دورکعت خواند. وچنانچه، خود این غفیله از نوافل مغرب است که به این نحو خوانده می شود، پس نافله مغرب را چهار رکعت خوانده است. لذا نوشته ایم که اگر کسی صلات غفیله را به رجاء این که از صلات مغرب است به این عنوان بیاورد اشکالی ندارد، به مقصدش می رسد.

ادعیه که وارد شده است. صاحب جواهر این را فرموده است که این صلات مستقله است، چون در صلات مغرب این صور دعا وارد نشده است. ما می گوییم این دلیل نمی شود. چرا؟ آن که در روایت وارد شده است، قرائت سوره خاصه که در رکعت اول(اذازلزلت الارض[۳])آن سوره را می خواند، در رکعت دوم سوره توحید را می خواند، در رکعت اولیتین من نافله المغرب است. اما در دورکعت اخیر چه می خواند، روایت ندارد. بروید تتبع کنید. این هم مال دو رکعت اخیره است.

استحباب ثابت نمی شود. چون ممکن است صلاة‌مستقله باشد ولکن ثواب اُعطِی، نافله باشد بله نافله می شود. لذا در مانحن فیه بقصد عمد بخواند که غفیله نشود، نافله حساب می شود اگر صلات مستقلی نباشد.

بعضی ها فرموده اند: چون دلیلی بر مشروعیت تمام ثابت نشده است، دلیل بر عدم مشروعیت ثابت است که این مستحب نیست، پس این غفیله استحباب ندارد. چون روایاتی داریم که در وقت فریضه نافله منهیُ عنه است، نهی شده است از تنفل« لاتتنفل فی وقت الفریضة» در وقت فریضه صلات نافله نخوانید. رواتب استثناء شده است که رواتب را در وقت فریضه می خوانند، اما نسبت به اینکه صلات غفیله هم استثناء شده است، دلیل ثابت نشده. چون ضعیف بود. لذا مقتضای نهی این است که مشروعیت ندارد. این کلامی است که بعضی از اجلّا فرموده اند ولی «لایمکننا المساعدة علیه» چرا؟ چون ان شاء الله به زودی در بحث اوقات صلوات می آید که در این روایات، این نفی از نافله در وقت فریضه، در وقتِ فضیلة الفریضة است، نه در اصل وقت الفریضه. یک دلیل هم برایش می گویم در مانحن فیه در این صلاة غفیله این نهی مورد ندارد. چون نیست به مغرب که وقت فضیلت فریضه قبل از وقت است که ذهاب حمره ای مغربیه باشد، مفروض این است که مغرب را آورده نافله را بعد می خواند،‌بعد غفیله را بین المغرب والعشاء می خواند ومفروض این است که وقت فضیلت عشاء نرسیده است، چون فضیلت عشاء بعد از سقوط شفق است، بعد از این که حمره ای مغربی از بین رفت وتاریک شد وقت فضیلت عشاء است لذا می شود خیلی نماز خواند که یک هم صلات غفیله است. منهی عنه تنفل است در وقت فضیلة الفریضة والا در شبانه روز کسی که بتواند هزار رکعت نماز بخواند، مستحب است وبعضی از ائمه: هزار رکعت نماز می خواندند، هزار رکعت را بعضی ها در لیله جمعه می خوانند، اگر بنا بشود در وقت فریضه بعد وقت فضیلت صلات مغرب که وقت صلات عشاء است تا کی وقت فریضه است؟ تا نصف شب. اگر این جا نتواند نافله بخواند هزار رکعت را کجا می تواند بخواند؟ هزار رکعت را کی می تواند بخواند وتمام کند؟ این معلوم است که وقرینه قطعیه است که مراد از وقت فریضه، وقت فضیلت فریضه است، حالا نه این که فقط این قرینه هست، این یک قرینه جلیّه ای است، خود روایات هم قرینه جلیّه دارند ودر آنها بیان شده است که نهی فقط در وقت فضیلت است. اگر یادتان باشد در صلات جمعه گفتیم، چون در صلات جمعه نافله اش قبلش است وقت فضیلتش اول ظهر است ولکن در غیر الجمعه چون نوافل وقت اتیانش زوال شمس است هشت رکعت را باید بعد از زوال بخواند، وقت فضیلت ظهر بعد از نوافل است. چون روایات قدم وقدمین را می خواندیم. به این روایت مفصل می رسیم،‌این نسبت به صلات غفیله.

