دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۹: دلیل علامه(ره) بر حرمت سفر در روز جمعه
در کلمات اصحاب ذکر شده است بعد از اینکه زوال شمس ، از دایره نصف النهار یوم الجمعه محقّق شد، حرام است شخصی که در بلدی متوطن یا مقیم است ومسافر نیست، سفر کند« الی آن تنقضی الصلاة» جایز نیست سفر کند تا اینکه نماز جمعه تمام شود اما بعد از صلاة الجمعةمانعی ندارد. کلام ، در مانحن فیه ، در دلیل این قول است، اگر سفر، سفر حرام شد، معنایش این است که سفرش حرام است ودر سفر حرام باید نمازش را تمام بخواند، چون سفر معصیتی است ودر سفر معصیتی ، حکم تمام است.
دلیل این مطلب چیست؟ روایتی از رسول (ص) نقل کرده اند، علامه در تذکره می فرماید: این روایت بر حرمت سفر دلالت دارد، که عبارت تذکره است، در کتب اخبار ما نیست، این روایت نبوی است « من سافر من دارِ اقامته یوم الجمعة» کسی که از دار اقامتش روز جمعه سفر کند «دعت علیه الملائکة » ملائکه به اونفرین می کند « لایصحب فی سفره» در سفر مصاحب نمی شود یعنی ملائکه که انسان را حفظ می کنند با او نمی آیند«ولایعان علی مساعیه» اگر در این سفر حوائجی دارد، کمکی به او نمی شود، این امداد های که می شود ربما انسان می گوید: یک کسی پیدا شد این کار را کرد، یا انسان در ذهنش چنین خطور می کند که فلان کار را بکند ومی بیند که کرد ومسأله حل شد، این «لایعان علیه» است به او اعانتی نمی شود. علامه فرموده است: این وعید بر سفر، دلیل برحرمت است دلیل بر این است که سفرحرام است والاّوعید بر فعل حلال نمی شود.
ولکن این روایت ، نه در سند دارد ونه دلالتی دارد، برای این که اینجور بیان، مساوق با بیان کراهت است که «لایعان علیه» ملائک کمک نکردند، به او هم نفرین کردند، آیا حرام مرتکب شده است؟ نه، ممکن است مکروه باشد،در بعضی مکروهات همین جور است، در مواردی هم وارد شده است. لذا این لسان ، لسان کراهت است،والاّ اگر سفر حرام باشد می گوید: «لاتسافر» یا« من سافر یوم الجمعه غضب اللّه علیه یوم القیامة» یک چنین چیزی باید بشود، که ظهور در حرمت داشته باشد یا اقلاً بفرماید« ملعون ، مَن سافَرَ» که معنایش این است که مردم می توانند لعن کنند، ولکن لعن کنند، آن دلالت بر حرمت نمی کند. لذا این روایت را باید کنار گذاشت، نه سند دارد ونه دلالت.
استدلال به روایت در حکم روز جمعه
برای حکم سفر در روزجمعه به بعض روایات تمسک شده است، یکی این روایت[۱]است :«محمد بن علی بن الحسین، باسناده عن السرّی، عن ابی الحسن علی بن محمد (ع) قال» آن سری درست نیست وسند صدوق هم به سری ظاهراً ذکر نشده است« یکره السفر والسعی فی الحوائج یوم الجمعةبکرة من أجل الصلاة، فأما بعد الصلاة فجائز یبترّک به» ضعف سند این روایت ضرر نمی رساند، چون صدوق(ره) این روایت را در خصال به سند صحیح[۲]نقل کرده است ، » وفی الخصال عن ابیه» صدوق در خصال از پدرش نقل کرده است« عن سعد» سعد بن عبداللّه است که شیخ علی بن الحسین پدر صدوق بود، پدر صدوق از تلامیذ سعد بن عبداللّه اشعری است «عن ایوب بن نوح» که از اجلاّ است« عن ابن ابی عمیر عن عبداللّه بن سنان عن ابی عبداللّه (ع) مثله،وزاد: ویکره السفر والسعی فی الحوائج یومَ الجمعة بُکرةً من أجل الصلاة، واما بعد الصلاة فجائز یتبرک به» این اولی « یکره» است.
