دروس خارج فقه / نجاسات/میته/ درس ۳ : الاجزاءُ المبانةُ مِن المیتة
صاحب عروة: و کذا اجزاؤها المبانةُ منها و ان کانت صغاراً
بعد از آنکه میته ذی النفس . محکوم به نجاست شد وهکذا میّت انسان محکوم به نجاست شد علی الاظهر .
الان کلام واقع می شود در اجزاء مبابة مِن المیّت. آیا آن اجزاء محکوم به نجاست هستند؟
یا اینکه بعد از متلاشی شدن بدن میته و متفرق شدن اجزاء، محکوم به نجاست نیست؟
مساله دوم این است که حیوان حیّ و انسان حیّ، اگر قطعه ای از او مُبان شده است محکوم به نجاست است و حکم میته را دارد در نجاست؟ در قطعه از حیوان حیّ، جدا شده است آیا نجس است یا پاک است؟
صاحب عروة، مساله اولی را متعرض می شود و اجزاء مُبانه من المیه را بیان می کند. می فرماید: اجزاء مبانه از میته ، مانند خود میته محکوم به نجاست است. این مساله، لا خلاف بین الاصحاب است. فقط صاحب مدارک بر استدلال بر نجاست، مناقشه کرده است و فرموده است که علّامه در منتهی فرمود: دلیل برنجاست اجزاء مبانه من المیته این است که بانّ المقتضی لنجاسة الجملة و هو الموت یقتضی نجاسةَ اجزائها. آن چیزی که مقتضیِ نجاست جمله(یعنی مجموع المیته) بوده است و آن مقتضیِ ، موت حیوان بوده است(مراد، موت به غیر تذکیه است) همان چیز، اقتضاء می کند که اجزاء می کند که اجزاء مبانه از میته هم نجس باشد.
صاحب مدارک در این استدلال مناقشه کرده است و فرمود: بانّ ما یستفاد من الاخبار نجاسةُ جسد المیت و هذا لا یصدق علی الاجزاء قطعاً چون موضوع نجاست، جَسد حیوان میّت است . عضوی که از حیوان باقی مانده است . جسد میّت صدق نمی کند. اللهم که درمقام ،استصحاب شود. یعنی آن عضو وقتی با اجزاء دیگر متصل بوده است محکوم به نجاست بود قطعاً و بعد از تفرق از اجزاء دیگر، نمی دانیم نجاست آن عضو باقی است؟ استصحاب نجاست شود.
ولی در استصحاب نجاست ، فیه مافیه . چون تغیّر موضوع پیدا شد. موضوع نجاست ،جسد حیوان است . بعد از متفرق شدن اجزاء بر یک عضو ، جسد حیوان صدق نمی کند. انتهی کلام صاحب امدارک
نکته:در بعضی از کلمات علماء ،نسبت داده شده که صاحب مدارک ،درنجاست اجزاءمبانه من المیت مناقشه کرده است مراد از مناقشه ،مناقشه در استدلال کرده است. اما معلوم نیست که در اصل حکم مناقشه کرده باشد.
پس اصل حکم، متفّق علیه است. خود صاحب مدارک فرمود: ظاهر کلمات اصحاب عدم الخلاف در اصل حکم نجاست است.
کیفما کان: این حکم ، خلافی داشته باشد یا نداشته باشد، خیلی مهم نیست. طرداً للباب و تبعاً للقوم ذکر کردیم. ما باید مدرک حکم را ملاحظه کنیم.
در تنقیح، مرحوم خوئی، به فهم عرضی تمسک می کند برای نجاست اجزاء میته و هیئت اتصالیه را شرط نمی داند.
در تنقیح مرحوم خوئی می فرماید: نوبت به استصحاب صاحب مدارک نمی رسد ولو سلّمنا، معذلک دلیل، اخص از مدعی است. نظیر: حیوانی که به دو قطعه نصف شود. حالت سابقه ندارد تا استصحاب نجاست بار شود. بلکه نجاست میته آنرا شامل می شود.
اقول: مدرک حکم برای میته، روایات بود آن روایات، فی النفسها کافی بود و نوبت به اصل عملی نمی رسد.
روایات می گویند: میته ولو بعد از تفرق اجزائش ، باز در نجاست باقی می ماند.
میته فأرة ،چه متسلِّخ و متشتّت شود و چه نشود، محکوم به نجاست .
