دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲۰: خطبه های نماز جمعه
اجزاء وشرایط خطبه های نماز جمعه
در نماز جمعه دو خطبه لازم است. شرط صحّت نماز جمعه این دو خطبه است کما این که حج تمتع مشروط است به تقدم عمره تمتع علی الحج والا حج تمتع با بطلان عمره تمتع وعدم اتیان عمره باطل می شود این نماز جمعه هم بدون خطبه باطل می شود؛ ونماز جمعه نیست.
کلام در این دو خطبه است؛ در کلمات اصحاب ما ودر روایات برای این دو خطبه شروط واجزائی ذکر شده است،فعلا درآن شروط واجزاء سخن می گوییم. شروط را مقدم بر اجزاء می کنیم چون روایاتی را که در شروط خواهیم خواند،از آن روایات معلوم خواهد شد که اجزائی که اگر به آنها خلل رسید، خطبه محکوم به بطلان است. کما این که منظور از شرایط خطبه آن شرایطی است که اگر آنها ولو بعضش مفقود شود، خطبه محکوم به بطلان است ودر نتیجه نماز جمعه باطل می شود ومجزی از ظهر نمی شود. و اما در خطبه چیزهای دیگری ذکر کرده اند که اجزای واجب نیستد،آنها مانعیت ندارد. این که خطیب در نماز جمعه چه چیزهای ذکر می کند. روایاتی را که از آنها اجزای خطبه استفاده می شود می خوانیم. شما در آن روایات دوچیز را باید مد نظر بگیرید: یکی این که آیا اجزای واجبه در خطبه اولی همان اجزائی هستند که در خطبه ثانیه معتبر است؟ یا آن که در دو خطبه در اجزاز واجب مختلف هستند« کما سنذکر» یکی هم این که خود آن اجزای واجبه چه مختلف بشوند،چه متحد بشوند،آن اجزاز واجبه چه هستند؟ مقدم بر این اجزای واجبه،شرایط را بحث می کنیم. شرایط خطبه که خطیب باید داشته باشد. شرط است که دو خطبه،مقدم بر نماز باشد دو خطبه را باید قبل از نماز بگوید واگر امام جمعه ای یکی یا هردو را بعد از نماز خواند،آن نماز جمعه محکوم به بطلان است که مستفاد از روایات متعدده است.
تقدیم یا تأخیر خطبه ها در نماز جمعه ونظر صدوق(;)
آنچه در مقام از مسلمات است یکی این است که در نماز جمعه دو خطبه مقدم است؛ در روایات متعدده خواندیم« امامٌ یخطب ثم ینزل» ویا بعد از اقامه، نماز را شروع می کند ولکن صدوق۱ مخالفت کرده وفرموده است این دو خطبه بعد از نماز جمعه ست وتقدم دو خطبه از مبدعات عثمان است. چون که مردم بعد از نماز جمعه برای موعظه وخطبه او نمی نشستند؛ دو خطبه را مقدم کرد. این روایت را در «من لایحضره الفقیه» نقل کرده است . اگر این روایت به این نحو باشد،مدلولش مخالف با ضرورت است که رسول اللّه۹ خطبه را قبل از نماز می خواند. پس این چه جور از مبدعات عثمان می شود؟ لذا بعضی از علما این جور گفته اند: در ما نحن فیه امر به صدوق۱ مشتبه شده است. ایشان این روایات را نقل می کند ولو روایت مرسله است ولکن ارسالش به نحو مقطوع است. چون مرسلات صدوق در (من لایحضره الفقیه) دوقسم است:یک وقت می گوید روی ن ابی عبداللّه۷ این مرسله است که سندش معلوم نیست. یک جاهی می گوید قال أبوعبداللّه۷ همین جور رویات را شروع می کند، ولذا بعضی از فقها بینشان جماعتی بود که می گفتند، این جور روایات(من لایحضر الفقیه) معتبر است. معامله مرسله نمی شود. چون می گوید: قال أبوعبداللّه۷ قال أبوجعفر۷ ،به اسناد قطعی روایت را به امام معصوم۷ اسناد می دهد معلوم می شود که این پیش او ثابت بوده است. لذا می گفتند این روایات معتبر است. این حرف را ما قبول نکردیم وگفتیم مقطوعات ایشان هم مثل مرسلاتش هست. چون اگر روایتی به نظر صدوق ثابت باشد که قول معصوم است اعتماد ویقین صدوق برای ما حجتی ندارد. ماباید خود مان احراز کنیمکه سند این روایت معتبر است لذا اعتماد صدوق نسبت به ما قیمتی ندارد. روی این حساب این روایت را هم مقطوق نقل کرده است که امام فرمود که دو خطبه را عثمان این جور مقدم کرد.