گفتیم: «یکره» در معنای لغویش منافات با حرمت ندارد، هم در موارد کراهت اصطلاحیه استعمال می شود هم در موارد حرمت، حتی در بعض کتب قدماء هم همین جور است، یا دم می آید که کلینی۱ بعض ابواب محرمه را به عنوان کراهت عنوان کرده است. با وجود این که فعل، فعل حرام بوده است (در کافی) این نحو کراهت معنای لغوی اش «جامع» است هم با حرمت وهم با کراهت اصطلاحیه می سازد.
آنهایی که به این روایت استدلال کرده اند، باید قرینه ای بر حرمت پیدا کنند، والّا «یکره» معنای اصطلاحی اش که معلوم است ومعنای لغوی اش «جامع» است. لفظی که برای جامع وضع شده است به خصوصیت دلالت نمی کند، به «جامع» دلالت می کند، خصوصیت باید از خارج استفاده بشود. لعلّ کسی بگوید: « فأمابعد الصلا ة فجائز» سفر بعد از صلاة جایز است، پس معلوم می شود قبل از صلاة جایز نیست « یکره» به معنای حرمت است.
این روایت من حیث السند صحیح است ولکن من حیث الدلالةضعیف است، دلالت نمی کند. در این روایت اگر مراد حرمت باشد، مدلولش این است که روز جمعه سفر کردن حرام است، تا اینکه نماز جمعه تمام بشود. بعد از زوال سفر کند، یا قبل از زوال سفر کند، فتاوای اصحاب حرمت سفر را قبل از زوال می گوید اشکالی ندارد، اگر بنا بشود این «یکره» به معنای حرمت باشد،به فتوای اصحاب دلالت نمی کند،«یکره السفر والسعی فی الحوائج یوم الجمعة»انسان روز جمعه ولو قبل از ظهر، اول صبح دکانش را باز کند،سعی در حوائج کند یا برود مثلاً بازار خرید کند این حرام است،یا سفر حرام است، کسی این را ملتزم نشده است. و«جایز » آن که در ذیل است، قرینه بر حرمت نمی شود،چرا؟ این که گفتیم: همیشه باید به خصوصیات روایت ملتفت شد،چون «واما بعد الصلاة فجائز» اگرتنها بود جای این توهم بود «فجایز یتبرک به» جایزی است که محبوب است« یتبرک به»یعنی «مبروک» است شرعاً برکت دارد، این جور جایز است این قرینه نمی شود که قبلش حرام است، اگر مطلق «جایز» بود جای این معنا بود که کسی بگوید این قرینه است ولکن در ذیل« فجایز یتبرک به» است یعنی جایزی است که برکت دارد شرعاً آن عیب ندارد، آیه هم می گوید:(فاذاقضیت الصلاةفانتشروا فی الارض وابتغوا من فضل اللّه[۳]) سعی در حوائج یا سفر در اوبرکتی است عیب ندارد(وابتغوا من فضل اللّه) به سفر باشد یا مثلاً برای خرید به بازار رفتن باشد. در مانحن فیه دلیل می شود بر اینکه «یکره» به معنای حرمت نیست، البته مفادش کراهت اصطلاحی است این را ملتزم می شویم که یوم الجمعه قبل از صلاة سفر کند وپی حاجت رفتن مکروه است تا وقتی که صلاةتمام بشود واما این که بعد از زوال وقبل از صلاة، حرام است، این روایت به این معنا دلالتی نمی کند.
