دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۷: تکمیل تعداد معتبر در نماز جمعه باشخص مسافر

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۷: تکمیل تعداد معتبر در نماز جمعه باشخص مسافر

بحث در مورد آشخاصی است که حضور در نماز جمعه بر آنها واجب نیست. آیا آنها می توانند داخل آن عددی که معتبر در انعقاد نماز جمعه است، بشوند؟ فرض کنید انعقاد نماز جمعه به پنج نفر یا هفت نفر است؛ الان شش نفر حاضر هست، یک نفر هم مسافر است،‌آیا با این مسافر،عدد هفت نفر کامل می شود؟فرقی نمی کند تکمیل بشود به این که مسافر در نماز جمعه مأموم یا امام باشد؛ شخصی است عادل، متقی، خطیب ولی مسافر است شش نفر حاضر هستند وامام مسافر است؛ آیا این نماز جمعه محکوم به صحت است؟ ممکن است بگویید: آنهای که حضور بر آنها واجب نیست وانعقاد جمعه برآنها وحوبی ندارد« کالحضور». ولکن اگر آنها مکمل عددی باشند که نماز جمعه به آنها منعقد می شود عیب ندارد.

زن را مشهور استثناء کرده اند. گفته اند: امرأة نمی تواند مکمل عدد بشود،‌صبی ومجنون هم نمی توانند مکمل عدد بشود . نماز مجنون که محکوم به بطلان است. ولکن نماز صبی مشروع است ولی تکلیف به نماز ندارد . آیا غیر از مرأه ومجنون وصبی، کسان دیگری اگر حاضر شدند، می تواند مکمل عدد بشوند. آیا می شود این را متلزم شد؟

ادله ای داشتیم که مقتضای ان ادله این استکه آن عددی که در نماز جمعه معتبر است؛ آن عدد نمی تواند با مسافر تکمیل بشود. صحیحه محمد بن مسلم را خواندیم[۱] « وباسناده عن حریز بن عبداللّه، عن محمد بن مسلم عن أبی عبداللّه۷ قال: قال لنا: صلّو فی السفر صلاة الجمعة‌جماعة بغیر خطبة» درسفرنماز جمعه را جماعتاً بخوانید به غیر خطبة یعنی نماز ظهر بخوانید. «‌واجهروا بالقرائة» که جهر به قرائت در روز جمعه در نماز ظهر مستحب است واما اگر این یک نفر مسافر وبقیه حاضر هستند ومی خواهند نماز جمعه بخوانند،‌او نمی تواند مکمل عدد در نماز جمعه شود.

اما آن صحیحه ای که خواندیم دلالت می کرد مسافری که نماز جمعه را بخواند،‌نماز جمعه از اومثل جمعه مقیم است. صحیحه بود، روایت هم دلالت بر مشروعیت می کرد موثقه سماعه بود[۲] از پدرش «‌عن ابیه ، عن عبداللّه بن جعفر الحمیری عن ابیه۷،‌انه قال: أیما مسافر صلّی الجمعة‌رغبةً فیها وحباًلها أعطاه اللّه عزّوجل أجر مأة جمعة‌للمقیم» این روایت، ‌هم شامل آن وقتی است که نماز جمعه منعقد شود بدون او و او لاحق بشود وهم شامل می شود آنجایی را که نماز جمعه ای خوانده می شود واومکمل عدد است. اما آن روایت صحیحه محمدبن مسلم مال جایی بود که همه مسافر بودند وجای را که تعداد حاضر هستند ویک نفر یا دونفر می خواهند مکمل سبعة یا خمسه باشند را شامل نمی شود. این روایت که خواندیم« صلوا الجماعة بغیر خطبة یوم الجمعة» دلالتی ندارد وشامل اینصورت نمی شود؛ این روایت که خواندیم «‌صلوا الجماعة بغیر خطبة یوم الجمعة» دلالتی ندارد وشامل این صورت نمی شود؛ این خطاب به مسافرین بود که همه در سفر بودند. اطلاق این روایت اورا می گیرد. از این صحیحه فقط خارج می شود آنجائی که همه مسافر باشند. «ایّ مسافر الا اذاکان» آن مسافر با سایر مسافرین که همه شان در سفر هستند خارج شد. اما بقیه عیب ندارد.

