دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۷: اوّل وقت، وقت فضیلت یا وقت وجوب

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳۷: اوّل وقت، وقت فضیلت یا وقت وجوب

 

دو جهت بحث در باره ای روایاتی که در وقت نماز ظهر و عصر وارد شده بود، باقی ماند: جهت اولی این بود که صلات ظهر وصلاة عصر که به حسب روایات، هرکدام دو وقت دارند«لکل صلاة وقتان» صلاة الظهر وصلاة العصر را هم شامل می‌شود و در بعضی روایات تصریح شده است که برای« کل من الظهر والعصر» دو وقت است، که انشاء الله می‌خوانیم. ولی مشهور متأخرین و جماعتی از متقدمین در باره این دو وقت، ملتزم شده‌اند که وقت اول، وقت فضیلت است و وقت ثانی وقت الاجزاء است. یعنی در وقت ثانی اگر مکلف نماز ظهر یا عصرش را بخواند، تکلیف را امتثال کرده است، اما فضیلتش در آن حدّ نیست که نماز را در اول وقت اتیان کند و اگر در وقت اول اتیان کند، افضل می شود، پس هر دو فوت، وقت اجزاء است، ولکن وقت اول، وقت فضیلت است و وقت ثانی فضیلت نیست.

درمقابل، جماعتی از متقدمین، وقلیلی ازمتأخرین، ملتزم شده اند که وقت الاول وقت فضیلت تنها نیست، بلکه همان طور که اگرمکلف نماز فریضه اش را در وقت نخواند، تا اینکه به اندازه یک رکعت باقی مانده باشد ونماز در آن وقتی که به اندازه یک رکعت صلات باقی است، اتیان کرد مجزی وکافی است ولکن شرعاً معاقب است اگر عمداً وبدون عذر صلاتش را به آن وقت تأخیر بیندازد. مثلا شخصی عمداً ومتعمداً صلات صبحش را شروع می کند، این نمازش مجزی است« من أدرک من الغداة رکعة فقد ادرکها» ولکن معاقب است بر اینکه چرا تأخیر انداخته است؟ به این تأخیر انداختن عقاب می شود، نه در آن وقت،‌نماز خواندن،چون در آن وقت نماز خواندن حرام نیست بلکه وظیفه اش است، باید بخواند، چون قبلاً نخوانده، تأخیرش معصیت است.

همان طوری که در « من ادرک من الوقت رکعة کمن أدرکها» ملتزم هستیم همه، بالاتفاق، که نماز در آن وقت مجزی است، ولکن مکلف معاقب می شود به خاطر تأخیر نماز به آن وقت،اگر تأخیرش« بغیر عذرٍ» باشد، جماعتی از متقدمین وقلیلی از متأخرین متلزم شده اند وقت نماز ظهر وعصر از این قبیل است، بر مکلفین واجب است نماز را در وقت اول اتیان کنند، یعنی قبل از اینکه آن ظل حادث در شاخص بعد از زوال، به اندازه مثل برسد، نماز ظهر را باید اتیان کند، اگر اتیان نکرد وتأخیر انداخت ونماز ظهر را قبل از غروب اتیان کرد ونماز عصر را تا ظل به اندازه مثلین برسد، نخوانده بود باید صلاة ‌العصر را تمام کند، اگر کسی نماز ظهر وعصر را نخواند وقبل الغروب خواند، قبل از این که غروب شمس بشود،‌نماز ظهر وعصرش را خواند وفارغ شد مجزی است، ولکن معاقب می شود که چرا وقت اول نخواندی؟ بر تأخیر، عقاب می شود. این مثل «من ادرک» می شود.

این جماعت، آنچه را که ما در «من أدرک» می گوییم که تأخیرش« عن عمد» عقاب دارد، در آن وقت نماز خواندن، حرام نیست، چون اگر حرام باشد، فاسد می شود، تکلیف است باید بخواند، تأخیر صلاة به آن وقت، حرام است، ترک الصلاة قبلاً حرام است. اینها می گویند: ترک الصلاة در وقت اول جایز نیست، حرام است ولکن اگر وقت ثانی شد، باید نمازش را بخواند مگر اینکه دروقت اول معذور باشد، مثلاً یا دش نبود، یا مریض بود یا فاقد الطهور بود،‌آب نداشت، منتظر آب می شود دروقت ثانی، چون مع العذر عیب ندارد.

