دروس خارج فقه / نجاسات/میته / درس ۹ : میتُه ما لا نَفسَ له طاهرةٌ

دروس خارج فقه / نجاسات/میته / درس ۹ : میتُه ما لا نَفسَ له طاهرةٌ

مساله (۳) میتة ما لا نفس له طاهرةٌ کالوزغ و العقرب و الخنفساء و السمک و کذا الحیّة و التمساح وان قیل بکونهما ذا نفس، لعدم معلومیة ذلک مع انه اذا کان بعض الحیّات کذلک لا یلزم الاجتناب عن المشکوک کونُه کذلک.

صاحب عروة می فرماید: تا الان راجع به میته ذی النفس بحث کردیم.اما میته ما لا نفس له، پاک است. الظاهر والله عالم. خلافی در مساله نیست.

روایات هم دلالت بر پاک بودن میته ما لانفس له می کنند.

محمد بن الحسن عن المفید عن الصدوق عن محمد بن الحسن صفار عن احمد بن ادریس عن محمد بن احمد بن یحیی اشعری (صاحب نوادر الحکمة) عن احمد بن الحسن بن علی بن فضال عن عمرو بن سعید مدائنی(ثقات هستند. فطحی هستند) عن مصدِّق بن صدقه عن عمار ساباطیّ عن ابی عبدالله (ع) قال: سُئل عن الخُنفساء و الذباب و الجراد و النملة و ما اشبَهَ ذلک یموت فی البئر و الزیت والسَمنِ و شبهه قال کلّ ما لیس له دمٌ فلا باسَ.[۱] اگر میته ، نجس باشد زیت را نجس می کند. دم هم حمل بر دم سائل می شود.

سوال: کلّ ما لیس له دمٌ یعنی اصلاً دم ندارد چه دم سائل و چه دم غیر سائل مانند خنافس و ذباب و نملة اصلاً دم ندارند. به رطوبات بدن آنها اطلاق دم نمی شود.پس چرا حمل بر دم سائل می کنید؟

جواب: آن موثقه عمار، همین گفته شما را دلالت می کند ولکن روایت دوّمی هم داریم مقید به سائلة کرده است.

و عنه (محمد بن الحسن عن المفید) عن احمد بن محمد( بن یحیی ،توثیق ندارد) عن ابیه عن احمد بن ادریس عن محمد بن احمد بن یحیی ( ولو توثیق نداشته باشد، عیبی ندارد. چون شیخ طوسی به روایات محمد بن احمد بن یحیی ، سند دیگری دارد. دو قلو است. در فهرست ذکر کرده است.) عن ابی جعفر ( احمد بن محمد بن عیسی) عن ابیه عن حفص بن غیاث عن جفر بن محمد عن ابیه(ع) قال: لا یُفسد الماءَ الّا ما کانت له نفس سائلة[۲].

محمد بن یعقوب عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد( بن خالد یا ابن بن عیسی) عن الحسین بن سعید عن ابن سنان ( ظاهراً محمد بن سنان است. به قرینه مرویّ عنه که ابن مسکان است. به حسب تتبع، روایتی پیدا نکردیم که عبدالله بن سنان از ابن مسکان نقل کرده باشد. لذا روایت بواسطه محمد بن سنان، ضعیف می شود) عن ابی بصیر قال: سالتُ ابا عبدالله(ع) عَمّا یقع فی الابار…… در ذیل دارد که و کل شیءٍ وقع فی البئر لیس له دمٌ مثل العقرب و الخنافس واشباه ذلک فلا باسَ[۳].

مرحوم تبریزی : محمد بن سنان ضعیف است . عبدالله بن سنان ثقه است.

به حسب تتبّع ، محمد بن سنان از ابن مسکان روایت دارد و عبدالله بن سنان از ابن مسکان روایت ندارد. لذا به قرینه مرویّ عنه ( ابن مسکان) می فهمیم که محمد بن سنان است و روایت هم ضعیف خواهد شد.