روی این حساب گفته اند که صدوق اشتباهی را در مانحه فیه کرده است؛ تقدیم دو خطبه در نماز جمعه از زمان رسول اللّه۹ از مسلمات است که روایتش را می خوانیم. این در نماز عید بوده است که ایشان در نماز عید دو خطبه را مقدم کرد چون در نماز عید هم دو خطبه مثل جمعه لازم است. نماز عید وقتی که وجود دارد دو خطبه لازم دارد؛ ودر این نماز عیدین می روند ونمی ایستند که ببینند چه می گوید لذا او دو خطبه نماز عید را مقدم انداخت. این روایت حدیث نساخ حدیث،آن عید را سهوا جمعه نوشته اند در روایت سهو قلم است. وآن روایت به صدوق رسیده است صدوق متوجه نکته نشده است که در سایر روایات از مسلمات است وآن روایات را همین جور نقل کرده است که بنحو سهو نوشته شده است. در موثقه ابی مریم انصاری[۱]است. «وباسناده » یعنی شیخ « عن علی بن مهزیاد، عن عثمان بن عیسی» که خود شیخ توثیق کرده است « عن ابی مریم» انصاری که عبدالغفار است«عن ابی جعفر۷ قال سألته عن خطبة رسول اللّه۹» از خطبه ای که رسول اللّه۹ در نماز جمعه می خواند سؤال کردم « أقبل الصلاة أوبعدها؟ قال: قبل الصلاة ثم یصلی» رسول اللّه۹ خطبه را قبل می خواند، وهکذا در روایت عبد اللّه بن سنان[۲] دارد« کان رسول اللّه۹ یصلی الجمعة حین تزول الشمس قدر شراک،ویخطب فی الظل الاول، فیقول الجبرئیل یا محمد ۹ قد زالت الشمس فانزل فصلّ» از منبر نازل شو ونماز بخوان یعنی وقت نمازجمعه است. این روایات نسبت به زمان رسول اللّه۹ است. واما روایاتی که خواندیم سابقاً وقتی که مؤذن اذان گفت امام بر منبر می نشیند تا اذان تمام بشود، بعد خطبه می خواند، وقتی دو خطبه را خواند، پائین میآید و وقتی که مؤذن اقامه گفت شروع به نماز می کند ودورکعت نماز می خواند که نماز جمعه است اول با سوره جمعه یا با منافقین وآن دیگری به سوره دیگری، پس با توجه به این روایات که گذشت،این از مسلمات فقه است لذا مخالفت صدوق در ما نحن فیه مخالفت حساب نمی شود چون که نظر ایشان نا شی از اشتباه است .