این وجه این است که بعضی از اعاظم «طاب ثراه) فرمودند: تبعاًلجماعة من الفهقا، بلکه محقق در عبارتش هم دارد که نماز جمعه با مسافر منعقد می شود یعنی مراد آن صورتی است که لاحق بشود، یا مکمل عدد بشود. لذا فرموده اند: امام جمعه اگر مسافر باشد؛ مانعی ندارد. آنهایی که امام جمعه مسافر هستند، نه آنجا مقیم هستند، نه وطنشان هست مثل اینکه با وسیله کذائی می رود نماز جمعه را می خواند یک روز یا دوروز می ماند وبر می گردد؛ معلوم هم نیست،‌ممکن است عذرش را بخواهند که کس دیگری بهتر از شما است.

سؤال ….وپاسخ استاد): اینها داءم السفر نیستند؛ نماز خواندن شغل نیست. اگر زنده ماندیم به باب مسافر رسیدیم در “کتاب المسافر”خواهیم گفت که به حسب روایات کثیر السفر موضوع حکم نیست، شغله السفر موضوع حکم است« من کان السفر عمله» عمل وشغلش باشد. منتها فرق نمی کند سفر بنفسه شغلش است، یا شغلش چیزی است که بدون سفر نمی شود. آن اولی مثل سائق وشوفر ومکاری،دومی هم آن استکه « یدور فی تجارته» شغلش تجارت است. ولکن تجارت موقوف به این دور است؛ سفر کردن است. یا مثل چوپان که در روایات است اینها را فقها از روایات استفاده کرده اند. مثل چوپانی که غرضش رساندن گوسفند ها به علف ومانند آن است؛ ولکن این علف رساندن موقوف به سفر است باید بگردد. چون اینجا را خوردند وتمام کردند، دیگر گوسفند نمی تواند اینجا بماند موقف است بر اینکه سفر دیگری بکند. کثیر السفر ولو در کلام جمله ای از متقدمین ، به کلمه مشهور متقدمین« من کان سفره اکثر من حضره» گفتند که نمازش را تمام می خواند ولکن به حسب روایات این تمام نیست کثیر السفر موضوع حکم نیست، آن که موضوع حکم است من عمله السفر است. مثل تاجر راعی شوفر اینها در روایات ذکر شده است.

الحاصل: این شخصی که می رود فقط نماز بخواند؛ این نماز شغل حساب نمی شود. مثل این دانشجوهای که می روند در تهران یا در اصفهان درس می خوانند وهر هفته به وطنشان بر می گردند؛ احتیاط این است که اینها نمازشان را جمع بکنند. چرا؟ چون که در س خواندن شغل نیست، عمل است. ولی درس گفتن شغل وعمل است. معلم ها که می روند نمازشان تمام است؛ می روند وبر می گردند؛ شغلشان است روی این معنا ملتزم شدن عیب ندارد، این شخص امام جماعت بشود مسافر هم باشد در آنجا اشکالی ندارد در مانحن فیه قرائنی هست؛ چون آن ولاتی که در زمان علی۷ تعیین می کردند که نماز جمعه می خواندند؛ همه شان که جوان نبودند؛ پیر مرد هم بودند مگر اینکه کسی بگوید: آنجا شاید قصد اقامه می گردند ولکن قصد اقامه هم بکند پیر مرد که هستند اگر بنا بشود که حضورش واجب نباشد ولکن به پیر مردها منعقد می شود وآنها به نماز جمعه امامت می کردند. ولکن مرأه را استثناء کرده اند که اگر مکمل عدد بشود جایز نیست. کما اینکه همه مرأه بشوند نماز جمعه مشروع نیست، باید رجال باشند نماز جمعه را زنها می تواند بخوانند واز خود زنها می شود امام جماعت باشد زن عادله ومتقیه ای امام شود؛ زنهای دیگری اقتدا کنند مانعی ندارد. ولکن این زن متقیه بگوید که: من از مردها چه کم دارم؟ حقوق مرد وزن مساوی است من می خواهم امام جمعه بشوم آن نماز جمعه باطل ا ست.

