دروس خارج فقه / نجاسات/میته / درس ۴ : بَیضه و عَظم
کلام در اموری هستند که گفته شده است استثناء شدند و کل هذه ذکیٌ ولو منفصل از میته باشند.
یکی از آن امور ، بیضه دجاجة است که محکوم به طهارت است.
علامه در منتهی فرمود: این بیضه ای که محکوم به طهارت است باید از ماکول اللحم باشد و اگر بیضه غیر ماکول اللحم باشد محکوم به طهارت نیست. کأنّ نظر علامه حلی این است که در بعض روایات، بیضه دجاجة آمده است که محکوم به طهارت است و در سائر روایات هم ناظر هستند به جایی که جواز اکل داشته باشد. پس مختص به ماکول اللحم می شود. پس غیر ماکول اللحم، برقاعده اولیّه باقی می ماند.
جواب به علامه حلّی : اولّا ادله نجاست میته ، بَیضه را شامل نمی شود: چون بیضه، مخلوق در بطن دجاجة است و از اجزاء جسد حساب نمی شود بلکه مثل روث ولبن است. پس اگر روایات دالّه بر طاهر نبود معذلک به مقتضای استصحاب عدم جعل نجاست یا اصالة الطهارة، بیضه میته ، محکوم به طهارت است( اعم از اینکه ماکول باشد یا غیر ماکول) پس احتیاج به روایات نداریم .
ثانیاً روایات ما نحن فیه دو طائفه اند . در یک طائفه از امام (ع) سوال شده است از بیضه ای خَرَجَت مِن الدجاجة امام (ع) فرمود: ذکیّ است. در این روایات، در کلام سائل فرض شده است که بیضه از ماکول اللحم خارج شده است. ( موثقه غیاث بن ابراهیم )
در طائفه دوم آمده است البیضة من المیته ذکیّ . در صحیحه حریز (ص ۱۲۶ همین دفتر ) البیضة آمده است و مطلق است و شامل غیر ماکول می شود. اگر کسی در اطلاق آن اشکال کند که غیر ماکول را شامل نمی شود معذلک روایت مطلقه دیگری داریم . حَسَنه حسین بن زرارة
وعن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابن فضال عن ابن بکیر عن الحسین بن زرارة قال: کنتُ عند ابی عبدالله(ع) و اَبی یَساله عن السّن من المیته و البیضة مِن المیته و انفحه المیته فقال کل هذا ذکیٍّ این طائفه[۱] ، مطلق هستند. به علاوه اینکه دو طائفه، اصلاً تنافی ندارند. هر دو مثبتین هستند و انحلالی هستند.
حمل مطلق بر مقید ، در جایی است که حکم، انحلالیّ نباشد بلکه وحدت الحکم باشد مثل و اعتق رقبةً واعتق رقبةً مومنةً یک وجوب داریم .
بعضی از محشین عروة ، درطهارة مطلق عظم میته، مناقشه کردند.
قَرن ، ناب وسنّ و مخلب، طاهر هستند. اما مطلق عظم ، محکوم به طهارت باشد مناقشه شده است. اما وجه مناقشه چیست؟ ما نفهمیدیم . احتیاج نداریم که ثابت کنیم که این عظم ، حیات حیوانی ندارد. در روایات عظم ، بطور مطلق ذکر نشده است. قَرن ، ناب ، سِنّ و امثال ذلک ذکر شده است .
نکته: بعض روایات داریم که امام تصریح به جواز اکل بیض دجاجه کرده است.
اگر بگوئید که سائر عظم که غیر از ناب، سَنّ ، مخلب و منقار باشد داخل نجاست هستند[۲] . دلالت اینها بالاطلاق المقامی است یعنی سکوت در مقام بیان تعداد آنهایی که ذکیّ من المیته هستند.
غایة الامر از اطلاق مقامی، ثابت می کنند که سائر عظم ، نجاست دارند.
اما از این اطلاق مقامی ، رفع الید می شود بوسیله سائر روایات . در آن روایات ،به مطلق عظم تصریح شده است .
محمد بن الحسن باسناده عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن زرارة عن ابی عبدالله (ع) قال: سالتُه عن الانفحه تُخرَجُ مِن الجَدی المیّت قال لاباس به . قلتُ الَبَنُ یکون فی ضَرع الشاة و قد ماتَت قال لا باس به قلتُ والصوف و الشعر و غطام الفیل[۳] ( استخوانهای فیل را در صنعت استفاده می کردند . اما خودفیل ، خصوصیت ندارد) والجِلد و البَیضُ یُخرج من الدجاجة فقال کل هذا لاباس به ( نکته: حکم جِلد، یا حمل بر تقیه می شود یا سهو قلم بوده است) حسنه حسین بن زرارة.