چرا؟ چون مغروس در اذهان و متفاهم عرضی این است که موضوع نجاست، بدن جسد حیوان است ولکن این هیئت اجتماعیه جسد، در عروض نجاست ، مدخلیت ندارد. مغروس در اذهان این است که جسد بما هو جسدٌ نه بما هو متّصل الاجزاء ، موضوع نجاست است. پس اگر میّت را قطعه قطعه کنند معذلک می گویند که این ، جسد فلانی است. پس در صدق جسد میت ، اتصال اجزاء دخالت ندارد. معروض نجاست، نفس جسد است و جسد هم همان اعضاء است . هیئت اتصالیه، مقوِّم موضوعِ نجاست نیست عرفاً. از روایات استفاده می شود که اعضاء حیوان نجس است.۱- ادله اطلاق دارد و شامل متصل الاجزاء و متفرق الاجزاء می شود.مثلاً آمده است که جیفه در آب افتاد و اگر آب بر جیفه غلبه کند نجس نیست. جیفه ، اطلاق دارد که شامل اجزاء منفصله می شود. به علاوه اینکه صراحت بعض اخبار ، اجزاء متفرقه است. صحیحه محمد بن مسلم . سوال از آنیه اهل کتاب بوده است .
امام(ع) فرمود: اگر در آنیه، میته یا خمر نمی توانید آنیه را استعمال کنید.معلوم است که میته با حفظ تمام اجزائش در ظرف نمی گذارند بلکه یک قطعه از میته را در ظرف می گذاشتند.
اشکال صاحب مدارک این بود که جسد، به مجوع صدق می کند، به بعض اجزاء صدق نمی کند. حالا خواه خودش منفصل شود یا یک نفر دیگر آنرا انفصال دهد. اما صحیحه محمد بن مسلم در موردی است که قطعه ای از میته داخل آنیه افتاده است.
نکته: سابقاً گفتیم اگر زهوق روح به ذبح شرعی نباشد میته است. معنای میته خواه زَهَقَ روحُه مستنداً بغیر التذکیة باشد و خواه زَهَقَ روحُه بغیر التذکیه باشد . معنای دومی، معنای عدمی است که با اصل می توانیم احراز کنیم.
میته ، حیوانی است که تذکیه نشده است . اما معنای میته کدام یک از آن دو تا باشد معیِّن ندارد.
معنای میته در این روایات، مات حتف انفه نیست. شاهد بر اینکه میته، حیوانی است که تذکیه شرعی نشده باشد روایت صحیحه در باب صید مُحرم در حال احرام است . امام (ع) فرمود: آنکه مُحرم صید می کند میته است وآن حیوان ، نه برای خود محرم و نه برای مُحِلّ اکلش جائز نیست.
پس آنکه به غیر تذکیه شرعی مرده باشد میته است و اعضاء مبانه از میته هم میته است. دلیل آن ، یکی اطلاق روایات بود و صراحت روایت اناء اهل کتاب نیز بوده است .
۲- دلیل دیگر بر نجاست اجزاءُ مبانه از میته، بعض روایاتی است که در بعضی از اجزاء میته وارد شدند و آن اجزاء ذکیّ هستند مثل صوف وَبَر و شَعر و عَظم میته که پاک هستند ولو مُبان باشند.
«ما لا تَحُلُّه الحیاةُ من المیتة»
چرا ما لا تحلّه الحیاةُ من المیتة پاک هستند؟ امام(ع) تعلیل فرموده که بانّه لا روحَ لها ( مراد از روح ، روح حیوانی است نه روح نباتی که بلند شود. روح نباتی دارد ولی روح حیوانی نیست یعنی احساس ندارند)
درلسان فقهاء ما لا تحلُّه الحیاة آمده است که مراد ، حیات حیوانی است نه حیات نباتی . چون حیات نباتی در صوف ،شعر، عظم و وَبَر است.
اگر بناء شد که اجزا ء میته،در صورتی انفصال ،پاک باشند ، دیگر این تعلیل (لا روح لها) معنا ندارد.
پس اگر بناء بود که تفرّق موجب انتفاء نجاست شود( نظیر اتمام اَغسال ثلاثه در حیوان که موجب طهارت می شود) امام(ع) می فرمود که این اجزاء ما لا تحلّه الحیاةُ پاک هستند چونکه منفصل از میته شدند. اما امام (ع) تعلیل به لا روح لها آورده است. پس معلوم می شود که اجزاء میته که دارای روح هستند نجس هستند ولو متفرّق شده باشند.
