دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۵: وجوب حضور مسافر یا انعقاد نماز جمعه با حضور او
اگر شخصی در بلدی سی روز متردد بماند بحد از گذشت سی روز شارع حکم کرده که نمازش راتمام بخواند وروزه اش را بگیرد. کلام این است که روایات که می گفت:« صلاة الجمعة فریضة من اللّه سبحانه علی کل عبد» یا در روایت صحیحه دیگر می فرمود: « علی کل مسلم فریضة» است . این « الا المسافر» هم آنهایی را که حقیقتا مسافر هستند خارج می کند،بر آنها حضور واجب نیست وهم آنهائی که شارع به آنها حکم مسافر نداده است مثل مقیم عشرة ایام کسی مترددا ثلاثین یوماً می ماند یا کسی که برا ی معصیت سفر می کند این عاصی در سفر عصیانی ، روز جمعه در زمان اقامه نماز جمعه به این بلد رسید آیا این هم مستثنا است؟ ظاهر مشهور اصحاب این است که فرقی نمی کند مسافری باشد که حقیقتاً مسافر باشد یا شارع اورا مسافر ندیده است کسی حقیقتاً مسافر است وکسی که شارع اورا کالحاضر دیده نماز جمعه بر او واجب است.
واما آن که مسافر است وسفری دارد که موجب قصر است؛ حضور بر او واجب نیست.
حضور بر مسافر واجب است که قصدش سفراست ، مثل مقیم عشرة ایام مثل عاصی در سفر وکسی که متردد ثلاثین یوما است . بنابر این مسافر استثناء شده است که «یجب علیه القصر والافطار» بقیه باید حاضر بشوند.
مراد از متفاهم عرفی نزد فقیه
ولکن جماعتی فرموده اند: آن که حقیقتا مسافر است از وجوب الحضور خارج شده است. ولو شارع بگوید توتمام بخوان وروزه بگیر واما کسی که مثلا عشرة ایام اقامت کرده است بر او نماز جمعه واجب نیست.
آن که عرفا مسافر است ولو شارع گفته حکم مسافر نداری نماز جمعه بر او واجب نیست. البته کسانی که این حرف را متلزم شدند قلیل بلکه شاذ هستند. خطابات شرعیه به متهاهم عرفی حمل می شود یعنی فقیه به آن ذهن عرفیش خطاب را حمل می کند، نه اینکه فقیه رجوع به بقال وعطار می کند که این از خطاب شارع چه می فهمی؟ فقیه دونظر دارد یکی نظر دقی وعقلی است ویکی هم نظر اهل عرف چون اوهم از اهل عرف است. فقیه خطابات را به آن معنای عرفی حمل می کند؛ معنای عرفی این است که وقتی شارع به مقیم عشره ایام گفت: نمازت راتمام بخوان وروزه را بگیر یا به شخصی که سی روز متردداً در جائی مانده به اوگفت: بعد از سی روز نمازت راتمام بخوان وروزه ات را بگیر متفاهم عرفی این است که شارع این را مسافر ندیده است کما اینکه کسی اگر عوض هشت فرسخ هفت فرسخ می رود وآنجا می ماند مسافر هست ولکن شارع این را مسافر ندیده است؛ مسافر باید هشت فرسخ برود.
همان طوری که در این موارد متفاهم عرفی این است شارع این شخص را مسافر ندیده است؛ ولوتخصیص حکمی است گفته تمام بخوان نگفته تومسافر نیستی ولکن تو تمام بخوان یعنی مسافر نیستی مسافر که من گفتم قصر بخواند توآن مسافر نیستی در حقیقت شارع به آن کسی که عاصی در سفرش است؛ می گوید این مسافر نیست لذا در این خطابات که می گوید « الجمعة فریضة علی کل احد» یا « علی کل مسلم الاالمسافرا» یعنی آن مسافری که شارع اورا مسافر دیده است متفاهم عرفی این است لذا موافقت با مشهور می کنیم. فرقی نمی کند مسافری که مستثنا است مسافری باشد که عاصی به سفراست یا مقیم عشرة ایام است اینها داخل در مسافر نیستند مسافر به کسی می گویند که وظیفه اش قصر روزه گرفتن است.