در اینمعنا روایات متفق هستند که در زمان رسول اللّه۹ آنچه نقل شده است این است که رسول۹ دوخطبه را بر جمعه مقدم می کرد آن معنا اشکالی ندارد، لذا در آن رویات دیگری[۳]صاحب وسائل چنین درد که « محمدبن علی بن الحسین،قال: قال أبوعبداللّه۷ : اول من قدم الخطبه علی الصلاة یوم الجمعة عثمان، لانه کان اذا صلی لم یقف الناس علی خطبته وتفرقوا» جدا می شدند،در این صورت «وقالو: مانصنع بمواعظه وهولایتعظ بها» خود او که قابل نیست آنها به مواعظه او چرا گوش بدهند؟ این باعث شد که خطبه را مقدم کرد. اینراجع به نماز عید است. این در نماز جمعه معنا ندارد. روایات متفق است. فعل رسول اللّه۹ را امام۷ نقل کرد که ین جور بود بلکه ظاهر قرآن هم همینجور است. و(وترکوک قائما )[۴]در حال خطبه منتظر می شوند که بیایند نماز بخوانند، خداوند متعال می فرماید و(واذا رأو تجاره اولهواً انفضوا الیها وترکوک قائماً قل ما عنداللّه خیر)[۵] قائم یعنی قیام در حال خطبه لذا این معنائی را که صدوق ذکر فرموده است، محتمل الصدق نیست.
(سؤال….. وپاسخ استاد): گفتم خصوصیات روایات را متوجه بشوید، « اول من قدم عثما» است. یعنی در زمان رسول اللّه۹ این جوری نبوده ، اول من قدم از بدعتهای اوست این بدعت در نماز عید است اما در نماز جمعه محتمل نیست. انسان وقتی که دیدچیزی به ذهنش آمد، اگر مطلب جا افتاده است ، آن وقت بنویسد یا بگوید، اولی آفتاب علم غرور است. چیزی به ذهن انسان بیاید وبگوید؛ لذا همیشه تأمل کردیم دیدیم صحیح نیست. نه این که افتصار به او کردیم، اساتید ما هم همیجور بودند از مطالبی که قبلاگفته بودند بعد ثانیا تامل کردند ورجوع وعدول ظکردند این سیره سلف است.
لزوم قیام امام جمه در حال بیان خطبه ها
کلام درما نحه فیه درشرایط خطبه است یکی از شرایط خطبه که در مانحن فیه گفته شده است، قیام الخطیب است. خطیب ولو روی منبر هم برود باید درهنگام خطبه در حال قیام باشد. نمی تواند در حال قعود بر منبر خطبه بخواند. اصحاب ما (قدس اللّه اسرارهم) ازشرایط خطبه این را ذکر کرد اند. دومطلب هست؛ یکوقت این است که فعلی دریک وقت واجب می شود که باید وقتی آن عمل واجب را اتیان می کند این عمل را هم اتیان کند، می گویند واجب فی الواجب. ربما فعلی عندالاتیان واجب، مستحب میشود این شرطیت نیست. شرطیت این است که واجبی که اینعمل در ضمن او باید اتیان بشود، شرط صحت عمل او است، اگرنباشد آن عمل باطل است. مثلا انشاءاللّه وقتی شما مشرف به حج بودید، در حال احرام وقتی که حاجی محرم می شود احرام می بندد، احرام به تلبیه است وقتی تلبیه میگوید واجب است لباس احرام داشته باشد. آن لباسی که در احرام معتبر است. ولکن این لباس شرط صحت احرام نیست حال اگر کسی با پیراهن ولو عمدا ومتعمدا تلبیه بگوید و واحرام ببندد احرامش صحیح است ولکن از محرمات احرام را مرتکب شده و واجب را ترک کرده، خلاف شرع کرده است. احرام صحیح می شود باطل نمی شود این واجب فی واجب است مثل نمازی که انسان در او قنوت می گیرد مستحب فی واجب است.
