دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۲: لزوم بلندخواندن خطبه های جمعه

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۲: لزوم بلندخواندن خطبه های جمعه

اجزائی که در خطبه اولی وثانیه واجب بودند، آنها را بیان کردیم . یک معنا مسلم است ، که شرط داخلی خطبه است وتا مادامی که آن شرط اتیان نشود،‌این خطبه شرط صلاة‌الجمعه است، محقق نمی شود وآن این که بلند بخواند، مثل قرائت در نماز های جهریه، این به جهت این است که اگر آن شخص خطبه ای بخواند که هیچ کس نشنود، عنوان «خطبهم» صدق نمی کند «خطب الجماعة» در صحیحه زرارة[۱]‌ امام۷ فرمود: اذااجتمع سبعة‌، ولم یخافوا أمهم بعضهم باید طوری بشود که صدق کند که این امام جمعه بر این جماعت خطاب کرد خطبه بر جماعت، صدقش موقوف است بر این که جماعت ولوبعضی هایشان بشنوند، واگر شنیدده نشود، فایده ندارد یعنی صلاة الجمعة‌محکوم به بطلان است. واگر این خطیب، نماز جمعه بخواند، این صلات جمعه باطل است. منتها شنیدن همه ، لزومی ندارد، چون «خطبهم»‌ صدق می کند ولوبعضش را هم شنیده باشند، مثل این که کسی صدای امام را نشنیده باشد از کسی دیگر می پرسد که در خطبه چه خطاب کرد؟ آن عیبی ندارد ولکن اگر هیچ کسی نشنیده باشد«خطبهم» صدق نمی کند.

خواندن خطبه خصوصا که وصیت به تقوی و ورع است به جهت این است که مردم را متذکر کند این شخص خطیب در خطبه اش به دار الآخره، که در فکر آن باشند چون خداوند می فرماید: (و اذا رأوا تجارة‌ او لهوا انفضوا الیها وترکوک قائماً قل ماعنداللّه خیر من اللهو ومن التجارة)[۲] در مانحن فیه، غرض از خطبه تذکر دادن مردم به آخرت است. لذا اگر شرط اسماع جماعت کلهم باشد، آن اولی است،‌ولی این معنا وجوبی ندارد، لذا اگر بعضی بفهمند واجب حاصل شده است ولکن اگر مثلاً با بلند گو خطبه را بخواند که همه بشنوند ومتوجه بشوند این اولی می شود، البته این معنی، با آن بیانی که گفتم، وجوبی ندارد.

عدم مشروعیت اعاده نماز به خاطر حضور قلب

ولکن به این معنا اولویت دارد که وقتی این معنا در ذهن که وصیت به تقوی مراتبی دارد، مردم را وصیت کردن به تقوا، مثل صلاتی است که انسان می خواند، انسان اگر شروع کند صلات ظهرش را مثلا« اللّه اکبر» بگوید، تا وقتی که می گوید: السلام علیکم ورحمة اللّه» آن وقت متوجه بشود که من نماز می خواندم، فکرش در نماز در جاهای دیگری بود، ابتلائی که داشت در فکرش این بود، به هر حال صلات را اتیان کرده است وتکلیف ساقط شده است. لذا اگر این شخص بگوید ـ بعضی عوامها هم این طوری فکر می کنندـ که این نماز را با حضور قلب اعاده کنم، اعاده اش مشروع نیست، چون تکلیف ساقط شد. بله اگر اول نماز را فرادیٰ خوانده، بعدجماعتی پیدا کند، با جماعت اعاده کند، آن مشروع است. امام اگر فرادی خوانده وفکرش مشوب بود، مشوب بود بعد از اتمام صلات گفت: باید اعاده کنم، این دیگر مشروع نیست که فرادی اعاده کند یا مثلاً به جماعت می خواند در جماعت ذهنش در جای دیگری بود، تانماز را تمام کرد، شیطان که دور شد، به مقصدش رسیدـ‌ لعنة اللّه علیه من الآن الی الابدـ شیطان که انسان را رها کرد، آن وقت به خودش می آید ومی گوید که نمازم تمام شد، غرض شیطان هم همین بود، لذا بخواهد دوباره این صلات را در جماعت دیگر اعاده کند، مشروعیتی ندارد.