لذا صاحب وسائل (ره) در وسائل بابی عنوان نکرده است که« باب حرمة السفر یوم الجمعة بعد الزوال وقبل الصلاة» فقط عنوان کرده است که«باب کراهة السفر بعد طلوع الفجر یوم الجمعةواستحباب کونه بعد الصلاة او یوم السبت» که انسان سفر را یا بعد از زوال بکند یا یوم السبت بکند. دلیلی برای این حکم الزامی پیدا نمی شود.
استدلال صاحب حدائق (ره) به قرآن در حرمت سفر روز جمعه
عمده این جهات، در کلمات اصحاب است ولکن صاحب حدائق (ره) می فرماید: جماعت دیگری فرموده اند: در اثبات حرمت به این رو ا یات حاجتی نیست که کسی مناقشه کند که اینها یا آن نبوی دلالتی ندارد، بلکه خود قرآن مجید در بیان حرمة سفر کافی است، چون می فرماید:(اذانودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکره اللّه وذروا البیع[۴]) وقتی نهی از بیع ومعامله کرد،(که انشاء اللّه امروز بحث می کنیم» وقتی که معامله وقت الندا شده که مراد از وقت الندا،وقت اذان است که در وقت زوال شمس « ندا للصلاة» می گوید،( اذانودی للصلاة من یوم الجمعةفاسعوا الی ذکر اللّه وذروا البیع) وقتی بیع حرام شد،این سفر هم حرام می شود همانطور که بیع، مفوّت صلاة الجمعة است، کلّاً اوبعضاً، سفر هم همینجور مفوّت صلاة الجمعة است کلّاً، لذا در مانحن فیه این آیه مبارکه دلالت می کند بر حکم بدون این که احتیاجی به روایات باشد.
رد بر کلام صاحب حدائق (ره) درمورد حرمت سفر روز جمعه
این فرمایشی که صاحب حدائق ودیگران فرموده اند،به نظر قاصر فاتر ما درست نیست چرا؟ یک وقت انسان خودش را از موضوع تکلیفی خارج می کند، مثلاً شارع مقدس حکم کرده است عند الزوال الشمس، نماز ظهر بخوانید، ولکن مکلف را تقسیم کرده است به دوقسم،مکلفی که مسافر است ومکلفی که غیر مسافر است، مسافر مکلف است قصر بخواند غیر مسافر مکلف است تمام بخواند. موضوع وجوب القصر، مسافر است. بدان جهت ما گفتیم: آنهایی که مثلاً ۱۰سال،۱۲ سال در که جایی قصد مجاورت می کنند که درس بخوانند تا بعد از ده سال به شهر های خودشان بر گردند، در ده دوازده سالی که در اینجا هست، نمازش را تمام می خواند ولو اینکه دوروز به تهران رفته وبرگشته،دوروز دیگر هم باز کار دارد در تهران، این دو روز که می آید ودر قم می ماند، نمازش را باید تمام بخواند. چرا؟ چون به مثل این شخص که باقصد، ده سال در یک جا می ماند، مسافر صدق نمی کند که تومسافر هستی، قصر مال مسافر است، ولو وطنش نیست ولکن وطن موضوع وجوب تمام نیست، موضوع وجوب تمام، آن است که (اذاضربتم فی الارض[۵]) نباشد. خداوند متعال فرموده است: آنهای که ضرب فی الارض کرده اند، مسافرند، آنها قصر بخوانند،لذا بر این شخص، مسافر صدق نمی کند، وظیفه اش تمام است، وطن بودن شرط نیست که باید اینجا وطنش باشد. منتها شارع بعضی مسافرها را لاحق به غیر مسافر کرده است،آن کسی که ده روز در یک جا به قصد اقامت می ماند یا آن کسی که سی روز متردداً می ماند، اینها الحاقی است کما اینکه قبلاً هم اشاره کردم.
