دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۸: حکم ترک تکلم یا گوش دادن به خطبه های نماز جمعه
در کلمات اصحاب چنین است که استماع خطبه خطیب برای اشخاص واجب است که فتوای اکثر اصحاب است. جماعتی از اصحاب قدیماً وحدیثاً ملتزم شده اند که مثل حضور در زمان خطبه که وجوبی ندارد اصغاء[۱] هم وجوب ندارد ومستحب است. در کلمات اصحاب دومطلب است: یکی ترک التکلم ودیگری اصغاء اگر اینها دوتا باشند که تکلم باترک الاصغاء ملازمه نداشته باشد دوحکم می شوند. اما اگر مراد از نهی از تکلم، اصغاء به خطبه باشد یک تکلیف است. کلام در این است که دلیل بر وجوب اصغاء چیست؟ روایاتی ذکر کرده اند که مقتضایش این است که انسان باید به خطبه ها گوش کند. عمده روایات صحیحه عبداللّه بن سنان [۲] است:« محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید عن النضر»بن سوید « عن عبداللّه بن سنان عن ابی عبداللّه (ع) فی حدیث» که سابقاً صدر حدیث را گفتیم ـوقتی صدر حدیث تکرار شده وذیلش نقل شود کلمه« فی حدیث» وهووقت صدرش را نقل وذیلش رانقل نکنند در آخر می گویند: « الحدیث» یعنی حدیث دنباله داردـ «قال: انّما جعلت الجمعة رکعتین من اجل الخطبتین» چرا نماز جمعه دورکعت قرارداده شده که بدل ظهر فی سایر الایام است« من اجل الخطبتین» چون دوخطبه دارد که مقدم بر آنها می شود « فهی صلاة» این خطبه نماز است« حتی ینزل الامام» تا انیکه امام نازل شود یعنی از منبرخطابه پائین بیاید. مقتضای اینکه صلاة است یعنی هم نسبت به امام وهم نسبت به مأمومین نماز است. «فهی صلاة» یعنی خطبه نماز است. سابقاً گفتیم که مقتضای نماز بودن بر امام ومأمومین این است که خطبه شرایط نماز را داشته باشد واز شرائطش این است که در نماز نماز تکلم جایز نیست الا رد سلام که استثناء شده والا در مانحن فیه تکلم جایز نیست وسایر اموری که در نماز معتبر است مثل طهارت، هم امام که خطبه می خواند وهم مأمومین باید پاک باشند. مگر جای که دلیل بر خلاف قائم شود مثلاً نسبت به جلوس امام، امام می ایستد خطبه می خواند ومستمعین مستقبل امام می نشینند یا مثلاً شرط قبله ثابت است وبرای آن دلیل دارد واما در غیر اینها باید شرایط نماز باشد.
سابقاً گفتیم که این معنا درست نیست وتنزیل اطلاق ندارد. فقط تنزیل در عدم تکلم است که تکلم نکند مادام که خطیب از منبر نازل شود به قرینه « حتی ینزل» والاّ اگر من جمیع الجهات به منزله« رکعتین من الصلاة» بود « بین الخطبة الصلاة» هم تکلم جایز نبود. این که غایتش را « حتی تکلم» قرارداده است معنایش این استکه حرف نزنند. حرف نزد کنایه از گوش دادن است. لذا فرض کنید شخصی خطبه ای می خواند یا قرائت قرآن می کند می گویند: حرف بزنید گوش کنید این « گوش کنید» تأکید حرف نزدن است. یعنی گوش دادن مطلوب است ومتفاهم عرفی این است.
کلام محقق (ره)در فرق میان ترک تکلم وگوش دادن ونظر استاد
بدان جهت نهی از تکلم به واسطه انصات است که باید گوش کنند عدد مخصوص معتبرنیست هرکسی باید گوش کند منتها آنجایی که صدای امام نمی رسد اگر گفتید: نهی از تکلم خودش موضوعیت دارد دیگر حرف زدن حرام است ولو نمی شنوند واگر گفتید: کنایه از وجوب سکوت است، آنهای که نمی شنوند چه چیزی را گوش بدهند؟ دیگر نهی از تکلم آنها را نمی گیرد.