دقت در رعایت تقوی وتوجه به آخرت وپرهیز از گناهان

بنابر این همانطوری که حضور قلب در نماز مطلوب است ومراتبی دارد، لکن این ها کمال برای نماز است، وصیت به تقوا هم همین طور است، وصیت به تقوا مراتبی دارد، یک وقت خطیب بالای منبر خطبه خواند در حال ایستاده، به صورت زود گذر می گوید: « یا ایهاالناس اوصیکم بتقوی اللّه و موافقة اوامره وترک مخالفة نواهیه» این وصیت به تقوا است . یک مرتبه از وصیت به تقوا این است که مردم را بیدار می کند، به آن واجباتی که در شرع است اگر انسان به آنها اهمیت ندهد، آنها را شیء کوچکی فرض کند ونواهی ای که خداوند متعال دارد، ولونواهی ومحرمات صغیره باشد، از کبائر نباشد، ونواهی این که خداوند متعال دارد، ولونواهی ومحرمات صغیره باشد، از کبائر نباشد، آنها را سبک بشمارد، خداوند بر کسی که سبک بشمارد معاصی خداوند را برای عفو کردنش، خیلی شخص باید تضرع و انابه کند، خدواند متعال خوشش نمی آید از این معنا، خود معصیت ولوصغیره باشد، او را موهون شمردن که این چیزی نیست، همه این را دارند مرتکب می شوند، همه گوش می کنند، یا همه کذا می کنند، سبک بشمارد، خدواند یوم القیامة از اینها محاسبه خواهد کرد خطیب اینها را برای مردم بیان کند. این که واجبات ومحرمات را کسی که اجتناب می کند،‌روز قیامت برای او درجاتی است. خداوند متعال آن درجات را کسی که اجتناب می کند، روز قیامت برای او درجاتی است. خداوند متعال آن درجات را برای مطیعین مهیا کرده است « الجنة للمطیعین» این چند روز دنیا که انسان شب وروز می پرد وآن طرف که یک چیزی جمع کند واین اهمیت می دهد چرا از این حیات ابدی غافل است که این حیات ابدی نهایتی ندارد وآخر ندارد؟ چرا مثلا فرض کنید فکر این غذاب الهی را نمی کند؟ «‌والنار للعاصین» آنهای که خداوند وعید داده است واین را هم بگوید که خداوند از رحمت خودش باب توبه را گشوده است، توبه خودش بابی است که خداوند از ناحیه رحمتش آن را گذاشته است، انسان نباید مأیوس بشود که کار از کار گذشته است، بگوید من دیگری جایم در جنهم معلوم است، یا مغرور نشود که من هم در بهشت جایم معلوم است. این شیطان عدوٌ مبینٌ الی یوم القیامه، تا آن نفس آخر، چه طور بعد از نماز رها می کند، در نفس آخر بعد از این که انسان مرد،‌ شیطان رها می کند چون به مقصدش رسیده، تا آن نفس آخر، انسان باید این عدو مبین در حذر باشد.

