دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۳: فاصله میان دونماز جمعه

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۳: فاصله میان دونماز جمعه

درنماز جمعه، بین جماعتی که در این مکان نماز جمعة می خوانند وجماعتی که در مکان دیگری نماز جمعه می خوانند،‌باید یک فرسخ که سه میل است فاصله باشد مخالفی از اصحاب درمسأله نیست ولوبعضی از عامه مخالفت کرده اند. البته در خطبتین شرط نیست،‌ لذا ممکن است خطیب در وقتی که خطبه خواند، مابین آن جماعتی که نشسته اند وخطیب خطبه می خواند ومابین جماعت دیگری که خطبه خوانده می شود، یک فرسخ فاصله نباشد، ‌کمتر باشد مثل این که وقتی خطبه مثلا آفتاب است وگرم می شود به سایه منتقل می شوند. ولی موقع شروع نماز مابین این جماعت وآن جماعت یک فرسخ فاصله است،‌آن عیب ندارد این بعد مسافت شرط خود دونماز است که اول نماز تکبیر است وآخرش تسلیم است این شرط صحت نماز است. این که این شرط خطبه نیست وآخرش تسلیم است، این شرط صحت نماز است.

این که این شرط خطبه نیست، شرط درخود نماز استظهار از ادله می خواهد، بحث در این است که ازکجا خطابات شرعیه که روایات است این شرطیت نیست به نماز استفاده می شود؟ «الاالخطبتین» روایاتی که درباب هفتم از ابواب نماز جمعه است.

یکی صحیحه محمدبن مسلم[۱] است. « محمدبن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه عن عبداللّه بن مغیر» که عبداللّه بن مغیره از اصحاب اجماع است وپدر علی بن ابراهیم از او روایاتی کثیره ای دارد. عبداللّه بن مغیره نقل می کند از جمیل« عن جمیل» بن دراج«‌عن محمدبن مسلم عن ابی جعفر۷ قال:‌یکون بین الجماعتین ثلاثة امیال» بین دوجماعت نماز جمعه باید سه میل فاصله باشد، نه این که ولو این جماعت این طرف شط باشد وآن جماعت در آن طرف شط باشد در حالی که بینهما یک فرسخ نیست، هرچند راهی که از آنجا باید بیاید تا اینجا یک فرسخ بیشتر است بین دوجماعت باید فاصله این قدر باشد« یکون بین الجماعتین ثلاثة امیال، یعنی لاتکون جمعة» نماز جمعه محقق نمی شود« الاّ فیمابینه وبین ثلاثة امیال» مگر این که جمعه وآن جمعه سه میل فاصله باشد.

«ولیس تکون جمعة الاخطبة» این « ولیس جمعة قرینه است که این شرط خود نماز است، شرط خطبه نیست. چون می گوید: «ولیس یکون جمعة الا بخطبة» یعنی جمعه دوشرط دارد یکی این است که خطبه داشته باشد را شرط خود نماز جمعه قرار داده است که نماز جمعه همان طوری که خطبه شرط آن است این ثلاثة امیال هم شرط او است. آن وقت فقیه نتیجه می گیرد که فصل مابین الخطبتین معتبر نیست. فصل در خود نماز جماعت است که مابین آنها باید یک فرسخ باشد بعد در ذیلش امام۷ فرمود:‌« فاذا کان بین الجماعتین فی الجمعة ثلاثة امیال» وقتی که مابین دو جمعه در روز جمعه، ثلاثة امیال شد« فلابأس ان یجمع هولاء ویجمع هولاء وقتی که سه فرسخ فاصله شد اینها می توانند جمعه را منعقد کنند، آنها هم می توانند جمعه را منعقد کنند.