«قاعده حمل مطلق بر مقیّد»

مدلول این روایت هم، اخصّ از مدّعی است. ممکن است کسی بگوید مراد از لیس له دمٌ، یعنی اصلاً دم نداشته باشد پس مضمونش اضیق است. چون حیواناتی مثل نمله و ذباب و خنفساء را شامل می شود. اما حیواناتی مثل سمک و حیوان بَحریّ جُلّاً او کُلّاً، که دم ندارند اما دم سائل ندارند مشمول این روایت نمی شوند.

نکته: نقیص له دمٌ. ما لیس له دمٌ است. حیوان ذی الدم با حیوان ذی النفس السائله، اعم و اخص مطلق است. کل حیوان له دمٌ بعضی از آنها نفس سائله ندارند. اما هر حیوانی که نفس سائله دارد له دمٌ. ما له نَفس سائله اخصّ، اعمّ می شود و نقیض اعمّ، اخصّ می شود. نقیض ما لیس له نفس سائلة، اعم خواهد شد. چون شامل غیر ذی الدم و شامل دم غیر السائل می شود. نقیض ما لیس له دمٌ، اخص خواهد شد. فقط شامل غیر ذی الدم می شود.

معذلک روایت دیگر در مقام داریم که مقید به نفس سائله می کند.

نکته: مرحوم تبریزی از روایت حفص بن غیاث، لا یفسد الماءَ الّا ما کانَت لَه نَفس سائلة اطلاق روایت، بول غیر ذی النفس السائله را می گیرد و خون غیر ذی النفس السائله را شامل می شود. اما قدر متیقن، موت غیر ذی النفس السائله است. اطلاق را قبول داریم.

نکته: اگر کسی توهّم کن که آن روایات، ما لیس له دمٌ بود و اخص بودند. روایت حفص بن غیاث، ما لیس له نفس سائلة است و اعم است . پس اخص، مقیِّد این اعم می شود.

جواب می دهیم که در باب اطلاق و تقیید اینطور است که در دو مورد،مطلق ، حمل بر مقیّد می شود.

۱- حکم، واحد باشد و انحلال نباشد و احکام متعددة نباشد. مثل اینکه یک کفّاره واجب است اما اعتق رقبةً و اعتق رقبة مومنةً داریم. اینجا مطلق را بر مقیدحمل می کنند.

۲- در نفی و اثبات با هم اختلاف داشته باشند. چه حکم، انحلالی باشد یا نباشد. اکرم العالم لاتکرم الفاسق. مطلق را حمل بر مقید می کنیم.

اما در جایی که هر دو مثبتین یا نافیین شدند و حکم هم انحلالی (احکام متعدده ای) بود مثل الربیبةُ حرامٌ و الربیبة الّتی فی حجورکم حرامٌ، وصف هم مفهوم ندارد، لذا حمل مطلق بر مقید نمی شود. هم مطلق ربیبه حرام است و هم ربیبهای که در حجور شما هستند حرام است.

ما نحن فیه من هذا القبیل می باشد دو تا خطاب، احکام انحلالی است. کل ما لیس له دمٌ پاک است. کل ما لیس له نفس سائله پاک است. هر دو خطاب در حکم متحد هستند و مثبتین هستند . حکم هم انحلالی است. پس کلّ ما لیس له نفس سائلة، اعم است و شامل کل ما لیس له دمٌ می شود. پس جای حمل مطلق (ما لیس له نفس سائله) بر مقیّد (ما لیس له دمٌ) نمی شود. انما الاشکال در ما نحن فیه در این است که به مرحوم صدوق و شیخ الطائفه و ابن زهرة و سلّار نسبت داده شده است که وزغ با اینکه ما لا نفس له است و نفس سائله ندارد، معذلک محکوم به نجاست است.

این حکم ، نه از جهت این است که کبرای مذکورة را ( کل ما لیس له دم سائل طاهر) تخصیص زدند. چرا؟ چون معنای آن کبری این است که حیوانی که نفس سائله ندارد و در حال حیاتش محکوم به طهارت است، بعد از میته شدن هم پاک است. این بزرگان، این کبری را به وزغ ، تخصیص نزدند. کبری در عمومیت خودش باقی است.

اما این بزرگان گفتند که وزغ در حال حیاتش هم نجس است مثل کلب و خنزیر . ولو وزغ ،نَفس سائله ندارد ولکن ملتزم شدند که محکوم به نجاست است.