کلام این است که از کجا بگوییم: زن که نمی تواند نماز جمعه را اقامه کند مکمل عدد هم نمی شود؟ گفتیم: مسافر بسا اوقات گفته می شود که مکمل عدد می شود. پس چرا مرأة نمی شود؟ لذا در شرائع فرموده: « کل هولاء که گتفیم حضور بر آنها واجب نیست« اذاحضروا» وقتی حاضر شدند « وجب علیهم صلاة الجمعة» نماز جمعه واجب می شود.

تکمیل عدد معتبر در نماز جمعه بامرأة

دلیلش آن روایت ضعیفی بود که خواندیم. گفتیم: اگر حاضر هم شدند، واجب نمی شود« وتنعقد بهم» الا آن که « خرج عن التکلیف» که صبی ومجنون است، یکی هم «الاالمرأة» مرأه راهم استثناء کردند مرأه هم نمی شود نه مکمل عدد می شود نه بااو منعقد می شود« لاینعقد» اطلاق دارد. «‌لاینعقد» همه شان اینطور بشود یا مکمل عدد بشود. مرأه چه خصوصیتی دارد؟ بعضی از فقها مثل صاحب حدائق; وبعض آخر گفته اند: این از خود روایات استفاده می شود، چون در روایات« اذا اجتمع سبعة » است. سبعة مال رجال است والا اگر مرأه باشند « اذا اجتمع سبع» می شود. « لاجمعة فی اقل من خمسة» یعنی آنها مرد هستند ایشان فرموده است وبعید هم نیست که اصلا قوم اطلاق به رجال می شود. وبه رجال قوم می گویند. «‌اذا اجتمع قوم امهم بعضهم وخطبهم» قوم مال رجال است.

من از صاحب حدائق نقل می کنم حواله می دهم به کتب لغت . قوم ورهط،‌رجال عشیره را می گویند این از قوم فلانی است می دانید که شخص به عشیره از ناحیه پدرش نسبت داده می شود من مادرم سید باشد سید نمی شود؛ هر کسی که مادرش سید است سید نمی شود باید پدرش باشد تا هاشمی بشود. انتسابش را به قوم از ناحیه پدر می گویند. لذا کسی را که از ناحیه مادر منتسب به بشود نمی گویند. قوم را هم که می گویند قوم ،‌قوم فلان یعنی کسی که منتسب به فلان قوم است،‌آن ذکور واناثی را می گویندکه از طرف اب منتسب به آن قوم بشوند. کلام این است که این از ناحیه اب منتسب بشود،‌خودش هم باید مذکور باشد که قوم باشد.

در قرآن مرد را می گویند مراد زن هم هست، (یاایها الذین آمنوا اقیموالصلاة وآتو الزکاة) زنها نماز نخوانند؟ فتوی می دهید؟ این از بلاغت قرآن است که خطاب را متوجه مردها می کند که اینها واسطه در ابلاغ بشوند واسطه در ایصال بشوند. الا در بعضی موارد ،‌مثل(یا نساء النبی) ودیگر خصوصیاتی که آنها دارند این از حیث بلاغت قرآن است. لذا این مرأة را روی آن اصل استثناء کردند.