دنیا دار امتحان است، امتحال تارةً این طور می شود که انسان جهاد کند، جهاد فی سبیل الله، قتال با کفار وعدو بکند، یک جهاد نفس است که انسان در دنیا یک وقت فرض کنید، مصلحتی را برای دنیا می بیند که خوب است خیلی پول گیرش می آید، ولکن به شرط این که یک دروغ بگوید، ولکن اگر راست بگوید، یا دروغ را مرتکب نشود این مال بزرک از دستش می رود، آیا این دروغ را بگویم؟ اینجا امتحان معلوم می شود. امام جمعة‌ اینها را توضیح بدهد، هر هفته بیان کند، اینها را متوجه کند به آن کلماتی که از معصومین رسیده است،‌احادیث معتبره در باره توبه در باره مقام العبد، در ابواب رحمت الهی واین را هم متذکر بشود، فقیه، کل الفقیه آن کسی که عباد اللّه را از رحمت خداوند مأیوس نکند ولو عباد در هر مرتبه از خسران باشند، آنها را به اطاعت جل بکند، اینها هم امر به تقوا است،‌آن اولی هم امر به تقوا است، این دومی هم. ولکن همانطور که در صلاة، اولویت با آن صلاتی است که با حضور قلب بشود، این وصیت به تقوا هم اولویتش وصیت به تقوایی است که هم شارع خداوند متعال از خطیب و واعظ راضی بشود، هم آن کسانی که اورا قبله قرار دادند، روبه او کرده اند وحرفهایش را گوش می کنند، خداوند راضی بشود ورحمتش بار بفرستد.

این هم وصیت به تقوا است، این را اهمیت باید داد، چون امور دنیوی اموری است که شیطان، انسان را به طرف آنها می کشد اما امور اخروی، دینداری ودین نگه داشتن است که شیطان مخالف است، انسان باید خودش را نفسش را عادت بدهد، به نفسش فشار بیاورد، البته این فشار یک مدت می شود وقتی که نفس تعبد پیدا کرد برترک المحرمات والمواظبة علی الواجبات، دیگر آن تعبد موجب می شود که امور آسان بشود بر او، آن راه را گرفتن وراه مستقیم را گرفتن، برای او آسان بشود، قضایایی هست، روایاتی هست در این مقوله دیگر از این بحث خارج می شویم، مجالی بر اینها نیست.

خودتان کتب أخبار را ببینید کتب تواریخی که در حال بزرگان علمای دین است، آنهایی که عمر عزیزشان را در ترویج دین وترویج مذهب اهل بیت: صرف کرده اند،‌ کلماتشان را حیاتشان را تاریخشان را ملاحظه بفرمایید، این عبرت می شود خصوصا برای اهل علم، آنهای که به این جاده وارد شده اند که ببینند سابقی ها چطور در این امور اهمیت می دادند. در روایت هم تعبیر به وعظ هم داشت« والوصیة بالتقوی والوعظ» آن وصیت به تقوا که با وعظ توأم باشد،‌واعظی که خودش متعظ است، مسؤلیتی ندارد، بیان کنند ومردم را هدایت کند، این اولی مراتب وصیت است.

فهماندن خطبه ها به حاضرین در نماز جمعه، شرط داخلی خطبه ها

خطبه های نماز جمعه یک شرط داخلی دارد، مثل اجتماع مردم، یک شرط خارجی دارد که یا شرط کمال است ویا شرط اجزاء است،‌شرط اجزائش را گفتیم که اول حمد وثنا بعد وصیت به تقوا بعد قرائت سوره خفیفه باشد وشرط داخلیش اسماع است، شرط کمالش را هم بیان کردیم که چطور باشد،‌ لذا این خطَبی که از مولانا أمیر المؤمنین۷ منقول است که نگاه کنید،‌جُلّ این خطبه ها سوق دادن مردم به آخرت است،‌نه این که در دینا چیزی نیست نه، جلّش اهمیت به سوق مردم به آخرت است چون شیطان به دنیا می کشد ونفس هم مایل بر او است. از این معنا معلوم شد که در مانح فیه، این خطبه، وصیت به تقوا، یک شرط داخلی دارد مثلا فرض کنید امام الجمعه خودش انگلیسی زبان است که انشاء الله مسلمان شده است عالم متقی شده است، سامعینش هم اهل انگلیس هستند که لغت هم انگلیسی است، از عربی چیزی نمی فهمند،‌این باید وصیت به تقوی را طوری بگوید که آنها بفهمند والا وصیت به تقوا صدق نمی کند وقتی که نفهمند که چه چیزی بیان می کند، این شرط داخلی است، وصیت به تقوا آن وقتی است که طرف بفهمد و اما اگر به لغتی بگوید که طرف نمی فهمد، آن وصیت به تقوا صدق نمی کند، می گوید: این خطیب داد وفریاد زد وبعد هم پائین آمد،‌ اما چه گفت؟ نمی دانم چه گفت. پس وصیت به تقوا در صورتی می شود که عربی باشد.