دلیل قائلین به اختصاص وقت ثانی به ذوی الاعذار

مشهور پیش این جماعت این است وقتی ثانی برای ذوی الاعذار است، یعنی ذوی الاعذار در وقت ثانی، اتیان کنند، مال آنها است، واما آن کسانی که ذوی الاعذاز نیستند اگر تأخیر بیندازند، باید بخوانند ولکن معاقب می شوند.

صاحب حدائق که از متأخرین است همین قول را اختیار کرده است ومتلزم شده است. کلام در دلیل این قول بود، این قول را از کجا استفاده کرده اند؟ گفتیم که صاحب حدائق واین جماعت ین فتوا را از دوطائفه از روایات استفاده کرده اند، یک طایفه را که بآن تمسک کرده اند، ظاهرشان این است که نمی شود نماز را از اول به وقت ثانی تأخیر انداخت الاّ المعذور، مگر این که معذور باشد، این مدلول این روایات می شود.

طائفه ثانیه این است کسی که نماز ظهر وعصر را قبل از غروب شمس بخواند به نحوی که قبل از غروب تمام کند، صلاتش را تضییع کرده است«ضیّع الصلاة» کسی که مضیّع نماز است، خودش را به هلاکت انداخته است. معلوم می شود که تأخیرش جایز نیست. این دوطائفه از روایات که ذکر شده است در کلمات صاحب حدائق ودیگران هم متعرض شده اند،‌ این دوطائفه را برسی می کنیم، ببینیم مدلولشان چسیت؟

مقتضای قاعد اولیّه دروقت صلاة ظهرین وروایات مورد استدلال

مقتضای قاعده اولیه این است که وقتی ظهر شد وشمس از دایره نصف النهار گذشت، وقت صلاة الظهرین داخل می شود الی غروب الشمس، فقط«الاّ أنّ هذه قبل هذه» باید نماز ظهر را اول اتیان کرد، بعد نماز عصر را که، ‌قهراً صلاة العصر باید قبل از غروب شمس محقّق واتیان بشود. این قاعده اولیه استفاده شده است از روایاتی که بعضش را سابقاً خواندیم وبعضش هم این است که الان می خوانیم.

روایت زراره[۱] چنین است:«محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن فضالة بن ایوب، عن موسی بن بکر» الواسطی که گفتیم: موسی بن بکر الواسطی از اجلاء ومعارف است که لم یرد فیه قدحٌ «عن زرارة قال: قال أبوجعفر۷:‌أحب الوقت الی الله عز وجل أوله» اول وقت است« حین یدخُلُ وقت الصلاة، فصل الفریضه» آن وقتی که نماز وقتش داخل شد، فریضه را بخوان« فان لم تفعل» اگر نخواندی« فانک فی وقت منهما»، «منهما قرینه است بر این که صلاتین را می گوید«حتی تغیب الشمس» هم قرینه است که ظهرین را می گوید، تا شمس غروب کند. این قرینه می شود که مراد از صلاتین، ظهرین است مراد از وقت، وقت ظهرین است که باقی است «حتی تغیب الشمس».

یکی هم صحیحه معمر بن یحیی الخلاّد[۲] است«‌وباسناده عن سعد» بن عبدالله «‌عن أحمد بن بن محمد ، عن عبدالله بن محمد الحجّال، عن ثعلبة بن میمون، عن معمر بن یحیی، قال: سمعت أبا جعفر۷ وقت العصر الی غروب الشمس» وقت نماز عصر، ذهاب مثلین نیست «‌الی غروب الشمس» است مطلقاً، عاجز باشد، معذور باشد، عمدی باشد، اختیاری باشد، وهکذا روایات دیگری که انشاء الله بحث خواهیم کرد. پس قاعده اولیه این است.