اگر شک کنیم که آیا قوم به مرأه صدق می کند یا نمی کند؟ حکم به اینکه مکمل عدد می شود محل اشکال است چرا؟ چون در روایات « اذا اجتمع خمسة» خمسة در صورتی است که رجال باشند ولوتسامحا یک زن هم باشد من باب تغلیب « خسمة» گفتن صحیح است. ولکن خلاف ظاهر است، ظاهر این استکه مرد باشند. علی ای حال بعید نیست مسافر مکمل عدد بشود به حسب آن که در خارج گفتیم ولکن خلاف احتیاط است.

روایتی که می گفت: وقتی که مسافر شدید بغیر خطبة جماعت بخوانید این در جایی بود همه هستند. واما در صورتی که مسافر با غیر مسافر بشود این روایت که « ای مسافر صلی الجمعه»، چهار نفر حاضر هستند این مسافر است نمی گوییم: الان که حاضر هست برایش وجوب تعیینی است. ولکن معتبر است نماز جمعه بخواند. اگر خواند مکمل عدد می شود. اینوجوب عینی ندارد ما متلزم نشدیم مثل مشهور که ظاهر شان این است وقتی که اینها حاضر شدند وجوب عینی پیدا می کنیم گفتیم: باز مخیر هستند. اما اگر خواندند نماز جمعه منعقد می شود وحضور بر دیگران هم احتیاط می شود. این همینطور است حصوصا آن کسی که علی رأس فرسخین باشد آمده مکمل عدد بشود چرا نشود؟ بکله همه آنهاعلی رأس فرسخین بودند از « ازید من الفرسخین» آمدند می خواهند جمعه بخوانند عیب ندارد. چون اینها مسافر نیستند دوفرسخ که مسافر نمی شود؟ لذا نماز جمعه به اینها منعقد می شود فقط آنجای که همه سمافر بشود اشکال دارد؛ ولکن احتیاط این است که اگر سمافر ملحق شد عدد بدون اوتکمیل شده باشد چون نماز « عمود الدین » است رعایت احتیاط لازم است.

ولکن بحسب المدرک یک فقیهی مثل کثیر من الفقهاء که گفتند: نماز جمعه با اینها منعقد می شود اگر کسی در فقه گفته بیراهه نرفته است مقتضای ادله هم این است منتهای این احتیاط است که گفتیم. یکی هم در مرأه است که محل مناقشه است کما ذکرنا.

دلائل عدم وجوب حضور وانعقاد نماز جمعه

مطلب اهمی باقی مانده است ما گفتیم: نماز جمعه دوجهت دارد یک انعقاد دارد که منعقد بشود یکی وجوب الحضور دارد وگفتیم: طوائف تسعة وعشرة هستند، گفتیم: درهیچ حالی مطلقاً به اینها حضور واجب نیست، بلکه عقد الجمعه هم به اینها واجب نیست. منتها اینها بخواهند در نماز جمعه حاضر بشوند لاحق بشوند یا مکمل عدد بشوند، عیب ندارد الا المرأة والصبی والمجنون که گفتیم با اینها نمی شود کلام این است که اگر ما این وجوب الحضور را گفتیم در زمانی که نماز جمعه وجوبش تعیینی است وبر غیر این طائفه واجب است حاضر بشوند ونماز جمعه بخوانند. صلاة الظهر مجزی بودنش در حال وجوب عینی صلات جمعه دلیلی ندارد.