بدانجهت اگر خطیب در این مورد ان شاءاللّه خطبه بخواند که روزی ان شاء اللّه چنین خواهد شد، آن وقت خطیب وصیت به تقوا را باید ترجمه کند، البته آن را که می گوید، اگر به عربی بگوید عیب ندارد، حمد وثنای ظاهرش این است که به عربی است باید به عربی بگوید. همان الحمد لله گفته می شود، متبادر او است، متبادر از او همان عربی است وکافی است، قرائت قرآن هم عربی است ولکن در مانحن فیه اولی است که آن قرائت قرآن که می کند،‌یا حمد وثنا که می کند ترجمه کند واما در وصیت به تقوا،‌ترجه لازم است تا عنوان وصیت به تقوا صدق کند.

جماعت در نماز جمعه شرط صحت یا کمال

وقتی خطبه تمام شد، نوبت به سایر شرایط صلات جمعه می رسد، یکی از شرایط صلات جمعه که سابقاً هم اشاره کردیم، این است که صلات جمعه باید به جماعت خوانده شود. اشکالی در این جهت نیست، همچنین گفتیم: جماعت شرط صحت نه شرط کمال،‌ لذا اگر جماعت در یک جمعه ی باطل باشد آن جمعه محکوم به بطلان است، اگر وقت جمعه باقی است. جمعه را اعاده می کند« وجوباً تعینیاً او تخیریاً» واگر صلات جمعه وقتش تمام شده است،‌باید صلات ظهر بخواند. بعضی روایات دلالت می کند صلات یوم الجمعه در صورتی که خطبه خوانده شود، دو رکعت است واگر خطبه خوانده نشود، چهار رکعت است، این معنایش این است که اگر بخواهد صلات جمعه بشود باید خطبه خوانده شود یکی از آنها را می خوانم که موثقه سماعه[۳] است:

«عن محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن عثمان بن عیسی، عن سماعة قال: سألت أباعبداللّه۷ عن الصلاة یوم الجمعة، فقال: أما مع الامام فرکعتان، واما لمن صلّی وحده فهی اربع رکعات» اوچهار رکعت است« وان صلّو جماعة» ولوجماعت بخوانند چهار رکعت باید بخوانند، یعنی اگر دوخطبه باشد، که گفتیم: نمی شود صلاة جمعه الابه خطبه،‌این خطبه ها دورکعت می شود.

روایت دیگر، عرضم بیان این روایت دیگری بود، شیخ در روایت دیگری[۴] دارد: « وباسناده عن محمد بن احمد بن یحیی»‌ اشعری صاحب کتاب نوادر الحکمه است که سند شیخ به کتابش صحیح است، « عن یعقوب بن یزید» یعقوب بن یزید کاتب است که از ثقات عدول است« عن ابراهیم بن عبدالحمید» نسبت داده اند که ابراهیم بن عبدالحمید واقفی است ولکن شخص ثقه است، لذا روایت موثقه می شود« عن جمیل » بن دراج « عن محمد بن مسلم،‌عن ابی جعفر۷ قال:‌تجب الجمعة علی من کان منها علی فرسخین ومعنی ذلک اذاکان امام عادل» .

