دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۱: وحدت امام وخطیب جمعه
اشتراط یا عدم اشتراط وحدت امام وخطیب جمعه
عرض کردیم د رصلاة الجمعه شرط است تقدیم خطبتین بر صلات. اما آیا شرط است آن کسی که امام جمعه است، خود او خطیب بشود؟ کما علیه اکثر الاصحاب، یا ممکن است خطیب در صلاةالجمعه شخصی بشود، ومتصدی للامامة الجمعه شخص دیگری بشود؟ کما این که این معنا نقل شده است از جماعتی که اتحاد الامام والخطیب اشتراط ندارد.
بعضی برای اشتراط اتحاد، به سیره استدلال کرده اند که از زمان رسول اللّه۹ آنها که متصدی امامت جمعه بودند، خودشان خطیب بودند لذا مقتضای این سیره که مستمر بود، این است که یک شخص متصدی نماز وخطبه هاباشد وبه این استدلال قاعده اشتغال را منضم می کردند که اگر شک کنیم آیا آنجای که صلاة الجمعة امامش غیر خطیبی باشد که خطبه خوانده است، نمی دانیم این مجزی از تکلیف است یانه؟ مقتضای قاعده اشتغال این است که شخص وقتی متصدی می شود للامامة، خود او خطیب باشد. ولکن هیچ کدام از این دو وجه به نظر فاتر ما تمام نیست. این دو وجه را صاحب مدارک۱وغیر او ذکر فرمودند،اما این سیره ای که گفتند مستمر بود، یعنی خطیب، خود رسول اللّه۹ بود یا در زمان حضرت علی۷ در زمان بسط یدش، خودش متصدی خطابه بود، خودش خطبه می خواند،این معنا از مسلمات است« کما یدل علی ذلک قوله سبحانه: (ترکوک قائماً)[۱] که گفته شده در حال خطبه بود. ولکن این معنا دلیل نمی شود،چون این فعل است وفعل در مقام اجزاء را می رساند وبر اشتراط دلالت نمی کند. سابقاً این طور ذکر کردیم، والان هم روی آن قول استاده ایم. اگر شارع عبادتی را مشروع بکند وامام۷ او النبی۹ درمقام اتیان به آن عبادت، عمل یا اعمال را ایتان کند،اگر خلافش ثابت نشود، می گوییم: این اعمال جزئیت وشرطیت دارد. چون عادت باید اتخاذ من الشرع بشود که شارع این عبادت را این نحو بیان کرده است اگر دلیلی داشتیم که فلان شیء واجب نیست، مستحب است، می گفتیم که مستحب است واما در مواردی که دلیلی نداریم وصاحب شرع هم این عمل را به این نحو اتیان کرده است، ملتزم می شویم که این لازم است،این حرف را در سایر جاها گفتیم. وربما در ذهن این طور خطور می کند که ما نحن فیه هم از صغریات همان کبری است، صلاة الجمعه ای که خداوند فرض فرموده ورسول اللّه۹ هم آن را بیان کرده است که فریضه است ودر روز جمعه خودش آن فریضه را این طوری ایتان می کرد که خودش متصدی خطبه وامامة الصلاة بود، یا مأذون خاصش، در آن بلادی که بودند، آنها متصدی بودند، پس باید در مانحن فیه، ملتزم به اشتراط بشویم، چون دلیلی بر خلاف نداریم که در مانحن فیه جایز است خطیب غیر از امام باشد.
لکن این حرف حرف درستی نیست، آن کبرای که گفتیم، صحیح است،ولکن ما نحن فیه صغرای آن کبری نیست، چون اولاً خطیب در خطبه صلاةالجمعه، نبی اکرم۹ است ،و آن که در خطبه، تالی نبی۹ است، امیر المؤمنین امام علی۷ است، در مقابل اینها اشخاص دیگری قابلیت خطبه را ندارند. روی این اساس،این خصوصیت در مانحن فیه است که احتمال دارد متصدی بودن اینها للخطابه برای این باشد که چون خطیبی د رمقابل آنها نبود، اما در جایی که خطیب هست که از امام جمعه بهتر می خواند،چه باید کرد؟ در مانحه فیه که امام باید خودش خطیب بشود وخطبه شخص دیگر مکفی نیست، این دلیل نمی شود برای منع خطبه شخص دیگر. لذا آن خصوصیت در مقام، موجب می شود ما نحن فیه صغری آن کبری نشود.