در جایی که گفتیم: نه انعقاد وجوبش تخییری است؛ مثل زمانی که امام۷بسط ید ندارد؛ یا خودش حاضر نیست، مأذون خاصش نیست که در این زمان مقتضای آیه مبارکه وروایات مطلقه این بود که امام حضور داشته باشد بسط الید داشته باشد. روز جمعه نماز جمعه فریضه است، الا به آن تسعه طوایف که استثناء شده است. ما بودیم و« ان الله فرض فی کل سبعة ایام خمسة وثلاثین صلاة» که یکی از آن صلاة خطبه است وبه جماعت باید خوانده شود روایات صحیحه را خواندیم آیه مبارکه هم همینطور می فرماید:(من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر اللّه) که هم عقدش واجب است هم حضورش واجب است. امّا زمانی که ید نداردیا زمانی که غایب است مأذون خاص ندارد. چرا؟ چون علم قطعی داشتیم که در زمان حضور امام که بسط ید نداشت اصحاب خود امام نماز جمعه نمی خواندند بعضی ها هم که بخواندن نماز جمعه ملتزم نبودند. حتی از امام۷ هم که پرسید: بیاییم باشما نماز جمعه بخوانیم؟ فرمود: نه خودتان « اذا اجتمع سبعة» بخوانید لذا این وجوب تعیینی ندارد انعقادش مخیر است.

پس آن آیه و روایات که دلالت می کرد که هم عقدش واجب است وهم حضور عند ارادة العقد بر دیگران واجب است این در ناحیه آنعقد تخصیصی خورد که الازمانی که بسط ید ندارد. احتمال فرق بین زمان غیبت وآن زمانی نیست وجوب تعیینی ندارد. گفتیم: ولکن اگر در زمان غیبت نماز جمعه اقامه شد وباشرائط منعقد شد گفتیم وجوب حضور احتیاط است. ولو احتمال دادیم که اصحاب ائمه نه نماز جمعه می خواندند نه از واجدین شرایط آنجای که خوانده می شد حاضر می شدند بلااشکال همینطور است.

دیگر آن کسی که نماز جمعه نمی خواند خوف هم نباشد به نماز جمعه ای که در یک خانه پنج نفر یا هفت نفر جمع شدند، یقینا حاضر نمی شدند بعضی ها اصلا در عمرشان نماز جمعه نخواندند. احتمال می دهیم این فعل اصحاب ائمه۷ روی خوف بود که حاضر نمی شدند در صورتی که واجد شرایط منعقد بشود وخوف اگر در زمان غیبت نباشد مسأله وجوب الحضور بر جایش می ماند. روی این اصل ما احتیاط کردیم.

یک چیز باقی مانده است. اگر گفتیم حضور واجب است فتواء یا احتیاطاً کسی حاضر نشد ونماز ظهر خواند نماز جمعه هنوز هست ولی می رود در خانه خودش نماز ظهر می خواند آیا این نماز محکوم به بطلان یا صحت است؟ به نظر قاصر ما نمازش صحیح است ولو گتفیم که: مثلااحتیاط در وجوب حضور در نماز جمعه است. ولکن اگر حاضر نشد حتی اگر کسی فتوی گفت ولی او حاضر نشد ونماز ظهر را خواند نمازش صحیح است چرا به همان دلیلی قطعی.

چون اصحاب ائمه بعضی ها اقامه می کردند امام فرمود که: « اذاکان سبعة امّهم بعضهم وخطبهم » این طور اقامه می شد گشت وگریز در زمان ائمه۷اجمالا حتی به حسب نقلهای که شده است قطعی است اینمعنا که اینطور منعقد می شود ولکن دیگران حاضر نمی شدند. نه آنهای که می ترسند نه حتی آن کسانی که نمی ترسند در خانه می خواندند ولی آنجا نمی رفتند.

دلیلش این است که در هیج روایتی امام نفرموده که: آنهای که همسایه هستند وقتی که آن سبعه نفر از نماز جمعه فارغ نشده اند دیگران در خانه شان نماز ظهر را نخوانند. در هیچ روایتی به این معنا اشاره نشده است با وجود اینکه این معنا حتماً واقع شده است.

نماز جمعه مشروعه منعقد شده « اذا اجتمع سبعة امّهم بعضهم وخطبهم» با وجود انیکه اینطور می شد دیگران نمی آمدند. معلوم می شود که نماز ظهر را می خواندند وامام۷ این مسأله مهمه را در روایتی تعریض نفرموده اند ـ‌ ولو به زراره یا محمد بن مسلم ـ که اگر روز جمعه نزدیگ شما نماز جمعه صحیحه منعقد می کنند شما آن وقت نماز ظهر نخوانید نماز تان باطل است چنین روایتی نیست.