بسا اوقات گفته اند: اما عادل یعنی امام معصوم والامام الجمعة باید شخصی باشد که « تثق بدینه» باشد، این عیب ندارد، اگر بنا باشد مراد از امام، امام عادل باشد، این مثل روایت ، مال وجوب تعیینی است که امام۷ یانبی۹ اقامه نماز می کنند، در آن صورت حتی آن کسی که در دوفرسخ است باید حاضر بشود، این منافات ندارد با ماذکرنا که گفتیم: آن جماعتی که در سایر صلوات مشروع است همان جماعت شرط صحت جمعه است. لذا اگر امام عادل هم نباشد، گفتیم وجوبی تخییری است چون تخییری اشکالی ندارد، شرطی ندارد، فقط شرایط امام الجمعة‌موجود باشد،‌خطبه می خواند، ومطلب تمام می شود. این را سابقا گفتیم. وقتی این جماعت شرط صحت صلاة الجمعه شد، اگر بعد از نماز، امام ملتفت شد که امروز وضو نداشت، نماز جمعه را بی وضو خواند، در این صورت علی القاعده صلات هم باطل است، صلاة امام که باطل شد، جماعت شرط است، امام که صلاتش باطل شده همه باطل می شود. وقت باقی است باید وضو بگیرد، یا صلات جمعه را بخواند، اگر وقت باقی نیست صلات ظهر می خواند، نتیجه اش این طور می شود. ولکن در مانحن فیه که قاعده اولی همین است وهکذا سایر شرایط که در صلات جمعه معتبر است، اگر مفقود بود، باید صلات راهمه اعاده کنند.

حکم حدث امام جمعه در بین نماز یا پس از آن

ولکن روایاتی هست که گفته اند: آن روایات عمومش می گیرد این که امام در اثناء صلاة الجمعه، محدث شد یا بعد از صلات فهمید محدث است، صلات جمعه صحیح می شود، اشکالی ندارد،‌این روایات، درباب صلاة الجماعة باب سی و ششم درجلد هشتم است ، در آن جلد های سابق جلد پنجم است، یک بابی است که « اذا تبین کون الامام علی غیر طهارة، وجبت علیه الاعادة لاعلی المأمومین وان أخبرهم ولیس علیه اعلامهم» [۵]، در سایر صلوات که جماعه خوانده می شود اگر معلوم بشود که امام محدث بود، ضرری بر صلات مأمومین ندارد، صلاتشان صحیح است، اگر در اثناء محدث بشود، مأمومین صلاتشان صحیح است، اشکالی بر مأمومین ندراد، فقط صلات امام باطل می شود چرا؟ چون صلات جماعت با صلاتت فرادی متباینین نیستند کما ذکرنا، صلات جماعت همان صلات فرادی است که معاً خوانده می شود، واز احکام معاً خواندن، سقوط قرائت از مأموم است یا مأموم اگر شک کرد، رجوع به امام می کند، امام اگر شک کرد، رجود به مأموم می کند، شک، در رکعات، این ها احکام جماعت است. وقتی امام در اثناء محدث شد، مأموم ، صلاتش صحیح است. چرا؟ چون همان صلاتی را که فرادی است ،‌اتیان کرده است فقط این حمد وسوره را نخوانده است،‌چنانچه نخوانده باشد، « لاتعاد الصلاة» می گیرد چرا؟ چون این « لاتعاد الصلاة» می گوید ‌: غیر از خمسه ای که درمستثنا ذکره شده است بعد الاستثناء، اگر غیر از آن خمسه به چیزی دیگری که معتبر در صلات است، خلل برسد« ومنها قرائة الحمد والسورة عن العذر» ضرری ندارد، اعاده نمی شود. مأموم خیال می کردکه امام این حال به او دست نمی دهد یا باوضو است انشاء اللّه، حمل بر صحت می کرد، وظیفه اش هم حمل بر صحت بود، نماز را اقتدا کرد، بعد معلوم شد محدث بود یا حدث در اثناء ظاهر شد، ولو در رکعتنین اولتین گذشته باشد، عن عذر ترک کرده است، خوب صلاتش صحیح است بقیه اش را هم می آورد.