و باسناد الشیخ عن الحسین بن سعید عن صفوان بن یحیی عن الحسین بن زرارة عن ابی عبدالله (ع) فی حیث قال: ساله ابی عن الانفحة تکون فی بطن العَناق او الجدی و هو مَیّت قال لا باس به.[۴]
قال و ساله ابی وانا حاضرعن الرجل یَسقط سِنِّه فیاخذُ سِنَّ انسانٍ مَیّت فیجعله مکانَه فقال لاباس به. وقال عظام الفیل تُجَعل شِطرنجاً قال لاباس بِمَسِّها و قال ابو عبدالله (ع) العَظم الشَعر و الصوف و الریشُ کلُّ ذلک نابِتٌ لایکون مَیّتاً ( عظم ،داخل نابِت است و میته حساب نمی شود)
پس مطلق عظم حیوان میته ، اعم از قرن وسنّ و منقار و سائر عظام ، محکوم به طهارت هستند.
صاحب عروة: سواء اخذ ذلک بجزٍّ او نتف اوغیر هما، نعم یجب غَسل المنتوف مِن رطوبات المیته .
شعر و صوف و وَبرَ از میته ، ذکیّ هستند. می توانیم از آنها لباس درست کنیم . شیخ طوسی در نهایه فرموده است که باید این ها بطور جزّ از حیوان برداشته شود بعضی قطع شوند
اما اگر بطور نَتف باشد محکوم به طهارت نیستند . یعنی اگر بطور نتف شد ریشه آن صوف یا وَبَر ، با کَندن، قابل تطهیر نیست یعنی نجاست ذاتی دارند. اما اگر قطع بکنند اشکال ندارد.
صوف و وَبَر و شعر ، از اجزاء میته نیستند اما ریشه اینها که در بدن حیوان است جزء میته است و قابل تطهیر نیست . در روایتی ، امام (ع) شرط کرده است که باید بطور جَزّ باشد و اگر نتف باشد ذکیّ نیست.
جواب ما : ریشه شعر از ریشه دندان بالاتر نیست. اگر بناء باشد که ریشه ، جز ء میته بوده باشد
نابِتٌ: روینده ،رویا، در حال رشد ، هر چیزی که تازه سبز شد و جوانه زد.
پیازچه مو را مرحوم شیخ طوسی نجس می داند:
۱- پیازچه مو، از میته حساب می شود.
۲- روایت فتح بن یزید جرجانی
« اِنفحه»
باید ریشه دندان هم جزء میته بوده باشد در حالی که دندان، قطعاً شامل ریشه می شود. وقتی که ریشه دندان، طهارت ذاتیه پیدا کرد ریشه شعر ، بالاتر از آن نخواهد بود.
کل ذلک نابِتٌ ، شامل نتف هم می شود و محکوم به طهارت است . اگر روح داشته باشد روح نباتی است نه روح حیوانی . اما روایتی که مختص به جَزّ دانست ، روایت فتح بن یزید جرجانی است.
و عن علی بن ابراهیم ( کلینی از علی بن ابراهیم )عن المختار بن محمدٍ المختار (مجهول است) و عن محمد بن الحسن (الصفار) عن عبدالله بن الحسن العَلَویّ( توثیق ندارد ولکن آقا زاده است) جمیعاً عن الفتح بن یزیدالجرجانی (مجهول است) عن ابی الحسن[۵](ع) قال:
کتبتُ الیه اَسالُه عن جلود المیته التی یوکل لحمها ذکیّاً (اگر مذکی شود لحمش خورده می شود) فکَتَبَ (ع) لایُنتفَع من المیته بإهابٍ و لا عَصَبٍ و کل ما کان مِن السِخال الصوفِ وان جُزَّ و الشعرِ و الوبرِ و الانفحةِ والقَرن ولا یُعتعدی الی غیرها ان شاء الله. «در نسخه کافی و تهذیب ، واو ندارد بلکه ان جُزَّ دارد»
جواب به روایت: اولاً سند، ضعیف است. مطلقات سابقه گفتند که صوف ،وَبَر و شَعر ذکی هستند و ثانیاً ظاهر روایت این است که فقط سخال صوف باید جَز شود اما شعر و وَبر وصوف غیر سخال جز نمی خواهد. در حالی که نمی شود این را ملتزم شد. پس روایت از حیث متن هم مضطر به است چون این تفصیل غیر قابل قبول است.