تخییر بین قصر واتمام در اماکن استثنایی ونظر مرحوم صدوق;
ما یک صورت را متلزم هستیم در بعضی موارد شارع می گوید تومسافر هستی ولکن می توانی تمام بخوانی وظیفه قصر است ولکن تمام هم بخوانی عبیب ندارد این وجوب تخییری می شود چون دونماز واجب نیست مثل آن که در اماکن اربعه که حائر سیدالشهداء۷ ومسجد کوفه ومدینه منوّره ومکه معظمه یعنی مدینه ومکه معظمه قدیمی در این چهار مکان مسافر مخیر است بین این که قصر بخواند یا تمام گفتیم«الا المسافر» که فرموده است آن مسافری که وظیفه اش قصر است؛ این مسافر هم در این امکنه وظیفه اش قصر است لذا نمی تواند روزه بگیرد چون مسافر است.
ولی « لشرف هذه البقعة»شارع فرموده است نماز را زیاد بخوان چهار رکعت بخوان چون این امکنه را خداوند متعال شرافت داده ودر آن امکنه نمی تواند روزه بگیرد چون این شخص مسافر است دوروز که قصد اقامه ندارد ولکن شارع مقدس فرموده که نماز را می توانی تمام بخوانی بلکه افضل است البته این بنابر قول مشهور است.
امابنابر قول صدوق; در “من لایحضره الفقیه” این رو ایاتی که در این امکنه اربعه است وخداوند متعال تمام را دوست دارد یعنی قصد اقامه کند وتمام بخواند والا اگر قصد اقامه نکند وظیفه اش قصر است این خلاف فتوی مشهور وخلاف روایات است که اگر زنده ماندیم بحث خواهیم کرد انشاءاللّه. او مسافر است روزه نمی تواند بگیرد، ولکن نماز تمام از اومشروع است واین مسافر داخل مستثنی است.
روایات در این امکنه معروفه که « صلاة الجمعةفریضة الاالمسافر» این شخص را می گیرد بر این شخص نماز جمعه وجوبی ندارد واما به خلاف آنجا های که سفری که موجب قصر است نداشته باشد ولو حقیقتاً مسافر بشود چون شارع سفر این شخص را الغاء کرده است« الاالمسافر» یعنی آن که شارع اورا مسافر دیده است. واما آن که مسافر بودنش راشارع الغاء کرده است ولو متفاهم عرفی این است ان خطابات آنجا ها را شامل نمی شود نماز جمعه برای آنها مثل سایر اشخاص است که در آن بلد هستند مرأة ومملوک ومسافر را ذکر کردیم که بر آنها واجب نیست.
مراد از اعمی وحکم حضور او در نماز جمعه
کلام این است که فقهای مشهور ما اینجور گفته اند، کسی که منزلش از نماز جمعه از دوفرسخ دور باشد حضور بر اودر نماز جمعه واجب نیست. واما کسی که رأس دوفرسخ باشد فقط دوفرسخ یا کمتر از دوفرسخ است باید حاضر بشود، جماعتی اشکال کرده اند که از روایات اینجور معنا استفاده کردن اشکال دارد. چه اشکالی دارد؟ اشکالش این است که روایات مختلف ست در وسائل بابی است « باب عدم وجوب حضور الجمعة علی من بعد عنها» یعنی از نماز جمعه « بازید من فرسخین» همان فتوی مشهور است « و وجوبها علی من بعد عنها بفرسخین او أقل» [۱] روایاتی که در این باب است یکی موثقه محمد بن مسلم[۲] است . « وباسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی عن یعقوب بن یزید عن ابراهیم بن عبدالحمید» ابراهیم بن عبدالحمید، ثقه است. گفته اند واقفی است ولوثابت نشده است ولکن مشهور این است که واقفی است. به آن جهت موثقه گفتیم« عن جمیل ، عن محمد بن مسلم، عن ابی جعفر۷ قال: تجب الجمعة علی من کان علی من کان فرسخین» جمعه بر آن کسی که سکنایش علی فرسخین است واجب می شود تا حاضر بشود.