چون جماعت در سایر صلوات شرط صحت نیست، به خلاف صلاة الجمعه،‌ در صلاة الجمعه جماعت شرط است، آنجا هم که در سایر صلوات امام محدث می شود در اثناء یا از اول محدث بود، جماعت باطل است چون اقتدا نبود، صلات امام صحیح نبود ولکن صلات فرادی صحیح است واعاده نمی خواند چون قرائت حمد وسوره« لاتعاد» دارد، بخلاف الجمعة ، در باب جمعه، جماعت شرط صحت است، وقتی صلات امام باطل شد، جماعت باطل شد، جمعه هم که بدون جماعت نمی شود، جمعه هم باطل می شود. لذا در مانحن فیه علی القاعده این طور است.

روایات در عدم فرق بین نماز جمعه وجماعت در مورد حدث امام

ولکن روایاتی هست، گفته شده که مقتضای این روایت،‌عدم الفرق بین صلاة الجمعه وسایر صلوات است، امام اگر معلوم بشود محدث بود، ضرری ندارد، جماعت صحیح است. این روایات در باب۳۶، از ابواب صلاة‌الجماعة است. بعضی از آنها را می خوانم: یکی روایت صحیحه حلبی[۶] است « محمدبن علی بن الحسین باسناده عن الحلبی» که صدوق سندش به حلبی صحیح است « عن ابی عبداللّه۷ فی حدیث» آنجا فرمود: « قال: من صلی بقوم وهوجنب او علی غیر وضوء فعلیه الإعادة» یعنی اشتباهاً خوانده است بایداعاده کند«‌ولیس علیهم ان یعیدوا» و وظیفه مأمومین نیست که اعاده کنند« ولیس أن یعلمهم»‌ و وظیفه مأمومین نیست که اعاده کنند« ولیس علیه أن یعلمهم» وظیفه هم ندارد که امام به مأموم بگوید: من محدث بودم. نه، نگوید،‌خودش نمازش را اعاده کند، نماز آنها صحیح است« ولوکان ذلک علیه لهلک»، اگر این اعلام بر اولازم بود، هلاکت پیدا می کرد، چون خیلی جرأت می خواهد که بگوید: ایها الناس! من این طور شدم« قلت: کیف کان یصنع بمن قدخرج الی خراسان؟» در ذیلش است که مردم به صفر رفته اند به خراسان نفهمیدند که چطور است؟ امام۷ فرمود: صلات آنها صحیح است عیب ندارد.

روایت دیگری[۷]« وباسناده عن جمیل بن دراج، عن زراره، عن احدهما۳ عن رجل صلّی بقوم رکعتین ثم أخبرهم انه لیس علی وضوء» یادش افتاد که وضو ندارد، « قال:‌یتم القوم صلاتهم» مأمومین صلاتشان را به هم نمی زنند« فانه لیس علی الامام ضمان» امام ضمان ندارد یعنی صلات مأمومین را ضامن نیست، صلات آنها صحیح است روی همان اصلی که گفتم ، امام صلات خودش را ضامن است که باید اعاده کند.

بسا اوقات گفته شده است که این روایات، باطلاقها صلات جمعه را هم می گیرد، چون امام۷ استفسار نفرموده که این امامی که در مانحن فیه امام بود، امام بر صلاة الجمعة‌بود یا صلاة الجماعة؟ مطلقا فرموده که برمأمومین ضرری ندارد، اگر این روایت تمام بشود، باید از آن قاعده اولیه رفع ید کنیم، بگوییم که عیب ندارد، به قول صاحب جواهر۱ که فرموده : در نماز جمعه صورت جماعت کافی است، لازم نیست آن نماز جماعت واقعی بشود، صورت جماعت کافی است. ولکن در مانحن فیه ـ‌ درست توجه کنیدـ این روایات از امام صادق۷ واز امام باقر۷ است ، اگر در این روایات، نظر امام۷ به آن صلات جمعه ای باشد حتی به صلاة الجمعه که اینها می رفتند به مخالفین اقتدا می کردند، آن صلات جمعه از اول باطل بود چون سابقا در صلات جمعه بحث کردیم که جماعت شرط است ، کسی باید نمازش را بخواند وبعد برود آنجا صورت را اتیان کند، تقیةً یا آنجا اقتدا نکند، وظیفه منفرد را اتیان کند، صلات ظهر بخواند، مثل مولانا أمیر المؤمین۷ که می نشست وبلند می شد،‌وبعد دو رکعت دیگر اضا فه می کرد، آنطوری کند که چهار رکعت بخواند وطوری هم بخواند که مردم خیال کنند ایشان نافله می خوانند دورکعت دیگر را، چون دورکعت نافله بعد از صلات جمعه مستحب، یا باید این طور بکند.