لذا گاهی که انسان در اول وقت در شهر خودش حاضر است ولی تمام نمی خواند، سفر می رود، در سفر چطور می خواند؟قصر می خواند، خودش را از موضوعی به موضوع آخر خارج می کند. روز جمعه هم همینجور است،شارع مکلفین را تقسیم کرده است به مسافر، غیر مسافر باید صلاة جمعة بخواند،مسافر باید صلاة ظهر بخواند رکعتین، این شخص بعد از ظهر تمام نمی خواند در سفر قصر می خواند کذلک بعد از ظهر صلاة جمعه نمی خواند بلکه سفر می رود وقصر می خواند، خودش را از موضوع خارج می کند.
حکم معامله روز جمعه
از این جا معلوم شد که استدلال صاحب حدائق درست نیست. چون (اذانودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعو الی ذکر اللّه وذرو البیع) مال مقیمین است که بیع مفوّت صلاة جمعه است، صلاة جمعه بر آنها واجب است خصوصاً در زمان نبی (ص) که وجوب، وجوب تعیینی است، واما آن کسی که سفر می کند صلاة جمعه برای او وجوب تعیینی ندارد، او می تواند اول وقت، صلاة الجمعة بخواند، یا مسافرت کند، مسافرت اگر بکند وظیفه اش صلاةِ قصر، خواندن است بغیر خطبتین، این اخراج از موضوع است. مثل این که حاضر سفر می کند، در غیر الجمعه این در جمعه هم همین جور است. آن کسی که خودش را از موضوعی به موضوع دیگری خارج می کند، به غیر مسافر تمام متعین است وبه مسافر قصر، چطور آنجا خودش را از تمام خارج می کند به موضوع القصر، اینجا هم خودش را خارج می کند. این که صاحب حدائق فرمود: از (ذروا البیع) می فهمیم که سفر هم حرام است، از کجا می فهمیم؟ سفر اخراج از موضوع است، به خلاف بیع، بیع« مع کون الشخص داخلاً فی الموضوع» مفوّت صلاة الجمعةاست . بدان جهت در مانحن فیه که مشهور اصحاب گفته اند این سفر حرام باشد، نه، کسی نمی تواند فتوا به دهد که این سفر حرام است، بله غایةالامر می تواند بگوید احتیاط این است.
آن وقتی که اذان می گفتند مکلف بود صلاتش را تمام یعنی چهار رکعت بخواند چرا به سفر رفت ودورکعت خواند، آیا معصيت کرد؟ چطور این اخراج از موضوع است؟ بدان جهت در مانحن فیه این کلامی را که صاحب حدائق فرموده است« لایمکننا المساعدة علیه» منتها می شود انسان بگوید احتیاط این است که سفر نکند.
در یوم جمعه دونماز واجب نیست کما این که در غیر یوم جمعه هم دوصلاة ظهر واجب نیست. در غیر جمعه یک صلاة ظهر واجب است ودر یوم جمعه هم یک صلاة واجب است. منتها مادامی که حاضر است باید تمام بخواند، وقتی که مسافر،شد وظیفه اش قصر می شود، روز جمعه هم همین جور است ، مادامی که مسافر نیست، باید حاضر بشود صلاة جمعه بخواند، وقتی مسافر شد وظیفه اش صلاة ظهر است.
در مانحن فیه معلوم شد که ملتزم شدن بر این که سفر، مثل بیع، حرام است، درست نیست، حرمة البیع با سفر فرق دارد. واما حرمة البیع را ما ملتزم هستیم.