واما جریان قاعده اشتغال، حرف عجیبی است از مثل صاحب المدارک۱ . ما نحن فیه مورد اصالةالبرائه است، همان طوری که اگر شک کردیم در صفات دیگری از امام که آیا امام جمعه باید پیر باشد وجوان نباشد،یا هاشمی باشد وغیر هاشمی نباشد، اگر نوبت به اینها رسید، اصالةالبرائه از اشتراط جاری می شود ،در مانحن فیه هم مقتضایش این است که مباشرت شرط نیست، مورد برائت است، شک در شرطیت است. در اقل واکثر ارتباطی هم همین طور است،نمی دانیم صلاةجمعه مشروط است به خطابه ای که مباشرتاً من الإما باشد یا مطلق الخطابه شرط است ، نه این که خود امام مباشرت داشته باشد؟ اصالة البرائه از شرطیت مباشرت جاری می شود.
استدلال به روایات بر وحدت امام وخطیب جمعه
لکن مع ذلک ملتزم می شویم که د رصلاةجمعه خود امام باید خطیب بشود شخص دیگری نمی تواند خطبه بخواند،چرا؟ به جهت این که روایاتی که در مقام داریم ، از آن روایات استفاده می شود که باید خود آن شخصی که امام است باید خطبه بخواند، عمده آن روایات را درمقام ذکر می کنیم. یکی از آن روایات موثقه سماعه[۲]است که این موثقه را مفصل بحث خواهیم کرد. آنجا دارد که « فاذا فرغ من هذا» وقتی که امام فارغ بشود از این خطبه،« أقام المؤذّن» یعنی مؤذن اقامه می گوید« فصلّی بالناس» امامت به ناس می کند ونماز می خواند،یعنی امام می شود. خود لفظ امام که می گوید« امام یخطب» به جهت امام الجمعةبودن است که چون صلاةالجمعةرا می خواندبه امامت اواست، اصل اینکه امام خطبه بخواند« امام یخطب» یعنی آن کسی که صلاة را می خواند، اوخطبه بخواند. در این موثقه هم دارد« فاذا فرغ من هذا أقام المؤذّن فصلّی بالناس».
روایت شریفه دیگر، موثقه سماعه[۳] ، امام۷ ـروحی له الفداءـ این طور فرمود:« وباسناده عن زرارة قال:قلت لابی جعفر۷، علی من تجب الجمعة؟» جمعه بر چه کسی واجب می شود؟ «قال: تجب علی سبعة نفر من المسلمین ولاجمعةلاقل من خمسة من المسلمین احدهم الامام، فاذا اجتمع سبعة» ـ تفریغ است ـ «ولما یخافوا»آن خوفی که بیان کردم ـ« أمّهم بعضهم وخطبهم» بعضش بر ا» قوم امام می شود وخطبه می خواند. این وجوب است دیگر، یعنی بیان صلاة است دیگر ظهوری بهتر از این نمی توانیم در اکثر مواردفقهی پیدا کنیم.
اجزاء خطبه های نماز جمعه
بعد این که در صلاة الجمعه گفتیم: باید خطبتان مقدم بشود وامام هم متصدی خطبه بشود، کلام در واقع این می شود که خطبه، دوخطبه است، این راهم خواندیم که دوخطبه بدل دورکعت است، «جیئتان مکان الرکعتین» این دوخطبه مقدم خوانده می شود.