لذا در مانحن فیه اگر نظر امام صادق۷ وامام باقر۷نماز جمعه آنها باشد، آن امام جمعه محدث شد یانشد به صلات مأموم شیعه که به اوصورتاً اقتدا کرده است، ضرری ندارد. واگر نظر مبارک ایشان را جع به امام جمعه شیعه که کذا باشد، در آن زمان گفتیم امر نادری بود، شیعه این کار را نمی کرد، حتی از اصحاب هم نمی کردند، این روایات منصرفشان صلاة الجماعة است که آن زمان شیعه هم امام الجماعة می شد، حتی مخالفین اقتدا می کردند، چون که اجلاء از شیعه بود که مخالفین به او معتقد بودند، اقتدا می کردند، حتی در روایات دارد که در منزلم نماز خوانده بودم رفتم در مسجد قوم مرا مقدم کردند، بخوانم یانه؟ امام فرمود عیب ندارد، بخوان« ومن هنا گفتیم: کسی اگر نمازش را بخواند بعد بخواهد امام بشود وجماعت بخواند، مانعی ندارد.

حتی اطلاق آن روایت که ظاهراً صحیحه بزنطی است می گیرد که شخصی در خانه اش صلات جماعت خوانده بود اهل بیتش به او اقتدا کرده بودند،‌بعد به مسجد آمد، قوم اورا مقدم کردند، امام فرمود عیب ندارد، برای آنها امام بشو. ولکن اگر امام بوده قبلا، مأمومین باید مختلف بشوند که مورد روایت همین است که در خانه اش اهلش اقتدا کرده بود، اینجا اهل مسجد اقتدا می کنند. این که در رساله ها محققین می نویسند که اگر امام برای جماعتی بود، ‌خواست اعاده کند دفعه ثانیه اماماً، مأمومها باید اختلاف داشته باشند، سرّش این است که مدرک آن همین روایت است، این طور امام الجماعه بودن عیب ندارد.

این روایات این را می گوید که در این جماعتها اگر امام جماعتی جنب بود یا طاهر بود،‌بعد معلوم شد که جنب است، او خودش اعاده می کند، بر دیگران اعلام کردنش هم واجب نیست، ‌یا محدث شد، خودش می رود بیرون ودیگران صلاتشان را تمام می کنند یا کس دیگری را مقدم می کنند، او صلاتش را تمام کند. لذا صاحب وسائل۱ اینها را در باب جماعت ذکر کرده است درباب صلات الجماعة، در باب جمعه ذکره نکرده است. بدانجهت رفع ید کردن از این قاعده به این اموری که گفتیم اشکال دارد.

سابقاً گفتیم: وقتی که برای امام جمعه، در اثناء اغماء حاصل شد،‌یا حدثی که مبطل طهارت است، روایاتی بود که در این موارد کس دیگری را مقدم بکنند، گفتیم: شمول اینها به صلات جمعه اشکال دارد چون این است که در صلاة الجمعه امام یخطب» باید امام الجماعة بشود. بنابر این در صلات جمعه ولوظاهر شد پیش مأمومین که صلات امام باطل بود باید صلاة الجمعه را اعاده کنند یا صلات ظهر بخوانند، آن صلات نمی تواند مجزی بشود، چون جماعت شرط در این معنا است.