صلاة الوصیة

صلاة‌الوصیة بزرگی ثواب آن

«ویستحب ایضاً بین المغرب والعشاء صلاة الوصیة وهی ایضاً رکعتان یقرأ فی اولی هما بعد الحمد ثلاثة عشرمرة سورة(اذا زلزلت الارض) وفی الثانیة‌بعد الحمد سورة التوحید خمسة عشر مرة»[۴]

اما صلات دیگری را هم در عروه می فرماید، آن صلات دیگری صلات وصیت است، می فرماید: صلات الوصیّة هم مستحب است، آن هم در ساعت غفلت خوانده می شود بین المغرب والعشاء که دورکعت است، منتهی در رکعت اول بعد الحمد سیزده دفعه سوره ای اذا زلزلت الارض ودر رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید را پانزده مرتبه خوانده می شود. این را صلات وصیت می گویند. چون در روایتی[۵] از رسول الله۹نقل شده که ایشان اینصور وصیت فرمود«محمدبن الحسن (فی المصباح)» باز شیخ از را در مصباح نقل کرده است«عن الصادق۷» اینجا دیگر آن حرفهایی که در تصحیح سند اینها است، نمی آید چون این روایت مرسله است، «محمد بن الحسن (فی المصباح) عن الصادق عن أبیه عن آبائه عن امیر المؤمنین۷ عن رسول اللّه۹ انه قال: اوصیکم برکعیت بین العشائین، یقرأ فی الاولی الحمد (واذا زلزلت الارض) ثلات عشرة مرّة وفی الثانیة الحمد مرّة و(قل هوالله) خمس عشرة مرّة،‌ فانه فعل ذلک فی کل شهر کان من المؤمنین» که خداوند متعال در قرآن تعریف فرموده است مقام آنها را، در هر ماة یک دفعه بخواند از آن طایفه می شود« فان فعل ذلک فی کل سنة کان من المحسنین، فان فعل ذلک فی کل جمعة مرّة کان من المخلصین، فان فعل ذلک مرّة فی کل لیلة زاحمنی فی الجنة» یا« زاملنی» صحیحش « زاملنی فی الجنة» است. در جنت با من مصاحب میشود«ولم یحصِ ثوابه الّاالله تعالی» کسی که این نماز را بخواند در هر شب، نمی شمارد ثواب اورا مگر خداوند متعال. اخبار من بلغ اینجا ها به درد می خورد. اینکه علمای فحول می گویند: اینهایی که در کتب ادعیّه ذکر شده است، اینها را برجاء الثواب بخوانید، انسان به این درجات نایل می شود. چون احتمال صدق است ولو خبر ضعیف است. لذا به واسطه اخبار من بلغ انسان به آن می رسد.

صلاه الوسطی

مراد از صلاة الوسطی

«الظاهر أن الصلاة الوسطی التی تتأکد المحافظة علیها هی الظهر، فلو نذر أن یأتی بالصلاة الوسطی فی المسجد أو فی أول وقتها أتی بالظهر[۶]».

بعد هم صاحب عروه۱ می فرماید: مراد از صلاة الوسطی صلات الظهر است، سابقاً روایاتش را خواندیم که أئمه: فرمودند صلات ظهر است که بر محافظت بر اوتأکید شده است. ایشان می فرماید: آن صلات وسطایی که تأکید شده بر محافظت او، یعنی خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است:(حافظوا علی الصلوات[۷]) به همه امر شده ست به محافظتش. در اینصلات وسطی امر ثانی شده است، امر ثانی تأکید می شود. اینکه در عروه می گوید: آن صلاة وسطایی که به آن تأکید شده است، یعنی در کلام الله هم تأکید شده است، این همان ظهر است. لذا اگر کسی نذر کرده لله علیّ که من صلاه وسطایم را در مسجد بخوانم یا در اول وقت با جماعت بخوانم ونمی دانست صلات وسطی چیست؟ این شخص باید در مسجد ویا در اول وقت یا با جماع اگر نذر کرده، صلات ظهر را باید بخواند تا به نذرش عمل کرده باشد.