باز موثقه محمد بن مسلم[۲]است که قبلاً یک قسمتش را خواندیم « وباسناده»‌الشیخ «عن محمدبن احمدبن یحیی ، عن یعقوب بن یزید عن ابراهیم بن عبدالحمید، عن جمیل،عن محمدبن مسلم، عن ابی جعفر۷ قال: تجب الجمعة علی من کان منها علی فرسخین، ومعنی ذالک اذاکان امام عادل»‌ دوفرسخ باید فاصله بشود. قبلاً گفتیم : بعضیها گفته اندکه امام معصوم۷ است، این ضرری به ما نمی زند،‌ منافات با وجوب تخییری ندارد،‌ که امام معصوم هم نشود وجوب وجوب تخییری است به آن دلیلکه گفتیم استشهاد در مانحن فیه به ذیلش است . « وقال: اذاکان بین الجماعتین ثلاثة امیال فلابأس ان یجمع هؤلاء ویجمع هؤلاء»‌وقتی بین دوجماعت سه میل شد بأسی نیست که اینها جماعت بخوانند وآنها هم جمعه بخوانند«‌ولایکون بین الجماعتین» ‌جماعتین که می گویم غرض داریم «اقل من ثلاثة امیال» کمتر از سه میل نباشد،‌شرطش عبارت از این است که در نماز شرط است چه طور که در آن خطبه شرط است شرط است که در نماز بین این نماز ونماز دیگر سه فرسخ فاصله بشود،‌یعنی اگر نماز دیگری است فاصله اش باید سه فرسخ باشدچه طوری اگر خطبه نباشد نماز جمعه محکوم به بطلان است ،‌اگر فرض کنید نماز جمعه هم فاصله اش کمتر ازیک فرسخ باشد بین الجماعتین محکوم به بطلان است یعنی معنایش این است که آن حطی که از این جماعت فرض می شود به جماعت دیگربرسد آن خط باید امتدادش به اندازه سه میل بشود. اما اگر سه میل نشد،‌این شط با آن طرف شط ،‌دیگر سه میل نیست لذا بین الجماعتین در مانحن فیه نماز محکوم به بطلان است.

عدم لزوم رعایت فاصله معتبر بین دونماز جمعه در صورت بطلان دیگری

باب صحیح واعمی را دراصول خوانده اید،‌ این در صورتی است که آن جماعت دیگری که منعقد شده است با تعدادش، آن جماعت نمازش صحیح بشود،‌ یعنی لولا الفصل صحیح بشودـ‌ مراعاة الفصل صحیح است ـ‌ مثلا فرض کنید که نماز جمعه ای است که امام عادل منعقد می کند ولکن آن طرف مخالفین هستند ،‌آنها هم منعقد می کنند،‌نماز آنها محکوم به بطلان است چون امام آنها امام عدل نیست آن که اهم است. آن که اهم ارکان دین است « بنی الاسلام علی خمس الصلاة والزکاة‌والصوم والحج والولایة لنا اهل البیت» ‌این قضیه ولایت ائمه: اهم است،‌ لذا آنه که ولایت را ترک کرده اند محکوم به فسق هستند. لذا آنهای که مقصر هستندمحکوم به فسق هستند وآنهای که قاصر هستند ذهنشان نمی رسد،‌ آنها هم عادل نیستند. عدالت شرط در امام جماعت است. آنها نماز جمعه بخوانند،‌ما هم در پنج متری آنها نماز جمعه می خوانیم،‌ جای که مورد تقیه نیست، ‌منافاتی هم ندارد،‌شیعه ها جمع می شوند ونماز می خوانند.

یا از جهت دیگر،‌آن جماعت سنی نیستند،‌مثل این که امام جمعه ای که آنجا نماز می خواند،‌آدم درستی نیست، این امامی که در اینجا نماز می خواند می داند که آن امام درستی نیست،‌ می تواند نماز جمعه اقامه کند.

این را در اصول در باب صحیح واعم خواندید، ثمره نزاع این است که اگر آنجا از مسلمات گرفته شد، ظاهرخطابات شرعیه که عناوین عبادات ومعاملات از آن اخذ می شود ظاهرشان منصرف به صحیح است.

این که بعضیها مناقشه می کنند که این اصول چه فایده ای در فقه دارد،غرض ما این است که تفهیم کنیم فقه بدون “اصول فقه” نمی شود منتهی چیزی که هست اصول را که اخیراً نوشته اند، ‌مثل مرحوم آخوند۱ اینها چون متبحر بوده اند فقط کبریات را به صورت مختصر نوشتند دیگر این که در این کبریان چه صغریاتی هست وکجا منطبق می شود؟ متصدی این امر فقه است. لذا آنها فقط کبریات را گفته اند. غرض این است که این مطالبی که اینجا گفته می شود در اصول منقح شده است.