آیا این دوطائفه روایات تمام هستند که ما از روایات قبل رفع ید کنیم وبگوییم: نه، این دو وقت یکسان نیست، وقت ثانی، وقت ذوی الاعذار است یا این روایات مثل آنها نیست. این روایات، دوطائفه هستند، طائفه اول در باب سه از ابواب مواقیت الصلاة است. کلینی۱روایت عبدالله بن سنان[۳]را نقل می کند«وعنه» یعنی عن علی بن ابراهیم«عن محمد بن عیسی» که محمد بن عیسی بن عبید است که عرض کردیم علی بن أبی رئاب بلاواسطه از اونقل می کند«عن یونس بن عبدالرحمن، عن عبدالله بن سنان، عن أبی عبدالله۷قال: سمعته یقول:» عبدالله بن سنان می گوید که شنیدم امام صادق۷ این طور می فرمود:«لکل صلاة وقتان» برای هرصلاتی دو وقت است« اول الوقت أَفْضَلُه» أول وقت أفضل است« ولیس لأحد أن یجعل آخر الوقتین وقتاً الاّ فی عذر من غیر علة».

صاحب حدائق۱ این را اینطور معنا کرده است که «لکل صلاة وقتان» هر صلاة،‌دو وقت دارد« و اول الوقت أفضله» یعنی اولِ وقت اول است، افضل است. چرا اول الوقت را به اول وقت اول زد؟ به قرینه اینکه«ولیس لأحد أن یجعل آخر الوقتین وقتاً» کسی حق ندارد آخر الوقتین را یعنی وقت دومی را وقت قرار بدهد« الافی عذر» مگر در حال عذر«ولیس لأحد ان یجعل آخر الوقتین وقتاً من غیر علة»، «من غیر علة» بیان «الا فی عذر» است، یعنی بدون علت صلات را به وقت ثانی بکشد، چنین حقی ندارد، یعنی جایز نیست، فرموده است:« ولیس له» قرینه می شود که مراد از اول وقت «اول الوقت أفضله» أفعل التفضیل است، پس این یکی هم که غیر اول است، فضیلت دارد. فرموده است: این ذیل قرینه است که مراد از اول الوقت، اولِ وقت اول باشد، اولِ وقت اول،‌أفضل است از آخر وقت اول. «واما وقت الآخر» یعنی وقت ثانی«لیس لأحد» که نماز را تأخیر بیندازد، این خلاصه فرمایش ایشان است.

ردّ استدلال صاحب حدائق;

گفتیم شما چرا ذیل را قرینه می گیرد؟ اگر نبود ظهورش این است که«لیس لأحد»، یعنی این فعل جایز نیست برای احدی. چرا این «لیس لأحد» را قرینه می گیرد؟ «لکل صلاة وقتان» هر صلاتی دو وقت دارد، این «واول الوقت افضله» یعنی وقت اول أفضل است از وقت ثانی«ولیس لأحد» حکم، حکم استحبابی است چون نماز ذخیره آخر است«أول مایحاسب بها العبد» است بدان جهت سزاوار نیست کسی صلاة را به آخرت وقت بیندازد وآن فضیلتی که در اول وقت است را از دست بدهد. همان طوری که شما ذیل را قرینه گرفتید بر صدر، ما می گوییم: صدر قرینه است، چون فرمود: «اول الوقت، أفضله، ولیس لأحد أن یجعل آخر وقته» واین را هم گفتیم که در روایتی که شیخ۱ دارد، آنجا دارد که «و اول الوقت أفضلهما، لکل صلاة وقتان، وأول الوقت أفضلهما» یعنی أفضل الوقتین است، چون «لکل صلاة وقتان» را اول ذکره کرده «و اول الوقت افضلهما» یعنی وقت اول، أفضل الوقتین است«ولیس لأحد» یعنی سزاوار نیست کسی تأخیر بیندازد. این رو ایت در مانحن فیه دلالتی بر آنچه صاحب حدائق۱ می فرماید، ندارد.

این می گوید:«لیس له»، یعنی برای او حق نیست، یعنی حق جوازی نیست، یا این حق نیست، یعنی حق اولویتی نیست، اولیٰ این است که تأخیر نیندازد؟ در هر دومعنا استعمال می شود. «لیس له» اگر مطلق باشد و ترخیص در خلاف وارد نشده باشد، حمل بر وجوب می شود« لیس له» یعنی حق ندارد این را مرتکب بشود. ترخیص در ترک نیست.