لذا در کلمات اصحاب دوچیز ذکر شده است: یکی این است که گوش بدهند ودیگری این است که تکلم نکند. مثلاً محقق در شرایع فرموده است که « یجب الانصات ویحرم التکلم علی تردد» چون در وجوبش تردد دارد.
در مانحن فیه قدر متیقن این است که عدم تکلم کنایه از انصات وگوش دادن است. آنجائی که صدای امام می رسد ومردم خطبه اش را می شنود باید ساکت باشند. تارةً حرف زدن مردم موجب می شود که خطبه را نشنوند والا اگر ساکت وصامت بنشینند صدا می رسد آنجا را نمی گیرد چون آنجا قطعاًتکلم جایز نیست. کلام در جای است که اینها سکوت محض کنند آرام در گوش رفیقش حرف می زند با وجود این هیچ صدای امام را نمی شنود اگر حرف هم نزند نمی شنود صدا اصلاً نمی آید آیا نهی از تکلم مستقلاً منهیّ عنه است یا کنایه از وجوب انصات است؟ شاید اکثر اصحاب این دو را ذکر کرده اند ظاهرش این است که نهی از تکلم کنایه از وجوب الانصات است که باید گوش کنند.
لکن چون تنزیل به منزله صلاة شده است لازمه اش این است که انصات واجب شود حتی در صورتی که صدای امام شنیده نمی شود چرا؟ چون فرمود:« فهی صلاة حتی ینزل» این صلاة است تا اینکه امام از منبر پائین بیاید در صلاة فرق نمی کند تکلم جایز نیست چه کسی بشنود آن تکلم را وچه نشنود، این تنزیل:« فهی صلاة حتی ینزل» ظاهرش این است که تکلم باید کلاّ ترک شود ومنافاتی هم ندارد متفاهم عرفی بالملازمه این است که گوش دادن هم واجب شود که هر دوحکم را دلالت کند. تنزیل منزلة الصلاة معنایش این است که تکلم نشود اصلا ولوخطبه را نمی شنود حرف نمی تواند بزند « فهی صلاة حتی ینزل» چون متفاهم عرفی این است که این خطبه به جهت این است که مردم متّعظ شوند وبشنوند این گوش دادن در جائی که صدا می رسد واجب شود این اشکال ندارد. تنزیل دلالت کند که تکلّم حرام است ومناسبت حکم وموضوع اقتضا می کند وقتی که تکلم حرام شد پس گوش دادن واجب می شود. مقتضای تنزیل این است .
انسان در بین نماز حرف بزند وبگوید: امروز گوشت خوبی خریدم آیا جایز است؟ یواشکی هم می گوید این تکلم در بین خطبه وقتی که تنزیل به صلاة شد معنایش ین است که نمی شود حرف زد چه بشنود خطبه را چه نشنود. می گوییم: شارع که تکلم را حرام کرد مناسبت حکم وموضوع اقتضای می کند که انسان به خطبه گوش بدهد. خطبه ای که واجب شده است ومشتمل بر وصیت به تقوا وشهادت است بری این است که مردم بشنود، لذا مناسبت حکم وموضوع این است که هم انصات واجب است وهم تکلم حرام است کسی این را بگوید که کلام اکثر اصحاب است حرف غیر صحیحی نفرموده است . منتهای کلام این است که در مانحن فیه رو ایت دیگری هم است که از آن روایت هم در مانحن فیه این حکم استفاده می شود.