این بزرگان استدلال کردند برای نجاست وزغ در حال حیاتش ، به اجزاء بی روح کلب و خنزیر. همانطوری که شَعر کلب نجس است، وزغ هم با وجود عدم نفس سائله، معذلک محکوم به نجاست است پس میته هم نجس است.

دلیل این بزرگان : به سه تا روایت تمسک کردند.

۱- صحیحه معاویة بن عمّار

و باسناده (شیخ طوسی) عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی و فَضالة بن ایوب عن معاویةَ بن عَمّار قال: سالتُ ابا عبدالله (ع) عن الفأرة و الوزغة تقع فی البئر قال یُنزَح منها ثلاثُ دلاءٍ.[۴] نزح سه دلو، مطهِّر است. پس باید آب، نجس شده باشد. آب هم وقتی نجس می شود که وَزَغَه، نجس بوده باشد.

جواب: باید این استدلال را پُف کرد و به هوا انداخت.چرا؟ چون نزح ، حکم استحبابی است. از حکم استحبابی، کشف نمی شود که آب، نجس شده است. ولو بگوئید که مدلول مطابقی متعارضین از حجیت بیفتند ولی مدلول التزامی آنها حجیت خواهد داشت روایات بئر، می گوید که آن، بواسطه این وزغه، نجس شدند(مدلول مطابقی) صحیحه ابن بزیع می گوید که ماء البئر نجس نمی شود.( مدلول مطابقی)

مرحوم حکیم فرمود: مدلول های مطابقی از حجیت می افتند اما مدلول التزامی (منجِّس بودن وزغه) در حجیت خودش باقی است. مرحوم حکیم تبعاً للآخوند فرمودند که مدلول التزامی در وجودش تابع مدلول مطابقی است. اما در اعتبار و حجیت، تبعیت ندارد.

مرحوم تبریزی فرمودند: مدلول التزامی هم در وجودش و هم در اعتبارش تبعیت از مدلول مطابقی دارد. هذا اولاً ثانیا سلَّمنا که مبنای حکیم را قبول کنیم ولی ربطی به مانحن فیه ندارد. چون این مبنا در جایی است که مدلول مطابقی احد الدلیلین از اعتبار بیفتد. اما اگر در جایی که مدلول مطابقی احد الدلیلین منقلب شود یعنی جمع عرضی شود جای این مبنا نخواهد بوده با صحیحه ابن بزیع، می فهمیم که امر به نزح در صحیحه معاویه به عَمّار، امر استحبابی است. جمع عرفی شده است و دیگر امر استحبابی، مدلول التزامی ندارد چون ممکن است وزغه ، طاهر شرعی باشد معذلک به خاطر اشمئزاز نفس امر به نزح کردند. پس امر استحباب نزح ، مدلول التزامی ندارد. پس مبنای مرحوم حکیم در جایی است که مدلول مطابقی احدالدلیلین جمع عرفی نشود.

۲- روایت هارون بن حمزة الغنویّ

و عنه (شیخ طوسی از محمد بن احمد بن یحیی) عن محمدبن الحسین بن ابی الخطّاب (الاشعریّ القُمی) و الحسن بن موسی الخشّاب جمیعاً عن یزید بن اسحاق عن هارون بن حمزة الغنویّ( هم یزید و هم هارون، توثیق ندارند. پس روایت، ضعیف است) عن ابی عبدالله(ع) قال: سالته عن الفارة والعقرب و اشباه ذلک یقع فی الماء فیَخرج حَیّاً هل یُشرَب من ذلک الماء و یُتوضّا منه قال یُسکَبُ منه ثلاثُ مراتٍ ( سه مُشت بردار و بریزید بقیه آب را استعمال کنید) و قلیلُه و کثیرُه بمنزلة واحدة( آب هر اندازه باشد.) ثم یُشربُ منه و یُتوضَّا منه غیَر الوزغ فانّه لایُنتفَعُ بما یقع فیه[۵] ( به آبی که وزغ د راو بیفتد، نفع برده نمی شود.) ظاهر لا ینتفع، این است که وزغ ، نجس است وآب نجس شده است. ظهور این روایت در تنجس وَزَغ، درست است.