صدر روایت در ترک است، می گوید«لکل صلاة وقتان و اول الوقت أفضلهما» معنایش ترخیص در ترک است، یعنی آن أفضل است(قل هوالله أحد) صریح در وحدانیت است، این طور است؟ تصریح که نیست. اگر می گفت: «حرامٌ» آن هم صریح نمی شود، چون به معنای لغوی ممنوعیت است وبا کراهت اصطلاحی هم می سازد، صریح که شوخی نیست! اینها ظهورات است همان طوری که شما ادعا می کنید ذیل قرینه است، ما می گوییم که صدر قرینه است چون صدر ظهور اطلاقی است، در «لیس له»، یعنی ترخیص درترک وارد نشده است، وقتی در صدرش ترخیص در ترک وارد شد، در مانحن فیه اطلاق از بین می رود، ظهور از بین می رود« لیس له» حکم کراهتی می شود همیشه اگر حکم الزامی از اطلاق، از عدم ورود ترخیص در ترک، استفاده شد، اگر در روایات دیگر، در خطاب دیگر یا در همان خطاب، ترخیص در ترک وارد شد، آن ظهور، یا از بین می رود مثل این روایت در صورتی که متصل باشد به خطاب، یا آن اطلاق از اعتباری می افتد بناءً بر اینکه آن خطاب منفصل به ظهور صدمه ای نمی زند، فقط حجیتش را از بین می برد که مسلک مرحوم آخوند۱ وتلامذه اش، در مقابل مسلک مرحوم نائینی۱ که اصل ظهور اطلاقی از بین می رود، دیگر ظهور اطلاقی نیست.

معنای کراهت در عبادت واقسام آن

صاحب معالم۱ فرمود: کراهت در عبادت به معنای قلة الثواب است بالاضافة ـ به نماز اول وقت مثلاـ این کراهت اصطلاحی که ترکش را جح بر فعلش می باشد، در عبادت معقول نیست. این اولی را که صاحب معالم گفته ودومی هم که در تمام کتب اصولیه هست. کراهت در عبادت به معنای قلة الثواب است بالاضافه، یعنی این نیست به آن نماز در اول وقت مکروه است یعنی اقل ثواباً است ومرحوم صاحب کفایه هم اقسام کراهت را توضیح داده است وفرموده: در این موارد که واجب موسع است به معنای قلة‌ الثواب است در افراد.

اما روایت دیگری[۴]که به آن استدلال شده است، نکاتی دارد. «محمد بن علی بن الحسین قال: قال الصادق۷: اوله» یعنی اول الوقت« رضوان الله، وآخره عفو الله» است «والعفو لایکون الاّ عن ذنب» عفو نمی شود مگر در صورتی که معصیتی باشد. استدلال به این است که اول الوقت رضوان الله است، یعنی خداوند راضی می شود از انسان که اول وقت صلاتش را اتیان کند. آخر وقت عفو الله وعفو نمی شود مگر در صورتی که ذنبی ومعصیتی باشد. اگر تأخیر صلاة حتی برای آن کسانی که عذری دارند ومختارند، جایز باشد، ذنبی نیست تا عفو بشود. این«والعفو لایکون الّا عن ذنب» عفو نمی شود مگی در ذنب، ایشان می فرماید: این روایت دلیل بر این است که آخر وقت اگر نماز اتیان شود، شخص معاقب است، چون تأخیر انداخته نماز را لذا این شخص معاقب می شود. یعنی تأخیر انداختنش جایز نیست.