هذا کلامنا فی الاجزاء المبانة من المیتة ( اما مساله ثانیه، اجزاء مُبانه من الحیّ، در ذیل کلام صاحب عروة بیان می کنیم).
صاحب عروة: عدا ما لا تَحُلُّه الحیاةُ منها کالصوف و الشعر و الوبر و العظم و القرن و المنقار و الظفر المخلب و الریش و الظلف و السنّ و البیضة اذا اکتست القشر الاعلی سواء کانت من الحیوان الحلال او الحرام.
بعض اجزاءو فضولات میته، محکوم به طهارت هستند. اگر ادله خاصه نبود بلکه ما بودیم و ادله نجاست،می گفتیم که میته بتمام اجزائها نجس است ولو شاخ یا دندان یا منقار یا عظم یا صوف و یا بر حیوان بوده باشد.
نظیر: روایت آمد که الکلب نجسٌ. الخنزیر نجسٌ. مقتضایش نجاست تمام اجزائهما است خواه ذی الروح باشد یا ذی الروح نباشد. چون تابع بدن هستند ولو مقوِّم بدن نباشند.
المیتةُ نجسةٌ، مقتضایش نجاست تمام اجزاء میته است ولو ذی الروح نباشد.
ولکن در ما نحن فیه ادله خاصه وجود دارد که دلالت دارند بر ذکیّ بودن اجزاء غیر ذی الروح . روایت می گوید که چه حیوان ، تذکیه شود یا تذکیه نشود، آن اجزا، غیر دی الروح، ذاتاً ذکیّ هستند.
در اصطلاح فقهاء ، به آن اجزائی که ذکیّ هستند ما لا تحلّه الحیاةُ تعبیر می کنند. مراد از حیات، حیات حیوانی است که دارای احساس باشند. این اجزاء، روح نباتی دارند مثل شجر.
بعض از فقهاء، در عظم ، مناقشه کردند. گفتند که عظم ، روح حسّی دارد. شاهدش این است اگر عظم را بشکنی درد دارد. اما روایت دلالت دارد که عظم ،پاک است. کاری نداریم که در عظم ، روح حسّی است یا نیست.
به حق چهارده معصوم ، یک فَرَجی و یک عزّتی برای شیعه عنایت بفرماید.
لاحول و لا قوة الّا بالله یعنی همه از ناحیه خود خداوند است، او باید عنایت بفرماید. نباید اتکال به نَفس کنیم .
عمده آقایان ، قائلند به عدم نجاست مالا تحلّه الحیاةُ
اما روایاتی که دلالت بر طهارة ما لا تحلّه الحیاة من المیته می کنند:
۱- و عنه (کلینی از علی بن ابراهیم) عن ابیه عن حمّاد بن عیسی عن حریز قال: قال ابو عبدالله (ع) لزرارة و محمدِبن مسلم الَبَنُ و اللِبأُ[۱] ( لبن: شیر حیوان میته. لِبَأ :شیری که حیوان درموقع زائیدن به بچه اش می دهد. صحاح اللغة: اللبأ اول اللبن بعد الولادة هو بعد لزج شخین القوام. معنای دیگری هم دارد که اینها چه جور پاک هستند. آیا پاکی اینها پاکی فعلی است یا پاکی اینها از میته، پاکی ذاتی است؟)
و البَیضةُ (تخم مرغ) و الشَعر و الصوف و القَرن (شاخ) و الناب (دندان) و الحافِر و کلُّ شیءٍ یُفصَل من الشاة و الدابّة ولو روث و مدفوعش بوده باشد، فهو ذکیٌّ و ان اخذتَه منه بعد ان یموتَ فاغسِله وصلِّ فیه (اگر بعد از آن که حیوان ، میته شد اخذ کردی باید غَسل کنید یعنی طهارت ذاتی دارد. نماز هم جائز است در آن خوانده شود.
نکته: مراد، طهارت ذاتی است نه طهارت عرضی.
۲- معتبره حسین بن زرارة، دو تا پسر داشت بنام حسن و حسین.
محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی العطار عن احمد بن محمد عن حسن بن فَضّال عن عبدالله بن بکیر عن الحسسن بن زرارة [۲](روایت، از حیث سند، موثقه است . امام(ع) هم در حقّ حسین و هم در حق برادرش دعاء فرموده است. در روایت، امام(ع) زرارة را قدح کردم . امام(ع) فرموده که من خودم این جور را کردم مانند آن شخص که کشتی را سوراخ کردهد است تا مَلِک آنرا نگیرد. من هم زرار، را قدح کردم تا جانش محفوظ بماند. بعداً امام(ع) دعاء کرده است) مرحوم خوئی قال کنتُ عند ابی عبدالله (ع) و أبی یَساَلُه عن السِنّ من المیتة ( همان استخوان حساب می شود) والبَیضة مِن المیته و اِنفَحَة المیته( بحث مستقلی دارد) فقال کل هذا ذکیٌّ.
قلتُ فشَعرُ الخنزیر یُجعَل قبلَ ان یُستسقی مِن البئر الذی یُشرب منها او یتوضّا ، فقال لا باس یه . یعنی از حیث تکلیف ، عیبی ندارد.
در ذیل روایت آمده است: قال الکلینی و زاد فیه علیّ بن عُقبه و علی بن حسن بن رباط ( یعنی دو نفر بر این روایت، اضافه کردند که شعر وصوف ذکیّ هستند) قال: والشعر و الصوف کلّه ذکیٌّ[۳]
۳- محمدبن الحسن باسناده عن احمد بن محمد عن ابیه عن عبدالله بن المغیره عن عبدالله بن مسکان عن الحلبی عن ابی عبدالله(ع)
الاِنفَحَة : لکلّ ذی کَرِشٍ و قد یکسر الفاءُ و قیل : هو الجُبن و قیل: هو الجُبن و تُشَدَّدُ الحاءُ منه المحیط فی اللغة
الانفَحَة:بکسر الضمرة و فتح الفاء مخفَّفةً. کَرِشُ الحمل او الجدی ما لم یاکل فاذا اکل فهو کَرِش الصحاح
الانَفَحَة: لسان العرب ج ۲ / ۶۲۲
نسبت بین نجاست و خبائث: عامین من وجه است.
ماده افتراق خبائث: دست به درون بینی می گذارید.
ماده افتراق نجاست: در آب قلیل یک قطره خون بیفتد.
ماده اجتماع: بول و غائط
«بیضه»
قال: لا باس بالصلاة فیما کان کن صوف المیتة انّ الصوف لیس فیه روحٌ.
لباسی که از پشم میته است نماز خواندند اشکال ندارد. چون روح حیوانی در صوف نیست.
این روایت دلالت دارد که کل شی که ذی الروح نباشد پاک است. مثل بَیضه میته، روث میته و عظم میته.
یکی از چیزهایی که در این روایات ذکر شده است بَیضه میته است . خواه تخم مرغ باشد یا تخم غیر مرغ باشد.
پس مقتضای روایت اول و دوم این است که بیضه،پاک است(یعنی طهارت ذاتی دارد. پس اگر بواسطه خروج یا اخراج از میته، ملاقات با بدن مرطوب میته بکند نجس ظاهری پیدا می کند.)
لکن درروایت دیگری،امام(ع) تفصیل در بیضه داده است و فرموده که اگر قِشر غلیظ (یعنی قشر اعلی) تخم ار بپوشاند لاباس به . مفهومش این است که اگر قشر غلیظ را نداشته باشد فیه بأس.
صاحب عروة،قشر غلیظ را به قشر اعلی تفسیر کرد. «البیضة اذا اکتست القِشر الاعلی» بَیضه، دو تا قشر دارد. یک قشر در زرده است و یک قشر در سپیده است که تخم را می پوشاند. وقتی که قشر اعلی ، تخم را پوشاند لاباس به .
اگر این روایت طاهرة نبود و ما بودیم و ادلة نجاسات میته، می گفتیم که بیضه پاک است یعنی طهارت ذاتی دارد .
چون بیضه، مخلوق در بطن حیوان است و تابع جسد نیست تا حکم میته را داشته باشد. بَیضه، مثل شَعر نیست تا تابع جسد باشد. بیضه، موجود دیگری است. بیضه، مثل روث حیوان است . پس بیضه،پاک است لاصالة الطهارة و ادله میته آنرا شامل نمی شود.
اما روایات طاهرة بر بیضه داریم . اما امام (ع) در یک روایتی، تفصیل داده است بین قشر غلیظ (همان قشر اعلی است. چون قشر اعلی ، غلیظ می شود، جِلدی که زرده را می پوشاند رقیق است.)و بین غیر آن .