مفوّت نماز جمعه، سفر بابیع
جماعتی گفته اند: سفر کردن بعد از زوال، مفوّت صلاة جمعه است، این هم درست نیست. چرا؟ مابین مفوّت بودن ومابین سفر قبل از زوال، عموم وخصوص من وجه است. چرا؟ چون ربما انسان جایش دور است اگر بخواهد به صلاةجمعه حاضر بشود، باید از راه دور بیاید، کسی که در محله زنبیل آباد قم است ماشین هم ندارد، باید قبل از ظهر راه بیفتد تا بخواهد ظهر صلاة جمعه را درک کند، یا کسی که رأس دو فرسخی یا یک فرسخ ونیم است که باید بیاید، بعد از زوال سفر کردنش با سفر کردن قبل از زوال فرقی ندارد. اگر بعد از زوال سفر کند صلاة جمعه فوت می شود، قبل از زوال هم سفر کند، صلاةجمعه فوت می شود. اما بعد از زوال هم ممکن است یک سفر چهار فرسخی برود با ماشینی که ده دقیقه طول نمی کشد، چهار فرسخ می رود کاری انجام می دهد وبر می گردد. ربما سفر قبل از زوال است ولکن مفوّت نیست ربّما مفوّت می شود وربما سفر بعد از زوال است ولی مفوّت نیست. اسبهایی تندرو سابقاً بود فرض کنید در عرض ده دقیقه می رفت به چهار فرسخی می رسید. خصوصاً این زمان که از واضحات است.
لذا در مانحن فیه استدلال کردن بر این که سفر مفوّت است ،صحیح نیست اولاّ گفتیم: سفر، خروج از موضوع است، مفوّت نیست مثل سفر در سایر الایام نسبت به خروج از موضوع وجوب تمام،خروج از موضوع است. وثانیاً بین سفر قبل از زوال الی فراغ من الصلاة،مابین او ومابین مفوّت بودن عموم وخصوص من وجه است کما ذکرناه.
اما نسبت به حرمةالبیع ما ملتزم هستیم می گوییم بر این که یوم الجمعه وقتی که اذان للصلاة گفته شد، خداوند متعال که می فرماید:(وذروا البیع) بیع جایز نمی شود. در اصول، منقح است اگر نهی متوجه یک معامله شد شارع نهی از یک معامله ای کرد، ظهور اولیه این نهی این است که این معامله محکوم به فساد است یعنی این نهی، نهی ارشادی است . ارشاد به فساد است، که شارع این معامله را امضا نکرده است. مثل نهی از بیع منابذه وهکذا نهی از بیع مایکال، بغیر کیل،نهی از بیع مایوزن بغیر وزن که این نهی ها که وارد شده است، ظاهر اولی این است که شارع این را امضا نکرده است، کما این که ظاهر نهی از عبادت،این است که شارع این را مشروع نکرده است، امر به اونکرده است پس محکوم به فساد است، ظهور آنها در حرمت تکلیفی است،چون آنجا جای وضع نیست. مثل نهی از زنا، کذب وغیبت ونحو ذلک، آن وضع هم باشد مخفی است ظهورش در همان تحریم فعل است. این که می گویند: ظاهر نهی تحریم الفعل است در آن افعالی است که آن افعال، عناوین افعال خارجیه است، عناوین افعال خارجیه، تحت نهی در خطاب شارع افتاده (لایغتب بعضکم بعضاً) ظهورش در حرمت تکلیفی می شود. واما در جایی که نهی از بیع می شود که امور اعتباری است از اینها نهی می شود، عبادت هم امر اعتباری شارع است نهی از آنها می شود، ظهور نهی در معامله این است که این محکوم به فساد است.