عرض می کنیم: این روایت اما من حیث السند که مرسله است بگذارید کنار، اما من حیث الدلالة، دو اشکال دارد: یک اشکال این است که شارع، فعلی را ایجاب کند، یا حرام بکند ولکن در خطاب ایجاب یا در خطاب تحریم بگوید: کسی این را موجود کرد، من عفو می کنم. شارع بگوید: فلان فعل را «أوجبت علیکم» یا فلان فعل را «حرمّتُ علیکم» واگرکسی مرتکب شد، عفو می کنیم. این چه می شود؟ این درست نیست چون ایجاب معنایش این است که مردم باید اتیان کنند. در ایجاب، دعوت به فعل ذاتی نیست، شارع که برما نماز را واجب کرده است، یا فرض کنید، شارع ربا را حرام کرده است، دعوتش بر ترک ذاتی نیست، برای اینکه اینقدر بی نماز در خارج وجود دارد واین ایجاب هیچ دعوتی ندارد، اینقدر در خارج رباخوار است ودعوتی ندارد. دعوت امر ونهی، دعوت ذاتی نیست بلکه بالغیر است.

نوعاً را می گویم، خودمان را می گویم با آن اشخاص خاصه کاری ندارم، چون انسان عقیده دارد روز قیامتی هست، حساب خواهند گرفت، در محشر عقباتی هست، در هر عقبه ای سؤال خواهند کرد، می ترسند آنجا گیر بکند، به چند روز دنیا، آن آخرتش از دست برود، از ترس نار جهنم نماز را اتیان می کند، روزه را می گیرد، ربا را ترک می کند، از منفعت دنیوی می گذرد، نوع مردم عبادتشان عبادت عبید است، چطور عبد، از کتک مولی می ترسد واطاعت می کند والّا اگر بداند که مولی هیچ اطلاعی ندارد، وکاری نمی کند وهیچ طوری نمی شود، نمی کند، مگر آن عبدی که به مولایش علاقه وعشق داشته باشد، آن اولیایی که به خدا عشق وعلاقه دارند، از نار نمی ترسند، طعمی در بهشت ندارد، عشق به خود خدا دارند،‌اورا نمی گوییم، آنجا، آن عشق باز امر خارجی است، او موجب می شود که امر ونهی دعوت کند. این امر ونهی دعوتش از جای دیگر می آید. در نوع ما، خوف من النار است، که همان مرتبه اخیری است بدان جهت می گوید که من در بهشت در جات نمی خواهم، یک جای کوچکی بدهند کافی است برای من فقط به جهنم نروم خوف من النار است که این کار را می کند.

روی این حساب، در مانحن فیه، خداوند، متعال اگر بگوید: حرام کردم یا واجب کردم، اگر مخالفت کردی عفو می کنم، در همان خطاب ایجابی. این نمی شود، این امر را از داعویت می اندازد، این نقض غرض است، اگر واجب باشد نمی تواند بگوید واما اگر استحباب باشد، عیبی ندارد، خداوند بگوید که این را من می خواهم از شما ولکن اگر نکردید، عفو کرده ام. این عفو در مقام تشریع است، یعنی من درمقام تشریع عفو کرده ام، چون دیده ام به زحمت می افتید، عفوکردم، تأخیر نماز به آخر وقت بشود مانعی ندارد. این عفو درمقام تشریع، در خطابی گفته بشود از او انتزاع کراهت دارد می شود در جایی که نهی است، یا در امر انتزاع استحباب می شود در جایی که امر است. اینجا که می فرماید: «قال الصادق۷ اوله رضوان الله وآخره عفو الله والعفو لایکون الا عن ذنب»، یعنی مورد، مورد ذنب بود، یعنی خدا اگر عفو نمی کرد، درمقام تشریع، مورد، مورد ذنب بود. روایت معنایش این است. اگر این«والعفو لایکون الا من ذنب» کلام صدوق نباشد.

اشکال ثانی این است که گفته شده است«والعفو لایکون الا عن ذنب» کلام صدوق است، چون صدوق۱ این روایات را که نقل می کند، جمله ای از اینها را از رساله پدرش نقل می کند که رساله پدرش هم مطابق است بافقه الرضا نوعاً، بدان جهت احتمال قوی داده شده است که آن معروف به فقه الرضا است، این کتاب پدرش صدوق است، مال امام رضا۷نیست، در آنجا همین قدر است که«اوله رضوان الله وآخره عفو الله» اولش رضوان الله است وآخرش عفو الله. این را کأنّ صدوق استظهار کرده است که وقتی که عفو الله شد، عفو الله با معصیت می شود واین راهم گفتیم که عفو الله، عفو درمقام تشریع است، بلکه اگر این ذیل نبود معنایش این بود که اگر انسان نماز را در اول وقت اتیان کند، جزایش جنت است واگر در آخر وقت اتیان کند، جزایش عفو خداوند است(ان الحسنات یذهبن السیئات[۵]) سیئات را عفو می کند، نماز را اتیان کردن، موجب می شود که مشمول عفو خداوند بشود. پس این روایت نه سندش درست است ونه دلالتش. هیچ کدام از اینها صحیح نیست.