آن روایت، صحیحه محمد بن مسلم[۳]است « محمد بن یقعوب عن محمدبن یحیی عن أحمدبن محمد عن الحسین بن سعید عن صفوان بن یحیی عن العلاء عن محمد بن مسلم،عن أبی عبداللّه (ع) قال: اذاخطب الامام یوم الجمعة فلاینبغی لاحد ان یکلم حتی یفرغ الامام من خُطبتِه» از خطبه فارغ شود « فاذافرغ الامام من الخطبتین تکلم ما بینه وبین ان یقام للصلاة وقتی که از دوخطبه فارغ شود آنوقت اگر دلش خواست مابین فراغ از خطبه ها ومابین اقامه نماز حرف می زند.
مراد از تعبیر« ینبغی» در روایات
آنهای که ملتزم به استحباب شده اند فرموده اند: تعبیر به « ینبغی » ظهورش در استحباب است وچون ظهور در استحباب دارد، امر به نهی از تکلم را حمل می کنیم بر استحباب الانصات که مستحب است انسان گوش کند. خصوصاً به جهت آن چه که در مانحن فیه هست که « تکلّم مابینه وبین ان یقام للصلاة» غایت را گفته است حرف می زند مابین اینکه امام فارغ شد از خطبتین «وبین ان یقام للصلاة» برای صلاةافامه گفته شود. بلا اشکال بعد از اقامه گفتن که هنوز امام تکبیرة الاحرام نبسته است حرف زدن حرمتی ندارد. اقامه گفته است یا اقامه می گوید امام هنوز تکبیر بسته نشده است این با رفیقش حرف می زند عیبی ندارد. در سایر نماز ها هم همینجور است ولو اینکه انسان وقتی که اقامه گفته شد « قد قامت الصلاة» تا شروع صلاة حرف زدن مکروه است ولکن حرمتی ندارد. امام (ع) در این صحیحه غایت را اقامه للصلاة گفته است « وبین این یقام للصلاة» این یقام للصلاة» یعنی برای صلاة اقامه گفته شود.
سخن گفتن مابین خطبه واقامه وکراهة آن در هنگان اقامه برای نماز جمعه
معنایش این است که بعد از اقامه نمی شود حرف بزند. این که « بین أن یقام للصلاة» را غایت قرارداده است بر تجویز، معلوم می شود که حکم استحبابی است وحرف زدن مکروه است ولکن مابین فراغ از امام از خطبه ها واقامه کراهتی ندارد. آن وقتی که اقامه شروع شد باز حرف زدن مکروه است. اگر این را حمل بر کراهت کنیم که تکلم مکروه است غایت درست می شود حرف زدن در زمان خطبه مکروه بود ودر یک زمان کراهتش برداشته می شود وآن وقتی است که امام از خطبه فارغ شود واقامه هم هنوز شروع نشده است.
اما اگر حمل بر حکم الزامی کنیم غایت استثناء درست نیست چرا؟ چون لازمه اش این است که موقع اقامه خواندن تکلم حرام شود وحال آن که در موقع اقامه خواندن للصلاة مادامی که دخول در صلات نشده است تکلم حرمتی ندارد. این حور گفته اند وروی این اساس ملتزم شده اند به « استحباب الاصغاء وکراهة التکلم» واما حکم لزومی در مانحن فیه نیست.
این حرف به نظر ما درست نیست چون گفتیم: کلمه ینبغی» أخیراً اصطلاح شده است که در مستحبات تعبیر به « ینبغی » می شود ودر مکروهات لاینبغی» والا بحسب اللغة« ینبغی» ولاینبغی» درموارد لزوم وموارد تحریم یعنی موارد بتّی [۴]وفطعی استعمال می شود حتی در قرآن مجید در آنها هم استعمال می شود.
غایة الامر« ینبغی» و«لاینبغی» مثل کراهت به معنای لغوی است که هم ممکن است الزامی شود وهم ممکن است غیر الزامی شود. این فقط دلالت می کند بر این که حرف زدن مکروه است بمعنی اللغوی. صحیحه عبداللّه بن سنان ظاهر در وجوب است. آن کراهت حمل می شود بر وجوب که باید گوش بدهند وحرف نزنند حرف زدنشان جایز نیست.
