دروس خارج فقه / نجاسات/میته / درس ۶ : الاجزاء المبانة من الحیّ
الاجزاء المبانة من الحیّ : فرقی ندارد که حَیّ انسان باشد و دستش قطع شده است یا حیّ حیوان باشدکه گوش گوسفند قطع شده است.
آیا حکم میته را دارند؟ بضرس قاطع می شود گفت که مخالفی در مساله معلوم نشد که اجزاء مبانة من الحیوان الحیّ حکم میته را دارند. اگر حیوان ، ماکول اللحم شد آن جزئش نجس است و اگر حیوان غیر ماکول اللحم شد آن جزئش نجس است. هو مقطوع به فی کلمات الاصحاب جزء انسان حَیّ هم اگر قطع شود محکوم به نجاست است. از کجا این معنا را استفاده می کنید؟ ادلّه نجاسة میته، این جزء را نمی گیرد. چون ادله نجاست میته، مال جسد حیوان میّت است. فقط صحیحه حریز که مرور کرده بود به آبی که در آن جیفه بود امام (ع) فرمود: اگر آب را نتن بکند شرب نکنید جیفه، صدق می کند به پای حیوان زنده که قطع شده است و در آب افتاده است.
اما سائر روایات باب میته، شامل این جزء نمی شود. اما در مورد ما نحن فیه روایات داریم که وافی به مطلب است. ما گفتیم عنوان میته بر آن جزء مبان از میته صدق نمی کند. بله، اجزاء مبانه از میته، میته هستند چون اجتماع و هیئت اتصالیه، مدخلیت ندارد. اما ادله نجاست میته، جزءُ مبان از حیّ را نمی گیرد الّا صحیحه حریز.
اما در ما نحن فیه روایاتی داریم که عمده شان سنداً و دلالةً تمام هستند و می گویند: جزء مبان از حیوان حیّ، حکم میته را دارد. یک طائفه از این روایات، در حیوانی که صید می شود وارد شده است . اگر حیوانی را صید کنید ولی آلت قتل جزئی از آن حیوان را قطع کرده باشد روایت گفته است که آن جزء میته است.
محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن عبدالله بن ابی نجران (از ثقات است) وابن ابی عمیر عن عاصم بن حُمید ( از اجلّاء است) عن محمد بن قیس عن ابی جعفر (ع) قال: امیر المومنین(ع) ما اَخَذَت الحِبالةُ مِن صیدٍ فقَطَعَت منه یداً او رِجلاً فَذَرُوه فانّه مَیتّ ( حباله یعنی شبکه صید.) و کلوا ما اَدرکتم حیاً و ذکرتم اسم الله علیه. ( بقیه حیوان، تذکیه است)[۱] کلینی عن حُمید بن زیاد عن الحسن بن محمد بن سماعة( حُمید بن زیاد، از مشایخ کلینی و اهل نینوا و از ثقات است) عن غیر واحدٍ عن ابان بن عثمان عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله عن ابی عبدالله(ع) ( بواسطه ابان بن عثمان ،موثقه شد.) ( مراد از غیر واحد، جماعت کثیرة است. احتمال نیست که همه این جماعت ، از فسقه فجره باشد)[۲] قال : ما اَخَذَت الحبالةُ فَقَطَعَت منه (من الصید) شیئاً فهو مَیتّ و ما ادرکتَ مِن سائر جسده حَیّاً فذکِّه ثم کُل منه
و بالاسناد عن ابان بن عثمان عن زرارة عن احدهما (ع) ( همان سند است) قال: ما اخذت الحبائلُ فَقَطَعَت منه شیئاً فهو مَیّتٌ و ما ادرکتَ مِن سائر جسده حیاً فذکِّه ثم کُل منه. [۳] کلینی عن حسین بن محمد بن عامر ( از مشایخ کلینی است) عن معلّی بن محمد( توثیق خاص ندارد ولکن روایتش معتبره است چون تضعیفی درباره او نیست بلکه مدح وارد شد. اگر روایات معلی بن محمد را از اعتبار ساقط کنیم خُمس روایات اصول کافی، ساقط می