وجوب تخییری بین نماز جمعه وصحت نماز ظهر در صورت تقارن با آن

ائمه می گفتند: به نماز جمعه مخالفین حاضربشوید یا نماز ظهر راقبلا بخوانید، بعد حاضر بشوید یا آنجای که حاضر شدید چهار رکعت بخوانید به آنهای بفهمانید که دو رکعت خوانده اید کما اینکه در و روایت صحیحه ای از علی ۷ نقل شد.

لکن نیست به خودشان که اگر « امهم بعضهم وخطبهم» شد همسایه ها دیگر در خانه شان نماز شهر نخوانند باطل می شود اشاره ای به این شکل نیست. این دلیل اطمینانی است وثوق می آورد جزم نیاورد اطمینان می آورد که نماز محکوم به صحت بوده اگر نگوییم که حضور هم واجب نبود چون آنها خوف داشتند لذا حکم برداشته شده بود کلاً نسبت به آنهای که خوف نداشتند صلاتشان صحیح بود حاضر نمی شدند. بدان جهت مامتلزم شده ایم کسی که تکلیفش احتیاطاً حضور است اگر حاضر نشود ونماز ظهر بخواند صحیح است. خصوصا وقتی که نماز ظهر را وقتی بخواند که بعد اگر بخواهد به نماز جمعه حاضر بشود می تواند ومفوت نماز جمعه نمی شود خصوصاً در این صورت نماز صحیح است هذا کله نسبت به آن شرایط.

احتیاط گفتیم معصیت نیست شخص می تواند در حضور رجوع به غیر بکند. در وجوب الحضور ما احتیاط کردیم فتوی نمی دهیم. می گوییم: اگر با شرائط منعقد بشود، در آن زمان که منعقد می شود احتیاط حضور است واحتیاط این است که صلاتش را که مفوت حضور هست نماز ظهر را آن وقت نخواند. واما نماز ظهر را قبل بخواند بعد آنجا هم رجاءً حاضر بشود این مانعی ندارد.

لذا در مانحن فیه حاصل ونتیجه بحث این است: انعقاد نماز جمعه فی زمان الغیبة وجوبش تخییری است مثل زمان عدم بسط الید امام۷٫ وآن شرایطی که معتبر است در آن کسی که متصدی امامت نماز جمعه می شود آن شرایط راهم برای شما بیان کردیم که باید شرایط امام جماعت را داشته باشد وعلاوه بر این آن خصوصیاتی که گفتیم بتواند خطبه بخواند به آن نحوی که سابقا گفتیم. ونماز جمعه را هم که بیان کردیم که دو خطبه واجب کدام است. دوخطبه راهم تکرار کند هر دورا مثل هم بگوید عیبی ندارد ولکن متعرض شدن به سیاسات ومردم را بیدار کردن گفتیم : مانعی ندارد. ولکن اینها جزء خطبه نیستند. حتی ملتزم شدن به اینکه هست اینها را در خطبه بگویند گفتیم: مدرکش روایت صدوق است که از علل نقل کرده است که نمی شود آنها را اخذ کرد. ولکن نه ابه اینکه در خطبه مستحب است بلکه به عنوان اینکه مردم را بیدار کنند واز جریانات مطلع کنند به اطلاع صحیح واخبار صادقه. اقوال صادقه خودش فی نفسه حسن هست خصوصیتش در خطبه نماز جمعه ثابت نشد روایت علل ضعیف بود. این حاصل کلام ما بود. این نسبت به اصل نماز جمعه.