تعارض روایات در مورد دوفرسخ وشاهد بر جمع عرفی
روایت دیگر[۳] هم مضمونش همین جور است، که شاید همین روایت باشد که شیخ نقل کرده وکلینی هم نقل کرده است« محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن جمیل بن دراج عم محمد بن مسلم وزراره» این که می گوییم جمیل عن محمد بن مسلم جمیل بن دراج است، از خود روایات استفاده کردیم همان روایت را به همان مضمون کلینی نقل می کند به همان سند عن جمیل عن محمد بن مسلم قید می کند عن جمیل بن دراج از این معلوم می شود جمیلی که از محمد بن مسلم نقل می کند آن جمیل جمیل بن دراج است. این طبقات را تعیین کردن مشترکات راتعیین کردن را عمده اش همین است آنجا دارد «عن ابی جعفر۷ قال: تجب الجمعة علی کل من کان منها علی فرسخین» کسی که در فاصله دوفرسخی است جمعه بر او واجب می شود در صحیحه زراره[۴] چه بود؟ که طایفه را استثناء کرد وگفت به اینها واجب نیست « انما فرض اللّه عز وجل علی الناسع من الجمعه الی الجمعة خمساً وثلاثین صلاة منها صلاة واحدة فرضها اللّه عزو وجل فی جماعة وهی الجمعةو وضعها عن تسعة عن الصغیر والکبیر والمجنون والمسافر والعبد والمرأة والمریض والاعمی ومن کان علی رأس فرسخین» یعنی از این رفع کرده است. وضع اگر با «علی» متعدی بشود معنایش تکلیف است «وضع علیه» اگر با عن متعدی بشود علمای ادب اسمش را اشراف می گویند که به معنای رفع است « و وضعها عن تسعة» با عن متعدی شده است یعنی از ۹ طائفه رفع شده یکی از آنها « ومن کان علی رأس فرسخین »کسی که علی رأس فرسخین باشد وحال آن که در موثقه محمد بن مسلم این جور بود که «تجب الجمعة علی من کان علی فرسخین» در این جا چه باید کرد؟ دوروایت متعارض هستند تعارضشان هم تباین است آن می گوید « تجب علی من کان علی رأس فرسخین » این می گوید« وضع علی من کان علی رأس فرسخین» در مانحن فیه شاهد جمعی که بین متباینین را جمع می کند صحیحه محمد بن مسلم [۵] است که باز کلینی نقل کرده است«وعنه» یعنی علی بن ابراهیم «عن ابیه، عن حماد» حماد بن عیسی است «عن حریز» حریز بن عبداللّه است«عن محمد بن مسلم قال: سألت اباعبداللّه۷ عن الجمعة فقال: تجب علی من کان منها علی فرأس فرسخین » بر کسی که در رأس فرسخین است واجب است« فان زاد علی ذلک فلیس علی شیء تفصیل داد اگر مابین منزلش ومابین جمعه دوفرسخ تمام فاصله است یعنی زاید از دوفرسخ نیست« تجب »واما اگر زاید باشد « فلاتجب» پس آن صحیحه زراره را که می گوییم «و وضعها عن تسعة من کان علی رأس فرسخین بأن زاد منها شیء »تقیید می شود فان زاد در صورتی که مطلق است رأس الفرسخین زیادت داشته باشد. یا نداشته باشد «فان زاد » واجب نمی شود اگر زایدنشد واجب می شود و وضع نمی شود این مقتضای جمع عرفی است.