۳- فقه رضویّ: ( اصلاً معلوم نیست که روایت باشد: شاید فتاوی پدر صدوق باشد.) ان وقع فی الماء وزغ اُهَریقَ ذلک الماءُ. این کلام هم اظهر در تنجس ماء بوسیله وزغ است.

جواب: این دو روایت را باید حمل بر استحباب تنجس بکنیم . باید از ظهور روایتین در تنجس ، رفع الید کنیم. چرا؟ چون روایت صحیحه علی بن جعفر داریم که صراحت در طهارت وزغه دارد و آب هم پاک است.

صحیحه علی بن جعفر

محمد بن الحسن باسناده عن العَمرکیّ( سندشیخ به عمرکیّ، سند صحیح است. عمرکیّ از اجلّاء است. عمرکیّ از علی بن جعفر روایات کثیره ای دارد) عن علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر(ع) فی حدیث قال: سالتُه عن العَظایة (هی دویبّة معروفة، قیل : هو السامّ الابرص) والحّیةِ و الوَزَغِ یقع فی الماء فلا یموت أیُتوضّا منه للصلاة قال لا باس به.[۶]

آن بزرگان فرمودند که وزغ، هم حَیّاً و هم میتةً نجس است . اما این صحیحه، صریح در پاک بودن وزغ در حال حیات است.

اما مرحوم تبریزی می فرمایند: حمل بر استحباب تنجس، جمع عرفی نیست. چون اُهریق ذلک الماء، ارشاد به حکم وضعی است یعنی ارشاد به نجاست دارد. صحیحه علی بن جعفر، صریح در طهارت دارد. متعارضین هستند. اما چون سند آن روایتین، تمام نیست نمی تواند با صحیحه ، معارضه کنند. اگر هم تعارض کنند و مرجِّح هم نداریم . رجوع به اصل عملی یا به عام فوقانی می شود. متعارضین اگر تساقط کردند رجوع به عام فوق می شود اگر عام فوق باشد والّا به اصل عملی رجوع می کنیم . در وزغه، عام فوق داریم.

صحیحه فضل بن ابی العباس بَقبَاق

شیخ الطوسی باسناده عن الحسین بن سعید عن حَمَاد بن عیسی عن حریز عن الفضل بی ابی العباس عن فَضل الهِرّة و الشاة و البقرة و الابل و الحمار والخیل و البغال و الوحش و السباع فلم اَترُک شیئا الّا سالتُه عنه فقال لا باس به حتی انتَهَیتُ الی الکلب فقال رِجس نِجس لا تتوضّا بفَضله[۷] .روایت دلالت دارد که غیر کلب، تمام حیوانات پاک هستند. منجمله وزغ.

این روایت، مخصِّص دیگر دارد که روایت خنزیر است. در مورد خنزیر ،نص خاص بلا معارض داریم.

نتیجه: فقیه با اطمینان فتوی بدهد که وزغ از اعیان نجسه نیست و حَیّاً و میتةً پاک است. وقتی که امام(ع) فرمود که وزغ در حال حیات پاک است، مدلول التزامی او این است که در حال ممات هم پاک است. و اگر عام فوقانی را خدشه کردید و گفتید که مال حیوانات ذی الدم است، معذلک اصالة الطهارة جاری می شود. استصحاب عدم جعل نجاست می کنیم.

اشکال دوم در ما نحن فیه است که حیوانات ذی النفس السائله وغیر ذی النفس السائله ، معیّن و مشخص نیست تا راحت باشیم . بعضی از حیوانات ، مشتبه است، به حسب نوع مشتبه اند. مانند تمسح و حَیّات.

۱- از بعضی ها حکایت شده است که تمام اقسام تمساح و حیات یا بعضی از اقسام آنها نفس سائله دارند.

۲- در مقابل، جماعتی گفتند که اصلاً نفس سائله ندارد. حیّات مانند سائر حشرات زمینی است و تمساح مانند سائر حیوانات بحریّ است که دم سائل ندارند .به این اعتبار ، به تمام حیوانات بحری، اطلاق سمک می شود ولو شیر دریایی یا سگ دریایی یا اسب دریائی یا تمساح باشد.