ولکن به خلاف جزئیت وشرطیت، اگر شیئی شرط باشد در واجب آخر،اگر اتیان نشود واجب آخر باطل می شود. اصحاب ما می گویند قیام شرط خطبه است یعنی اگر خطیب وقت خواندن خطبه بنشیند، خطبه اش باطل است. لذا برای شرطیت بایددلیل بیاوریم. یک قاعده کلیه هست که اختصاصی به موردی دون موردی ندارد، ظاهر این که شارع امر وجوبی به عمل عند الاتیان به عمل آخر می کند، در خطاب شری این ظاهرش شرطیت است. مثلاً در آیه ای شریفه که می فرماید (فولّ وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره)[۶] (اذاقمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم) [۷] ظاهر اینها شرطیت است که حکم وضعی را می گویند نه این که واجب در واجب است کما این که شارع اگر نهی کند از فعلی عند الاتیان به عملً آخر ظاهرش این است که این عمل مانعیت دارد« لاتصل فی ما لایؤکل لحمه» ظاهرش این است که این قید مأکول اللحم در پوشیدن حرام نیست. نماز را باطل می کند ولذا این که در بعضی روایات معتبره وارد شده است سر ذبیحه را قطع نکن یعنی نخاعش را قطع نکنید، وآنجا گفتیم که ظاهرش این است که مانعیت دارد، تزکیه محقق نمی شود،دیگر ین حیوان را نمی شود خورد ولو خلاف مشهور باشد. چون که حرف ما بر طبق آن موازین است وقتی که شارع نهی کند از شیء عند الایتان به عمل آخر، ما دامی که قرینه بر خلاف قائم نشود، ظاهرش مانعیت است. این جا هم شما باید ملاحظه کنید،اگر شارع امر می کند به قیام عندالخطبه ما دامی که قرینه بر خلاف ظاهر نشده است ظاهرش این است که این شرطیت دارد.
شرطیت قیام در هنگام ایراد خطبه ها
از باب شانزده از ابواب صلاة الجمعة سه روایت نقل می کنیم بعد هم به روایات دیگر اشاره می کنیم. روایت معاویه بن وهب[۸]« محمد بن الحسین باسناده عن الحسین بن سعید،عن فضالة» بن ایوب« عن معاویه بن وهب، قال: قال أبوعبداللّه۷» امام صادق۷ فرمود: « ان اول من خطب وهو جالس معاویه واستأذن الناس فی ذلک من وجع کان برکبتیه، وکان یخطب وهو جالس وخطبة وهو قائم یجلس بینهما» معاویه بود که جالساً خطبه خواند وخودش هم عذر آورد وگفت پاهایم درد می کند. بعد امام۷ می فرماید که « ثمّ قال:الخطبة وهوقائم خطبتان یجلس بینها جلسة» بیان می کند تا این جا می رسد، خطیب باید قائم باشد بعد بین دوخطبه بنشیند. این که فرمود« وهوقائم خطبتان» خطبه در حالی که آن شخص قائم است ظهورش در شرطیت است . مثلاً در جای که دارد «اذا ادرکت الامام وهو راکع»شرطیت دارد که باید امام راکع باشد. در این جا هم می فرماید:الخطبة وهوقائم، خطبتان یجلس بینهما» می نشیند در اثنایش « جلسة»جلسه ای که «لایتکلم فیها» امام در آنجا یا حرف نمی زند مقداری فصل میا بین دوخطبه باشد. این عدم تکلم انشاء اللّه می رسیم مراد از این است که دیگر تکلم نمی کند معنایش این نیست که تنها خطبه نمی گوید، بلکه ظاهرش این است که چیزی دیگری هم امام نباید تکلم کند ودر آن جلسه استراحت باید ساکت باشد. ولو ادعا کرده اند که مراد « بتکلم بالخطبة» است ولکن نه « وهو لایتکلم فیها» یعنی باید امام ساکت باشد، در آن جلسه که بین دوخطبه است. ظاهر این روایت «وخطب وهوقائم خطبتان» دو خطبه است«وهوقائم» در حالی که قائم است ظاهرش شرطیت است که بیان این خطبه در حال قیام باشد. بعد می گوید یعنی اگر جالساً خطبه خواند، قائما نبود، آن خطبه حساب نمی شود. « الخطبة» یعنی خطبه ای در نماز جمعه معتبر است و«وهوقائم» در حالی که امام قائم باشد، خطبتان است. « یجلس بینها».