این روایت را صدوق نقل کرده است ولکن امام (ع) طبق نقل صدوق(ره) [۵] فرموده است: «لابأس ان یکلّم الرجل» لابأس تجویز است «لابأس آن یکلّم الرجل اذا فرغ الامام من الخطبة یوم الجمعة مابینه وبین ان یقام الصلاة» صلاة که اقامه شد یعنی شروع شد بنابر نقل صدوق که همین روایت را از علاء عن محمد بن مسلم» نقل می کند شیخ هم از «علاء عن محمد مسلم» نقل می کند اگر نگوییم که نقل صدوق صحیح است چون محتمل است که صحیح، نقل صدوق باشد که «ان یقام الصلاة» ـ درست توجه کنید که فقیه باید چطور حساب کندـ نمی گوییم که شیخ چون کثرت مؤلفات داشت در نقل چه بسا تسامح می کرد تسامح عمدی نبود کسی که کاری را می خواهد شروع وزود تمام کند وقوع اشتباه در آن خیلی می شود به خلاف کسی که می خواهد «من لایحضره الفقیه» را که کتاب مختصر است بنویسد که عمل کنند به آن نحوی که محمد بن حسن معروف به نعمة، از صدوق خواسته بود. آن که می نوشت دقتش بیشتر بود فرصتش بیشتر بود آن «این یقام الصلاة نقل کرد. اگر این را نگوییم چوما علم غیب نداریم این قاعده غالبی است ربّما شیخ اصح نقل می کند از صدوق وهکذا حتی کلینی در بعض موارد. روی این اساس فقط احتمال این که نقل صدوق صحیح شود این کافی است برای ما که «ان تقام للصلاة» از معنای اقامه بیفتد. محتمل است که روایت محمد بن مسلم اینجور حمل بشود.
پس در این جهت قرینیّتی نیست محتمل است نقل صدوق صحیح باشد. آن وقت « لاینبغی» می ماند که مجرد معنای لغوی است وصحیحه عبداللّه بن سنان که ظهور در الزام دارد که « انما جعلت الجمعة رکعتین من اجل الخطبتین فهی صلاة حتی ینزل الامام» «ینزل الامام» یعنی «امام الخطیب» در مانحن یه معنایش این است که صلاة است واحکام صلاة بار است.
حکم در مانحن فیه به حسب میزان فقاهتی تمام است که تکلم جایز نیست. منتها یا کنایه است از وجوب الانصات یا اینکه هر دوحکم مستقل است با بیانی که گفتیم.
واما آنچه نقل شده استکه «یکره الکلام یوم الجممعة والامام یخطب» معلوم شد که روایت دیگری[۶] وجود دارد«عبدالله بن جعفر فی (قرب الاسناد) عن السندی بن محمد عن ابی البختری عن جعفر» معلوم شد علاوه بر اینکه روایت من حیث السند ضغیف است وهب بن وهب ابی البختری در سند هست که شخص کذابی است، سندی بن محمد هم توثیقش ثابت نیست علاوه بر این کراهت به معنای لغوی است وبا حرمت منافاتی ندارد.