فرقی مابین صحیحی واعمی این است که بنابر مسلک صحیحی کما هوالمختار، لفظ به چیز منصرف می شود؟ آنجا گفته شده است حتی اگر ما اعمی هم شدیم ظاهر خطبابات شرعیه که موضوع حکم یا متعلق تکلیف واقع می شود ظاهرش تام است. چون خطاب شارع منصرف آن تام است. در موضوعات هم همین طور است لذا اگر شخصی بگوید: من فلان باغچه ام را فرورخته ام به آن شخص که اسمش را به می برد،‌وآن باغچه ملک من نیست چون آن را فروخته ام،‌ ورثه شک کنند که بیعش صحیح بوده یا باطل تا باغچه ارث بشود؟ حمل بر صحت می شود ظاهرکلامش عبارت از این است که به بیع صحیح فروخته است اگر در ظاهر کلام او هم مناقشه کنید حمل بر صحت می شود ولکن بخلاف این عناوین که در کلام شارع واقع هستند که حمل به صحت می شوند.

لذا در بعضی از بلاد شیعه متعدد واقع می شود،‌آنها را نباید خیلی تخطئه کرد،‌ممکن است که اهل آن جماعتی که اینجا هستند،‌نماز جمعه را که آن طرف منعقد شده است تمام بدانند، اگر نمازی باشد مع رعایة‌الفصل محکوم به صحت است نمی شود انسان کمتر از یک فرسخ نماز جمعه دیگر را منعقد کند. پس اگر الآن جمع بن الجماعتین شد آن نماز جمعه ای که آن طرف اقامه شده است جماعت کثیره است واین طرف که نماز جمعه اقامه شده است این هم جماعت کثیره است. یعنی در یک فرسخی،‌ هردو هم صحیح است لوباحمل بالصحة.

عدم صحت نماز جمعه با فاصله کم

لکن گاهی از بس که صفها طولانی است بعض اشخاص در بعضی از صفوف فاصله آن بعض اشخاص با بعضی اشخاص دیگر که در این طرف هستند یک فرسخ نمی شود،‌ولی امام وبعضی از مآمومین درآن نماز،‌ از این امام وبعض مأمومین در این نماز بایک فرسخ بعید هستند ولکن فاصله بعض جماعت به فرسخ نمی رسد، آیا اصل نماز باطل است ؟ وجهی ندارد که بگوییم نماز جماعت باطل است. این ها که فاصله شان کم است نماز جمعه اینها باطل است. برای این که جماعتی که معتبر است در نماز جمعه، همان جماعتی است که معتبر است در سایر صلوات است چه طوری که در جماعتی که در سایر صلوات اگر شرایط اقتدا نسبت به بعض المأمومین موجود نباشد، فرض کنید نماز جماعت است این آقا می خواند مردم به او اقتدا کرده اند، بعضی از مأمومین فاصله شان زیاد است. متصل به صف نیستند مثل وقتی که عده ای پشت حائل ایستاده اند نماز جماعت آنها باطل می شود که پشت ایستاده اند، یا فاصله شان زیاد است بقیه نماز شان باطل نمی شود،‌چون بقیه واجد شرایط هستند. لذا همان جماعتی که در سایر موارد معتبر است در نماز جمعه بین الجماعتین معتبر است. نسبت به آن جمعه دیگری که بعید هستند امام هم جلوی آنها ایستاده،‌ نسبت آنها شرایط حاصل است اما آنها ی که بعد به آنها ملحق شده اند فاصله شان کم است، نمازشان باطل است باید نماز را ظهراً اعاده کنند.

بدان جهت در مانحن فیه این احتمال که بعضی ها داده اند اصل نماز ونماز جمعه باطل بشود،‌این حرف درستی نیست کما این که اکثر اصحاب فرموده اند،‌آنهائی که فقد شرط در حق آنها است،‌جمعه آنها باطل می شود، فرض کنید اگر یک نماز جمعه ای خواندیم جماعتی هم یک نماز جمعه خواندند،‌بعد به اعتقاد این که فاصله بین اینها خیلی است واز یک فرسخ بیشتر است. بعد نماز جمعه که تمام شد بعد از مدتی تشکیک شد،‌گفتند: این فاصله کم است، متر کرده اند اندازه گرفتند دیدند که نه یک فرسخ نمی شود، فاصله کمتر از یک فرسخ بود. اینجا آیا هردونماز محکوم به صحت است یا هردو محکوم به بطلان است یا تفصیلش هست؟ بعضیها تفصیل داده اند گفته اند: در حال غفلت ودر حال جهل،‌اگر فاصله نبوده است هردو جماعت صحیح هستند.