شوند. روایاتی که کلینی بواسطه حسین بن محمد. از معلی بن محمد نقل می کند مانند روایات ابراهیم بن هاشم است که باید معتبره بدانیم) عن الحسن بن علی بن وشّاء (معلی بن محمد، روایات کثیره ای از وشّاء دارد که از اجلاء است) قال سالتُ ابا الحسن(ع) فقُلتُ جُعلتُ فداک ان اهل الجبل تَثقُلُ عندهم اَلَیاتُ الغَنَم (اهل جَبل، دارای گوسفند بودند ران گوسفند به قدری می شد که نمی توانستند راه بروند. اهل جبل ، دُنبه گوسفند را قطع می کردند تا سبک شود.) فیَقطَعُونَها قال هی حرامٌ (الیات غنم ، حرام است. معنای حرام یعنی نجس است) قلتُ فنَصطَبِحُ بها (التصباح می کنیم) قال أَما تَعلم انَه یُصیبُ الیدَ و الثوبَ و هو حرامٌ ( یعنی اگر استصباح هم بکنید حرام و نجس است چون به دست و لباس شما اصابت می کند) پس دلالت می کند حکم میته را دارد و نجس است. [۴] محمد بن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن احمد بن محمد بن ابی نصر عن الکاهلی ( عبدالله بن یحیی الکاهلی) قال: سال رجل اباعبدالله(ع) و انا عنده عن قطع اَلَیات الغنم فقال لا باس بقَطعِها اذا کنتَ تُصلِحُ بها مالَکَ ( این الیات ، ثقیل است و گوسفند نمی تواند حمل بکند) ثم قال انّ فی کتاب علی (ع) اَنّ ما قُطعَ منها مَیت لا یُنتصح به.[۵] نکته: این روایات در حیان ماکول اللحم بود. چون در روایات صید داشتیم که بقیه را تذکیه کنید و بخورید . پس احتمال اینکه قطع عضوی از اجزاء غیر ماکول ، میته نباشد باطل است. پس اصل حکم ( نجاست عضوی که جدا شده از حیوان حیّ) ثابت است. هذا کلّه نسبت به حیوان.
« اجزاء مبانه از انسان حَیّ»
اما نسبت به اجزاء مبانه از انسان حَیّ: روایات سابقی ، شامل انسان نمی شود. خلافی در مساله نیست که مقطوع از انسان حی، حکم میته را دارد. ( نه اینکه حکم مَیّت را داشته باشد تامس آن موجب غسل مس میت شود. چون در غسل مس میت، تغصیل است) کسانی که قائل شدند میّت انسان، نجس است ملتزم شدند که اجزاء مبانه از حيّ هم حکم میته را دارد. تنها روایتی که می شود ذکر کرده مرسله ایوب بن نوح است. محمد بن الحسن باسناده عن سعد بن عبدالله عن ایوب بن نوح عن بعض اصحابنا عن ابی عبدالله(ع) قال: اذا قُطع من الرجل قطعةٌ فهی میتةٌ (پس احکام میته بار است) فاذا مَسَّه انسانٌ فکلٌّ ما کان فیه عظمٌ فقد وجب علی مَن یَمَسُّه الغُسلُ. [۶] ( مقطوع انسان اگر عظم داشته باشد مس آن موجب غسل مس میت است اما اگر فقط لحم داشته باشد بعضی ها می گویند غسل نیست و بعضی ها احتیاط می کنند) فان لم یکن فیه عظم فلا غُسلَ علیه ( لحم تنها باشد غسل مسّ میّت ندارد.) اینجا جا دارد که بگوئید عمل مشهور ، جابر ضعف سند خواهد بود . پس مقطوع انسان، مَیته است اما مسّ میته، وجوب غُسل مسّ میّت ندارد. خواه لحم باشد یا عظم با لحم باشد اما عظم به تنهایی ، نجس نیست چون ذی الروح نیست. آنکه نجس است لحم است خواه مشتمل بر عظم باشد یا نباشد. اما در اینکه آیا حکم مَیّت (وجوب غسل مس میّت) را دارد یا ندارد؟ در صورتی حکم میّت را دارد که مشتمل بر عظم باشد و الّا اگر مشتمل بر عظم نباشد غسل مس میّت ندارد.