در صحیحه عمر بن یزید[۹] چنین است. «عن أبی عبداللّه۷ (حدیث) قال:ولیقعد قعدة بین الخطبتین» اختصاصی به این روایت ندارد،در روایات دیگر هم این وارد شده است مثل موثقه سماعه که خواهیم خواند غیره موثقه سماعه که « یقعد بعد الخطبة الاولی قعدة» می نشیند. گفته اند معنایش این است که خطبه در حال قیام بود، در نظر ما این است که دلالت بر وجوب قیام نمی کند. این روایت بیشتر از این دلالت ندارد اگر قائم بود،در دوخطبه باید در اثنا بنشیند. اما اینکه باید دوخطبه علی کل تقدیر در حال قیام باشد،بر چنین معنائی دلالت نمی کند. این مثل آن صحیحه معاویه بن وهب[۱۰] نیست که بیان می کند که خطبه، خطبه در حال قیام است.
دیگر روایت دیگری[۱۱] هم علی بن ابراهیم۱ د رتفسیرش نقل کرده است . «علی بن ابراهیم، فی تفسیره عن احمد بن ادریس»قمی است ابو علی الاشعری می گوید این «عن احمد بن محمد»احمد بن محمد بن بن عیسی است،یا خالد، « عن الحسین بن سعید اهوازی«عن صفوان» بن یحیی « عن ابن مسکان، عن ابی بصیر، انه سئل عن الجمعة سؤال شده است از کیفیت خطبه امام در نماز جمعه «قال یخطب قائما» می خواند «ان اللّه تعالی یقول وترکوک قائما» که خطبا باید در حال قیام باشد.
ای روایت هم اشکال دارد چرا؟ چون این روایت ندارد که امام فرمود این کلام را،ظاهرش این است که این ظاهر هم نباشد، محتمل است این که این قول خود ابی بصیر باشد، ابی بصیر می گوید« انه سئل عن الجمعة» سؤال از جمعه شد،خودش یا امام۷ ندارد این «کیف یخطب الامام قال:یخطب قائما»خودش هم استشهاد کرده است که کأن خودش از قرآن مجید استفاده کرده است که خطبه در حال قیام بشود،و کیف ما کان،به این دوروایت احتیاج نداریم. صحیحه اولی وموثقه سماعه که مثل صحیحه محمدبن مسلم که بعد بیان خواهیم کرد در اثبات این مطلب کافی است.
شروط دیگری در امام جمعه
بعض اصحاب گفته اند که این شخص که خطبه می خواند باید بدنش آرام بشود،مثل مباحثه کردن من که بدنم حرکت می کند،دستم حرکت می کند ،این جایز نیست. امام این خطبه را باید در حال طمأنینه بخواند وبعضی اصحاب بر این طمأنینه، طهارت را علاوه کرده است که بید متطهر بشود، شرایط نماز را داشته باشد. فرض کنید که امام وضو داشته رفت بالای منبر در اثنا یک حدثی از او صادر شد،دیگری نمی تواند خطبه بخواند،آن مقدار خطبه هم که خوانده بود، باطل شد. طهارت شرط است که این معنا را ذکر کرده اند،چرا این طمأنینه واین طهارت معتبر است؟ اینها که منصوص نیستند؟ گفته اند در ما نحن فیه روایاتی داریم که از آنها استفاده می شود این دوخطبه نماز هستند،بدل رکعتین هستند. روایاتی داریم که آنها می گویند این رکعتینی که هست این رکعتین در نماز ظهر مبدل است ودوخطبه بدل اوهستند،مقتضای بدلیت این است که آنچه در مبدل معتبر است در بدل هم معتبر باشد.