مراد از انقلاب نسبت وفرق آن با شاهد جمع در حلّ تعارض روایات
در این روایاتی که متباینین است یک شاهد جمع است یک انقلاب نسبت این دو به هم مشتبه نشوند چون شاهد جمع را قبول دارند که اگر متعارضین شاهد جمع داشته باشند مابین متعارضین جمع می شود احدی هم الی یومنا هذا مخالفت نکرده است. یک باب انقلاب نسبت است که بعضیها مثل مرحوم آخوند۱ وکسانی که بعد از او از تلامذه اش تابع او هستند وشاهد جمع را قبول ندارد.
در موارد شاهد جمع یا یک خطاب است دولسان دارد یا دوخطاب است، به یک لسانش آن روایت رابیان می کند آن احد المتعارضین را به لسان دیگرش آن روایت دیگر را بیان می کند روایتی که می گفت« تجب الجمعة علی الفرسخین » یا «علی رأس الفرسخین »مثل صحیحه زراره می گوید که زایدنباشد« فان زاد فلیس علیه شیء» یعنی زایدنباشد از فرسخین آن وقت واجب می شود. آن روایت می گفت«علی فرسخین» واجب است او می گوید زاید نداشته باشد وآن که می گوید فرسخین واجب نیست یعنی زاید داشته باشد دولسان است می گوید« تجب علی من کان علی رأس فرسخین» زاید شد نماز جمعه واجب نیست، زاید نشد واجب است یک منطوق است ویک مفهوم در این صورت منطوق ومفهوم این دو صحیحه که با همدیگر معارضه می کردند او را جمع می کند آن که «وضع» زاید باشد « وضع عنه» آن که نه «علیه» حاضر بشود آن در صورتی است که نه علی فرسخین بشود من غیر زیاده این شاهد جمع است، واما در موارد انقلاب نسبت دو روایت باهم دیگر تباین دارد وباهمدیگر جمع نمی شود یک خطابی باشد که «اکرم علماء الکوفیین» وخطابی باشد که «یحرم اکرام علماء الکوفیین» آن می گوید یجب اکرام علماء الکوفیین» این هم می گوید« یحرم اکرام علماء الکوفیین» باهم تباین دارند آن یجب واین یحرم یک روایت ثالثه ای می آید می گوید:اکرم العدول من علماء الکوفیین» بااوتنافی ندارد اومطلق علما را می گوید واین عدول را می گوید هردومثبتین هستند وصف هم که مفهوم ندارد این « یجب اکرام العدل من علماء الکوفیین »با « یحرم اکرام علماء الکوفیین منافات دارد اورا تخصیص می زنید« یحرم اکرام علماء الکوفیین الا العدول منهم» خاص است از این وقت که تخصیص شد آن وقت « لاتکرم علماء الکوفیین» منحصر می شود به غیر عدول یعنی « لاتکرم الغیر العدول من علماء الکوفیین» آن وقت «یجب اکرام علماء الکوفیین» اعم می شود این «یحرم غیر العدول من علماء الکوفیین » اخص می شود.
نظر استاد در مورد انقلاب نسبت وقرینه بر آن
نسبت بین « یحرم اکرام علماء الکوفیین ویجب اکرام علماء الکوفیین» اول تباین بود، این خطاب «اکرام العدول من علماء الکوفیین» نسبت را منقلب کرد مابین آن دومتباین، الان نسبت عام وخاص است. چون « یجب اکرام علماء الکوفیین» مطلق است، آن شد « یحرم غیر العدول من علماء الکوفیین» آن یجب را تخصیص می زند چون خاص است؛ آن وقت می گویند «یجب اکرام العدول من علماء الکوفیین ویحرم غیر العدول منهم» تنافی برداشته می شود این را انقلاب نسبت می گویند در باب انقلاب نسبت یک خطاب است یک لسان است اما یک لسان تباین را از بین می برد کارشاهد جمع را می کند این شاهد جمع محل خلاف بین العلماءنیست. ولکن آن انقلاب نسبت محل کلام است. به این بیان که گفتم معلوم شد که آنهایی که در انقلاب نسبت شبهه کرده اند شبهه شان درست نیست. این انقلات نسبت چیزی است که اگر انسان اورا تصور کند که خطاب به جهت کشف از مراد شارع معارض می کند بعد از اینکه « یحرم اکرام علماء الکوفیین» تخصیص به او وارد شد چون که خاص می گوید «اگر العدول من علماء الکوفیین» خاص کاشف از مقام ثبوت است. وقتی که کشف کرد آن عام عمومش مطابق با مراد جدی نیست آن « یحرم اکرام غیر العدول من علماءالکوفیین» حملش معلوم می شود چون قرینه می شود که آنهم در مقام ثبوت مال علمای غیر عدول است یجب مال علمای عدول است مال فساق نیست ولذا موارد شاهد جمع است وکسی نباید منکر بشود واگر منکر هم بشود ضرری به این جمع که گفتیم نمی زند.