بدان جهت اینکه در رساله می نویسند بیع نجس جایز نیست این مسأله را به دست بندگان خداوند می دهند، آنها چه می فهمند؟ یعنی اگر نجس را گفتید:« بعت هذا بکذا» انشائش حرام است ؟ آیا اینجور می فهمند یا می فهمند که این معامله درست نیست؟ آن ظهور این است که اینها درست نیست این فهم عرفی است. آنها هم همین جور می فهمند که این معامله جایز نیست یعنی درست نیست. نه اینکه انشائش فی نفسه حرام است، نمی گوییم که انشاء معامله فی نفسه حرمت تکلیفی پیدا نمی کند، بله گاهی پیدا می کند مثلاً انسان بیع خمر را انشاء می کند، بیع ربوی را انشاء می کند ولکن اینها خودش حرام است مثل غیبت کردن، کذب حرام است انشاء معامله ربوی حرام است. انشاء بیع الخمر«لعن رسو اللّه (ص) بایعها ومشتریها) یا در ربا«معطیها وقابضها وکاتبها» خود اصل این معامله را انشاء کردن محرّم است علاوه بر فساد، که فاسد است بیع الخمر فاسد است، ولکن این احتیاج به دلیل خاص وبه قرینه دارد که از قرینه استفاده کنیم که مانحن فیه مثل لعنی که به انشاء معامله خمری شده است «لعن رسول (ص) بایع الخمر ومشتریها»وهکذا در ربا هم همین جور است «معطیها وقابضها وکاتبها». از این می فهمیم که خود این انشاءحرام است،علاوه بر فسادی که « ثمن الخمر سحتٌ وهکذا ربا معاوضه ای موجب بطلان است. ربای قرضی موجب بطلان قرض نمی شود اینها جایش در مکاسب است.
فرق است بین ربای معاوضه ای وربای قرضی. ربای معاوضه ای مبطل معامله است ولکن ربای قرضی مبطل اصل قرض نیست،خود ربا فاسد است آن زیاده اصل قرض حرام است چون شرط فاسد در قرض،ربوی بودن از ناحیه شرط زیاده می شود، شرط فاسد، مفسد اصل عقد نیست،به خلاف ربای معاوضه ای، ربای معاوضه ای داخل معاوضه است رکن عوضین است لذا موجب می شود معامله باطل شود. علاوه بر اینها حرمت تکلیفی دارد.
در این آیه مبارکه هم که می فرماید( اذانودی للصلاة من یوم الجمعةفاسعوا الی ذکر اللّه وذرو البیع) یعنی هر بیع را ترک کنید. خوب این معلوم می شود که تمام بیعهائی که محکوم به صحت هستند روز جمعه نهی دارد،این دیگری فساد نمی شود این معنایش تحریم می شود، روز جمعه حرام است، به قرنیه این که در این بیع، فوت صلاة جمعه است معلوم می شود( فاسعوا الی ذکر اللّه وذرو البیع) یعنی خودتان را مشغول نکنید،به طرف ذکر خداوند بدوید، این قرینه است که این نهی، نهی از معنای مصدری است یعنی انشاء حرام است، مشغول شدن به انشاء معامله وقرار داد را انشاء کردن حرام است این حرمت دلالت بر فساد نمی کند چون در اصول خوانده اید نهی در معامله موجب فساد نیست، این نهی تکلیفی است وموجب فساد نیست. ولکن این نهی تکلیفی در عبادت موجب فساد است. ولکن در مانحن فیه در معاملات منافاتی ندارد شارع بگوید: حرام است انشاءبکنی، اما اگر حرام را مرتکب شدی امضاء شده است. « احلّ اللّه البیع» امضاء کرده است . این حرمت حرمت تکلیفی است.