بطلان استدلال به «‌لاتعاد»‌برای صحت نماز جمعه با فاصله کم

واما در آن موردی که علم باشد که مسافت یک فرسخ نیست ـ‌که در آن مورد نماز باطل است ـ ‌مع الغفلة‌یا حتی مع الجهل نماز صحیح است. چون در صورتی که انسان غافل یا جاهل باشد معذور است چرا معذور است؟ چون حدیث «‌لاتعاد الصلاة الا من خمس» می گوید نماز اگر از ناحیه پنج چیز به او خلل برسد، اعاده می شود،‌ این فصل وبعد مسافت که از آن پنج چیز نیست لذا نماز محکوم به صحت می شود.

ولکن این حرف درست نیست، حدیث « لاتعاد» ‌ناظر به آن اجزاء وشرایطی است که آن اجزاء وشرایط مال طبيعی نماز است. که در هر نماز واجب معتبر است مثل طهارت قبله دخول وقت، رکوع سجود وغیر ذالک من الاجزاء. اما آن اموری که در نماز خاص معتبر است،‌در طبیعی نماز معتبر نیست، مثل جماعت که در خود نماز جمعه شرطیت دارد،‌ در سایر صلوات معتبر نیست. این ثلاثة امیال در خصوص نماز جمعه معتبر است، ‌در طبیعی نماز معتبر نیست اینها را نمی گیرد، ‌لذا اگر بعد کشف شدکه مسافت کم بوده نماز فوت شده است چون محکوم به بطلان است وچون نماز جمعه فوت شده تدارکش به نمازظهر است، قضا بشود، ‌باید نماز ظهر را قضا کند،‌اگر وقت باقی باشد که وقت نماز جمعه تمام شده باز نماز ظهر خوانده می شود. ولکن این حرف که می گوییم: دونماز محکوم هستندبه بطلان حتی در صورت جهل نمی شود نماز خواند چرا؟ چون در صورت غفلت محکوم به بطلان است در صورت جهل که نمی دانم ما بین این نماز وآن نماز یک فرسخ فاصله است یانه؟ نمی شود نما زخواند، داخل در نماز جمعه چرا؟ چون باید انسان احراز کند. فصل شرط است باید احراز کند که مابین این جماعت وآن جماعت ثلاثة امیال فصل است. مقتضی الاستصحاب این است که فصل نیست مثل این که نمی دانیم این مقدار فصل بین اینجماعت وآن جماعت هست یانه؟ آن وقت که این جماعت وآن جماعت جمع نشده بود فصل فرسخ هم نبود، الا نمی دانیم فصل فرسخ هست یانه؟ نه، اصل این است که اصل فرسخ موجود نیست. شرط باید احراز بشود.

لذا در موارد شک در فصل نمی شود داخل در نماز شد باید احراز کند مثل این که کسی شک دارد طهارت دارم یانه؟ نمی دانم داخل در نماز بشود« الا مع احراز الطهارة والشرط»‌. ولکن در جای هر دومحکوم به بطلان هستند که دخول در نماز هردو در آن واحد باشد،‌این طرف که اللّه اکبر گفت وامام داخل در نماز شد،‌در همام آن هم امام دیگری هم تکبیرة‌الاحرام بگوید. واما اگر یکی از اینها جلوتر بگویدحتی در صورتی که علم دارد فاصله کم است اول یکی تکبیرة‌الاحرام را بگوید،‌نماز او صحیح است چرا؟ برای این که نماز او شرط دارد تمام شرائط را دارد چون مابین این جماعت در نماز جماعت در این جمعه ومابین جماعت در آن جمعه که در نماز هستند یک فرسخ باید فاصله بشود اینها در نماز هستند سابقا تکبیرة‌الاحرام گفتند، در مانحن فیه فاصله هم بود چون آن دیگریها نماز شان را شروع نکرده بودند. لذا وقتی که آن صحیح شد، اگر افراد حاضر در نماز دیگر بعد او اوتکبیر گفتند، ‌نماز باطل است.وگفتیم:‌ظاهر ادله این است که مابین دونماز که صحیح است باید یک فرسخ فاصله بشود، در مانحن فیه نماز آنها محکوم به بطلان است. نماز صحیح باید بشود، تا فاصله مابینی آنها بشود. ولذا فقهای ما رضوان اللّه علیهم،‌گفته اندکه: ‌کسی که اول داخل نماز شد، یعنی تکبیرة الاحرام نماز را بست نماز او محکوم به صحت است نماز دومی باطل می شود.