روایت غیاث بن ابراهیم . وسائل ج ۲۴/ ۱۸۱ باب ۳۳ اطعمه محرمه ح ۶
و عنه ( کلینی از محمد بن یحیی) عن احمد بن محمد عن محمد بن یحیی عن غیاث بن ابراهیم عن ابی عبدالله فی بیضةٍ خرجت مِن اِستِ دَجاجةٍ مَیتةٍ ( از دُبر دجاجه خارج شد) قال ان کانت اکتَسَت البیضةُ الجِلدَ الغیلظَ فلا باس بها وقتی که به قشر غلیظ پوشیده شده،اشکال ندارد.
روایت از حیث سند، لا باس بها است. صاحب مدارک و شهید ثانی ، روایات موثقه را حجت نمی دانند.
صحیحه حلبی:فقط دلالت دارد که ما لا تحلّه الحیاةُ پاک است
اما دلالت ندارد که اجزاء ذی الروح نجس است چون احتمال دارد که مانع باشند برای صلاة نه نجس باشند.
شهید ثانی، به روایات سکونی عمل نمی کرد چونکه عامی المذهب بود. اصلاً موثّقات را عمل نمی کرد.
پس شهید ثانی وصاحب مدارک، این روایت را معتبر نمی دانند.
اما نزد ما ، موثقه ، فرقی با صحیحه ندارد.
محمد بن یحیی العطار ثقه است. احمد بن محمد یا بن خالد یا بن عیسی است که ثقه است.
محمد بن یحیی بعدی محتمل بین دو نفر است ۱- محمد بن یحیی الخُثعمی ّ ۲- محمد بن یحیی الخَزّاز
این دو نفر در یک طبقه هستند . یعنی احمد بن محمد، هم از الخثعمی روایت دارند و هم از الخَزّاز .
چونکه دو ،ثقه هستند لذا اهمیت ندارد که الخثعمی باشد یا الخزّاز.
غیاث بن ابراهیم. از طائفه زیدّیه است وثقه است.
پس روایت من حیث السند تمام است .
اما دلالت روایت : گفته اند که این روایت ، نمی تواند مقیِّد مطلقات قبلی شود ،چرا؟ چون در آن رایات، حکم به طهارت شده بود که کل هذه ذکیٌّ. اما این روایت که لا باس بها داشت ظهورش در اکل است یعنی این دجاجة ای که از میته خارج شده است ، ماکول اللحم است. بیضه اش هم ماکول اللحم است در وقتی که دجاجة، حَیّ بود.
احتمال می دهیم که دجاجة، میته شد و این بیضه که خارج می شود حرام بوده باشد. امام(ع) فرمود: قشر اعلی بیضه را بپوشاند فلا باس بها یعنی در حلیت اکل بیضه ، تفصیل است. یعنی اگر در میته، این پوست اعلی را داشته باشد قابل اکل است شرعاً و الّا فلا. اما این روایت در مورد نجاست ذاتی بیضه، دلالت ندارد.
روایات متقدمه دلالت داشتند که بیضه ، پاک است.
ولکن می شود گفت که در این روایت ، سوال از اکل نبود بلکه مطلق سوال شد. فلا باس بها هم صورت اکل وهم صورت طهارت را شامل می شود . پس اگر کسی ادعاء کند ه این روایت، مطلق است و تقیید به قشر اعلی می خورد بعید نیست. یعنی روایات دالّه بر طهارت بیضه، بوسیله این روایت، تقیید به قشر اعلی می خورند. (همان فتوای صاحب عروة می شود) و یا لا اقلّ جانب احتیط چنین است.
بتریّه: طائفه، من الزیدیّة.
سوال: آیا غیاث بن ابراهیم بتریّه است یا غیاث بن ابراهیم التمیمی است؟
آیا دو نفرند یا یک نفرند؟ نجاشی می گوید که غیاث بن ابراهیم ، امامی و ثقه است .
شیخ طوسی فرمود که بتریه است.
——————————————————-
[۱] صحیحه حریز وسائل ج ۲۴/ ۱۸۰ باب ۳۳ اطعمه محرمه ح ۳
[۲] وسائل ج ۳/ ۵۱۴ باب ۶۸ ابواب نجاسات ح ۳ ج ۲۴/ ۱۸۰ باب ۳۳ اطعمه محرمه ح ۴
[۳] صحیحه حلبی وسائل ج ۳/ ۵۱۳ باب ۶۸ ابواب نجاست ح ۱