کلام در اجزای خطبتین است، آیا این دوخطبه که امام در حال قیام می خواند، که در اثنای آنها به قدر جلسه خفیفه ای می نشیند،بعد خطبه ثانیه را شروع می کند، اجزائی که در این خطبه واجب است، یعنی اگر آن اجزاء در خطبه مشتمل به آنها نشود،خطبه باطل است، قهراً صلاة الجمعةهم باطل می شود، کما ذکرنا مراراً، این دوخطبه در صلاة الجمعة به منزله عمره تمتع است در حجة التمتع، همان طوری که حج تمتع اولش از احرام به مکّه شروع می شود،ولکن تقدم که عمره تمتع شرط صحتش است، آن کسی که عمره تمتّع را باطل کرده است، وحجّش را تدارک نکند قبل از حج، حج تمتع نمی تواند بشود. روی این اساس، عمره عمل دیگری است، ولکن شرط در حج تمتع است،به خلاف حج الافراد والقران، آنجا هم عمره واجب است وحج هم واجب است، ولکن به هم دیگر مربوط نیستند، شرطیتی ندارند. وتقدم هم معتبر نیست، بعد از حج افراد وقران، عمره را اتیان می کند تقدم شرط نیست، چطور که آنجا اینطور است، خطبتین در صلاةالجمعة از این قبیل است، مشروط است صلاة الجمعة به خطبتین، همانطوری که آنجا عمره تمتع باطل بود، حج باطل می شود حج تمتع نمی شود اینجا هم اگر خطبه باطل بود،صلاة الجمعة باطل است ومجزی نیست.آیا اجزاء واجبه خطبتین با همدیگر اختلاف دارند؟ یعنی بعض اجزائی که در خطبه اولی واجب است، د رخطبه ثانیه چیزی واجب است که در خطبه اولی واجب نیست، یعنی باهم اختلاف دارند یا باهمدیگر اتحاد دارند؟
ظاهر کثیری از اصحاب ما به حسب عباراتشان، دو خطبه را من حیث الاجزاء یک طور گرفتند، گفتند: اجزاء خطبتین یک طور است وآنها رابیان کردند، ولکن باید رویات را ملاحظه کرد که آیا به حسب رویات که مدارک احکام است، دوخطبه مختلف هستند فی الاجزء یانه، مختلف نیستند؟ آن روایت معتبره ای که من حیث السند موثق است ومن حیث الدلاله اجمالی ندارد، موثقه سماع[۴] است که در بیان کیفیت خطبتین، وارد شده است، صاحب الوسائل بابی دارد کیفیت الخطبتین وما یعتبر فیهما، « محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی العطار»، «عنه» یعنی « عن محمد بن یحی العطار عن محمد بن الحسین» محمدبن الحسین ابی الخطاب الاشعری۱ است« واحدبن محمد جمیعا» از هردونقل می کند«عن عثمان بن عیسی، عن سماعة (فی حدیث)» که آن حدیث صدر وذیل دارد، در ذیلش این طور است « قال: قال أبوعبداللّه۷ : یخطب»، یعنی « امام الجمعة»، امام جمعه خودش خطبه می خواند، «هوقائم»، در حالی که قائم باشد، گفتیم: این هم باز دلالت می کند که امام جمعه باید خودش خطیب بشود، ولی در مقام بیان صلاةالجمعه است « یخطب امام الجمعةوهوقائم» به چه چیزی خطبه می خواند؟ «یحمد اللّه ویثنی علیه»، حمد وثنای بر خدا می خواند،این یک جزء« ثم یوصی بتقوی اللّه» مردم را وصیت به تقوی اللّه می کند« ثم یقرأ سورة من القرآن صغیرة (قصیرة)» سوره خفیفه یا صغیره ای از قرآن می خواند، « ثم یجلس».
اجزای خطبه ها سه تا هستند، حمد وثنای که نوعاً منفک نمی شود از صلوات بر نبی۹ ،دومی وهم وصیت مردم به تقوی است« ثم یقرأ سورة من القرآن صغیرة، ثم یجلس» این خطبه اول بود«ثم یقوم یعد از آن بر می خیزد« فیحمد اللّه ویثنی علیه»در این جزء مشترک هستند« ویصلی علی محمد۹ وعلی أئمةالمسلمین» بر ائمه مسلمین این جزء ثانی بود در اینجا، ویستغفر للمؤمنین والمؤمنات» برای مؤمنین ومؤمنات استغفار می کند، جزئی که در خطبه ثانی در این موثقه، بدل وصیت للتوقیٰ قرار داده شده است، استغفار برای مؤمنین ومؤمنات است«فاذا فرغ من هذا» آن امام یخطب وقتی از این فارغ شد« أقام المؤذّن» مؤذن اقامه می گوید« فیصلی بالناس رکعتین» اما بامردم نماز می خواند، پس اجزای واجب در اولی حمد وثنای ودیگری وصیت به تقوی ودیگری قرائت سوره است، وامام د رخطبه ثانیه، حمد و ثناء و صلوات بر نبی۹ و ائمة المسلمین است، ائمه که معلوم است کدامها ائمه هستند که امام می فرماید،بعد از آن استغفار للمؤمنین والمؤمنات است، سوره خفیفه هم اینجا ندارد آن مؤذن اقامه می گوید« فیصلی بالناس» این تحدید در ناحیه اقل است، که اقل الخطبتین باید اینها را مشتمل بشود، این تحدید من ناحیه الزایاده نیست،چون ضروری است، الان که می خوانیم قطع نظر از روایات دیگر، از خارج هم معلوم است که در خطبه جمعه، رسول اللّه۹ چیزهای دیگری را هم برای مردم می گفتند وحتی آن که در قرآن دارد( وترکوک قائماً)[۵] معلوم می شود که خطبه را طول می داد، این طور است، این تحدید در ناحیه اقل است. علاوه بر این که از خارج معلوم است.