صاحب عروة: و یَلحق بالمذکورات الانفحة
به این اموری که مذکّی بودند انفحه هم ملحق می شود. اِنفَحَة، اَنفَحَه، اِنفَحَّه، اَنفَحَّه.
سوال اول: آیا انفحه، جزء مستثنیات است یا نه؟
سوال دوم: مراد از انفحه چیست؟
در روایات متعدده ای ، انفحه، مستثنی از اجزاء میته شده است.
صحیحه زرارة (ص ۱۳۰ همین دفتر) سالتُه عن الانفحه تُخرج من الجدی المیّت ( بَرّه شیره خواره که مرده است)
قال : لا باس به .
حسنه حسین بن زرارة (ص ۱۲۹ همین دفتر)
مرسله یونس
و عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن اسماعیل بن مَرّار عن یونس عنهم[۶] (ع) ( مرسله نیست. چون یونس از ائمه روایت کرده است. اسماعیل بن مَرّار، توثیق ندارد.)
اِنفَحَّة، اِنفَحَة . تثقیل الماء اکثر من تخفیفها.
قال ابن السکّیت: دو تا اعرابیّ فصیح از بنی کلاب نزد من حاضر شدند و سوال کردم که انفحه چیست؟ احدهما گفت: اِنفَحَةً فقط درست است . دیگری گفت: مِنفَحَةً درست است .
دو نفر رفتند و از جماعتی از بنی کلاب سوال کردند. جماعتی بر آن قول و جماعتی بر این قول اتفاق کردند. پس هر دو تا دو لغت هستند. جمع آن انافح، منافح.
قالوا خمسةُ اشیاءَ ذکیّةٌ ممّا منافع الخلق الانفحة و البَیضُ و الصوف و الشعر و الوَبَر و لاباسَ باکل الجُبُنِّ کلِّه ما عَمِلَه مسلمٌ و غیره (چرا امام(ع) ، این جمله را اضافه کردند)
روایت ابی حمزه ثمالی محمد بن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن محمد بن علی ( اگر این شخص نبود، روایت، معتبر بود ولکن بواسطه این شخص، تعبیر به روایت ابی حمزه ثمالی کردیم)عن محمد بن الفضیل عن ابی حمزة الثمال عن ابی جعفر (ع) فی حدیثٍ اَنّ قتادةَ قال له اَخبِر نی عن الجُبُنّ فقال لا بس به فقال انّه ربّما جُعلت فیه انفحةُ المیّت فقال لیس به باسٌ انّ الانفحه لیس لها عروقٌ و لا فیها دمٌ و لا لها عَظم انّما تخرج مِن بین فَرثٍ و دمٍ و انّما الانفحة بمنزلة دجاجةٍ مَیتةٍ اُخرجت منها بَیضةٌ. [۷]
انّما الکلام در مقام سئوال دوم است که مراد از انفحه چیست؟
سه حرف گفته شده است:
۱- علّامه: لَبَن مستحیل (شیری که استحاله پیدا کرده است و زرد رنگ است) مِن معدة الجَدی
بَرّه شیر خوار وقتی که شیر مادر به معده او رفت آن شیر، استحاله پیدا می کند و به ماده زرد رنگ تبدیل می شود . آن ماده را اگر به شیر بزنند پنیر درست می کنند.
پس خود لَبَن مستحیل در معده حیوان که اگر به لَبَن بزنند مبدّل به پنیر می شود. ( پنیر مایه می گویند) انفحه ، اسم مظروف شد یعنی لبن مستحیل .
۲- اِنفحه، اسم خود ظرف است. یعنی خود معده حیوان، انفحه است. تامادامی که حیوان ، شیر خواره است معدهُ او را انفحه می گویند. وقتی که آن حیوان، شروع به علف خوردن کرد معده او را کَرِش می گویند .
معده، دو اسم دارد. تا مادامی که شیر خوار است انفحه است و مادامی که علف خوار شد کرش می گویند.
۳- انفحه، اسم بر مجموع ظرف و مظروف است. هم ، لَبَن مستحیل و هم آن معده ، انفحه گفته می شود.
ظاهر عبارت عروة ، معنای سوم است.