مانه طایفه را گفتیم که آخری « من کان علی رأس فرسخین » بود گفتیم یک حالتی است که در آن حالت حضور در نماز جمعه واجب نمی شود آن حالت کدام است؟ مثل وقتی که هوا ابری باشد وباران ببارد یا برف است حضور در نماز جمعه واجب نیست ولو دوفرسخ کمتر باشد ولو مستثنیات دیگر در بین نباشد حضور واجب نیست. بابی در وسائل هست که بر این حکمی که گفتیم دلالت می کند صاحب وسائل خیلی به این روایات محیط بود خیلی زحمت کشیده است « باب جواز ترک الجمعة فی المطر» [۶]در آنجا صحیحه عبدالرحمان بن ابی عبداللّه است سند صدوق هم به عبدالرحمن ابی عبداللّه صحیح است « عن ابی عبداللّه۷ نقل می کند« لابأس ان تدع الجمعة فی المطر بأسی نیست که ترک بشود « ان تدع» جمعه در مطر ترک بشود این را حمل کرده اند که محتمل است جمعه را در مطر ترک کنید دوجور باشد این روایت فقط وجوب حضور را نمی گیرد که در مطر حضور واجب نیست. بلکه ظاهر روایت این است که در زمان مطر اصل عقد الجمعه هم واجب نیست. از « لابأس ان تدع الجمعة فی المطر» صاحب وسائل هم همان تدع الجمعة فهمیده است« باب جواز ترک الجمعة فی المطر» صاحب وسائل هم همان تدع الجمعة فهمیده است « باب جواز ترک الجمعة فی المطر» اصل نماز جمعه در ایام مطر تعطیل بشود این «لابأس» یعنی اگر تعطیل نشد اقامه کردند عیب ندارد ولکن اگر تعطیل هم بکنند عیب ندارد همان طور که یک وقت مثلا مطر بیایید، آقا به نماز جماعت نمی آید نماز جماعت ترک می شود این هم همین جور است نه اینکه حضور ترک بشود « ان تدع الجمعه» هم عقد نشود واگر عقد شد لازم نیست حاضر نیست بعیدنیست که اطلاق این روایت باشد.