شباهت خطبه های جمعه با صلاة میت
در روایات دیگر، اموری دیگری هم وارد شده است که الآن می خوانم وبعضی از آن روایات صحیح است. خطبه های صلاة الجمعة مثل صلاة المیت می ماند،همان گونه که در صلاة المیت، در تکبره اولی، شهادتین وصلوات بر نبی۹ را می گویند، در دومی صلاة نبی۹ را می گویند، در سومی استغفار للمؤمنین می کنند، در چهار می به میت دعا می کنند، این مثل صلاة میت می شود همین هار را که بعد از تکبیره اولی گفت، بعد از تکبیره اولی گفت، بعد تکبیره ثانیه هم تکرار کرد، بعد ازثالثه هم تکرار کرد، در خطبتین، به آن که در دوخطبه ذکر شده است، شامل بشود، یعنی در خطبه اولی حمد وثناء صلوات بر نبی۹ ائمة المسلمین دوباره همان را تکرار کرد، مثل او است.
به این معنا حمل می شود روایاتی که هم در باب صلاة علی المیت وارد بود که بعد تکبیره همه آنها را تکرار می کرد، هرتکبیره ای، هم در صلاة الجمعة وارد است، صحیحه محمد بن مسلم[۶] «محمد بن یعقوب عن محمدبن یحیی، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن یحیی الحلبی» روایت صحیحه است عن برید بن معاویة عن محمدبن مسلم، عن ابی جعفر۷ فی خطبه یوم الجمعة وذکر خطبة مشتملة علی حمد اللّه والثّناء علی الوصیة بتقوی اللّه والوعظ( الی ان قال( واقرأ سورة من القرآن وادع ربّک وصلّی علی النبی۹ ادع للمؤمنین والمؤمنات ثم تجلس» اینها همه اش در خطبه اولی بود « ثم تجلس قدر مایمکن هنیئةثم تقوم وتقول ذکر الخطبة الثانیة وهی مشتملةعلی حمد اللّه والثناء علیه والوصیة بتقوی اللّه والصلاة علی محمد وآله والامر بتسمیة الائمة: الی آخرهم والدعاء بتعجیل الفرج». بعدهم امام باقر۷ فرمود: به فرج ائمه: دعاکنید، لذا بعضی علما ذکر کرده اند که این قسمت را جع به حضرت ولی عصر۷است، فرج آن وقت خواهد شد «والدعاء بالفرج، (الی ان قال( ویکون آخر کلامه یأمر بالعدل والاحسان» این دوخطبه یک سنخ است.این که صاحب الحدائق۱ فرموده است : مطلق این موثقه سماعه را به این صحیحه ومثل این تقیید می کنیم، قیمتی ندارد، چرا؟ چون در مانحن فیه امام۷ می فرماید: «عن ابی جعفر۷ فی خطبةیوم الجمعة» وامام۷ یک خطبه ذکر کرده است. این ذکر،آن وقت دلیل می شود که دلیل بر خلاف قائم نشود،وقتی که موثقه سماعه دلالت کرد که وظیفه ما در صلاةالجمعة حمد وثناء و وصیت به تقوی وقرائت سوره است « ثم یجلس ثم یقوم» حمد وثناء است، صلاةبر نبی وآله وذکر الائمة: واستغفار للمؤمنین است، « ثم ینزل» در مقابل آن بیان، این خطبه آن زوایدی که دارد حمل بر استحباب می شود، مستحب است آنها را ذکر می کند وهکذا جایز ومستحب است مثلا صلاة المیت که گفتیم: در صلاة المیت، جمع ما بین روایات این است.