نکته : اگر روایت ایوب بن نوح مدرک شد فقیه باید ملتزم شود که عظم تنها ، موجب غُسل مس میّت نیست و موجب غَسل هم نیست. اگر لحم تنها شد موجب غُسل مس میت نیست چون روایت گفته است باید استخوان هم داشته باشد، اما غَسل دارد. اما اگر لحم با عظم باشد هم موجب غُسل و هم موجب غَسل است . این روایت مرسله ، ضعف سندش به عمل اصحاب ،منجر است.
نگوئید که اصحاب ، به خاطر روایاتی که در باب حیوان آمده است حکم به میته بودن مقطوع انسان کردند. بلکه اصحاب به خود روایت ایوب بن نوح عمل کردند. چون اینکه غُسل مس میت را اصحاب گفتند، فقط در همین روایت است. پس مقطوع انسان مانند مقطوع حیوان، نجس است.
«حکم کَندن اجزاء خیلی صغار مثل ثالول یا ثبور یا جُرح»
دو مطلب برای اجزاء مبانه باقی مانده است:
مطلب اول : تارةً جزء حیوان ، منفصل از حیوان نمی شود ولکن روح در آن جزء منتفی می شود. مثل بعض انواع شَلَل در حیوان و انسان که جزء، منفصل نمی شود ولکن روح ندارد.
مادامی که این جزء متفصل به حیوان یا انسان باشد حکم میته را ندارد . و حکم جزء حیّ را دارد که باید در وضوء بشوید و در غُسل هم باید بشوید. محکوم به نجاست نیست. چون روایات ،در جزء مقطوع بوده است. اما اگر جزء متصل باشد مشمول روایات، نخواهد بود. مِن هنا، فقها با اجزاء مرده که متصل به بدن است، معامله اجزاء زنده می کنند و می گویند که در وضوء و غُسل باید شسته شود و در تیمّم باید مس شود.اگر جزء از بدن جدا شده باشد ولکن یک پوست نازک آنرا متصل به بدن کرده است بعید نیست که مشمول روایات شود که ما قَُطِعَ من الحبالة میتةٌ و صدق قطع می کند.
مطلب دوم : سیّد یزدی در عروة فرمودند : اجزائی که از بدن حیوان یا انسان منفصل می شوند حکم میته را دارد. لا فرق بین اینکه کوچک باشد مثل انگشت یا جزء کبیر باشد مثل دست. چون روایات که گفته اذا قطع من الرجل قطعةٌ اطلاقش جزء صغیر و کبیر می شود. اگر اطلاق هم نداشته باشد فهم عرفی د رعدم فرق بین صغیر و کبیر است. سیّد یزدی در عروة،استثنا می کند که الّا الاجزاء الصغار یعنی اجزاء صغاری که منفصل شدند. مثل ثولول و بُثور. بُثور ، دانه هایی است که در بدن و صورتش زیاد می آید خصوصاً در جوانها یعنی جوش اگر بثور را بکند انداخت .غایت صِغَر را دارد . ثولول ، زِگیل در بدن است. اگر اینها را بِکَند حکم نجاست را ندارند . و مثل جِلد شخص اَجرب که پوستش می رید و اصلاً گوشت ندارد . محکوم به طهارت است.