علل الشرائع گفتیم من حیث السند ضعیف است حتی مدلولش هم این است که خطبه دوم مختص به این می شود اصلا چیزی دیگری واجب نیست. کلام این فقهاء را تتبع کنید. مثل صاحب حدائق که مسلکش اخباری است سند را ملاحظه نمی کند خیلی وارد در علم رجال است. ولکن مع ذلک اگر روایت در کتب اربعه ومعتبره باشد می گوید معتبر مع ذلک این صاحب حدائق گفته اند : آن کسی که این روایت را نقل کرده است او به این رو ایت اعلم است او می داند یعنی ما چیزی از این روایت نمی فهمیم. یعنی حکمی که متضمن است خلاف روایات سابقه است. خطیب باید خطبه بخواند یک حضور للخطبه هست که حضور للخطبه واجب است یانه؟ دیگر این که اگر حاضر شد گوش دادن واجب است یانه؟ مثل این که با رفیقش صحبت می کند که فلان چیزی گران یا ارزان شده ودرد دل می کند واز دعوا ونزاع تعریف می کند.

دومرحله هست مرحله وجوب الحضور للخطبه یا اینکه نه وجوب الحضور در خطبه نیست. ظاهر این است ولوبعض کلمات مقتضایش وجوب الحضور است ولکن ظاهر این است که حضور للخطبه وجوبی ندارد. چون آیه مبارکه:(اذانودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر اللّه) قدر متیقن از ذکر نماز است. ممکن است خطبه راهم بگیرد ولکن در مانح فیه قدر متیقن اوست. اما در روایات حضور للخطبه ندارد حضور برای نماز جمعه دارد وگفتیم: چطور که خطبه شرط نماز جمعه است واز روایت استفاده کردیم که با اجتماع سبعه خطبه شروع و واجب می شود که « فاذا اجتمع سبعة خطبهم» معنایش این است که خطبه قبل از اجتماع سبعه نمی شود. واما سایر شروطی که در مقام گفته شده است او مال نماز جمعه است که حضور به او واجب است آن روایات به خطبه دلالت نمی کند خصوصا با روایاتی که می گوید نماز جمعه درک می شود ولو انسان یک رکعت درک کند مثل نماز جماعت چطور به یک رکعت درک می شود معلوم می شود که درک نماز جمعه واجب است این هم درک می کند ولی یک رکعت خوانده باشد که نماز جمعه فوت نشود اینکه حاضر شدن به خطبه واجب است یانه؟ در مانحن فیه دلیل بر این معنا نداریم مطلوب ومستحب است اما مطلوبیت به نحو لزوم این را با دلیل نمی شود تمام کرد اما اگر حاضر شد گوش دادن لازم است اودلیل دارد ولوبعضی ها مثل شیخ;در مبسوط مثل محقق در معتبر فرموده است: گوش دادن مستحب است واجب نیست انسان گوش بدهد ولکن مقتضای ادله این است که گوش دادن واجب است.

یک مسأله هم حرف زدن است در حالی که امام خطبه می خواند با رفیقش حرف می زند اما گوشش به خطیب است که چه می گوید؟ یک گوش دادن است یک ترک تکلم است.

آیا در روایاتی که ترک تکلم وارد شده است این زواید بر سکوت است؟ یا نهی از تکلم همان امر به سکوت است می گویند: حرف نزن گوش بده . آن حرفی نزن یعنی گوش بده او تکرار است تأکید است . این در روایات که نهی از تکلم شده است «والامام یخطب» آن خطبتین نماز است تا مادامی که امام از منبر پایین بیاد. آن وقت حرف زند حلال می شود« بینه وبین آن تقام الصلاة» که معنایش این است که باید حرف زده نشود اینها دوتا یا یکی است؟ دلیل اینها چیست؟

انشاء اللّه در بحث بعد.

————————————————————————-

[۱] وسائل الشیعه،کتاب الصلاة ،‌باب ۷۳ از ابواب قرائة ح۶٫
[۲] وسائل الشیعة باب۱۹ از ابواب صلاة‌ الجمعة وصدوق;در کتاب ثواب الاعمال.