نشسته خواندن نوافل

جواز نشسته خواندن نمازهای نافله

(النوافل المرتبه وغیرها یجوز اتیانها جالساً ولو فی حال الاختیار، والاولی حنینذ عدّ کلّ رکعتین برکعة فیأتی بنافلة الظهر مثلاً ست عشرة رکعة، وهکذا نافلة العصر، وعلی هذا یأتی بالوتر مرّتین کل مرة رکعة[۸]».

بعد ایشان می فرماید: در صلوات نافله همه اینها را می شود انسان جالساً اتیان کند، روایات صحیحه ومعتبره هست که انسان می تواند نوافل را جالساً بخواند. یکی از این روایات را می خوانم، روایت حنان بن سدیر[۹] است«محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن حنّان بن سدیر، عن أبیه، قال: قلت لأبی جعفر۷:أتصلی؟» آیا شمای أبی جعفر می خوانی؟« أتصلی النوافل وانت قاعد؟» کأنّ قصد اعتراض داشت، آخرش شمای امام، نماز نافله را چرا نشسته می خوانید؟ امام۷ در جوابش فرمود:«فقال: ما أصلّیها الاوانا قاعد» من اینها راهمیشه قاعداً می خوانم. منتهی از کی؟«منذ حملت هذا اللحم» چون امام۷ چاق بود، امام باقر۷خصوصاً در این اواخر، می گوید«منذ حملت هذا اللحم وما بلغت هذا السن» در این سن که جوانی گذشته است وکذا است، نشسته می خوانم، این مع العذر است بلاعذر هم می شود نشسته خواند.

روایت دیگر از سهل بن الیسع[۱۰]است«محمدبن علی بن الحسین باسناده عن سهل بن الیسع أنه سأل أبا الحسن الاول۷ عن الرجل یصلّی النافلة قاعداً ولیست به علّة» چاقی وپیری نیست«وفی سفر أوحضر، فقال: لابأس به» روایت صحیح است« ورواه الشیخ باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن أحمد بن محمد، عن محمد بن سهل، عن أبیه مثله» پدر هر دوصحیح هستند. این راهم نقل کرده است. منتهی ایشان می فرمایند: ولکن در مانحن فیه اولی این است دورکعت را چهار رکعت بخواند. چهار رکعت منفصل، چون گفتیم: نوافل منفصل خوانده می شود. حتی صلات الوتر که یک رکعت است نشسته بخواند دوتا وتر بخواند، منفصل بخواند«یضعّف» تضعیف این است که دوتا بکند« یضعّف فی الصلاة» این هم در روایاتی وارد شده است در باب همان قیامی که معتبر است درباب الصلاة، در بحث قیام روایاتی هست که مراجعه بفرمائید. آن روایات یکی صحیحه علی بن جعفر[۱۱] است که دارد« ویحسب کل رکعتین برکعة» فرائض تضعیف نمی شود، نافله فقط تضعیف می شود، دومقابل می شود. وروایت دیگر هم از محمد بن مسلم[۱۲] مروی است.

والحمد لله رب العالمین.

———————————————————————————–
[۱]. وسائل الشیعه،ج۵،‌باب۲۰ ابواب بقیة الصلوات المندوبة، ح۱٫
[۲]. مصباح المتهجد،ح۲٫
[۳]. زلزله/۱٫
[۴]. مسأله،۲
[۵]. وسائل الشیعة،‌ج۵ باب۱۷ از ابواب بقیة الصلوات المندوبة ح۱٫
[۶]. عروه،مسأله۳٫
[۷].بقره/۲۳۸٫
[۸]عروة،مسأله۴٫
[۹].وسائل الشیعة،ج۵، باب۴ از ابواب القیام،ح۱٫
[۱۰].وسائل الشیعة،ج۴،باب۴ از ابواب القیام، ح۱٫
[۱۱]. وسائل الشیعه،ج۴،باب۵ از ابواب القیام،ح۵٫
ه. همان ح۳٫