سوال: وجه استثناء این اجزاء صغار چیست؟ در انسان ، مبتلی به است مثلاً دست انسان ،زخم شده است و بر آمدگی پیدا کرد بعداً که زخم خوب شد آن مقدار بر آمدگی را می کند و دور می اندازد، پاک است. این اجزائی که در نهایت صغار هستند و اصلاً گوشت ندارند و یا گوشت مرده دارد یا گوشت خیلی کم دارند، اگر کَنده شوند حکم میته را ندارد چرا؟
جواب :روایات باب، اطلاق ندارند تا این اجزاء خیلی صغار را شامل شوند.
صاحب حدائق فرموده است: این اجزاء صغاری که روح ندارند یا روح از اینها منقضی می شود اینها اگر از بدن ، منفصل بشود اینها پاک است . در حدائق، دلیلی از علامه نقل می کند که دلیل طهارت اینها این است که اگر اینها اجتناب شود حرج نوعی و مشقت است.
صاحب حدائق، اشکال صاحب معالم را مطرح می کند که مشقّت و حرج نوعی داشتن، درست نیست. ادله نجاست میته، یا اجماع است و یا روایات است . اجماع در مثل چنین موردی نداریم . روایات هم از مثل امور، منصرف هستند.
مرحوم حکیم در ادعاء انصراف از این روایات، خدشه کرده است و فرمود: صاحب عروه که فرمود: فرقی بین جزء کبیر و جزء صغیر باید نیست. این امور مزبورة هم جزء صغیر حساب می شوند و دیگر انصراف ندارند.
جواب به مرحوم حکیم : جزء صغیر جزء لحم باشد. اما امور مزبورة را شامل نمی شود. پس ادله ، قاصر است و باید قائل به طهارت شویم .
بعضی ها به صحیحه علی بن جعفر تمسک کردند و فرمودند :که دلالت بر پاک بودن این امور مزبوره می کند.
محمد بن علی بن حسین باسناده عن علی بن جعفر ( علاوه بر سند شیخ صدوق، شیخ طوسی هم این روایت را نقل کرده نسبت به هر دو نقل ، روایت ، صحیحه است)
اَنَه سال اخاه موسی بن جعفر (ع) عن الرجل یکون به الثالُولُ اوالجُرحُ هل یَصلُحُ له ان یَقطَعَ الثالولَ و هو فی صلاتِه او یَنتِفَ بعضَ لحمه مِن ذلک الجُرح و یَطرَحَه قال ان لم یَتَخَوَّف ان یَسیلَ الدمُ فلا باسَ و ان تَخَوَّ ان یَسیلَ الدمُ فلا یَفعَله [۷]
ما احتمال می دهیم که علی بن جعفر، خیال می کرد که کَندن ثالول یا جُرح ، از مبطلات صلاة است . سوالش از مانعیت در صلاة است. امام(ع) می فرماید: مانعیت ندارد. این فعل،مثل تکتف یا قهقه نیست. اما امام (ع) قید خوف سیل دم را آورده است معلوم می شود که امام(ع) فقط رفع ما نعیت نکرده است بلکه در این فعل از جهات دیگر هم اشکال نیست در صورتی که دم، سیلان بکند اگر اجزاء صغار، از بدن انسان مثل ثولول، میته باشد امام (ع) باید بفرماید که نمازش باطل است . چرا؟ چون در هنگام صلاة ، در همان لحظه ای که ثالول را کنده است، حامل میته است. حمل میته در صلاة، مبطل صلاة است . حمل میته ، مثل حمل نجاست نیست. اگر دستمال نجس را در جیب بگذارید ونماز بخوانید اشکال ندارد. اما اگر حمل میته مثل بند ساعت اگر از اجزاء میته باشد و در هنگام صلاة به همراه داشته باشد نمازش باطل است و مانعیت دارد. اگر ثالول یا جرح حکم میته را داشته باشد امام(ع) باید بفرماید که نمازش باطل است چون حمل میته کرده است .جهت دیگر این است که نجس است چون ربّما دست خودش را مرطوب می کند تا بتواند بکند. پس باید امام (ع) قید بکند که اگر دست، رطوبت نداشت اشکال ندارد. اما امام(ع) این قید را نفرموده است بلکه قید سیلان دم را آورده است. معلوم می شود امام(ع) تمام جهات این فعل مزبور را عدم المانع می داند.