کار فقیه نیست که ببیند اینها دم سائل دارند یا ندارند. فقیه می گوید: هر کدام از قولین برای شخصی ثابت شد باید بر طبق همان عمل کند. اما اگر ثابت نشده است مقتضایش این است که میته تمساح و حَیّه پاک است. چرا؟ از بعضی روایات دالّه بر نجاست میته، استفاده کردیم که کل میتةٍ محکوم به نجاست است. مانند صحیحه حریز که جیفه در ماء است، امام (ع) فرمود: اگر آب بر جیفه غلبه پیدا کند شرب الماء کنید والّا فلا. جیفه هم یا میته گندیده است ای مطلق گندیده است ولکن مراد، همان حیوان مرده است. پس اطلاق روایت، میته حیوانات بحری را شامل می شود.از این عمومات، تخصیصی وارد شده است که الّا ما لیس له نفس سائلة روایت حفص بن غیاث می گوید: کل میته، نجس است الّا ما لیس له نفس سائلة استصحاب عدم ازلیّ هم حجت دانستیم . لذا می گوئیم: قبل از وجودمار، نه خود مار بود و نه نفس سائله بود. الان که موجود شد نمی دانیم نفس سائله دارد یا ندارد؟ ( مثل استصحاب عدم قرشیّت) استصحاب عدم نفس سائله جاری می شود.

نکته: در اینجا با اسصحاب عدم ازلیّ، فرد مشکوک را داخل عنوان مخصِّص ( ما لیس له نفس سائلة) کردید و از تحت عام ( میته کل حیوان نجسٌ) بیرون کردید. چرا؟ اگر عنوان مخصِّص ، عنوان وجودی باشد استصحاب عدم ازلیّ، فرد مشککوک را تحت عام داخل می کند.زیرا عام، مقید شده به عدمِ عنوانِ وجودیِ مخصِّص ( مثل مرأة ای که قُرشیّ نباشد. استصحاب عدم ازلیّ می گوید که مرأة نبود و قرشیت هم نبود. الان که مرأة محقق شد آیا قرشیّت هم آمده است؟ استصحاب عدم قرشیت جاری می شود و فرد مشکوک، تحت عموم خمسین سَنَه باقی می ماند.) اما اگر عنوان مخصِّص، از اول ، عنوان عدمّی باشد. کل میته نجسةٌ الّا ما لیس له نفس سائلة استصحاب عدم ازلی، فرد مشکوک را داخل عنوان مخصِّص می کند. چرا؟ چون خود عنوان مخصِّص ، استصحاب می شود. یک وقتی این حیوان ، نفس سائله نداشت الان هم استصحاب می کنیم.

اگر کسی بگوید که استصحاب عدم ازلیّ، حجت نیست معذلک حکم به طهارت فرد مشکوک می کنیم لقاعدة الطهارة. استصحاب عدم جعل نجاست در میته او جاری می شود.

مِن هنا، حیوانی که دم سائله ندارد یا مشکوک است ولو به حسب نوعش مشکوک باشد مثل تمساح یا به حسب خارج، مشتبه باشد( مثل حیوانی مرده است و نمی دانیم مرده کبوتر است تا نجس باشد یا مرده ماهی است تا پاک باشد. شبههُ موضوعیه است) استصحاب می گوید قبلاً نفس سائله نداشت الان هم استصحاب عدم ازلی می کنیم و یا استصحاب عدم جعل نجاست جاری می شود و یا اصالة الطهارة جاری می شود.

 

————————————————————————-

۱- موثقه عمار ساباطی وسائل ج ۱/ ۲۴۱ باب ۱۰ ابواب اسار ح ۱ . ج ۳ / ۴۶۳ باب ۳۵ نجاسات ح ۱

۲- موثقه حفص بن غیاث وسائل ج ۳/ ۴۶۴ باب ۳۵ نجاسات ح ۲

۳- رویات ابی بصیر وسائل ج ۱/ ۱۸۵ ح ۱۱

۴- وسائل ج ۱/ ۱۸۷ باب ۱۹ ماء مطلق ح ۲

۵- وسائل ج ۱/ ۱۸۸ باب ۱۹ مامطلق ح ۵

۶- وسائل ج ۱/ ۲۳۸ باب ۹ باب اسار ح ۱

۷- وسائل ج ۱/ ۲۲۶ باب ۱ أسار ح ۴