از روایات صحاحی که برای شما خواندم یک این بود که « ان اللّه فرض الجمعة علی کل احد لایعذر فیها احد» یوم جمعه به جماعت خوانده می شود ای فریضه در این صورت «وضعها عن تسعة » از نه نفر وضع شده ورفع شده است این روایات کما اینکه سابقا هم گفتیم مطلق است من حیث العقد والحضور. من حیث العقد هم همین جور است مثلا فرض کنید که اگر نماز جمعه بخواهد امام یخطب حاظر شده است کسانی که دیگری حاضر نشده اند، این هفته برای یک جهتی حاضر نشده اند اما کسی که علی فرسخین است یا مسافر یا شیخ یا اعمی ودیگران که حضور بر آنها واجب نیست نماز جمعه را تشکیل دهند. چه نماز جمعه عقدش وجوب تعیینی داشته باشد مثل ن زمانی که نبی اکرم۹ وامام معصوم مثل علی بن ابی طالب۷ در آن زمان که بسط ید داشت چه آنها امامت بکند بر این اشخاصی که «وضع عن تسعة» واجب نیست نماز جمعه در آن زمان که وجوب عینی دارد نه عقد بر اینها واجب است نه حضور. مقتضای این صحاح این است. اگر مابودیم واین صحاح ودلیل دیگری نبود می گفتیم فرقی نمی کند زمان حضور امام۷ وزمان غیبت امام۷ در قرآن هم که فرموده(اذانودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعود الی ذکراللّه) [۷] بر مردم واجب است جماعت را انعقاد کنند اگر انعقاد جماعت شد حاضر بشود آن عدد معتبر موجود است بر دیگران هم واجب است حاضر بشوند برای نماز «لایعذر فیها احد» فرقی مابین زمان حضور وغیبت ندارد مقتضای این روایات با آیه شریفه که آن هم کما ذکرنا(اذا نودی للصلاة) مطلق بودبه عقدش یا حضورش فرقی نمی کند اذان ظهربود همان ایام اذان می گفتند در غیر جمعه اذان ظهر تلقی می شود همان اذان را در روز جمعه می گفتند هم عقدش وهم حضورش است.
عدم انقعاد نماز جمعه توسط اصحاب ائمه: وفرق زمان غیبت وحضور
ولکن مایک دلیل قطعی داشتیم که اصحاب ائمه که عارفین به مذاق ائمه خودشان بودند اعرف الناس بودند مثل زراره با این فقهاهتش ومحمد بن مسلم ونحو اینها در زمان امام۷نماز جمعه را عقد نمی کردند بدانجهت امام ۷ ترغیب فرمود: «حثنا ابوعبداللّه۷ » اینها اقامه نمی کردند این برای ما دلیل قطعی بود که در زمانی که امام معصوم بسط ید ندارد ونائب خاصش نیست، در آن زمان انسان می تواند به نمازظهر اکتفا کند مجزی است ومشروع است وعقد نماز جمعه وجوب عینی ندارد. منتها این صحیحه منصور بن حازم چنین داشت« لایعذر فیه احد» هیچ کس معذور نمی شود «الاخمس » در آن روایت «الاتسعة» اینها به دوحکم دلالت دشتند یکی اینکه باید نماز جمعه را تشکیل دهند ودیگری این است که اگر تشکیل شد حاضر باید بشوند هردو واجب است در هر زمانی که امام بسط ید ندارد از این که واجب است جمعه راعقد کنند رفع ید کردیم عقد جمعه وجوب عینی ندارد واما اگر عقد شد دیگران باید حاضر بشوند این بود که سابقاً گفتیم اصحاب ائمه حاضر هم نمی شدند اگر در یک خانه چند نفر پنچ نفر جمع می شد نماز جمعه می خواندند دیگران حاضر نمی شدند ولکن گفتیم احتمال می دهیم که اصحاب ائمه که حاضر نمی شدند به جهت این بود که می ترسیدند شیعه آنجا جمع بشود یک دوخه ای برایشان درست بشود، روی این اساس اینها حاضر نمی شدند.
این حرف در زمان غیبت نیست لذا گفتیم در زمان غیبت اگر اظهر نباشد احتیاط این است که اگر نماز جمعه با شرایط منعقد شود محکوم به صحت است وحضور در نماز جمعه احتیاط است. این نتیجه ما ذکرنا بودلذا زمان غیبت وزمان حضور فرق شان در این است که زمان غیبت داخل است در آن زمان که امام۷ بسط ید ندارد وآنچه فهمیدیم این است که در این زمان اتیان به ظهر کافی است.
————————————————————————
[۱] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۴ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها.
[۲] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۴ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها ح۲٫
[۳] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۴ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها ح۵٫
[۴] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۴ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها، ح۱٫
[۵] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۴ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها ح۶٫
[۶] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۲۳ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها.
[۷] جمعه/ ۹٫