اما روایت دیگری هم که در مانحن فیه به این سند است« عبداللّه بن جعفر فی (قرب الاسناد) عن السندی بن محمد عن ابی البختری که وهب بن وهب است عن جعفر عن ابیه أنّ علیّاً (ع) انه کان یکره ردّ السلام والامام یخطب» امام خطبه می خواند یکی کسی وارد شد وسلام گفت علی (ع) ردّسلام رامکروه می دانست، این روایت به حسب مضمون قطعا باطل است یعنی به حسب مضمونی که این جور شده است چرا؟ چون غایة الامر این است که خطبه امام مثل صلاة است اگر انسان در حال صلاة باشد وکسی سلام بگوید باید ردّ کند ورد تحیّت یعنی رد سلام واجب است. چرا؟ چون غایة الامر این است که خطبه امام مثل صلاة است اگر انسان در حال صلاة باشد وکسی سلام بگوید باید ردّ کند ورد تحیّت یعنی ردّ سلام واجب است. این روایت اگر اساسی داشته باشد که از حضرت علی (ع) صادر شده چنین شد حمل می شود که اگر کسی گفت: سلام علیکم ویکی گفت علیکم السلام آن یکی هم علیک السلام آن یکی هم بگوید علیک السلام که در خطبه رد سلام را تکرار کنند. پس این روایت اگر اصل داشته باشد از این تکرار ورد نهی کرده است یا مکروه شمرده است . این منافاتی باماذکرنا ندارد.
حکم تکلیفی و وضعی تکلم در نماز جمعه یا خطبه ها
این حکم به حسب ادله تمام است. الان در نماز جمعه امام خطبه می خواند ومردم حرف زدند یا گوش ندادن گاهی صدای « امام یخطب» نمی رسد یا می رسید امام دید که چیزی می گوید که خیلی برای آنها گوش دادن مهم نیست وشروع به صحبت کردند وگوش ندادند. این را می دانید که تکلم در صلاةمبطل صلاة است. در مانحن فیه هم اگر این خطبتین به منزله صلاة شود واینها حرف بزنند خطبه باطل می شود به منزله صلاة است هم نسبت به امام وهم نسبت به مأموم وآن بیچاره دوباره باید خطبه را شروع کند از اول بخواند چون خطبه اوّل باطل شد. آیا این تنزیل در مانحن فیه فقط از ناحیه حکم تکلیفی است که در صلاة چون که حواب سلام دادن قطع صلاة است قطع صلاة فریضه حرام است یک حکم تکلیفی دارد انسان سلام بگوید به کسی که در حال صلاة است یا به کس دیگری سلام دادند وانسان رد کند. تکلّم در نماز همین جور است هم حکم تکلیفی دارد هم حکم وضعی. اینجا هم در خطبه آیا همان دوحکم هست یا فقط در خطبه حکم تکلیفی است؟ قدر میتقن حکم تکلیفی است فقط بلکه می شود انسان ادعا کند که قدر میتقن نیست بلکه یقینی است که فقط حکم تکلیفی است.
بدان جهت محقق هم می گوید که « ولکن لوتکلّم لم تبطل» خطبه باطل نمی شود. آنهای که گفته اند: حرام است تکلم وحرف زدن خطبه باطل نمی شود. چرا؟ چون سیره مستمره این است که آنهایی که حاضر به نماز جمعه می شوند در اثناء حرفی می زنند ولو بگوید: پایت را مقداری آن طرف بکش. اگر بنا باشد که خطبه در این صورت باطل شود باید هی تکرار می کردند واین معنا از مسلّمات می شد.
چون درهیچ روایتی نداردکه مثل صلاة« اذا تکلم استأنف الصلاة» در باب صلاة در نهی از تکلم هست امّا« اذاتکلم فلیستأنف الخطبة» در مانحن فیه نیست لذا معلوم می شود که این حکم تنها حکم تکلیفی است وحکم وضعی نیست یقیناً.
———————————————————————————–
[۱] « اصغی اِصغاءً» الی حدیثه به صحبتش گوش داد. « اصغی الیه» به اوگوش فرا داد.
[۲] وسائل الشیعة، ج۵ باب ۶ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها ح۴٫
[۳] وسائل الشیعه ج۵، باب ۱۴ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها ح۱٫
[۴]«بتّ النیة» عزم کرد تصمیم قطعی گرفت.
[۵] وسائل الشیعة، ج۵،باب ۱۴،ابواب صلاةالجمعة وآدابها ح۳٫
[۶] وسائل الشیعة ج۵ باب۱۴ از ابواب الصلاة الجمعة وآدابها ح۵٫