صحت نماز جمعه قبلی در صورت همزمانی دونماز جمعه

مسأله دیگری که در حقیقت سه مسأله در ضمن یک مسأله است واز مسائل رکنیه باب نماز جمعه است. یکی از آن مسائل این است که آیاکسانی که گفتیم،‌وقتی که نماز جمعه منعقد شد واجب است حضور آنان د رنماز جمعه چه واجب عینی باشد مثل زمان حضور امام۷ یا نائب خاصه اش که واجب است عینا حاضر بشوند ودر موارد وجوب تخییری احتیاط کردیم وجوب حضور را یک جماعتی از این وجوب حضوری استثناء شده است که آن جماعت ده طایفه هستند. که این ده طایفه نه طایفه اش در صحیحه زراره ذکر شده است ویک طایفه اش هم به دلیل دیگری ذکر شده است که ده طایفه می شو د که به این طایفه حاضر شدند بلااشکال نماز جمعه از اینها مشروع می شود؛ مسأله دوم این است که که بعدا از این که حاضر شدند ونماز جمعه مشروع شد،‌کلام این است که آیانماز جمعه واجب عینی می شود یانه؟ وآیا در آنجا می تواند نماز فرادی بخواند؟ مثل کسی که مسافر است به مصلّی آمده تماشا کند ببیند نماز جمعه اینجا چه خبر است بعد گفت: ما مسافر هستیم نماز خودمان را بخوانیم چون شارع ترخیص داده است پس مسأله ثانیه این است که این طوایف عشره، اگر حاضر شدند نماز جمعه به اینها واجب می شود یا باز مخیرند؟ مثل زنی که آمده نماز ظهرش را می خواند نماز جمعه می خواند، کلام در این است که آیا بر او واجب می شود یانه؟

مسأله سوم که اهم از این مسأله دوم است ـ‌ اینها امهات است ـ این است که اگر آن کسانی که از آنها وجوب حضور ساقط شده است، یکی از آنها پیرد مرد است. یک مسافر است. کسی که اعمی است چشم ندارد شخسی که مریض است سرماخوده وجوب حضور ندارد. کلام این است که اگر این ها آمدند وانعقاد نماز جمعه موقوف به نماز جمعه اینها بود،‌چون خود امام یخطب یک پیرمرد ضعیف است که از او وجوب حضورساقط است، آن هم که آنجا آمده است سه نفر پیر مرد هستند، یکی هم مسافر است اینها می توانند انعقاد نماز جمعه بکنند. در صورتی که عددی که با آنها منقعد می شود ا زخود اینها وجوب حضور ساقط است، این خیلی مسأله مهمی است بعضی از این امام جمعه ها آنهای که وجوب حضور از آنها ساقط است آیا نماز جمعه به آنها منقعد می شود؟ امام جمعه می تواند مسافر بشود هر هفته خودش در قم است یک روز می رود سر می زند به آن شهر امام جماعت می شود نه قصد اقامه ونه توطن می کند ونه دائما می رود. این مسأله مسأله مهمه ای است. آیا با اینها نماز جماعت منعقد می شود یانه؟

ان شاءاللّه بعد.‌

—————————————————————————

[۱] وسائل الشیعة، ج۵، باب۷ از ابواب صلاة الجمعة وآدابها ح۱٫
[۲] وسائل الشیعة ج۵، باب۷، از ابواب صلاة‌الجمعة وآدابها ح۱٫