انما الکلام در یک روایتی است که صدوق; در علل نقل کرده است از این روایت علل ظاهر می شود که چیزی دیگری هم لازم است در خطبه ثانیه ذکر بشود، غیر آن که امام۷ در موثقه فرمود:حمد وثناء است استغفارللمؤمنین است وصلاة علی النبی۹ است.
یک چیزی دیگر هم که لازم است گفته بشود، روایت علل[۷]را می خوانیم« وفی العلل» صدوق۱ گفته است: «وفی عیون الاخبار» در عیون اخبار هم گفته است « بأسانید تأتی» یعنی آن اسانیدش را صاحب وسائل۱ در آخر وسائل خواهد گفت که البته سندش ضعیف است، عبد الواحد بن عبدوس است،روایتش در او اشکال دارد،واما در این یکی ابی جیده است که قابل اصلاح نیست، روایت من حیث السند مناقشه دارد، آنجا دارد که عن الرضا۷ نقل می کند، قال:انّما جعلت الخطبته یوم الجمعة»جرا خطبه یوم الجمعه قرار داده شده است؟ «لأن الجمعة، مشهد عام» حضور عامی در آنجا هست،چون گفتیم: در فاصله یک فرسخ نمی شود جمعه دیگر اقامه کرد، در این صورت «فارا د أن یکون الامیر سبباً الی موعظتهم وترغیبهم فی الطاعة وترهیبهم من المعصیة، وتوقیفهم علی ما أراد من مصلحة دینهم ودنیاهم، ویخبرهم بما ورد علیهم من الآفاق (و) من الأهوال» که مردم را از اوضاع واهوال مطلع کنند« التی لهم فیها المضرة والمنفعة» چیزی که در آن امور، از مضرت ومنفعت است.
بعد فرموده: « وانما جعلت خطبتین» چرا دوخطبه قرارداده شده؟ چون که اگر آنها بود، می گفتیم: بله اولی است که خطیب این امور را در خطبه اش برای مردم ذکر کند « انما جعلت خطبتین لکون واحدة للثناء علی اللّه والتمجید والتقدیس اللّه عزوجلّ والأخری للحوائج والأعذار والانذار» در خطبه دومی هم ذکر حوائج مردم بشود، آنهای که عذر است برای مردم، ترساندن وانذار آنان است، اینها را امیربگوید، ظاهرش این است که در خطبه ثانیه فقط ثناء معتبر است، امور دیگری معتبر نیست، در اولی« انما جعلت خطبتین لیکون واحدةللثناء علی اللّه والتمجید والتقدیس»، این بشد یعنی یک جزء دارد که همان حمد وثناء است، وصیت به تقوی هم نیست«والاخری للحوائج والاعذار والانذار»در دومی اموری که مربوط به همین مردم است، مضراتشان، مصالحشان، انذارشان، اعذار شان را به آنها بگوید. این را نمی خواند با این که گفتیم. در ما نحن فیه رویات من حیث السند اشکال دارد.
اگر کسی بگوید:چرا دوخطبه قرار داد، یک خطبه نشد؟ به جهت این که دو امر مختلف در این دوخطبه ذکر می شود، در اولی کما این که سیره هم همین طور است،آنچه مربوط به امور دینی است،ربطی به عالم دنیا ندراد، وعظ وارشاد است وحمد وثناء است. در دومی هم که گفتیم. نه این که دوتا خطبه را قرار داده اند که فقط اینها ذکر بشود، دوتا قرار داده شده اند که در یکی امور دینی ملاحظه بشود، وصیت به تقوی وحمد. در دومی هم بعد ا زشرع به آن حمد وثناء وصلوات بر نبی۹ ودعاء،بر این ا مور هم ذکر بشود.