حرمت نفسی یا غیر نفسی معامله روز جمعه
درمقاماتی بحث می کنیم وآن این که آیا این بیع ، حرمتش محرّم نفسی است؟ یعنی شارع وقت الندا خود بیع را حرام کرده است ومعاقب بر او، است یا حرمت این، غیری است؟ کسی اگر بیع کرد، بر بیع عقاب نمی شود که چرا بیع کردی، عقاب بر این است که چرا صلاةجمعه نخواندی؟ نتیجه اش این می شود اگر کسی که دکانش نزدیک نماز جمعه است،تا آن اللّه اکبر نماز را امام نگوید وداخل نماز نشود، مشغول معامله است(اذانودی للصلاة من یوم الجمعةفاسعو الی ذکر اللّه وذرو البیع) اگر نهی غیری باشدنه،این حرام نیست چون بیع، صلاةجمعه را فوت نمی دهد، می دود وارد می شود حتی در رکعت اول امام را درک می کند، یانه، این(وذروالبیع) خود بیع را انشاء کردن حرمت نفسیه دارد، فوت صلاة جمعه حکمت است حکمت این که شارع روز جمعه بعد الاذان از معاملات نهی کرده است، این است که صلاة جمعه فوت نشود والّا دائر مدار او نیست، چون آیه مبارکه می فرماید: (اذانودی للصلاة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر اللّه وذروا البیع ) اذان که گفته شد معامله را ترک کنید. ما ملتزم می شویم که ظاهر خطاب عبارت از این است چون که تعلیل در آیه ذکر نشده است، مناسبت حکم و موضوع اقتضا می کند که مفوّت بودن معامله دخیل است در این نهی اما دخالتش به نحو علّیت است، لاالحکمة ؟ ما سبیلی به او نداریم ولذا ملتزم می شویم به ظاهرش می گوییم: وقت الندا، وقتی که اذان گفته شد، معامله حرام است ولو اینکه کسی معامله می کند صلاة جمعه از او فوت نمی شود،نهی به او هم می رسد،معامله حرام است حتی بر آن کسی که مستثنی از حضور در صلاة جمعه است، مسافر است آمده در دکان جنس وسوغاتی می خرد، وقتی که ندا بر صلاة جمعه شد می گوییم: این معامله حرام است چرا؟ چون طرفش خطاب بر او است و(اذانودی للصلاةمن یوم الجمعة…. وذروا البیع) اورا می گیرد ومی گوید: ترک کن. لذا می گوییم این معامله حرام است ولو مسافر باشد.
رفع حرمت از معامله در صورت مسافر بودن هردو طرف
یک وقت هم در ذهن ما این بود که اگر هر دومسافر باشند،حرام است. چرا؟ چون ( اذانودی للصلاة من یوم الجمعةفاسعوا الی ذکر اللّه وذروا البیع)، (وذروا البیع) مطلق است، لکن ما بعد صرف نظر کردیم،گفتیم: ظاهر این است که امر به همان کسانی باشند که صلاة جمعه بر آنها واجب نیست،نه ،این نهی اورا نمی گیرد ولذا ملتزم شدیم، ظاهراً در کلمات اصحاب هم اینجور نیست که حرام باشد در جایی که طرفین معامله از مستثنیان باشند. صاحب جواهر (ره) هم دعوای اجماع می کند. گفتیم: اصلاً به اجماع احتیاج نداریم، دلیل نهی قاصر است.
شمول حرمت بر مطلق معامله
کلام در این است اگر کسی که وقت الندا بیع نمی کند، مصالحه می کند این چطور؟ عرفاً فرقی ندارد. بیع وغیر البیع،هر نوع معامله ای که صورت می گیرد مثل تجارت، چون در ذیل آیه هم دارد که (ماعند اللّه خیر من اللّهو ومن التجارة[۶] )خصوصیتی به بیع ندارد. تجارت، هر داد وستدی وهر معاوضه ای که در اوقصد استر باح باشد ، به عنوان صلح یا هبه باشد هبه معوضه باشد، همه اینها منهی عنه است، ملتزم می شویم که حرمت نفسی دارد نه این که حرمت غیری دارد. ظاهر آیه این است که (وذروا البیع) امر می کند به ترک البیع که ایجاد بیع مبغوض شارع است ولوحکمتش دخالت در ترک صلاةالجمعه است ولکن به علت نحو علیت نیست« هذاتمام کلامنا فی مسائل صلاة الجمعه، فنرجع ان شاء اللّه الی ما کنّا فیه» که مسأله اعداد الفرائض است . انشاء اللّه.
————————————————————————-
[۱] وسائل الشیعة ج۵، باب۵۲ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها، ح۱٫
[۲] وسائل الشیعة ج۵، باب۴۳ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها، ح۲
[۳] جمعه/۱۰٫
[۴] جمعه/۹٫
[۵] نساء/۱۰۱
[۶] جمعه/۱۱٫