اگر احتمال اولی ( اسم برای مظروف باشد) باشد و طهارت هم حمل بر طهارت ذاتیه شود یعنی لَبن مستحیل در معده ، ذاتاً پاک است هیچ مقصودی ندارد. چون اگر روایت هم نداشتیم باز ملتزم به آن می شدیم. چون جزء میته نیست بلکه مثل روث است.
منتهی آن مایع، طهارت ذاتی دارد. اما به خاطر اینکه معده از میته است و نجس است ، آن مایع هم نجاست عرضی دارد بالملاقاة. پس وقتی که این مایع را بیرون آوردند مانند لَبَن متنجس است. لَبَن متنجس را اگر جُبُنّ درست کنند و با آب غَسل کنند پاک می شود. همانطوری که لَبَن متنجّس قابل تطهیر است اگر پنیر درست کنند و بشویند ، مایع پنیر هم بشرح ایضاً.
اما اگر احتمال اول (اسم برای مظروف باشد) و ملتزم به طهارت فعلیه شدیم یعنی غَسل نمی خواهد بلکه پاک است،
باید احد الامرین را ملتزم شویم:
۱- نجس اگر به شی طاهر مرطوب برسد آنرا نجس می کند. این لَبَن مستحیل استثناء است. لَبَن و لِبَأ (پنیر مایع) مستثنی هستند. معده حیوانی که از میته است این لَبَن را نجس نمی کند . همینکه لَبَن ، بیرون آمد طاهر فعلی است.
۲- مَعده ای که از میته است سطح باطنی معده که ملاقی با لبن مستحیل است، پاک است. سطح داخلی معده، پاک است.
اما اگر احتمال دوم ( اسم بری ظرف باشد) باشد باید ملتزم شویم که پنیر مایع هم پاک است . چون خود ظرف پاک شد پنیر مایع هم شیء طاهری است که ملاقات باشیء طاهر کرده است.
طبق این احتمال باید ملتزم شویم که معذ حیوان شیر خوار (مثل جَدی) از اجزا میته خارج شده است معده حیوان شیر خوار مثل معده حیوان علفخوار نیست شارع این معده شیر خوار را طاهر قرار داده است تعبداً. اما بلا اشکال این معده شیر خوار با معده علفخوار هیچ فرقی ندارد اما شارع ، تعبداً حکم به طهارت کرده است.
ادله نجاسات که اعضای لحمی و شحمی میته را نجس دانستند، فقط معده شیر خوار را استثناء کرده است.
اما اگر احتمال سوم (اسم برای مجموع ظرف و مظروف باشد) را گفتید باید مثل احتمال دوم، قائل به تخصیص ادله نجاست میته شوید میته و اجزاء ذی الروح نجس هستند الّا در این مورد.
ما می گوییم : الان راهی نداریم که کشف کنیم معنای انفحه کدامست. باید قدر متیقن را اکتفاء کنیم و آن قدر متیقن ، طهارت ذاتیه است. ظاهر روایت، طهارت فعلیه است یعنی خود انفحه و پنیر مایع، ذکیّ است. و الّا اگر نجاست عرضیه داشتند و اکثر مردم هم ملتفت نیستند باید امام(ع) متعرض می شد.
حیث اینکه امام(ع) در لبن و در انفحه متعرض این معنا نشده است پس ظاهر روایت، طهارت فعلیه است. وقتی طهارت فعلیه داشتند باید احد الامرین در بالا را ملتزم شویم که خلاف قاعده هستند.
قدر متیقن این است که لَبَن مستحیل، پاک و طهارت فعلیه دارد. طهارت فعلیه، ظهور روایت است اما ظرف هم پاک باشد دلیل نداریم.
معنای انفحه پیش لغویین و اصحاب اختلاف است و راهی نداریم برای تعیین معنا، لذا ملتزم به قدر متیقن می شویم. روایت ابی حمزه ثمالی که سند نداشت اما احتمال اول در آن مستفاد است.
———————————————————————————————
[۱] وسائل ج ۲۴ / ۱۸۰ باب ۳۳ اطعمه محرمه ح ۴
[۲] وسائل ج ۲۴/ ۱۸۱ ح ۸
[۳] صحیحه زرارة ح ۲۴/ ۱۸۲ ح ۱۰
[۴] وسائل ج ۲۴/ ۱۸۳ ح ۱۲
[۵] وسائل ج ۲۴ / ۱۸۱ ح
[۶] وسائل ج ۲۴/ ۱۷۹ باب ۳۳ اطعمه محرمه ح ۲
[۷] وسائل ج ۲۴ / ۱۷۹ ح