یک نکته مهم دیگر عرض می کنم که جمعه مثل سایر جماعتها نیست که با دونفر هم اتیان می شوند. در این جماعت، ‌قصد امام بر این که من امام در صلات جمعه می شوم ، یا امام درصلات جماعت می شودم چه فرقی می کند؟ آیا در سایر موارد قصد در امام معتبر است؟ قصد در امام معتبر نیست. قصد ایتمام در مأمومین معتبر است، بلافرق بین این که صلات، صلات جمعه یا صلات جماعت باشد،‌صلاة الجماعه« أمهم وخطبهم»‌است، این شخص نماز خودش را می خواند، امام شدن این به این است که دیگران به او اقتدا کنند، اگر اقتدا کردند این امام می شود، اقتدا نکردند ، امام نمی شود، نماز خودش هم باطل می شود پس قصد امامت در نماز جمعه معتبر نیست، در صلات الجماعه هم معتبر نیست بله؛ اگر انسان بخواهد ثواب امامت را درک کند،« انماالاعمال بالنّیات» باید قصد کند که برای رضای خدا در جمعه یا جماعت امام می شوم تا نیل به ثواب پیدا کند، به خلاف قصد ایتمام از مأمومین، آن وقتی صلات آنها صلات جماعت می شود که آنها قصد کنند، لا احکام جماعت مترتب می شود که اگر مأمومین شک کردند، امام حافظ بود وشکی نداشت، به او رجوع می کند، واگر امام شک کرد، مأمومین حافض بودند، به آنها رجوع می کند، چه امام قصد جماعت داشته باشد یانداشته باشد، چون در روایت دارد که «لاسهو للامام اذا حفظ من خلفه» وقتی مأمومین، حافظ شدند، اوشکی ندارد.

لزوم فاصله یک فرسخ بین دونماز جمعه

شرط دیگری صلاة الجمعه این است که بین دونماز جمعه باید یک فرسخ فاصله باشد، اعم از این که آمدن به این جماعت، موقوف بشود به دوفرسخ، یعنی انسان دو فرسخ راه طی کند،‌یا این که موقوف بشود به کمتر از یک کیلومتر، مثلا فرض کنید نهر عظیمی مثل نهر کوفه که اول پر از آب بود، بین این طرف وآن طرفش فاصله زیاد است،‌شد یک کیلومتر نمی شود ولکن خیلی وسیع است، این طرف صلات جمعه می خوانند،‌در آن طرف نهر هم می خوانند، کسی اگر بخواهد بیاید از آن جماعت به این جماعت،‌باید یک فرسخ راه برود، چون پل در یک فرسخی است، یک فرسخ باید برود وا زپل برگردد، اینجا پل نیست، کشتی وقایق هم نیست، این نمی شود. باید خود این جماعت وآن جماعت یک فرسخ فاصله داشته باشد، نه این که مابین این مکان وراه آن مکان یک فرسخ فاصله باشد، آن کافی نیست ، فصل بین جماعتین بایدیک فرسخ باشد، لذا ولو نهر عظیمی فاصله شود ، بایدیک نماز جمعه خوانده شود، نمی شود یکی در این طرف ویکی در ان طرف دیگر نماز جمعه بخوانند. ملاک فصل بین الجماعتین است، نه فصل مابین این مکان ورفتن به آن مکان دیگر. این مطلب از احکامی است که عقل به این راه ندارد. این باید از خطاب شرعیه استفاده شود. انشاء اللّه.

——————————————————————–

[۱] وسائل الشیعة باب۲ ابواب صلاة‌الجمعة‌وآدابها ح۲٫
[۲] جمعه/ ۱۱٫
[۳] وسائل الشیعة، ج۵، باب ۶ ابواب الصلاة الجمعة وآدابها، ح۸٫
[۴] وسائل الشیعة ج۵، باب۷ ابواب صلاة الجمعة وآدابها، ح۲٫
[۵] وسائل الشیعة، اواخر ج ۵ از ابواب صلاة الجمعة، عنوان باب ۳۶٫
[۶] وسائل الشیعة، ج۵ ، باب۳۶ ابواب صلاة‌الجمعة، ح۱٫
[۷] وسائل الشیعة، ج۵ ، باب۳۶ ابواب صلاة‌الجمعة، ح۲٫