واما روایت دیگری[۶] را صدوق۱ نقل کرده، این همان رو اتی بود که گفتیم: شیخ نقل کرده است که«لکل صلاة وقتان واول الوقتین افضلهما». روایت این است، «وعنه» یعنی محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید «عن النضر وفضالة، عن ابن سنان یعنی عبداللبه بن سنان، عن أبی عبدالله۷ لکل صلاة وقتان واول الوقتین أفضلهما»، أول الوقتین افضل است و«وقت صلاة الفجر حین ینشق الفجر» است« الی أن یتجلل الصبح السماء» سابقاً گفتیم که سحر قبل از طلوع فجر را می گویند وصبح بعد طلوع از فجر را می گویند که وقتی هوا روشن شد می گویند:«تجلل الصبح»، «الی ان یتجلل الصبح السماء» طلوع شمس نیست«ولاینبغی تأخیر ذلک عمداً» جایز نیست، «لاینبغی» تأخیر این نماز عمداً از این تجلل السماء یعنی به قبل از طلوع شمس تأخیر انداختن، جایز نیست«ولکنه وقت من شغل أونسی أوسهی أونام» این وقت معذورین است.

صاحب حدایق فرموده که این روایت دلالت می کند بر اینکه اینها برای معذورین است. نماز صبح را که دو وقت دارد یکی«بعد طلوع الفجر الی ان یتجلل الصبح» دیگری هم« بعد التجلل الی ان طلع الشمس» سزاوار نیست «تأخیر ذلک عمداً ولکنه وقت من شغل» وقت معذورین است. خوب، این دلیل می شود بر اینکه تأخیر جایز نیست.

«لاینبغی» پیش شما این طور نیست که ظهور در حرمت داشته باشد، اگر قبول کنیم این معنی را، ظهور لاینبغی، ظهور اطلاقی است، واگر ظهور را قبول نداشتیم که أوضح می شود«لاینبغی» دلالت بر حرمت ندارد. اگر قبول کردیم که در حرمت ظهور دارد، ظهورش اطلاقی است وتاوقتی است که ترخیص در ترک وارد نشده باشد، خوب، اول روایت که می گوید:«و اول الوقتین افضلهما»، او الوقتین افضلهما است، این قرینه بر این استکه این تأخیر کراهت به معنای قلة الثوب دارد، چون مکروه است «لاینبغی للمؤمن» که صلاتش را وقت ثانی تأخیر بیندازد مگر اینکه عذری داشته باشد. معنای روایت این می شود.

بدان جهت این روایات اگر سندشان تمام بشود آنهایی که مثل این مطلب که تأخیر صلاة الی الوقت الثانی جایز نیست، مثل تأخیر نماز عمداً است که به اندازه یک رکعت از وقت صلاة باقی بماند این استظهار درست نیست. از این روایت این معنا استفاده نمی شود. کلام در این است که آن طایفه ثانیه«من ضیّع الصلاة» چطور است؟

ان شاء الله دربحث بعد.

———————————————————————-
[۱]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۹ ازابواب المواقیت، ح۱۲٫
[۲]. وسائل الشیعة،ج۳، باب۹ ازابواب المواقیت، ح۱۳٫
[۳]. وسائل الشیعة، ج۳، باب۳ ازابواب المواقیت، ح۱۳٫
[۴]. وسائل الشیعة، ج۳، باب۳ از ابواب المواقیت، ح۱۶٫
[۵]. هود/۱۴۴٫
[۶]. وسائل الشیعة، ج۳، باب۳ ازابواب المواقیت، ح۴٫