اگر سند اینرویات معتبر بود، می گفتیم: مستحب است در خطبه ثانیه اینها ذکر بشود واما استحبابش دلیل ندارد این روایت من حیث السند ضعیف است ولکن به رجاء استحباب عیب ندارد، این اموررا که تنبه برای مردم است، وبر مردم لازم است در خطبه ذکر بشود، چون عرض کردم : تحدید در ناحیه اقل است، در ناحیه اکثر نیست، که در خود صلاة الجمعة مصالح مسلمین ذکر بشود ومردم ر امتوجه کند به آنچه مصلحتشان است که قیام به آن بکنند، از بعض افعالی که ولو مباحات ولی در بعضی مواقع است، بر مجتمع ضرر می رساند، لطر وبعض الحالات، از آن اجتناب کنند، این نعم المطلوب است که امیر به آن کسی که امام الجمعةاست، خطبه می خواند، اینها را برای نسا متذکر بشود.
اشتراط ترتیب بین اجزای خطبه های نماز جمعه
ظاهر موثقه سماعه[۸] این است که بین اجزای خطبه باید ترتیب باشد، چون امام۷ در موثقه سماعه چنین فرموده بود بعضی اصحاب فرموده اند که ترتیب معتر نیست ، اول باید حمد وثنا بگوید، بعد وصیت به تقوی،در آخر سوره بخواند،چرا در خطبه اولی چنین است؟ چون در موثقه سماعه این طور بود«قال أبوعبداللّه۷یخطب،یعنی امام الجمعة و هو قائم بحمداللّه ویثنی علی ثم یوصی بتقوی اللّه» وصیت باید بعد ازواقع بشود « ثم یقرأ سورة من القرآن» سوره قرآن باید در اخیر از اجزاء واجبه باشد، ظاهر ثمّ ترتیب است، ما این طوری خواندیم، پس باید دلیلی باشد تا از این ترتیب، رفع ید کنیم، همان طوری که در غسل جنابت،در غسل ترتیبی در صحیحه محمد بن مسلم است،رأس رقبه را صب ماء می کند «ثم علی الایمن والایسر» از آن «ثم» استفاده ترتیب شده است رویاتی که د رغسل ترتیبی از آن استفاده شده که باید ترتیب ما بین الرأس والرقبه والبدن باشد، همان روایت ظاهر صحیحه محمد بن مسلم است که لفظ « ثم»را دارد « ثم»دلالت بر ترتیب می کند، به چه دلیل ما رفع ید از ظهور بکنیم؟
در اینجا هم باید یک دلیلی بگوید می تواند حمد را آخر بگذاری، اول قرائت سوره را بخوان یا اول وصیت بر تقوی بکن بعد ثناء بگو. این باید دلیل داشته باشد والا اگر نداشته باشد، ظاهر این روایات این است که این معنا معتبر است واز او رفع ید نمی شود، این موثقه کالصریح است که احزای دوخطبه، اجزای واجبه مختلفتین هستند، این طور نیست که می شود اجزای دوتا را در یکی خطبه خواند، در خطبه دیگری هما را تکرار کرد مثل صلاةالمیت. الآن هم کسی این کار را نمی کند اجزای خطبتین مختلفتین هستند، منتها اگر کسی بخواهد به صورت اتفاق بخواند که وصیت به تقوا هم بکند و دومی هم سوره خفیفه را بخواند، مانعی ندارد، ولکن ظاهر موثقه این است که این معنا واختلاف معتبر است.
————————————————————————-
[۱] جمعه /۱۱٫
[۲] وسائل الشیعه ج۵، باب۲۵ ابواب صلاةالجمعة وآدابها،ح۲٫
[۳] وسائل الشعیه، ج۵ باب ۵ ابواب صلاة الجمعةوآدابها، ح۳٫
[۴] وسائل الشیعه،ج۵ باب۲۵ ابوب صلاةالجمعةوآدابها،ح۲٫
[۵] جمعه/۱۱٫
[۶] وسائل الشیعه،ج۵، باب ۲۵ ابواب صلاةالجمعة آدابها، ح۱٫
[۷] وسائل الشیعه،ج۵، باب ۲۵ ابواب صلاةالجمعة آدابها، ح۶٫
[۸] وسائل الشیعه،ج۵، باب ۲۵ ابواب صلاةالجمعة آدابها، ح۲٫