بلکه در بعضی روایات مثل صحیحه عبداللّه بن سنان[۱۲]وارد شده است که دوخطبه نماز هستند. «محمدبن الحسن ، باسانده عن الحسین بن سعید،عن النضر» بن سوید« عن عبداللّه بن سنان، عن ابی عبداللّه۷ فی حدیث قال:انما جعلت الجمعة رکعتین من اجل الخطبتین» از جهت دوخطبه، دورکعت قرارداده شده است. «فهی صلاة» آن خطبه نماز است « حتی ینزل الامام»حتی آن که امام نازل بشود. معنایش این است که حکم نماز را دارد. در نماز طمأنینه معتبر است،ظهارت معتبر است وامثال ذلک،باید در این خطبه ها هم معتبر باشد، ولکن کما این که جماعتی از اصحاب ما گفتند،این معنا معنای تمامی نیست چرا؟ چون این به منزله رکعتین است، جای رکعتین گذاشته شده است این لازمه اش این نیست که احکامی که در رکعتین جاری است،همه اش در این بدل دوخطبه جاری بشود. بدل معنایش بدل در نقص است( درست توجه کنید چه می گویم) نماز جمعه که از نماز ظهر ناقص شده است،به جهت این دوخطبه است،نه این که دوخطبه ای است که احکام نماز را دارد. این نقص، بدل نقص است. این نماز ظهر که چهاررکعت است وجمعه دورکعت است این بدل نقصش در خوطه گذاشه شده است معنایش است،نه این که دو خطبه احکام نماز را دارد، این نسبت به آن که در روایات وارشد شده است که « انما جعلت الخطبتین لمکان الرکعتین»این روایت را جواب گفته است.
اما صحیحه که خودش گفت خطبه نماز است. خود صحیحه می گوید خطبه نماز است. یعنی معنایش این است که اموری که در نماز معتبر است در این جاری است مگر این که دلیلی قائم بشود مثل استقبال قبله که درنماز استقبال قبله معتبر است. در نماز ظهر در رکعتین اخیرتین است. ولکن امام وخطیب وقتی که خطبه می خواند، مستقل می شود مردم را ومردم روبه قبله می نشینند. این جوری ادله قائم است گفته اند،در مواردی که دلیلی بر خلاف قائم نشود، مقتضایش این است که با این رکعتین معامله صلاتین بشود. در نماز طمأنینه معتبر است، در رکعتین در نماز الجمعةدر خطبه طمأنیه معتبر بشود، طهارت معتبر بشود، این وجه استدلال هم به نضر قاصر فاتر ما درست نیست چرا؟ این خطبه ها تنزیل شده است منزلة الصلاة، این که درنماز امام مشغول است ، نمی شود تکلم کرد. نه امامی می تواند تکلم کند نه مأمومین. مبطل است تکلم، اما در حال خطبه باشد آن خطبه،نماز حساب می شود واما نسبت به تکلم مردم ،تکلم مردم جایز نیست باید گوش کنند به آنچه امام می گوید. البته در مقدار اجزای واجبه خطبه، او فرد متیقن است که مردم نباید تکلم کنند ومشغول به خودشان باشند،باید گوش کنند. این تنزل در این مقام است.
اگر شخصی از شما پرسید چرا از اینجا این جور معنا می کنید؟ چرا این تنزیل را از مطلق برداشتید؟ می گوییم بله در روایت قرینه بر این است چون که امام۷ فرمود:« انما جعلت الجمعةرکعتین من اجل الخطبتین».
——————————————————————————-
[۱] وسائل الشیعةج۵، باب ۱۵ ابواب صلاةالجمعة وآدابها،ح۲٫
[۲] وسائل الشعیة، ج۵،باب ۱۵ ابواب صلاة الجمعةوآدابها، ح۱٫
[۳] وسائل الشیعة ج۵ ، باب ۱۵ ابواب صلاةالجمعةوآدابها،ح۳٫
[۴] جمعه /۱۱٫
[۵] همان.
[۶] بقرة / ۱۴۴٫
[۷] مائدة /۶٫
[۸] وسائل الشیعةج۵، باب ۱۶ از ابواب صلاةالجمعةوآدابها، ح۱٫
[۹] وسائل الشیعةج۵، باب۱۶ از ابواب صلاةالجمعة وآدابها، ح۲٫
[۱۰] وسائل الشیعةج۵، باب۱۶ از ابواب صلاةالجمعة وآدابها، ح۱٫
[۱۱] وسائل الشیعةج۵، باب۱۶ از ابواب صلاةالجمعة وآدابها، ح۲٫
[۱۲] وسائل الشیعةج۵، باب۶ از ابواب صلاةالجمعة وآدابها، ح۴٫