این فعل(کندن ثالول) نه بما هو فعل مبطل است (بر خلاف تکتف و قهقهه) و نه بما هو حمل المیته مبطل است و نه بما هو متنجس الید مبطل است. بلکه فقط اگر آنرا بکند و سیلان دَم شود از این حیث، صلاة در نجس واقع شده است که مبطل است. اما اگر ترس سیلان دم نداشته باشد اشکال ندارد. وجه استدلال این شد که امام(ع) قید سیلان دم را آورده است تا بگوید که از تمام جهات این فعل، مانعیت را بر داشته است.
اشکال صاحب تنقیح به این استدلال : این روایت، کاری با نجاست ندارد. چون اصلاً در این روایت فرض نشده است که دست را روی جُرح گذاشته است یا دست را روی ثالول گذاشته است. ممکن است با دستمال ، آن جرح یا ثالول را کَنده باشد. پس اصلاً فرض ملاقات ید با آن قطعه نشده است . پس روایت در بیان این است که این فعل بما هو فعل ، مانعیت ندارد. و قطع مزبور هم از باب حمل میته نیست تا مبطل باشد. اما روایت، ناظر به متنّجس نشدن دست بالملاقاة نیست. مستدلّ می گفت که قید سیلان دم را آورده است تا عدم مانعیت را از تمام جهات بیان کند .
صاحب تنقیح می فرماید: سیلان دم را گفته است به خاطر اینکه کندن این جُرح یا ثالول، در مَعرض سیلان دم است. اما اینکه دست مرطوب را به آن بزند و بکَند، در معرض این جهت ، نیست.
اقول : کَندن ، معرض خروج دم است نه سیلان دم . اگر ثالول یا جرح را می کَند خروج دم می شود،خروج دم هم مبطل صلاة نیست اگر کمتر از درهم بغلیّ باشد، ظاهراً ثالول و جُرح، خروج دم کمتر از درهم است. امام(ع) می فرماید: حمل آن ثالول یا جرح در صلاة، اشکال ندارد . اگر بخواهد حملش اشکال داشته باشد از باب حمل میته است. اما امام (ع) فرمود که حملش اشکال ندارد پس معلوم می شود که حکم میته را ندارد و اصلاً موضوعاً میته نیست. نه اینکه میته باشد ولی نجس نباشد تا تخصیص در ادله حمل میته شود. ظاهرش این است که اصلاً میته نیست. اگر هم اطلاق داشته باشد و صورت مرطوب بودن و عدم مرطوب بودن را شامل شود امام(ع) فرمود:اشکال ندارد روایت فرمود کندن ثالول یا ثبور یا جرح اصلاً حکم میته را ندارد ارتکاز مردم هم چنین است . پس خلاصه اینکه روایت علی بن جعفر ، دلیل در مقام است که اجزاء خیلی صغار، پاک هستند.
——————————————————————————-
[۱] صحیحه محمد بن قیس وسائل ج ۲۳ / ۳۷۶ باب ۲۴ ابواب صید ح ۱
[۲] موثقه عبدالرحمن بن ابی عبدالله . وسائل ج ۲۳ / ۳۷۶ ح ۲
[۳] موثقه زرارة . وسائل ج ۲۳/ ۳۷۷ ح ۴
[۴] معتبره وشاء وسائل ج ۲۴/ ۷۱ باب ۳۰ ابواب ذبائح ح ۲
[۵] روایت کاهلی که سنداً ضعیف است واز باب مویّد ذکر می کنیم. وسائل ح ۲۴/ ح ۱
[۶] وسائل ج ۳/ ۲۹۴ باب ۲ غسل مس میت ح ۱
[۷] وسائل ج ۳/ ۵۰۴ باب ۶۳ ابواب نجاسات ح ۱